موسسه فرهنگی پیوند با امام (ره)

آموزشی، پژوهشی، تهذیب و خودسازی

سوره النازعات

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه اول 1400/8/12

آیه شریفه : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ – به نام خداوند رحمتگر مهربان»

عنوان: مهربانا! جز آستان توام در جهان پناهي نيست!        

گفتگو دراحوالات پناهندگان به کلمه طیّبه « بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ » بی شباهت به کودکان شیرخوار در آغوش پر مهر مادر نیست؛ در احوال کودکان درس‌های بزرگی از راه و روش بندگی دیده می‌شود؛ به عنوان نمونه می‌توان مشاهده کرد آن هنگامی که کودکی در آغوش مادر شیر می‌خورد، هیچ تدبیر و چاره‌اندیشی برای رفع حوائج خود ندارد، تنها می‌داند که متصل به منبعی حیات بخش و سرشار از عاطفه‌ای است که نیازهایش را برآورده می‌کند ؛ با این تجربه در آغوش مادر و حمایت پدر احساس آرامش می‌کند؛ البته احوال انسان در بزرگی از نظر نیازمندی به منبعی حیات‌بخش که نیازهای او را برآورده سازد نه تنها کم نمی‌شود بلکه به حسب ظاهر هر چه نیازهایش بیش‌تر و متنوع‌تر می‌شود، علیرغم نیروی جسمانی و عقلانی ، بیش‌تر محتاج حمایت می‌گردد؛ از این رو اولیاء دین نقش پدر و مادر معنوی را سرنوشت‌ساز توصیف نموده‌اند.

جز آستان توام در جهان پناهی نيست          سر مرا بجز اين در حواله گاهی نيست

 امام على (عليه السلام) می‌فرماید: « ألا فَمَن قَرَأها (بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ) مُعتَقِدا لِمُوالاةِ مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّيِّبِينَ مُنقادا لأَمرِها مُؤمِنا بِظاهِرِهِما و باطِنِهِما أعطاهُ اللّه ُ عَزَّوَجلَّ بِكُلِّ حَرفٍ مِنها حَسَنَةً كُلُّ واحِدَةٍ مِنها أفضَلُ مِنَ الدُّنْيا و ما فيها مِن أصنافِ أموالِها وخَيراتِها-  هر كه بسم اللّه الرحمن الرحيم را با اعتقاد و دوستى محمد و آل پاكش و با تسليم دربرابر دستوراتشان و با ايمان به ظاهر و باطنش بخواند خداوند عزيز و جليل در مقابل هرحرف آن، چيزى برتر از دنيا و آنچه در آن است، از ثروت و خوبى ها را به او مى بخشد.» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ۱، ص ۲۷۰)

به همین ترتیب نیازمندی انسان به حمایت در آخرت ابعاد گسترده‌تری به خود می‌گیرد، از این نظر پيامبر مکرّم اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود: «  مَن أرادَ أَنْ يُنجِيَهُ اللّه ُ مِنَ الزَّبانيَةِ التِّسعَةِ عَشَرَ فَلْيَقرَأْ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَإنَّها تِسعَةَ عَشَرَ حَرفا لِيَجعَلَ اللّهُ كُلَّ حَرفٍ مِنها جُنَّةً مِن واحدٍ مِنهُم – هر كس مى

خواهد خداوند او را از زبانيه (فرشتگان عذاب) نوزده گانه برهاند، بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند زيرا آن نوزده حرف است. تا خداوند هر حرف آن را سپرى در مقابل يكى از آن فرشتگان قرار دهد. »(بحارالأنوار، ج ۸۹ ، ص ۲۵۸)  و نیز فرمود: « إذا مَرَّ الْمُؤمِنُ عَلَى الصِّراطِ فَيَقولُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ طَفِئَتْ لَهبُ النِّيرانِ وَ تَقولُ: جُز يا مُؤمِنُ فَإنَّ نورَكَ قَد أطفَأ لَهِبى – هنگامى كه مؤمن بر صراط مى گذرد، و مى‌گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم. ناگاه زبانه هاى آتش خاموش مى‌شود و مى‌گويد: اى مؤمن عبور كن زيرا نور تو آتش مرا خاموش كرد.» (جامع الأخبار، ص ۱۲)

 اکنون ما هم با پناه بردن به کلمه طیّبه‌اش که آغوش گرم اوست برای بندگانش و با اعتقاد و دوستى محمد و آل پاكش و با تسليم در برابر دستوراتشان و با ايمان به ظاهر و باطن وجود مبارکشان، می‌خوانیم: « بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»

فريادرس ناله درويش تويى           آرامى بخش اين دل ريش تويى

طوفان فزاينده مرا غرق نمود         يادآور راه كشتى خويش، تويى

عنوان:  تعلیم و تربیت برای عبور از هولناک‌ترین حوادث عالم هستی

 نخستین آیه از این سوره شریفه با تطبیق با آخرین آیه از همین سوره، به ما می‌فهماند که خداوند مهربان می‌خواهد مؤمنین را در مقابل خطرات بزرگی بیمه کند و راه به سلامت عبور کردن از آنها را بیاموزد؛ از این رو این سوره شریفه، را در پنج مرحله طراحی نموده:

 مرحله اول: توجه دادن انسان به حادثه هول‌انگیز جان کندن و انتقال به نشئه آخرت و احوالات عارض بر او« وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا… فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ » امام باقر (علیه السلام)فرمود: «  وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً یَعْنِی بِالنَّازِعَاتِ الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ یَنْزِعُونَ أَرْوَاحَ الْکُفَّارِ عَنْ أَبْدَانِهِمْ بِالشِّدَّةِ کَمَا یُفَرَّق فِی الْقَوْسِ فَیَبْلُغُ بِهِ غَایَةَ الْمَد. رُوِیَ ذَلِکَ عَنْ عَلِی (علیه السلام)- فرشتگانی هستند که با سختی و شدّت جان کفّار را می‌گیرند، آن‌گونه که کماندار، زه کمان خویش را تا بیشترین حد می‌کشد.» (مجمع البحرین، ج۴، ص۳۹۶)

مرحله دوم: بیان علّت سخت شدن حادثه مرگ و بازگشت شقاوت بار به عذاب درناک در دنیا و آخرت « هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى … فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَ * إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى »

ز خاك آفريدت خداوند پاك                         پس اي بنده افتادگي كن چو خاك

تواضع سر رفعت افرازدت                        تكبر به خاك اندر اندازدت

به گردن فتد سركش تند خوی                      بلنديت بايد بلندی مجوی

  امام باقر (علیه السلام) فرمود: « أَمْلَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِفِرْعَوْنَ مَا بَیْنَ الْکَلِمَتَیْنِ قَوْلَهُ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی وَ قَوْلَهُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی أَرْبَعِینَ سَنَةً ثُمَّ أَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی … –  خدای عزّوجلّ به فرعون در میان دو جمله‌اش: یکی اینکه گفت: فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و دیگر اینکه گفت: من به‌جز خودم خدایی برای شما نمی‌دانم. (قصص/ ۳۸)، چهل سال مهلت داد و سپس او را به شکنجه‌ی آن دنیا و این دنیا گرفتار ساخت و از آنگاه که خدای عزّوجلّ به موسی (علیه السلام) و هارون (علیه السلام) فرمود: دعای دو نفر مستجاب گردید، (یونس/۸۹) تا روزی که خداوند اثر استجابت دعا را به موسی (علیه السلام) نشان داد چهل سال فاصله بود». سپس فرمود: «جبرئیل گفت: من با پروردگار خود درباره‌ی فرعون سخت در افتادم و عرض کردم: «پروردگارا! با اینکه فرعون دادِ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی می‌دهد، تو او را به‌حال خودش رها کرده‌ای»؟ فرمود: «چنین سخنی را بنده‌ای چون تو می‌گوید»(بحارالأنوار، ج۱۳، ص۱۲۸)

مرحله سوم: عبرت قرار دادن عاقبت سرکشی در برابر پروردگار و دعوت به شناخت بیش‌تر او و دوستی و محبت به او از طریق نعمت‌های بی‌دریغش. « أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا … مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ » امام باقر (علیه السلام)فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالی أَهْبَطَ آدَمَ إِلَی الْأَرْضِ، وَ کَانَتِ السَّمَاوَاتُ رَتْقاً لَا تَمْطُرُ شَیْئاً، وَ کَانَتِ الْأَرْضُ رَتْقاً لَاتُنْبِتُ شَیْئاً، فَلَمَّا أَنْ تَابَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلی آدَمَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، أَمَرَ السَّمَاءَ فَتَقَطَّرَتْ بِالْغَمَامِ، ثُمَّ أَمَرَهَا فَأَرْخَتْ عَزَالِیَهَا، ثُمَّ أَمَرَ الْأَرْضَ فَأَنْبَتَتِ الْأَشْجَارَ، وَ أَثْمَرَتِ الثِّمَارَ، وَ تَفَهَّقَتْ بِالْأَنْهَارِ، فَکَانَ ذلِکَ رَتْقَهَا، وَ هذَا فَتْقَهَا – براستی که خداوند تبارک‌وتعالی چون آدم (علیه السلام) را به زمین فرود آورد، آسمان‌ها بسته بود و هرگز نمی‌باریدند و زمین بسته بود و گیاهی نمی‌رویید و چون خدای عزّوجلّ توبه‌ی آدم (علیه السلام) را پذیرفت، به آسمان دستور داد تا از قطره‌های باران فرو بارید و او را فرمود تا دم مشک خود را گشود و سرازیر کرد سپس به زمین امر کرد تا درخت‌ها رویانید و میوه‌ها برآورد و جوی‌های آب برخروشانید و این بود بستن آن‌ها و این بود گشودن آن»(الکافی، ج۸، ص۱۲۱)

مرحله چهارم: معرفی بزرگ‌ترین حادثه همه عالم وجود بعد از حادثه مرگ که حوادث برزخ و معاد است.« فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى … فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى» امام علی (علیه السلام)فرمود: « أَلَا إِنَ بَعْدَ ذَلِکَ الطَّامَّةَ الْکُبْرَی قُلْنَا وَ مَا ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ خُرُوجُ دَابَّةٍ مِنَ الْأَرْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفَا مَعَهَا خَاتَمُ سُلَیْمَانَ ‌بْنِ‌دَاوُدَ وَ عَصَا مُوسَی (علیه السلام)…  –  نزال‌بن‌صبره گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدیثی طولانی سخن از دجّال به میان آورد فرمود که: «بدانید بعد از آن، حادثه‌ی بزرگی روی می‌دهد». عرض کردیم: «یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن حادثه چیست»؟ فرمود: «آمدن دابة الارض از سمت صفا است، انگشتر سلیمان (علیه السلام) و عصای موسی (علیه السلام) با اوست آن انگشتر را بر روی هر مؤمنی که می‌گذارد، در جای آن نوشته می‌شود: این مؤمن حقیقی است و بر روی هر کافری بگذارد نوشته می‌شود: این کافر حقیقی است. تا جایی که مؤمن صدا می‌زند: «ای کافر، وای بر تو»! و کافر صدا می‌زند: «ای مؤمن، خوش به حالت! دوست داشتم من هم امروز مثل تو بودم و به چنین سعادتی برسم». سپس دابة الارض سر خود را بلند می‌کند و مردمی که در بین مشرق و مغرب هستند بعد از طلوع خورشید از جانب مغرب به اذن خدا او را می‌بینند در آن‌وقت دیگر توبه برداشته می‌شود؛ نه توبه‌ای قبول و نه عملی به‌سوی خدا بالا می‌رود و ایمان‌کسی که پیش‌تر ایمان نیاورده یا در حال ایمان خیری کسب نکرده بود به حال صاحبش سودی ندارد. آنگاه حضرت (علیه السلام) فرمود: «از آنچه بعد از آن روی می‌دهد از من نپرسید. زیرا حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با من عهد بسته که جز به عترت خود اطّلاع ندهم»(کمال الدین، ج۲، ص۵۲۷)

مرحله پنجم: و آخرین مرحله بیان احوالات کنجکاوی و انتظار زمان وقوع قیامت است که امری پنهان و ناگهانی خواهد بود. « يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا … كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا » در باره رستاخيز از تو مى ‏پرسند كه فرارسيدنش چه وقت است؟ تو را چه به گفتگو در آن. علم آن با پروردگار تو است تو فقط كسى را كه از آن مى‏ ترسد هشدار مى‏ دهى روزى كه آن را مى ‏بينند گويى كه آنان جز شبى يا روزى درنگ نكرده‏ اند.

گفتم چشمم، گفت: براهش ميدار                   گفتم جگرم،گفت: پرآهش ميدار

گفتم كه دلم، گفت: چه داری در دل                گفتم غم تو، گفت: نگاهش ميدار

مفضّل گوید: از آقایم امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «آیا مأموریّت مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وقت معیّنی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود»؟ فرمود: « حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْآیَةَ وَ هُوَ السَّاعَةُ … – حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معیّن کند که شیعیان ما آن را بدانند». عرض کردم: «برای چه؟ مولای من»! فرمود: «زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند می‌فرماید: درباره‌ی قیامت از تو می‌پرسند که چه وقت فرا می‌رسد. بگو: «علم آن نزد پروردگار من است. تنها اوست که چون زمانش فرا رسد آشکارش می‌سازد. فرارسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است، جز به ناگهان بر شما نیاید. چنان از تو می‌پرسند که گویی تو از آن آگاهی. بگو: علم آن نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی‌دانند (اعراف/۱۸۷

و نیز این همان ساعتی است که خدا فرموده است: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها (نازعات/42)» و هم فرموده است: «علم آن وقت فقط در نزد خدا است، (لقمان/۳۴

و در آیه‌ی دیگر فرمود: «آیا تنها منتظر آنند که به ناگاه قیامت فرا رسد؟ هرآینه نشان‌های قیامت آشکار شده است و چون فرا رسد پند گرفتنشان را چه فایده؟(محمّد/۱۸

و نیز فرمود: «قیامت نزدیک شد و ماه دو پاره گردید(قمر/۱

 و هم فرمود: «خدا است که این کتاب بر حق و ترازو را نازل کرده است و تو چه می‌دانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد. آنان که باورش ندارند آن را به شتاب می‌طلبند و آنان که ایمان آورده‌اند از آن بیمناکند و می‌دانند که حق است. آگاه باش! کسانی که درباره‌ی قیامت جدال می‌کنند سخت در گمراهی هستند) شوری/۱۸-۱۷(»(بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱)

وارستگان، به دوست پناهنده گشته‏اند                   وابسته‏اى چو من به جهان، بى پناه شد

خودخواهى است و خودسرى و خودپسندى است      حاصل ز عمرِ آنكه خودش، قبله‏گاه شد

از نورْ رو به ظلمتم؛ اى دوست، دست گير            آن را كه رو سيه به سراشيب چاه شد

صلی الله علی محمد وآله

جلسه دوم     1400/8/15

آیات شریفه :« وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا ﴿۱﴾ وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا ﴿۲﴾ وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا ﴿۳﴾ فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا ﴿۴﴾ فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ﴿۵﴾ – سوگند به فرشتگانى كه [از كافران] به سختى جان ستانند ﴿۱﴾ و به فرشتگانى كه جان [مؤمنان] را به آرامى گيرند ﴿۲﴾ و به فرشتگانى كه [در درياى بى‏ مانند] شناكنان شناورند ﴿۳﴾  پس در پيشى گرفتن [در فرمان خدا] سبقت‏گيرنده‏ اند ﴿۴﴾و كار [بندگان] را تدبير مى كنند﴿۵﴾»

عنوان: ره‌ توشه صدق و یقین، گوهری که حقیقتش‌ را به چشم ببینی و به دل‌ بیابی

خداوند مهربان در این سوره شریفه می‌خواهد که مؤمنین خود را برای عبور از مراحل سخت و هول انگیز مرگ و برزخ و قیامت، تجهیز کنند و مهارت‌های علمی و عملی ، روحی و قلبی تحصیل کنند و راه، به سلامت عبور کردن، از این مراحل را بخوبی بیاموزند. از این رو این سوره شریفه، را در پنج بخش تنظیم نمود؛در مرحله اول که توجه دادن انسان به حادثه هول‌انگیز جان کندن و انتقال به نشئه آخرت است، با سوگندهای الهی صحنه‌های تکان دهنده‌ای از چگونگی قبض روح کافران و مؤمنان را به تصویر کشیده و تفاوت احوال آنها را بیان نموده است؛

 از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)روایت‌ شده‌ است: « إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيرا فَتحَ لَه قُفْلَ قَلْبهِ ، و جَعلَ فيهِ اليَقينَ و الصِّدقَ ، و جَعلَ قلبَهُ واعِيا لِما سَلَكَ فيهِ ، و جَعلَ قلبَهُ سليما ، و لسانَهُ صادِقا ، و خَلِيقَتَهُ مُستَقيمَةً ، و جَعلَ اُذُنَهُ سَميعَةً ، و عَينَهُ بَصيرَةً – هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد قفل دلش را مى گشايد و يقين و صدق در آن جاى مى دهد و آن گاه قلب او را از مسيرش آگاه مى گرداند و قلبى سليم و زبانى راستگو و خويى نيكو و گوشى شنوا و چشمى بينا عطايش مى كند. » ( كنز العمّال : 30768)

اکنون بحث در این است که این آیات چگونه مؤمنین را مهیّای  چنین سفر پر مخاطره ای  می‌کند؟

باید گفته شود رمز آن، تاثیری است که خداوند در این آیات نهاده و  باید با تدبّر و عمل و انس با آثار حیات‌بخش و حیرت‌انگیز آن در دل احساس شود و آشکار ‌گردد؛

 از امام‌ کاظم(علیه السلام)روایت‌ شده: « مَن‌ لَم‌ یَعقِل‌ عَنِ اللَّهِ لَمْ یَعْقِدْ قلبُه‌ عَلی‌ مَعرِفَةٍ‌ نائبةٍ‌ یَبصُرُ‌ها َو تَجِدُ‌ حقیقتَها فی‌ قَلبِهِ – کسی‌ که‌ از خداوند کمک‌ فکری‌ نگیرد، قلبش‌ به‌ معرفت‌ ثابتی‌ که‌ آن‌ را ببیند و حقیقتش‌ را در دل‌ بیابد، معتقد نمی‌شود»( اصول‌ کافی، ج‌ 1، ص‌ 18)

جان‌ نامحرم‌ نبیند روی‌ دوست‌                  جز همان‌ جان‌ کاصل‌ او از کوی‌ اوست

هر کسی اندازة‌ روشن‌ دلی                     ‌غیب‌ را بیند به‌ قدر صیقلی‌

هر که‌ صیقل‌ بیش‌ کرد او بیش‌ دید            بیش‌تر آمد بر او صورت‌ پدید

 از این رو در قرآن و احادیث، به انس با قرآن و ذکر خدا بسیار توصیه شده است. امام علی(علیه السلام) فرمود: «هر کس با قرآن انس گیرد، از جدایی دوستان،

وحشتی نخواهد داشت». (غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد الآمِدی، ح8790) حضرت در جواب گروهی که هنگام سفر از ایشان توصیه ای خواسته بودند، فرمود: اگر به دنبال مونسی می گردید، قرآن برایتان کافی است. (جامع الأخبار، محمد بن محمد الشعیری، ص511 ،ح1431) و نیز در مناجات خویش با خدا چنین عرضه می‌دارد: «اللّهمّ انّک آنسُ الآنسین لأولیائک… إن أوحَشَتْهُمُ الغربة آنسهم ذِکرُک – پروردگارا! تو برای دوستانت مأنوس ترین مونسهایی و اگر غربتْ آنان را به وحشت اندازد، یاد تو مونس تنهایی آنهاست.» ( نهج البلاغه، خطبه 227)  امام سجاد(علیه السلام) فرمود: اگر هم هیچ موجودی بر روی زمین زنده نماند و من تنها باشم، مادام که قرآن با من است، وحشتی نخواهم داشت. (تفسیر العیاشی، ج1، ص23،ح23) دلیل این تعابیر هم روشن است زیرا قرآن « تبیاناً لکلّ شیء» (سوره نحل، آیه89) است. آنچه انسان در مسیر این سفر پر هراس به آن نیاز داشته باشد، در قرآن پیدا وجود دارد.

سوگند های الهی و تصویر گری هنگامه ملاقات با ربّ العالمین و ایستادن در محضر او جلّ و علا   مانند آب بارانی است که زمین مرده را زنده می‌گرداند: « انّما المؤمنون اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ – مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می‌کنند »(سوره انفال/2) امام صادق(ع) فرمود: به دنبال مونسی بودم که در پناه آن، آرامش پیدا کنم، آن را در قرائت قرآن یافتم)مستدرک الوسائل، میرزا حسین النوری، ج12، ص174( از امام علی(ع) نقل شده است که قرآن را به سرعت قرائت نکنید و در پی آن نباشید که سوره را به آخر برسانید؛ قلوبتان باید به خشوع درآید.» (نهج البلاغه، خطبه 110)

ای طالب اگر ترا سر این راهست        واندر سر تو هوای این درگاهست
مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست          خوش گفتن لا اله الا الله است

عنوان: قبض روح دلبستگان، رها شدگان و زاهدان در دنیا

« وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا – سوگند به فرشتگانى كه [از كافران] به سختى جان ستانند و به فرشتگانى كه جان [مؤمنان] را به آرامى گيرند و به فرشتگانى كه [در درياى بى‏ مانند] شناكنان شناورند.» می‌دانیم که سوگندهای الهی، حقیقت نما هستند نه صرف تعبد به گونه سوگندهای ما بندگان؛ خداوند در سوگندهایش پرده از حقایقی بر می‌دارد که برای حق‌جویان یقین‌آور است. در این سه سوگند، معبود عالمیان حقیقت حال کافران اهل دوزخ و مؤمنان اهل نجات و سبقت گیرندگان بسوی بهشت را با شاخصی معین فرموده که هر انسان عاقلی با اندک تاملی  آن را تصدیق کند و آن این است که چون مرگ حق است پس آن که دلبسته به دنیا باشد، به تحصیل ایمان و معرفت، موفق نمی‌شود و هنگام جدا شدن از علایقش عذاب می‌کشد و اگر فرشتگان عذاب را  باور نداشته‌ و موکل بیرون کشیدن روح از بدن را انکار کند، اما فعل آنها را که از چنگالش گریزی ندارد نمی تواند  ندیده بگیرد  و مانع مرگ خود شود (وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا- سوگند به فرشتگانى كه [از كافران] به سختى جان ستانند) و آنکه از دلبستگی‌هایش رها شده و به ایمان و معرفت رسیده، به آرامی جان می‌دهد و فرشته مرگ با او مدارا می‌کند (وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا -و به فرشتگانى كه جان [مؤمنان] را به آرامى گيرند)و مشتاقان به آخرت نیز کسانی‌اند که با سرعت از دنیا می‌گذرند و از دیدار فرشته مرگ خوشحال و مسرور می‌شوند، به فرمایش حضرت امیر(علیه السلام) در خطبۀ متقین «‏‏أبدانهم فی الدنیا، و قلوبهم فی الآخرة‏‏» می‌دانند سوار بر بال‌های او به سرعت به جوار محبوب خود می‌روند (وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا – و به(همراه) فرشتگانى [در درياى بى‏ مانند] شناكنان شناورند). امام علی (علیه السلام)فرمود: «إِنَّهَا الْمَلَائِکَةُ یَقْبِضُونَ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ یَسُلُّونَهَا سَلًّا رَفِیقاً ثُمَّ یَدْعُونَهَا حَتَّی تَسْتَرِیحَ کَالسَّابِحِ بِالشَّیْءِ فِی الْمَاءِ یُرْمَی بِهِ –

« السَّابِحاتِ سَبْحاً…» آن­ها، فرشتگانی هستند که ارواح مؤمنین را قبض می‌کنند و آن­ها را به ملاطفت بیرون می­آورند. آن­گاه آن­ها را دعوت می­کنند تا استراحت کنند، مثل آنکه با وسیله‌ای که به‌سوی او انداخته شده، در آب شنا می­کند.» (بحارالأنوار، ج۵۶، ص۱۶۸)

همانطور که می‌بینید، خداوند با سه سوگند نورانی، این حقیقت را روشن و آفتابی نمود. جبرئيل عليه السلام ـ در مقام پند و اندرز به پيامبر (صلى الله عليه و آله) عرضه داشت: « يا مُحَمَّدُ، عِشْ ما شِئتَ فَإنَّكَ مَيِّتٌ ، و أحبِبْ مَن أحبَبتَ فإنَّكَ مُفارِقُهُ ، وَ اعمَلْ ما شِئتَ فإنَّكَ مُلاقيهِ – اى محمّد! هر چه مى خواهى زندگى كن، سرانجام مى ميرى. هر كس را مى خواهى دوست بدار، سرانجام از او جدا مى شوى. و هر كارى كه مى خواهى بكن، اما بدان كه آن را ديدار خواهى كرد»(كنز العمّال : 42114) ونیز امام علی(علیه السلام) در تعبیری زیبا فرمود: قرآن باید چون لباس زیرین، همیشه با انسان باشد« طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ، أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً – خوشا به حال زاهدان در دنیا، کسانی که به آخرت میل دارند و قرآن را چون لباس زیرین خویش قرار دادند!» (حکمت 104 نهج‌البلاغه)

من خاك ره آنكه ره كوی تو پويد                   من كشته آن دل كه گرفتار تو باشد

در ضمير ما نمی گنجد به غير دوست كس

هر دو عالم را به دشمن ده كه ما رادوست بس

« فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً – و بر يكديگر سبقت مي‌گيرند» در روایت ابوالجارود آمده است که: امام باقر (علیه السلام) در خصوص آیه: «فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا» فرمود: «منظور جان‌های مؤمنان است که همانند دنیا به‌سوی بهشت از یکدیگر سبقت می‌گیرند و جان‌های کفّار نیز مانند آن به‌سوی آتش دوزخ از یکدیگر سبقت می­گیرند». (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۴۰) این روایت از باب جری و تطبیق یکی از مصادیق آیه را بیان نموده است بنابراین منافاتی ندارد با روایت دیگری که أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: « إِنَّها تَسْبِقُ بِأَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی الْجَنَّة – آن­ها، فرشتگانی هستند که در بردن ارواح مؤمنین به بهشت سبقت می‌گیرند»(بحارالأنوار، ج۵۶، ص۱۶۸)

« فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً – و آن‌ها ‌كه امور را تدبير مي‌كنند‌!» أمیرالمؤمنین (علیه السلام)فرمودند: « إِنَّهَا الْمَلَائِکَةُ تُدَبِّرُ أَمْرَ الْعِبَادِ مِنَ السَّنَةإِلَی السَّنَة  آن­ها، فرشتگانی هستند که از این سال تا سال آینده، امور بندگان خدا را تدبیر می­کنند.» ( بحارالأنوار، ج۵۶، ص۱۶۸)  همان‌طور که در آیه قبل گفته شد بیان این مصادیق مفهوم آیه و دایره شمول آن را محدود نمی‌کند و مانع تطبیق بر مصادیق دیگر نیست کما اینکه امام عسکری (علیه السلام) از پدرانش از امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده است که جمعی از یاران مخلص امام صادق (علیه السلام) در شبی مهتابی نزد ایشان نشسته بودند و عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! پوسته‌ی این آسمان چه زیبا است و نور این نجوم و ستارگان چه جالب است»! امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ هَذَا وَ إِنَّ الْمُدَبِّرَاتِ الْأَرْبَعَةَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ مَلَکَ الْمَوْتِ (علیهم السلام) یَنْظُرُونَ إِلَی الْأَرْضِ فَیَرَوْنَکُمْ وَ إِخْوَانَکُمْ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ نُورُکُمْ إِلَی السَّمَاوَاتِ وَ إِلَیْهِمْ أَحْسَنُ مِنْ نُورِ هَذِهِ الْکَوَاکِبِ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ کَمَا تَقُولُونَ مَا أَحْسَنَ أَنْوَارَ هَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِینَ – شما این سخنان را می‌گویید درحالی‌که چهار فرشته‌ی تدبیر کننده یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت به زمین نگاه می‌کنند و شما و همتایانتان را در مناطق مختلف زمین می‌بینند، درحالی‌که نوری که از شما به آسمان‌ها و زمین می­تابد، از نور این ستارگان زیباتر است و آن‌ها نیز مشابه همان گفته‌ی شما را می‌گویند که« نور این مؤمنان چه زیبا است» ( بحارالأنوار، ج۶۵، ص۱۸)

البته باید توجه داشت که پیام همه شمول آیات می‌گوید : این عاقبت و نتیجه، یکباره حاصل نشده، بلکه سرانجام زندگی انسان‌هایی است که با انتخاب راه خوب یا بد خود یک عمر همراه بودند؛ در قرآن کریم، افراد بی‌ایمان‌ را به‌ ظلمات‌ تشبیه‌ کرده‌ که‌ در دل‌ اقیانوس‌ عمیقی‌ قرار گرفته‌ و بر فراز آن، موج‌های‌ متعدد و بر بالای‌ موج‌ها در میان‌ فضا، ابرهای‌ تیره‌ رنگ‌ است‌ به‌ شکلی‌ که‌ هر گاه‌ کسی‌ آن‌ جا باشد و دست‌ خود را خارج‌ کند، ممکن‌ نیست‌ آن‌ را ببیند:«  مٍّن‌ فَوقِهِ‌ مَوجٌ‌ مِن‌ فَوقِهِ‌ سَحَابٌ‌ ظُلُمَاتٌ‌ بَعضُهَا فَوقَ‌ بَعضٍ‌ اًذَ‌ا أَخرَجَ‌ یَدَهُ‌ لَم یَکَد‌ یَراهَا  – یا [مَثَل‌ اعمال‌ کافران] مانند تاریکی‌ها در دریای‌ عمیقی‌ است‌ که‌ امواج‌ آن‌ [= که‌ شک‌ و جهل‌ و اعمال‌ زشت] بعضی‌ دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیرة‌ کفر نیز فراز فراز آن‌ برآید تا تاریکی‌ها چنان‌ بالای‌ یک‌دیگر قرار گیرند که‌ چون‌ دست‌ بیرون‌ آید، هیچ‌ نتواند ببیند.»(نور/40)

 ازاین‌ رو قرآن‌ کریم‌ از این‌ حجاب‌ها و پرده‌ها به‌ «اکنّة» تعبیر می‌فرماید:« وَجَعَلنَا عَلَی‌ قُلُوبِهِم‌ أَکِنَّةً‌ أَن‌ یَفقَهُوهُ‌ وَفِی‌ آذَ‌انِهِم‌ وَقراً- بر دل‌های‌ آنان‌ پوشش‌هایی‌ قرار دادیم‌ تا آن‌ را نفهمند و در گوش‌هایشان‌ سنگینی‌ [نهادیم].» (اسری/46)  واژه‌ «وقر» بر قلب‌ها به‌ معنای‌ سنگینی‌ قوای‌ ادراکی‌ و در نتیجه، ناتوانی‌ و عدم‌ کارایی‌ آن‌ها خواهدبود. ‌در نتیجه، بی‌ایمانی، ظلمت‌ آفرین‌ بوده، توان‌ فهم‌ حقایق‌ را از انسان‌ سلب‌ می‌کند.

  بر دلت زنگار بر زنگارها                   جمع شد تا کور شد ز اسرارها

 اما ایمان، روشنایی‌بخش‌ و نورآفرین‌ بوده، توان‌ ادراک‌ حقایق‌ را به‌ آدمی‌ عطا می‌کند. امام‌ باقر(علیه السلام) درباره توان فهم مؤمن فرمود: « وَ لَهُ فِرَاسَةٌ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَی قَدْرِ إِیمَانِهِ – هیچ مؤمنی  نیست مگر این که هوشیارى و هوشمندى ویژه اى دارد و به مقدار ایمانش  با نور خدا مى نگرد»(عیون‌ الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 200)

« أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ – و آیا کسی که مرده (جهل و ضلالت) بود ما او را زنده کردیم و به او روشنی (علم و دیانت) دادیم تا به آن روشنی میان مردم (سرافراز) رود مثل او مانند کسی است که در تاریکی‌ها (ی جهل) فرو رفته و از آن به در نتواند گشت؟ (آری) کردار بد کافران در نظرشان چنین جلوه‌گر شده است.» ( انعام/122)  

در حکمت‌ 147نهج البلاغه پس‌ از کلام‌ نورانی‌ حضرت‌ درباره علم‌ و طالبان‌ آن، به‌ علمی‌ اشاره‌ فرمود که‌ بدون‌ تردید، غیر از علوم‌ حسی‌ و عقلی‌ است: « هَجَمَ‌ بِهِمُ‌ العِلمُ‌ عَلَی‌ حَقِیقَةِ‌ البَصِیرَةِ‌ وَ‌ بَاشَرُوا رُوحَ‌الیَقِینِ –  علم (معرفت) ، آنان را به بصيرت حقيقى كشانده و با روح يقين درآميخته اند.» (نهج‌ البلاغه، صبحی‌ صالح، حکمت‌ 147)

 آینه دل‌ چون‌ شود صافی‌ و پاک‌                نقش‌ها بینی‌ برون‌ از آب‌ و خاک‌

هم‌ ببینی‌ نقش‌ و هم‌ نقاش‌ را                     فرش‌ دولت‌ را و هم‌ فر‌اش‌ را

آینه‌ بی‌نقش‌ شد یابد بها                            زانکِ شد حاکی‌ جمله‌ نقش‌ها

صلی الله علی محمد وآله

جلسه سوم     1400/8/20

آیات شریفه :« يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ﴿۶﴾ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ ﴿۷﴾ قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ ﴿۸﴾ أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ ﴿۹﴾ يَقُولُونَ أَإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ ﴿۱۰﴾ أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَخِرَةً ﴿۱۱﴾ قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ ﴿۱۲﴾ – آن روز كه لرزنده بلرزد (۶) و از پى آن لرزه‏ اى [دگر] افتد (۷) در آن روز دلهايى سخت هراسانند (۸) ديدگان آنها فرو افتاده (۹) گويند آيا [باز] ما به [مغاك] زمين برمى‏ گرديم (۱۰) آيا وقتى ما استخوان‏ريزه ‏هاى پوسيده شديم [زندگى را از سر مى‏ گيريم] (۱۱) [و با خود] گويند در اين صورت اين برگشتى زيان‏ آور است (۱۲) »

عنوان: زندگی را دریاب که انتخاب نوع مرگ، چگونه برانگیخته شدن، حشر با خوبان یا بدان و خشم یا رضای محبوب است!

« يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ آن روز كه آن زلزله‌ی وحشتناك [همه‌چيز را] به لرزه در مي‌آورد و از پي آن حادثه، دوّمين [صيحه‌ی عظيم محشر] رخ مي‌دهد» تطبیق‌های مختلفی برای محتوای این کریمه وجود دارد در برخی از آیات و روایات، نشانه‌های قیامت با نشانه‌های عصر ظهور آمیخته شده است؛ در قرآن می‌خوانیم: « فَهَلْ يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً ۖ فَقَدْ جَاءَ أَشْرَ‌اطُهَا  فَأَنَّىٰ لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَ‌اهُمْ  – آیا [کافران‌] جز این انتظار مى‌برند که رستاخیز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ و علامات آن اینک پدید آمده است. پس اگر [رستاخیز] بر آنان در رسد، دیگر کجا جاى اندرزشان است؟»(محمد/18)   اَشْراطُ السّاعه یا نشانه‌های قیامت به مجموعه حوادثی گفته می‌شود که پیش از قیامت رخ می‌دهد.

تو از عالم همين لفظی شنيدی                     بيا بر گو كه از عالم چه ديدی

چه دانستی ز صورت يا زمعنا                    چه باشد آخرت چونست دنيا

سلیمان‌بن‌خالد گوید: امام صادق (علیه السلام) در خصوص آیات: یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ، فرمود: «راجفه شخصی است که با حرکت سریع و اضطراب برمی‌خیزد، حسین‌بن‌علی (علیه السلام) و دیگری که از پی او می‌آید علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است. « أَوَّلُ مَنْ یَنْفُضُ عَنْ رَأْسِهِ التُّرَابَ الْحُسَیْنُ‌بْنُ‌عَلِیٍّ (علیه السلام) فِی خَمْسَةٍ وَ سَبْعِینَ أَلْفاً وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ. » )غافر/52-۵۱) – نخستین کسی که در رجعت از قبر بیرون می‌آید و خاک از سر و روی خود می تکاند حسین‌بن‌علی (علیه السلام) است که با هفتاد و پنج هزار نفر برانگیخته می‌شوند. چنان‌که خداوند می‌فرماید: در حقیقت، ما فرستادگان خود و کسانی را که گرویده‌اند، در زندگی دنیا و روزی که گواهان برپای می­ایستند، قطعاً یاری می‌کنیم* [همان] روزی که ستمگران را پوزش طلبی شان سود نمی‌دهد و برای آنان لعنت و بد فرجامی در سرای دیگر است»(بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۰۶)

 در روایت مفضّل از امام صادق (علیه السلام) خواندیم که حضرت در جواب او درباره زمان ظهور فرمود: « … هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها…-… وقت ظهور همان ساعتی است که خداوند می‌فرماید:  درباره‌ی قیامت از تو می‌پرسند که چه وقت فرا می‌رسد…» )بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱(

 بنابراین رابطه زمان ظهور با زمان وقوع قیامت، همان رابطه « اشراط الساعة» با « الساعة» یعنی وقوع قیامت است که به درستی مدّت آن معلوم نیست و در این سوه مبارکه از آن به « تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ » تعبیر شده، به معنای آن حادثه دوّمين [صيحه‌ی عظيم محشر] است که در پی می‌آید و برپا شدن میزان عدل الهی و رسیدگی به اعمال بندگان خواهد بود.

در روایات تطبیق‌های دیگری هم وجود دارد. از امام رضا (علیه السلام) درباره‌ی آیه: تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ، نقل شده است: « قَالَ زَلْزَلَةُ الْأَرْضِ فَاتَّبَعَتْهَا خُرُوجُ الدَّابّة – هرگاه که زمین به لرزه افتاد، خروج دابّة (جنبنده) در پی آن است»(المناقب، ج۳، ص۱۰۲)  و امام صادق (علیه السلام)فرمود: « و الرَّادِفَةُ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) – الرَّادِفَةُ؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) است» ( بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۰۶)

كه باشم من مرا از من خبر كن                    چه معنی دارد اندر خود سفر كن

دگر كردی سوال از من كه من چيست؟           مرا از من خبر كن تا كه من كيست؟

گفتی كه ز جسم و جان برونم                      پوشيده لباس جسم و جان كيست؟

از آیات نخستین این سوره شریفه معلوم می‌شود: تا قبل از زمان ظهور، قبض روح کافران و مؤمنان با احوالات مختلف‌ آنها « وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا » چگونه است(البته محدود به این تطبیق نیست.) و در عصر ظهور، به صورت جمعی خیل کافران به دست منتقم الهی قبض روح می‌شوند و بعد، حادثه قیامت آن را تکمیل خواهد نمود  و در نتیجه همه طعم مرگ را خواهند چشید. « كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ  – هر نفسی (طعم ناگوار) مرگ را خواهد چشید، و پس از مرگ شما را به سوی ما باز گردانند. »(عنکبوت/ ۵۷)  تا به اینجا، پیام همه شمول آیات این است که همه زندگی می‌کنید تا با اعمال و اخلاق و باورهایتان معلوم کنید که چگونه باید بمیرید و ملائکه الهی باید چگونه جان شما را بگیرند؛ زیرا روایتی بسیار عمیق و هشدار دهنده از پیامبر اکرم (ص) است که: «کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ – همانگونه که زندگی می‌کنید، می‌میرید، و همانطور که می‌میرید مبعوث می‌شوید، و همانگونه که مبعوث می‌شوید، محشور خواهید شد »(عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه ,ج ۴, ص ۷۲)  و نیز در کلام نورانی حضرت امیر علی (علیه السلام) آمده است : « في تَقلُّبِ الأحْوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرِّجالِ، و الأيّامُ تُوضِحُ لكَ السَّرائرَ الكامِنَةَ – در دگرگونيهاى احوال و زمانه است كه گوهر مردان شناخته مى‏ شود، و روزگار نيّت‏هاى پنهان را براى تو آشكار مى‌سازد. »(بحار/ج۷۷/ص ۲۸۶)

خلقت آدم برای جستجوست                        هر كه جويا نيست چون نقش سبوست

هركه طالب نيست انسانش مخوان                 رنگ و صورت دارد اما نيست جان

عنوان: انسان در قلب و چشم و زبان

« قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ * أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ * يَقُولُونَ أَإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ * أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَخِرَةً * قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ » بر اساس  این آیات شریفه، به حکمت الهی، حاصل و نتیجه زندگی و مرگ، بعث و حشر افراد و خشنودی و خشم خداوند، همه در « قلب و چشم و زبان» باطن انسان‌، ریخته شده و گزارش آن ارائه می‌گردد؛ ( در آن روز دلهايى سخت هراسانند، ديدگان آنها فرو افتاده و گويند آيا [باز] ما خاک برمى‏ گرديم، آيا وقتى ما استخوان‏ريزه ‏هاى پوسيده شديم [زندگى را از سر مى‏ گيريم]، [و با خود] گويند در اين صورت اين برگشتى زيان‏ آور خواهد بود.)

و به بیان امام علی (ع)، «اَلعَینُ بَرِیدُ القَلبِ – چشم پیک دل است» و « العُيونُ طلائعُ القُلوب – چشم ها، پيشقراولان دل‌اند. »( غرر الحكم / 368،405) و نیز فرمود: القَلبُ مُصحَفُ البَصَرِ- دل، كتابِ ديده است.»( نهج البلاغه، حكمت 409)

حيران شده ام كه ميل جان با من چيست           و اندر گل تيره اين دل روشن چيست

 عمریست هزار بار من گویم و من                 من گویم ولیک من ندانم من کیست

و همچنین رابطه زبان با  قلب و دیده انسان را می‌توان از کلام نورانی پیامبر اسلام (ص) فهمید که فرمودند: «اَلإِیمَانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وَ قَولٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکَانِ- ایمان، شناخت با دل و گفتن با زبان و عمل با ارکان بدن است» ( كنز العمّال : 2)

 در واقع زبان ترجمان قلب و دیده ماست؛ بنابراین فریاد بلند این آیات به همه انسان‌ها این است که قلب و دیده و زبان خود را دشمنان خود(نفس و شیطان) قرار ندهید ؛ العَينُ رائِدُ القَلبِ – چشم راه بلد قلب است»( امام علی علیه السلام،میزان الحکمه، جلد 10، حدیث19939)  يعنى كسى كه كاروانيان او را پيشاپيش مى فرستند، تا محل اتراق و منزلگاه مناسبى را برايشان پيدا كند،

و نيز : جاسوس، پيغام آور قلب است( امام علی علیه السلام،میزان الحکمه، جلد 4، ص 3288)  از این نظر حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: . «العُيونُ مَصائِدُ الشَّيطانِ –  چشم ها، دام هاى شيطانند»(میزان الحکمة، جلد 10، ص 3288) و حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)فرمود: «إِیَّاکُم وَ فُضُولَ النَّظَرِ فَإِنَّهُ یُبذِرُ الهَوَی وَ یُولِدُ الغَفلَةِ  – از نگاه‌های زیادی بپرهیزید؛ زیرا که آن بذر هوس می‌پراکند و غفلت می‌زاید»(میزان الحکمه، جلد 12، حدیث 20291)

دلا زنور هدايت گر آگهي يابی             چو شمع خنده  زنان ترك سر توان كرد

پس اگر هشدارهای قرآن کریم و ائمه دین جدی گرفته شود، محدّثان شیعه و سنی، با اندکی اختلاف در لفظ، از رسولُ اللّه ِ (صلى الله عليه وآله) نقل کرده‌اند:« و عَینانِ فِی قَلبِهِ یُبصُرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ. فَإذا أراد اللَّهُ بِعَبدٍ خَیراً فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَین فی قَلبِهِ فَأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَیبِ، فَآمَنَ بِالغَیبِ عَلَی الغَیبِ – همه مردم بدون استثنا دو چشم در صورت دارند که با آنها محسوسات و امور مربوط به جهان ماده را می بینند، و دو چشم در قلب دارند که با آنها امور نامحسوس و آنچه را مربوط به جهان آخرت است، مشاهده می نمایند. پس هنگامی که خداوند [بر اساس حکمت ] خیر کسی را بخواهد، دو چشم قلب او را باز می کند و او با دیده های دل وعده های غیبی خدا را مشاهده می کند، و با دیده های غیبی به غیب ایمان می آورد.» (کنز العمّال: ج 2 ص 42 ح 3043)

 ابو بصیر که یکی از یاران امام صادق علیه السلام است نقل می کند: «در سفری همراه آن حضرت به حج رفته بودم. هنگام طواف وقتی که نگاهم به انبوه جمعیت طواف کننده افتاد، این سؤال به ذهنم رسید که آیا خداوند، این مردم را می بخشد؟ این مسئله را با امام در میان گذاشتم. امام در پاسخ فرمود:«یا أبا بَصیر، إنَّ أکثَرَ مَن تَری قِرَدَةٌ و خَنازِیرُ. – ای ابو بصیر! بیشتر این مردمی که مشاهده می کنی، میمون و خوک اند.» تعجب کردم و از امام خواستم که اگر ممکن است چهره واقعی آنان را به من نشان دهد. امام کلماتی بر زبان جاری ساخت و سپس دست خود را بر دیده ام کشید. ناگاه دیدم، همان طور که امام فرموده بود، انبوهی میمون و خوک مشغول طوافند. دیدن این منظره هولناک مرا به وحشت انداخت، تا این که امام دوباره دست بر دیده ام کشید و آنان را به صورت نخست یافتم.» (بصائر الدرجات: ص 27 ح 4)

فریاد امیرمؤمنان برای بیدار کردن خفتگان در وادی غفلت هنوز در گوشها طنین افکن است که: « … هر موجود زنده‌ای به سوی مرگ می رود. آیا نشانه‌هایی در زندگی گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیا پرستی باز نمی‌دارد؟ و اگر خردمندید آیا در زندگانی پدرانتان آگاهی و عبرت آموزی نیست؟ مگر نمی‌بینید که گذشتگان شما باز نمی‌گردند؟ و فرزندان شما باقی نمی‌مانند؟ مگر مردم دنیا را نمی‌نگرید که در گذشت شب و روز حالات گوناگونی دارند: یکی می‌میرد و بر او می‌گریند، و دیگری باقیمانده به او تسلیت می‌گویند، یکی دیگر بر بستر بیماری افتاده دیگری به عیادت او می‌آید، و دیگری در حال جان کندن است، و دنیا طلبی در جستجوی دنیاست که مرگ او را در می‌یابد، و غفلت زده‌ای که مرگ او را فراموش نکرده است، و آیندگان نیز راه گذشتگان را می‌پویند…» (نهج البلاغه، خطبه 99)

رو به گورستان دمی خاموش نشين                وان سخن گويان خاموش را ببين

 حضرت  بعد از خواندن سوره‌ی تکاثر می‌فرمایند: « یاله مراماً ما أبعده! و زوراً ما أغفله وخطراً ما أفظعه،…- شگفتا! چه مقصد بسیار دوری! و چه زیارت کنندگان بی‌خبری! و چه کار دشوار و مرگ‌باری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آن‌ها که سخت مایه عبرت‌اند… آیا به گورهای پدران خویش می‌نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته‌اند؟ … آن‌ها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند، عاقلانه‌تر است تا آنان را وسیله فخر فروشی قرار دهند! اما بدان ها با دیده‌های کم‌سو نگریستند و با کوته‌بینی در امواج نادانی فرو رفتند…» ( نهج البلاغه، خطبه 221)

ای بس كه نباشيم و جهان خواهد بود              نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود

زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل                    زين پس چو نباشيم همان خواهد بود

 نمانی همی در سرای سپنج                               چه نازی بتاج و چه نازی بگنج

هر كه آمد در جهان پرزشور                             عاقبت می بايدش رفتن به گور

صلی الله علی محمد وآله

جلسه چهارم     1400/8/27

آیات شریفه :« فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ ﴿۱۳﴾ فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ ﴿۱۴﴾ و[لى] در حقيقت آن [بازگشت بسته به] يك فرياد است [و بس] (۱۳) و بناگاه آنان در زمين هموار خواهند بود (14)»

عنوان:  چقدر آخرت به ما نزدیک است!!!

« فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ * فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ – (ولي [بدانيد] اين بازگشت تنها با يك صيحه‌ عظيم است! ناگهان همگی بر عرصه‌ی زمين ظاهر می‌گردند!»: فاصله دنیا تا به عوالم دیگر فاصله مادّی و مکانی به مقیاس دنیایی نیست؛ همان‌گونه که جهان بیرون از رحم مادر، از کودک در شکم او دور نیست، عالم ملکوت و قیامت هم از دنیا دور نیست و محیط و مشرف به آن است.

جلوه ای کرد  از يمين و از يسار          دوزخی در جنتی كرد آشكار

جنتی خاطر نواز و دلفروز                دوزخی دشمن گداز و غير سوز

 این مطلب به صورت‌های مختلفی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه دین بیان گردیده است؛ « یُبَدِّلُ اللَّهُ الْأَرْضَ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ فَیَبْسُطُهَا وَ یَمُدُّهَا مَدَّ الْأَدِیمِ…. – خدا آسمان و زمین را به چیزی غیر از این زمین و آسمان مبدّل می‌سازد؛ پس زمین را بسط می‌دهد و آن را می‌کِشد مانند کشیدن سفره چرمین عکّاظی (عکّاظ منطقه‌ای نزدیک مکّه است) به‌گونه‌ای‌که در آن، هیچ پستی و بلندی نمی‌بینی. آنگاه خداوند به مخلوقات نهیبی می‌زند و ناگهان آن‌ها در این زمین و آسمان تبدیل شده، آمده و هرکس در همان جایی‌که در زمین و آسمان اوّلی بود قرار می‌گیرد و هرچه درون زمین بوده، درون آن و هرچه روی زمین بوده روی آن، قرار می‌گیرد. »(بحارالأنوار، ج۷، ص۷۱)  

پيش ما صد سال و يك ساعت يكی است          كه دراز و كوته از ما منفكيست

اين دراز و کوته  اوصاف تن است                رفتن ارواح ديگر رفتن است

امام علی (علیه السلام) فرمود: « … اسقف مسیحی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای اباالقاسم! پدر موسی (علیه السلام) کیست»؟ فرمود: «عمران». اسقف گفت: «پدر یوسف (علیه السلام) کیست»؟ فرمود: «یعقوب (علیه السلام)». گفت: «پدر و مادرم به فدایت! پدر تو کیست»؟ فرمود: «عبدالله‌بن‌عبدالمطلّب». گفت: «پس پدر عیسی (علیه السلام) کیست»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) سکوت کرد و « … وَ کَانَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) وَ مَا احْتَاجَ إِلَی شَیْءٍ مِنَ الْمَنْطِقِ فَیَنْقَضُّ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَیَصِلُ لَهُ مَنْطِقُهُ فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ الْعَیْنِ فَذَاکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ قَالَ فَجَاءَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هُوَ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ.– رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنچه از منطق و استدلال احتیاج پیدا می‌کرد، جبرئیل از آسمان هفتم بر او فرود می‌آورد و منطقش سریع‌تر از یک چشم‌به‌هم‌زدن به او می‌رسید و این مطلب همان سخن خدای تعالی است [که فرمود]: وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ. امام (علیه السلام) فرمود: جبرئیل (علیه السلام) آمد و گفت: «عیسی (علیه السلام) روح خدا و کلمه‌ی اوست». و مَا أَمْرُنَا إِلا واحِدَةٌ کَلمْحٍ بِالبَصَرِ یعنی اینکه بگوید؛ باش تا وجود پیدا کند و بشود».(بحارالأنوار، ج۲۱، ص۳۴۷)

سرنهم بر قدمش بوسه زنان تا دم مرگ           مست تا صبح قيامت ز سبويش باشم

رسد آن روز كه در منزل رندان سر مست        راز دار همه اسرار مگويش باشم

از این روایات فهمیده می‌شود، زمان انتقال از این عالم به عوالم آخرت به اندازه مدّت زمانی است که شخصی در خواب عمیقی فرو رفته باشد و در خواب خود با دیدن صحنه‌هایی در عذاب باشد یا اینکه با دیدن صحنه‌های فرحبخش و شادی آفرین در نهایت لذّت و خوشی باشد، اما ناگاه با یک صدای مهیبی از خواب بپرد و بیدار شود و خبری از آن صحنه‌ها نبیند، انتقال انسان به آخرت تنها به اندازه همین یک فریاد و صدای مهیب طول می‌کشد، که ناگاه خود را در عرصه قیامت خواهد یافت. کسی که در خواب از مشاهده  صحنه‌های هولناکی، در وحشت و اضطراب است، از میان خواب خود با کسانی که بر بالین او نشسته‌اند و او را می‌نگرند، چقدر فاصله دارد؟ بنابراین در این آیات، دو مطلب دقیق و دو هشدار بزرگ است برای همه غافلانی چون ما که نمی‌دانند تا چه اندازه به عذاب یا نعمت وعده داده شده آخرت نزدیک‌اند و دیگر اینکه در چه زمان کوتاهی همه چیز تمام می‌شود و ناگاه انسان خود را در میان مردگان خواهد یافت؛  بارها هر یک از ما شاهد بوده‌ایم که چگونه در کمتر از چند ثانیه کسانی در اثر یک حادثه جان شیرین خود را در تصادفی یا غیر آن، از دست داده‌اند و ارتباط آنها برای همیشه از همه کس و همه چیز در یک چشم برهم زدنی قطع گردیده است. براستی جا دارد اهل عبرت به این نکته بیندیشند و با آن دلبستگی‌های خود را چاره کنند و همواره به خاطر داشته باشند روزی تجربه خواهند کرد که این سرای فانی و هر چه در آن است چگونه به یک لحظه‌ همه چیزش را از دست خواهد رفت. « وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ  أَفَلَا تَعْقِلُونَ – و زندگی دنیا جز بازی و هوسرانی هیچ نیست و همانا سرای دیگر برای اهل تقوا نیکوتر است، آیا تعقل نمی‌کنید؟ » (انعام/ ۳۲)

جهان بر آب نهادست و آدمی بر باد               غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد

وقتی آن روز را ببینند حسرت خواهند خورد که چرا از زندگانی خود برای آخرت توشه‌ای برنداشتند. « وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ – و آنان را از روز حسرت بيم ده؛ آنگاه كه داورى انجام گيرد و حال آنكه آنها [اكنون] در غفلتند و سر ايمان آوردن ندارند».(مریم/۳۹) 

 پیامبر عظیم‌الشأن (ص) خطاب به معاذ بن جبل فرمودند: «إن أرَدتُم عَيشَ السُّعَداءِ و مَوتَ الشُّهَداءِ و النَّجاةَ يَومَ الحَسرَةِ و الظِّلَّ يَومَ الحَرورِ و الهُدى يَومَ الضَّلالَةِ فَادرُسُوا القرآنَ؛ فإنّهُ كلامُ الرَّحمنِ و حِرزٌ مِن الشَّيطانِ و رُجحانٌ في الميزانِ – اگر زندگى نيكبختان و مُردن شهيدان و نجات در روز حسرت و داشتن سايه در روز سوزان و هدايت در روز گمراهى را مى‌خواهيد، قرآن را ياد بگيريد؛ زيرا قرآن، سخن خداوند مهربان و مايه حفظ از شيطان و سنگينى ترازو[ى اعمال] است»(الحیاه، ج2 ،ص 234)  

چنگ در گفته يزدان و پيغمبر زن و بس

كانچه قرآن و خبر نيست فسانه است و هوس

درخاتمه خالی از لطف نخواهد بود که حسرت آدم ها هنگام مرگ را با خود مرور کنیم:

 ۱. ای کاش خودم را با دیگران مقایسه نکرده بودم.

۲. ای کاش اقدام می‌کردم و آرزوهایم را عملی می‌کردم.

۳. ای کاش بیشتر بیخیال جهان اطرافم  شده بودم.

۴. ای کاش منتظر نمی‌ماندم که “از فردا شروع کنم.”

۵. ای کاش بیشتر ریسک کرده بودم.

۶. ای کاش ادامه داده بودم.

۷. ای کاش به بقیه گفته بودم چقدر دوستشان دارم.

۸. ای کاش به آنچه داشتم قانع بودم.

۹. ای کاش از بدنم بهتر مراقبت می‌کردم.

۱۰. ای کاش بیشتر به حرف دیگران گوش داده بودم.

۱۱. ای کاش آن قدر کینه نمی‌ورزیدم.

۱۲. ای کاش بیشتر مسافرت رفته بودم.

۱۳. ای کاش به همه چیز خندیده بودم.

۱۴. ای کاش مسائل مربوط به کار را همان جا سر کار رها می‌کردم.

۱۵. ای کاش رابطه ام را با دوستانم حفظ می‌کردم.

۱۶. ای کاش بیشتر در مورد جهان واقعی اطرافم آگاهی داشتم.

۱۷. ای کاش اعتماد به نفس بیشتری داشتم.

۱۹. ای کاش با جماعت بهتری حشر و نشر می‌کردم.

۲۰. ای کاش راه رفتنی را رفته بودم.

(داستان عجیبِ حسرت های بزرگ زندگی انسان ! از مسعود عطری)

خوشا نماز و نياز كسي كه از سر درد            به آب ديده و خون جگر طهارت كرد

فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد                   شرمنده رهروی كه عمل بر مجاز كرد

صلی الله علی محمد وآله

جلسه پنجم    1400/8/30

آیات شریفه :« هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى ﴿۱۵﴾ إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿۱۶﴾ اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿۱۷﴾ فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى ﴿۱۸﴾ وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى ﴿۱۹﴾ فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى ﴿۲۰﴾ – آيا سرگذشت موسى بر تو آمد (۱۵) آنگاه  كه پروردگارش او را در وادى مقدس طوى ندا درداد (۱۶) به سوى فرعون برو كه وى سر برداشته است (۱۷) و بگو آيا سر آن دارى كه به پاكيزگى گرايى (۱۸) و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى (۱۹) پس معجزه بزرگ [خود] را بدو نمود (۲۰) »

عنوان: مؤمنین و سفر به وادی طوی

« هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى… – آيا ماجرای موسي به تو رسيد؟!»:  سرگذشت حضرت موسی شرح حقایقی از قابلیت‌های  درون و بیرون همه انسان‌ها است؛ در ماجرای موسی و فرعون، خداوند سخن را با معرفی موسی آغاز نمود، که در آن نکته‌هایی است درخور توجّه و تأمل؛ هر انسانی با توجه به جان علوی(روح الهی) خود که به عنوان موسای وجود او، از آن یاد می‌شود، باید بتواند خود را به وادی مقدس طوی برساند که قلب او و حرم الهی است، و با شنیدن ندای پروردگارش « إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ » که از صمیم و درون قلب شنیده می‌شود و به او می‌گوید « إنّی أنا ربّک …»

جسم خاك از عشق بر افلاك شد               كوه در رقص آمد و چالاك شد

عشق جانان طور آمد عاشقا                   طور مست و خرّ موسی صاعقا

و به این ترتیب هر انسانی به صورت مشهود، انتساب و ارتباط خود را با پروردگار جهانیان، درمی‌یابد و به دستور او خود را از پایبندی به تعلقات دنیا دور  کرده، جوارح و قلب و روحش را از غیر او پاک می‌کند ( … فخلع نعلیک) و به حدود بندگی پایبند می‌شود. امام صادق عليه السلام فرمود .« إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيرا نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً بَيضاءَ ، فجالَ القَلبُ يَطلُبُ الحَقَّ ، ثُمّ هُو إلى أمرِكُم أسرَعُ مِن الطَّيرِ إلى وَكرِهِ هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد نقطه اى سفيد در دل او پديد آورد و آنگاه دل در جستجوى حقّ برآيد. سپس چنين كسى به سوى عقيده شما(تشيّع) شتابان تر آيد تا پرنده به سوى آشيانه اش».(بحار الأنوار: 5 / 204 / 33)

موسى نشده، كليم كى خواهى شد؟     در طور رهش، مقيم كى خواهى شد؟

تا جلوه حق، تو را ز خود نرهاند           با يار ازل، نديم كى خواهى شد؟

سپس در مرحله بعد فرعون وجود خود را به یاری حق خواهد شناخت « اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» سرگذشت فرعون هم مانند حضرت موسی (علیه السلام )شرح حقایقی از قابلیت‌های درون و بیرون همه انسان‌ها در این سوره است؛ تفرعون در وجود هر انسانی می‌تواند با جلوه‌های متنوعی، پنهان یا آشکار در مراتب مختلفی به ظهور برسد؛ جاه‌طلبی‌ها، خودنمایی‌ها، خود‌پسندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، خودخواهی‌ها، ترجیح خود بر دیگران بدون استحقاق و شایستگی و …

کرامات تو گر در خودنمایی است                       تو فرعونی و این دعوی خدایی است

کسی کو راست با حق آشنایی                            نیاید هرگز از وی خودنمایی

                                                                                                                                                                                                                                                                                                          در این سوره شریفه همانگونه که نخست حضرت موسی (ع)موظف شد به دستور خداوند، روش نرمش و محبت را در پیش گیرد « فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى- یعنی آیا می‌خواهی که از شرک پاک شوی و شهادت دهی که معبودی جز اللَّه نیست. و من تو را به‌سوی پروردگارت هدايت كنم تا [از نافرماني او] بترسی»؟!؛ هر انسانی باید در ابتدا برای تربیت و هدایت فرعون درون خود  با نرمش و محبت وارد عمل شود چرا که محبت، یکی از مفیدترین و کارآمدترین روش‌های تربیت است. این روش بیشترین تناسب را با فطرت آدمی و سرشت انسانی دارد. نیروی محبت در امر تربیت، بسیار برانگیزاننده و تحول آفرین است و اگر درست، به موقع و به اندازه و اعتدال به کار گرفته شود، تأثیری شگفت‌انگیزی می‌گذارد. « وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ – و هرگز نیکی و بدی در جهان یکسان نیست، همیشه بدی (خلق) را به بهترین شیوه (که خیر و نیکی است پاداش ده و) دور کن تا همان کس که گویی با تو بر سر دشمنی است دوست و خویش تو گردد.» (فصّلت/ 34)  

بدی را بدی سهل باشد جزا           اگر مردی احسن الی من اسا

(نیکی کن به کسی که به تو بدی کرده، و الا نیکی کردن به کسی که به تو نیکی کرده، چیزی جز معامله نیست.) و نیز همانگونه که حضرت موسی(ع) به اذن پروردگارش، دلایل روشن از آیات کبرای الهی را برای امر هدایت از خداوند دریافت و عرضه نمود، « فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى » هر انسان مؤمنی که نعلین تعلقات دنیایی را از پای درآورده و به آداب بندگی پایبند بوده باشد،‌ یقینا دلایل روشن آیات الهی را متناسب با مقام و درجه بندگی خود، در وادی طوی و خانه قلبش (حرم محبوب)، دریافت خواهد نمود؛ کما اینکه مادر موسی (ع) از این لطف الهی بهرمند شده؛ « وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی‏ وَ لا تَحْزَنی‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ – و به مادر موسى الهام کردیم که او را شیر ده و چون بر [جان‌] او ترسیدى به دریایش بیفکن و نترس و اندوه مدار که ما او را به تو باز مى‌گردانیم و از پیمبرانش قرار مى‌دهیم »( قصص/7)

 اما اگر نتواند خود را از اشتغال و دلبستگی‌هایش رها کند، نصیبی جز متاع دنیا، آن هم به قدری که مقدّر اوست، بهره‌مند نخواهد شد.

بخت و دولت به كارداني نيست      جز به تأييد آسمانی نيست

او فتاده است در جهان بسيار        بی تميز ارجمند و، عاقل خوار

كيمياگر به غصه مرده و رنج        ابله اندر خرابه يافته گنج

عنوان: شگفت‌انگیزترين چيز در وجود انسان

امام علی علیه السلام می‌فرماید: این یک قاعده و سنت است که اگر انسان چیزی را دوست نداشت به آن نگاه نمی‌‌کند و نیز ازیاد و ذکر آن اکراه دارد . اگر یاد او (خدا) و خود او در دل بنشیند، دنیا طبعا از چشم انسان می‌افتد و برای او کوچک و حقیر می‌شود . عکس آن نیز ممکن است . انسانی که دنیا اکثر همّ اوست و قلبش مملو از مشتهیات دنیوی است، خدا واقعا در دل او موقعیتی ندارد .« وَ كَذَلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ آثَرَهَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى، فَانْقَطَعَ إِلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا. » (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۶)

عيب از ماست، اگر دوست ز ما مستور است       ديده بگشاى كه بينى همه عالم طور است

لذا امام علیه السلام که اعراض از دنیا را پایه اصلی سخنان خود قرار داده است، بیش و پیش از همه بر اعراض قلبی و میراندن یاد دنیا سرانگشت تاکید دارد: « … فأعرَضَ عنِ الدُّنيا بقَلبِهِ ، و أماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ ، و أحَبَّ أن تَغيبَ زِينَتُها عن عَينِهِ . – آرى، رسول خدا قلباً از دنيا روى گرداند و ياد آن را در وجود خود ميراند و دوست مى داشت كه زيور دنيا را از پيش چشم خود دور كند. »(نهج البلاغه، خطبه160)

 و نیز فرمود: « أعجَبُ ما في الإنسانِ قَلبُهُ ، و لَهُ مَوارِدُ مِن الحِكمَةِ ، و أضدادٌ مِن خِلافِها ، فإن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أذَلَّهُ الطَّمَعُ ، و إن هاجَ بهِ الطَّمَعُ أهلَكَهُ الحِرصُ ، و إن مَلَكَهُ اليَأسُ قَتَلَهُ الأسَفُ ، و إن عَرَضَ لَهُ الغَضَبُ اشتَدَّ بهِ الغَيظُ ، و إن سُعِدَ بالرِّضا نَسِيَ التَّحَفُّظَ ، و إن نالَهُ الخَوفُ شَغَلَهُ الحَذَرُ ، و إن اتَّسَعَ لَهُ الأمنُ استلبَتهُ الغَفلَةُ ، و إن حَدَثَت لَهُ النِّعمَةُ أخَذَتهُ العِزَّةُ ، و إن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَضَحَهُ الجَزَعُ ، و إنِ استَفادَ مالاً أطغاهُ الغِنى ، و إن عَضَّتهُ فاقَةٌ شَغَلَهُ البَلاءُ، و إن جَهَدَهُ الجُوعُ قَعَدَ بهِ الضَّعفُ ، و إن أفرَطَ في الشِّبَعِ كَظَّتهُ البِطنَةُ ، فَكُلُّ تَقصيرٍ بهِ مُضِرٌّ ، و كُلُّ إفراطٍ بهِ مُفسِدٌ – شگفت ترين چيز در انسان، دل اوست و دل مايه هايى از حكمت و مايه هايى از ضدّ حكمت دارد. اگر اميد و آرزو به آن دست دهد، طمع خوارش گرداند و اگر طمع در آن بجوشد، حرص نابودش می‌كند و اگر نوميدى بر آن مسلّط شود، اندوه او را می‌كشد و اگر خشم بر او عارض شود، كينه لبريزش می‌كند و اگر خشنودى يارش شود، احتياط را از ياد می‌برد و اگر ترسی به او برسد، پروا و حذر كردن او را گرفتار خود سازد و اگر احساس امنيّت فرا گيردش، غفلت آن را می‌ربايد و اگر نعمت به سراغش آيد، غرور و نخوت آن را فرا می‌گيرد و اگر مصيبتى به آن برسد، بيتابى رسوايش می‌کند و اگر به مالى رسد، ثروت آن را به طغيان درمی‌آورد و اگر تهيدستى آزارش دهد، گرفتارى او را به خود مشغول می‌سازد و اگر گرسنگى بر او فشار آورد، از ضعف زمينگير می‌شود و اگر سيرىِ او از حدّ بگذرد، پُرى شكم او را به رنج می‌افكند؛ خلاصه هر تفريطى برايش زيانبار است و هر افراطى برايش تباهى آفرين. » (الكافی : 8 / 21 / 4)

 با همه این حساسیت‌های گفته شده که مانند پلی است که انسان ناگزیر به نگه داشتن خود روی آن و مراقبت از سقوط از جانب راست و چپ است، حضرت می‌فرماید: این خود را نگه داشتن (وقایه – تقوا) برترین سرمایه‌ای است که به دست آورده‌ای: « ألاَ و إنّ مِنَ البَلاءِ الفاقَةَ ، و أشَدُّ مِنَ الفاقَةِ مَرَضُ البَدَنِ ، و أشَدُّ مِن مَرَضِ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ ؛ ألاَ و إنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةُ المالِ، و أفضَلُ مِن سَعَةِ المالِ صِحَّةُ البَدَنِ ، و أفضَلُ مِن صِحَّةِ البَدَنِ تَقوَى القَلبِ – امام على عليه السلام : بدانيد كه يكى از بلاها نادارى است و بدتر از نادارى ، بيمارىِ تن است و سخت تر از بيمارىِ تن ، بيمارىِ دل است . بدانيد كه يكى از نعمتها گشايش در مال است و برتر از گشايش در مال، تندرستى است و برتر از تندرستى ، پرهيزگارىِ دل است »(شرح نهج البلاغه : 19/337 ) بنابراین باید هشدار بزرگ ولی خدا را جدّی گرفت که می‌فرماید: بدون مراقبت، قلب زنده نخواهد ماند : « مَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ اَلنَّارَ .- هر كه پر گويد پر خطا كند و كم حيا كند و هر كه كم حياء دارد كم باشد پارسائى او و هر كه پارسائى او كم باشد دلش مرده است و مرده دل به دوزخ رود. »، (نهج البلاغه،حکمت341)

 آنها که همچون ما، کمتر تن به مراقبت و پرهیز می‌دهند، خوب است به این نکته لطیف دقت کنند: « مَن لَجَّ وَ تَمادى فَهُوَ الرّاکِسُ الَّذى رانَ اللّه‏ُ عَلى قَلبِهِ وَ صارَت دائرَةُ السَّوءِ عَلى رَأسِهِ – آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهي بر جان او كشيد و بلاي تيره روزي گرد سرش گردانيد.» (نهج البلاغه، نامه 58)

 و نیز می‌فرماید: « اعلَمُوا أنّهُ ليسَ مِن شيءٍ إلاّ و يَكادُ صاحِبُهُ يَشبَعُ مِنهُ و يَمَلُّهُ ، إلاّ الحَياةَ فإنّهُ لا يَجِدُ في المَوتِ راحَةً ، و إنّما ذلكَ بمَنزِلَةِ الحِكمَةِ التي هِي حَياةٌ للقَلبِ المَيِّتِ ، و بَصَرٌ لِلعَينِ العَمياءِ ، و سَمعٌ للاُذُنِ الصَمّاءِ – بدانيد كه هيچ چيز نيست جز اين كه دارنده اش از آن سير و خسته مى‌شود، مگر زندگى؛ زيرا كه او در مرگ آسودگى نمى‌بيند. زندگى، در حقيقت، به سان حكمت است كه حياتبخش دل مرده، بينا كننده چشم كور و شنوا كننده گوش كر و سيراب كردن تشنه و در همه آن بى نيازى و سلامت است.» (نهج البلاغه،خطبه133)

 پس طالب سعادت، رنج و سختی را به بهای رستگاری به جان و دل می‌خرد و دعایش زندگانی با عزّت در دنیا و آخرت است؛ «وَ اجْعَلِ الحَيَاةَ زَيادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍّ-  زندگى اين جهان را براى من سبب افزونى در هر نيكى قرار ده، و وفات را سبب راحتى از هر بدى»(دعای روز سه شنبه)

رازى است مرا، رازگشايى خواهم          دردى است به جانم و دوايى خواهم

گر طور نديدم و نخواهم ديدن               در طور دل از تو، جاى پايى خواهم

اى دوست، مرا خدمت پيرى برسان            فرياد رَسا، به دستگيرى برسان

طورست، هوس در اين ره دور و دراز        يارى كن و يارِ خوش‏ضميرى برسان

صلی الله علی محمد وآله

جلسه ششم     1400/9/4

آیات شریفه :« فَكَذَّبَ وَعَصَى ﴿۲۱﴾ ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى ﴿۲۲﴾ فَحَشَرَ فَنَادَى ﴿۲۳﴾ فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى ﴿۲۴﴾ فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى ﴿۲۵﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى ﴿۲۶﴾- [ولى فرعون] تكذيب نمود و عصيان كرد (۲۱) سپس پشت كرد [و] به كوشش برخاست (۲۲) و گروهى را فراهم آورد [و] ندا درداد (۲۳) و گفت پروردگار بزرگتر شما منم (۲۴) و خدا [هم] او را به كيفر دنيا و آخرت گرفتار كرد (۲۵) در حقيقت براى هر كس كه [از خدا] بترسد در اين [ماجرا] عبرتى است (۲۶)»

عنوان: از سودا‌گری‌ و آشفته‌دلی‌ تا عصیانگری و هنجارگریزی

« فَكَذَّبَ وَعَصَى ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى  » : انسانی که عمر خود را در مسیر معرفت و تزکیه صرف نمی‌کند، طعمه بسیار مناسبی برای نفس و شیطان خواهد بود  به طوری که تاب مقاومت در برابر دامهای گسترده پیش روی خود را نخواهد داشت و دچار سوداگری و آشفته‌دلی و در نتیجه شرارت و هنجارگریزی می‌گردد؛ در واقع جوهره انسان یک حقیقت نامتناهی است که در برابر چشمانش (به عدد کسانی که این راه راپیموده‌اند و هم‌اکنون یا در آینده خواهند پیمود) قابلیت‌های خود را در زندگی خویش و دیگران می‌نگرد. و پیام همه شمول و فراگیر آن این است که اگر خود را مدیریت نکند، می‌تواند به  مخوف‌ترین و سفاک‌ترین موجود تبدیل شود که گمانش را هم نمی‌کرد؛ در قرآن می‌خوانیم: « وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ – و (به یاد آرید) هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آنها سخت در شکنجه بودید، (به حدّی که) پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند، و آن بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان می‌آزمود.» (بقره/۴۹)

جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو    

                       گر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شو

خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من   

                       هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو

 اساسا همه پلیدیها و نکبت‌ها در جامعه، نتیجه و بازگشت اعمال انسان به او و معرفی انسان به خود اوست؛ همچنانی که راه نیکوکاران و پرواپیشگان و زیباییهای رفتار و اندیشه، خوی و منش آنها و آثار اجتماعی آن از محبت و امنیّت و قسط و عدالت گرفته تا ایثار و فداکاری و سایر مظاهر آن ، معرفی انسان به خود اوست تا انسان راه خود را انتخاب کند. « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ  فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا  وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ – کار دین به اجبار نیست، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده، پس هر که از راه کفر و سرکشی دیو رهزن برگردد و به راه ایمان به خدا گراید بی‌گمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست، و خداوند (به هر چه خلق گویند و کنند) شنوا و داناست. »(بقره/۲۵۶)

 در روایت است که جبرئیل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای کاش مرا با فرعون می‌دیدی که او کلمه‌ توحید را می‌خواند [و می‌گفت]: ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی‌اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم! (یونس/۹۰) و من او را به خاطر شدّت خشمم بر او در آب و گل دفن کردم که مبادا توبه کند و خداوند توبه‌ی او را بپذیرد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای جبرئیل! سبب شدّت خشم تو بر او چه بود»؟ گفت: «به خاطر سخنش؛ «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» و آن آخرین سخن او بود در آن زمانی‌که به دریا رسید و کلمه‌ی «مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی» من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (قصص/۳۸) [سخن اوّل او بود] و بین کلمه‌ی اوّل و کلمه‌ی آخر او چهل سال فاصله بود و هنگامی به قومش گفت: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی که به دریا رسید و آن را دید که راه درونش خشک شده است؛ پس به قومش گفت: « فَقَالَ لِقَوْمِهِ: تَرَوْنَ الْبَحْرَ قَدْ یَبِسَ مِنْ فَرْقِی فَصَدَّقُوهُ لَمَّا رَأَوْا… »«دریا را می‌بینید که از ترس من خشک شده است»؟! و وقتی آن را دیدند، او را تصدیق کردند و آن سخن خداوند است: « وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مَا هَدَی. » «فرعون قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدایت نکرد!» (طه/۷۹) (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۵۰)

واقعیت تلخی که نباید از آن غفلت کرد این است: اگر چه این افرادی که در قلّه بلند پلیدیها قرار گرفته‌اند در تاریخ انگشت‌شمار به نظر برسند، اما افرادی که در دامنه این قلّه‌ها قرار دارند، بسیار فراوان‌اند و دیگرانی که از پایین کوه‌های بلند خود پسندی و خودخواهی، بطرف بالا در حال صعودند، فراوان‌ترند.  بدین ترتیب آثار شوم نکبت و زشتی راه شیطان، بسار گسترده و فرا گیر است! « كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا» (انسان/7)

دولت فقر خدايا بمن ارزاني دار                    كين كرامت سبب حشمت و تمكين منست

واعظ شحنه  شناس اين عظمت گو مفروش       زانكه منزلگه سلطان دل مسكين منست

عنوان: “برتری جویی” ابتلایی فراگیر در همراهی با شیطان 

« فَحَشَرَ فَنَادَى * فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى »: یکی از صفات شیطانی روحیه برتری جویی است که پیامبران الهی با آن مبارزه می‌کردند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: « إنَّ الرَّجُلَ لَيُعجِبُهُ مِن شِراكِ نَعلِهِ أن يَكونَ أجوَدَ مِن شِراكِ صاحِبِهِ فَيَدخُلُ في قَولِهِ : «تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الاْءَرْضِ وَلاَ فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ – آدمى را از اين كه بند كفشش نيكوتر از بند كفش دوستش باشد ، خوش مى آيد و [بدين سبب ،] مشمول اين سخن خداوند مى شود كه : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى (سركشى) و فساد نيستند ، و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است»(مجمع البيان : ج 7 ص 420)

بلندی از آن يافت كو پست شد                             در نيستی كوفت تا هست شد    

در اين حضرت آنان گرفتند صدر                         كه خود را فروتر نهادند قدر   

ره اين است جانا كه مردان راه                           به عزت نكردند در خود نگاه

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: « مَن اَحَبَّ اَن يتَمَثَّلَ لَهُ الرِّجالُ قِياماً فَليتَبَّوأ قعَدُهُ مِنَ النّار.  – کسي که دوست دارد مردم جلوي پاي او بايستند، جايگاهش پر از آتش خواهد شد.» (بحار الأنوار، ج 73، ص 150)

 و نیز طاووس یمانی می گوید:« إذا أردت أن تنظر إلى رجل من أهل النَّار، فانظر إلى رجل جالس وحوله ناس قيام – از آن حضرت شنیدم که می فرمود: اگر خواستی مردی از اهل آتش را مشاهده کنی به آن کسی نگاه کن که خودش نشسته و مردم را در اطراف خود سرِپا نگاه داشته است.» (الكنى و الالقاب، ج 2، ص 441)

 اسحاق‌بن‌عمّار از امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: ای اسحاق! در دوزخ بیابانی است که آن را سقر گویند از روزی که خدا آن آفریده، نفس نکشیده است. اگر خداوند به آن اجازه بدهد که به اندازه   سوزنی نفس بکشد آنچه را که در روی زمین است می‌سوزاند و دوزخیان از گرما و گند و کثافت این بیابان و عذابی که خداوند برای اهل آن بیابان آماده کرده پناهنده می‌شوند و در آن بیابان کوهی است که همه مردم این بیابان از گرما و گند و کثافت آن کوه و آنچه خداوند برای اهل آن کوه آماده کرده پناهنده می‌شوند و در آن کوه درّه‌ای است که اهل آن کوه از حرارت و گند و کثافت آن درّه و آنچه خداوند برای اهل آن آماده نموده است پناهنده می‌شوند و در آن درّه، چاهی است که اهل آن درّه از سوزش و گند و کثافت آن چاه و آنچه خداوند برای اهل آن آماده کرده پناهنده می‌شوند و در آن چاه ماری است که همه‌ی اهل آن چاه از بدی و گند و کثافت آن مار و از زهری که خداوند برای اهل آن چاه در دندان‌های آن مار آماده نموده است پناهنده می‌شوند و در شکم آن مار هفت صندوق است که پنج نفر از امّت‌های گذشته و دو نفر از این امّت در میان آن صندوق‌ها جای دارند». گفتم: «فدایت شوم! آن پنج نفر چه کسانی هستند و این دو کدام»؟

 فرمود:« قَالَ فَأَمَّا الْخَمْسَةُ فَقَابِیلُ الَّذِی قَتَلَ هَابِیلَ وَ نُمْرُودُ الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ فَ قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ وَ فِرْعَوْنُ الَّذِی قَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی…  – امّا آن پنج تن قابیل است همان که هابیل را کشت و نمرود است کسی [نمرود] که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد و گفت: منم که زنده می‌کنم و می‌میرانم، (بقره/۲۵۸) و فرعون است همان که گفت: « أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی… » (بحارالأنوار، ج۱۲، ص۳۷)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روزی برای دعای مردگان به قبرستان رفته بود یاران و اصحاب او به دنبالش در حرکت بودند، ناگهان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد حاضرین جلوتر حرکت کنند. یاران سئوال کردند چرا اصحاب جلوتر حرکت کنند؟ حضرت فرمود: « اشْفَقْتُ انْ یقَعَ فی نَفْسی شَییٌ مِنَ الْکبر –   من ترسیدم این نوع همراهی شما در قلب من ذره ای از کبر ایجاد نماید»(زمينه ‏هاى فساد در جامعه، ص 61)

 امام سجاد علیه السلام می فرماید:« اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا. – بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و درجه و مرتبه مرا نزد مردم بلند مگردان مگر آنکه مرا به همان اندازه نزد خودم پست گردانی، و عزتی آشکار برایم ایجاد مکن مگر که به همان اندازه در باطنم خاکسار سازی.» (صحيفه سجاديه، دعاى 20)

ز خاك آفريدت خداوند پاك                         پس ای بنده افتادگی كن چو خاك

تواضع سر رفعت افرازدت                        تكبر به خاك اندر اندازدت

به عزت هر آنكو فروتر نشست                    به خواری نيفتد ز بالا به پست

به گردن فتد سركش تند خوی                      بلنديت بايد بلندی مجوی

بلنديت بايد تواضع گزین                           كه اين بام را نيست سلم جز اين

صلی الله علی محمد وآله

جلسه هفتم    1400/9/7

آیات شریفه :« أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ﴿۲۷﴾ رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ﴿۲۸﴾ وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا ﴿۲۹﴾ وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ﴿۳۰﴾ أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا ﴿۳۱﴾ وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا ﴿۳۲﴾ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ﴿۳۳﴾- آيا آفرينش شما دشوارتر است‏ يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است (۲۷) سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد (۲۸) و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد (۲۹) و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد (۳۰) آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد (۳۱) و كوهها را لنگر آن گردانيد (۳۲) [تا وسيله] استفاده براى شما و دامهايتان باشد (۳۳)»

عنوان:  بیماری تکبر و انکار و آیات شفابخش الهی

« أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا – آيا آفرينش شما عظیم‌تر [ دشوارتر]  است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟!»: پرودگار مهربان پس از بیان ماجرای موسی و فرعون، برای درمان رذیله حق‌ستیزی و تکبر، علاوه بر تذکر فرجام شوم فرعون که فرمود: « إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى – در حقيقت براى هر كس كه [از خدا] بترسد در اين [ماجرا] عبرتى است»، به مطلب بسیار مهمّ دیگر در این آیات اشاره دارد: نخست مقایسه عظمت خلقت آسمان و زمین با خلقت انسان و سپس تذکر مواهب بیشمار خداوندی که به انسان ارزانی داشته است که حقیقتا باید به چشم داروی شفابخش دردهای هلاک کننده‌ای چون تکبر و انکار، به آنها نگریست؛ آنچنان که از مشاهده عظمت آسمان‌ها، پی به کوچکی و حقارت خود ببریم و از فراوانی نعمت و زنده شدن زمین مرده، به باور روز رستاخیز برسیم.

غم ايمان خويش خور كه تورا             روز محشر امان به ايمان است

 « يَا مَنْ فِي السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ يَا مَنْ فِي الْأَرْضِ آيَاتُهُ يَا مَنْ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ دَلائِلُهُ يَا مَنْ فِي الْبِحَارِ عَجَائِبُهُ يَا مَنْ فِي الْجِبَالِ خَزَائِنُهُ… – اى که در آسمان آثار عظمتش هویدا است اى که در زمین نشانه هایش آشکار است اى که در هر چیز برهانهاى او موجود است. اى که در دریا آثار شگفت انگیز دارد اى که در کوهها است گنجینه هایش…  »(دعای جوشن کبیر/ فراز ۵۸)  و به فرمایش امام علی (علیه السلام)فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحَابُ بَرْکَ بِوَانَیْهَا وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ الْمَحْمُولِ عَلَیْهَا أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الْأَرْضِ النَّبَاتَ وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الْأَعْشَابَ فَهِیَ تَبْهَجُ بِزِینَةِ رِیَاضِهَا وَ تَزْدَهِی بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَیْطِ أَزَاهِیرِهَا وَ حِلْیَةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا وَ جَعَلَ ذَلِکَ بَلَاغاً لِلْأَنَامِ وَ رِزْقاً لِلْأَنْعَامِ – ابرها پایین آمده، سینه بر زمین ساییدند، و آنچه بر پشت داشتند فرو ریختند که در بخش‌های بی‌گیاه زمین انواع گیاهان روییدن گرفت. و از کوه‌های عریان هیزم و بوته رویاند؛ و آن‌ها با زیور گلستان‌های خود خرّم شدند، و از زیور گوشواره گل‌هایشان که بر آن‌ها پوشاند به خود بالیدند و هم از آرایش شکوفه‌های خرّمی که به آن آراسته شدند و این را برای مردم خوراک و توشه ساخت و برای حیوانات، روزی» (نهج البلاغه، خطبه 91)

با این بیان درر بار مولای متقیان علیه السلام، فطرت هر انسانی به مدد آیات الهی، او را به باور حقایق توحید و معاد خواهد رسانید؛ همانطور که خداوند از بندگانش انتظار دارد که در آیاتش اندیشه کنند و به یقین برسند.

آن را كه زمين و آسمانش جا نيست             بر عرش برين و كرسى‏اش ماوا  نيست

اندر دل عاشقش بگنجد، اى دوست             ايمان است اين و غير از اين معنا نيست

« وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا  كَذَٰلِكَ النُّشُورُ – و خداست آن که بادها را بفرستد که ابرها را بر می‌انگیزد و آن ابر را ما به شهر و دیار مرده برانیم و به بارانش زمین را پس از مرگ (خزان) زنده گردانیم. حشر و نشر مردگان هم (به قیامت) همین گونه است. »(فاطر/ ۹)  و دیگر اینکه از آیات « …والسَّمَاءُ بَنَاهَا *رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا *َ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا » این طور فهمیده می‌شود که بعد از طی مراحل خلقت آسمان‌ها، نتیجه و ثمری که خداوند از آن‌ها بیرون می‌آورد، نوری است که از دل ظلمت ها  بیرون کشیده شده؛ (وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا)؛ همانطور که بعد از طی مراحل خلقت زمین ثمری که از آن بیرون آورده می‌شود، آب و مرتع و کوه‌ها و غیر آن است؛ (أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا * وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا)؛ اما از اسرار نعمت‌هایی که در روی زمین برای انسان فراهم شده این است که به واسطه نوع بهره‌برداری و تعامل اهل ایمان با این نعمت‌ها، یعنی عملی که خداپسندانه است و خوشنودی او را به همراه دارد، از درون و باطن آن، نوری ساطع می‌شود که به آسمان‌ها بالا می‌رود؛ و آن نوری است  که اهل آسمان شاهد آن هستند. در حقیقت شعاعی از نور خدا در وجود مؤمنین است که رنگ خدایی دارد : « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ – خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است »(نور/۳۵)

روی خوبت آيتی از لطف بر ما كشف كرد      

                  زين سبب جز لطف و خوبی نيست در تفسير ما

مجموعه جميع صفاتست ذات ما            دیویم و هم فرشته و هم نور و ظلمتیم

 امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «خانه‌اى که در آن، قرآن خوانده شود و خداوند متعال در آن یاد شود، برکتش بسیار مى‌گردد و فرشتگان، به آن خانه، رفت و آمد مى‌کنند و شیاطین از آن دور مى‌‏شوند و براى آسمانیان، چنان مى‏‌درخشد که ستارگان، براى زمینیان مى‏‌درخشند.» (بحار الأنوار 93/161) و نیز آن روایتی که کمی قبل‌تر خواندیم که امام عسکری (علیه السلام) از پدرانش از امام کاظم (علیه السلام) روایت فرموده  است که جمعی از یاران مخلص امام صادق (علیه السلام) در شبی مهتابی نزد ایشان نشسته بودند و عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! پوسته‌ی این آسمان چه زیبا است و نور این نجوم و ستارگان چه جالب است»! امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ هَذَا وَ إِنَّ الْمُدَبِّرَاتِ الْأَرْبَعَةَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ مَلَکَ الْمَوْتِ (علیهم السلام) یَنْظُرُونَ إِلَی الْأَرْضِ فَیَرَوْنَکُمْ وَ إِخْوَانَکُمْ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ نُورُکُمْ إِلَی السَّمَاوَاتِ وَ إِلَیْهِمْ أَحْسَنُ مِنْ نُورِ هَذِهِ الْکَوَاکِبِ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ کَمَا تَقُولُونَ مَا أَحْسَنَ أَنْوَارَ هَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِینَ – شما این سخنان را می‌گویید درحالی‌که چهار فرشته‌ی تدبیر کننده یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت به زمین نگاه می‌کنند و شما و همتایانتان را در مناطق مختلف زمین می‌بینند، درحالی‌که نوری که از شما به آسمان‌ها و زمین می‌تابد، از نور این ستارگان زیباتر است و آن‌ها نیز مشابه همان گفته‌ی شما را می‌گویند که« نور این مؤمنان چه زیبا است» ( بحارالأنوار، ج۶۵، ص۱۸)

 اکنون روی سخن ما با خود ماست که چرا به ظاهر زندگی و حیات دنیا مشغولیم و از دیدن نور خدا در افعال مؤمنین و آیات و نعمت‌های خداوند، غافلیم؟!! چرا قادر به درک ظلمتی که در باطن ناروایی که از ما سرمی‌زند نیستیم؟ مگر همین نور و ظلمت اعمال و اخلاق و افکار ما و همین روش و منش و بینش ما، زندگی ابدی ما را نمی‌سازد؟ آیا واقعا ما مخاطب سخن خداوند نیستیم که می‌فرماید: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ – (اکثر) آنان به امور ظاهری از زندگی دنیا آگاهند و از عالم آخرت (و وعده ثواب و عقاب حق) به کلی بی‌خبرند. »(روم/۷)

عشقست طريق و راه پيغمبر ما            ما زاده عشق و عشق شد مادر ما

ای مادر  ما نهفته در چادر ما              پنهان شده از طبيعت كافرما

دلم رميده شد و غافلم من درويش             كه آن شكاری سرگشته را چه آمد پيش

چو بيد بر سر ايمان خويش می لرزم        كه دل به دست كمان ابروييست كافركيش

صلی الله علی محمد وآله

جلسه هشتم    1400/9/11

آیات شریفه :« فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى ﴿۳۴﴾ يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى ﴿۳۵﴾ وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى ﴿۳۶﴾ فَأَمَّا مَنْ طَغَى ﴿۳۷﴾ وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿۳۸﴾ فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى ﴿۳۹﴾ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ﴿۴۰﴾ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ﴿۴۱﴾- پس آنگاه كه آن هنگامه بزرگ دررسد (۳۴) [آن] روز است كه انسان آنچه را كه در پى آن كوشيده است به ياد آورد (۳۵) و جهنم براى هر كه بيند آشكار گردد (۳۶) اما هر كه طغيان كرد (۳۷) و زندگى پست دنيا را برگزيد (۳۸) پس جايگاه او همان آتش است (۳۹) و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت (۴۰) پس جايگاه او همان بهشت است (۴۱)»

عنوان: بهشت وجود مؤمنان و جهنم وجود کافران

خداوند متعال با آفرینش آسمان‌ها، نور آنها را برای اهل زمین آشکار ساخت « وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا » و با آفرینش زمین، آب و مراتع و کوه‌ها و غیره را بر روی آن پدید آورد«‌ أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا * وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا » و با آفرینش انسان که موجودی آمیخته از زمین و آسمان است، بهشت و جهنم ابدی را از باطن آنها (از درون مؤمن و کافر)، بیرون ‌کشید؛ « فَأَمَّا مَنْ طَغَى … فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى  وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ … فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى » بهشت و جهنمی که ریشه در درون انسان دارد و با رفتار و اخلاق و باور او ساخته می‌شود، پنهان نمی‌ماند، آثاری در دنیا و آخرت دارد. همانگونه که دانه درختی می‌شکفد و رفته رفته به نهال و سپس درخت تنومندی تبدیل می‌شود، شاخ و برگ انبوه و فراوانی می‌آورد و در آسمان می‌گستراند و بالاخره  آنچه را در درون خود به صورت قابلیت داشته، به عرصه ظهور می‌رساند.

بهشت و دوزخت با تست در پوست        چرا بيرون زخود ميجوئی ای دوست

 لیکن بخاطر آنکه، حقیقت هیچ چیز آن‌طور که هست، بویژه انسان، امکان بروز و ظهور در حصار محدود زمان و مکان دنیا را ندارد و عرصه ای  لایتناهی با قابلیت‌های نامحدود می‌خواهد، انسان مؤمن با بهشت وجود خویش (که از بینش و منش و رفتار او ساخته شده است تا جایی که حتی برگ درختی و نسیمی نیست جز آنکه ظهور اوصاف و افعال اوست)، و کافر، با جهنم وجود خویش در عوالم برزخ و قیامت، کاملا از یکدیگر جدا هستند و هم‌اکنون نیز (مانند احاطه عالم دنیا بر کودک در شکم مادر و وابستگی حیات مادر و فرزند به دنیایی که از چشم کودک، پنهان است) مشرف و محیط بر دنیا وجود دارند؛ اما اینکه در دنیا، خوبی‌ها و بدی‌ها با  یکدیگر در آمیخته  و مومن و کافر با یکدیگر در ستیزند و حاصل این نزاع دنیایی شده است که می‌بینیم؛ (خوشی‌های اندکی که مشوب به درد و رنج و عذاب اند) ؛ دوامی ندارد و با ظهور حجت آخرین (عج) به پایان می‌رسد.« وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ – ما اراده داریم که بر آن طایفه ضعیف و ذلیل کرده شده در زمین منّت گذارده و آنها را پیشوایان (خلق) قرار داده و وارثین در آن گردانیم.» (قصص/۵)  و بزودی بهشت وجود مومنان بر جهنم وجود کافران غلبه خواهد داشت.

ای حجت حق پرده زرخسار برافكن               كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم

ای دست خدا دست برآور كه زدشمن              پس ظلم بديديم و بسی طعنه شنيديم

شمشير  كجت راست كند قامت دين را            هم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم

شاها ز فقيران درت روی مگردان                بر درگهت افتاده به صد گونه اميديم

 و با وقوع قیامت هم بساط دنیا برچیده و زمین و آسمانش به زمین و آسمان ملکوتی دیگری تبدیل خواهد شد. « يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ ۖ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ – روزی که زمین (به امر خدا) به غیر این زمین مبدل شود و هم آسمانها دگرگون شوند و تمام خلق در پیشگاه (حکم) خدای یکتای قادر قاهر حاضر شوند.» (ابراهیم/۴۸)

  « فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى » علی‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)می‌گوید پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: « کَفَی بِالْمَوْتِ طَامَّةً یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ إِنَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أَطَمُ وَ أَطَمُّ مِنَ الْمَوْتِ…- ای جبرئیل! مرگ به‌عنوان حادثه‌ی وحشتناک کافی است». جبرئیل گفت: «آنچه بعد از مرگ است وحشتناکتر و وحشتناکتر از مرگ است »(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۶۰)

 واضح است که این فرمایش پیامبر(صلی الله علیه وآله) درخصوص حالت کافران است. زیرا حقیقت مرگ، انتقال انسان از عالمی به عالم دیگر است؛ این انتقال برای مؤمن مبارک و شادی‌بخش است ولی برای کافر اتفاقی ناخوشایند و وحشتناک است؛ زیرا دنیا برای مؤمن همانند زندان و مرگ برای او در حکم رهایی از زندان است ولی همین دنیا برای کافر به منزله بهشت است.(تحف العقول،ص۵۳ و۳۶۳) و مرگ او را از بهشتش جدا کرده و به عذاب منتقل می‌سازد.( الکافی، ج ‏3، ص 135- 136)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «وقتی فرشته مرگ برای گرفتن روح کافر نازل می‌شود، همراه خود سیخی آتشین دارد که با آن روح کافر را می‌گیرد. پس جهنم ناله می‌زند. … این بلا برای حاکمان ظالم یا کسانی که مال یتیمی را خورده باشند یا شهادت دروغ داده باشند، حتی اگر مسلمان هم باشند اتفاق خواهد افتاد و اختصاصی به کافر ندارد».( الکافی، ج ‏3، ص 253- 254)

یکی از حالات میّت، چه مؤمن و چه کافر، روبرو شدن با فرشته مرگ است. اما این ملاقات به صورت یکسان صورت نمی‌گیرد. کافر ملک الموت را به صورت مرد سیاهی که موهایش سیخ شده و با بویی بسیار بد و با لباس‌هایی تیره می‌بیند، در حالی‌که از دهان و بینی او آتش و دود بیرون می‌آید به گونه‌ای که حضرت ابراهیم(ع) با دیدن این حالت فرشته مرگ (که به درخواست خود ایشان این جریان اتفاق افتاد) به او گفت: «اگر گناهکار فقط همین صحنه را ببیند برای جزای اعمالش کافی است». اما انسان مؤمن ملک الموت را به شکل جوان زیبارویی که لباس‌های زیبا پوشیده و هیئت زیبایی دارد می‌بیند، در حالی‌که بویی خوش از او به مشامش می‌رسد. این منظره آن‌قدر خوش آیند مؤمن است که حضرت ابراهیم به فرشته مرگ گفت: «اگر مؤمن فقط این چهره نیکوی تو را به عنوان پاداش نیکی‌هایش ببیند، برایش کافی است».(عوالی اللئالی العزیزیه،ج 1،ص 274)

امام صادق(ع) به یکی از اصحابش که از ایشان درخواست کرده بود مرگ را برایش توصیف کند، چنین فرمود: «مرگ برای مؤمن مانند بهترین بویی است که آن‌را استشمام می‌کند. به خاطر بوی خوشش به خواب می‌رود و همه سختی‌ها و دردها به پایان می‌رسد. اما برای کافر مانند نیش افعی و گزش عقرب یا شدیدتر از آن است. برای برخی از کافران و گناه‌کاران از بریده شدن با ارّه و تکه شدن با قیچی و برخورد سنگ به او و چرخاندن سنگ آسیاب بر حدقه چشم است شدیدتر…» (معانی الاخبار، ص 287)

تنت در وقت مردن از ندامت                      بلرزد چون زمين روز قيامت

دماغ آشفته و جان تيره گردد                      حواست همچو انجم خيره گردد

مسامت گردد از خوی همچو دريا                 تو در وی غرق گشته بی سر و پا

شود از جان كنش ای مرد مسكين                 ز سستی استخوانها پشم رنگين

بهم پيچيده گردد ساق با ساق                      همه جفتی شود از جفت خود طاق

چو روح از تن بكليت جدا شد                      زمينت قاع صفصف لا تری  شد

بدين منوال باشد حال عالم                         كه تو در خويش می بينی در آندم

عنوان:  ملائکه خدا نگهبان هر که خواست خدا را بر خواست خود ترجیح دهد

« يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى -انسان تمامی اعمالی که انجام داده را به یاد می‌آورد. و دوزخ براي هر بيننده‌ای آشكار مي‌گردد»

از گفته حضرت ابراهیم(ع) به هنگام دیدن چهره فرشته مرگ در زمان  گرفتن جان کافران که فرمود: «اگر گناهکار فقط همین صحنه را ببیند برای جزای اعمالش کافی است» معلوم می‌شود که آشکار شدن جهنم به اقتضای حال بیننده هم متفاوت است پس مؤمن جهنم را آن گونه که  کافر می‌بیند و موجب سخت‌ترین عذابها برای اوست، نمی‌بیند؛ چرا که نباید همچون کافران عذاب ببیند؛ از این رو با تعبیر خاصی بیان شده است: « وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى – و جهنم براى هر كه می‌بيند آشكار گردد.»

« فَأَمَّا مَنْ طَغَى * وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى»: آنچه به بهشت راهی ندارد طغیان نسبت به اوامر حیاتبخش الهی و دوستی دنیای گذرا ( در راه ماندن و نرسیدن به دارالسلام) است که در واقع سوزاندن همه‌ی سرمایه‌ها و حسرت همه‌ی محرومیت‌ها یعنی همان  همان باطن و حقیقت جهنم است.

امام علی (علیه السلام) فرمود: « مَنْ طَغَی ضَلَّ عَلَی عَمْدٍ بِلَا حُجَّةٍ – هرکس از حدود خداوند سرکشی و طغیان نماید، تعمداً راه  گمراهی را پیموده و در این انحراف هیچ حجّتی نداشته باشد» (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۶۲)

حسن بصری روایت کند هنگامی‌که امیرالمؤمنین علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به بصره آمد بر من گذشت و من وضو می‌گرفتم به من فرمود: «پسر وضویت را خوب بگیر! خدا به تو نیکی کند». بعد از من گذشت، من دنبالش رفتم، سپس به من توجّه کرد و فرمود: «ای پسر! به من نیازی داری»؟ گفتم: «آری! به من سخنی بیاموز که خدا مرا به آن سخن سودی دهد ». حضرت امیر (علیه السلام)فرمود:« اعْلَمْ یَا عَبْدَ‌اللَّهِ أَنَّ کُلَّ عَامِلٍ فِی الدُّنْیَا لِلْآخِرَةِ لَا بُدَّ أَنْ یُوَفَّی أَجْرَ عَمَلِهِ فِی الْآخِرَةِ وَ کُلُّ عَامِلِ دُنْیَا لِلدُّنْیَا عُمَالَتُهُ فِی الْآخِرَةِ نَارُ جَهَنَّمَ ثُمَّ تَلَا أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَوْلَهُ تَعَالَی فَأَمَّا مَنْ طَغی وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی. – … بنده‌ی خدا! بدان که هرکس در دنیا برای آخرت کار کند ناگزیر پاداش عملش به تمام و کمال به او داده شود و هرکس به امور دینی به‌جهت دستیابی به دنیا عمل کند، اجر و پاداش وی در آخرت آتش دوزخ خواهد بود». سپس امیرالمؤمنین (علیه السلام) این آیات را تلاوت نمود: «فَأَمَّا مَنْ طَغی* وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا* فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی».(بحارالأنوار، ج۷۴، ص۴۲۴)

 همین معنا از پیامبر (صلی الله علیه و آله)روایت شده که به ابن مسعود فرمود: «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تَقْرَبَنَّ مِنَ الْحَرَامِ مِنَ الْمَالِ وَ النِّسَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ وَ لَا تُؤْثِرَنَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَةِ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ فِی کِتَابِهِ فَأَمَّا مَنْ طَغی وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی یَعْنِی الدُّنْیَا الْمَلْعُونَةَ وَ الْمَلْعُونُ مَا فِیهَا إِلَّا مَا کَانَ لِلَّه – ای پسر مسعود! نباید به حرام از جمله مال و زن نزدیک شوی، زیرا که خدای تعالی می‌فرماید: و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است! (الرحمن/۴۶) و نباید زندگی دنیا را بر آخرت به لذّت‌ها و شهوت‌هایش اختیار کنی زیرا که خدای تعالی در کتابش می‌فرماید: فَأَمَّا مَنْ طَغی* وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا* فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی یعنی دنیا ملعون است و ملعون است آنچه که در آن است مگر آنچه که برای خدا باشد»( بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۰۷)

« وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى »: از این آیه شریفه فهمیده می‌شود اگر مخالفت با نفس در راه خدا و برای رضای خدا نباشد، انسان را به مقصد نمی‌رساند وچه بسا باعث دوری از مقصد می‌شود؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند متعال چنین اعلام فرموده:« وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عَظَمَتِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَی أَمْرِی إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا وَ لَمْ أُعْطِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ أَمْرِی عَلَی هَوَاهُ إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَةٌ. – که قسم به عزّت و جلال و کبریاء و نور و علوّ و ارتفاع مکان خودم! هیچ بنده‌ای هوی و خواست خودش را بر اراده و خواسته من مقدّم ندارد مگر اینکه من به کیفر این عمل کارهای او را پریشان سازم و زندگی دنیای او را بر او دشوار نمایم و قلبش را به دنیا مشغول دارم. و از اموال دنیا به‌جز آن مقداری که مقدّر نموده‌ام به او نخواهم داد و به عزّت و جلال و عظمت و نور و علوّ و ارتفاع مکان خودم  سوگند! هر بنده‌ای که خواست مرا بر خواسته‌ی خود مقدّم دارد، من ملائکه‌ی خود را حافظ و نگهبان او نموده و آسمان و زمین را کفیل روزی او قرار می‌دهم و من خود دنبال معامله و تجارت تجّار به سود او می‌پردازم و دنیا در نهایت ذلّت و تسلیم به او رو می‌آورد»(إرشادالقلوب، ج۱، ص۱۷۹) 

گفتم كه روی خوبت از ما چرا نهان است        

                   گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عيان است

گفتم فراق تا كی؟گفتا كه تا تو هستی      

                  گفتم نفس همين است گفتا سخن همان است

ابوحمزه ثمالی از امام سجّاد (علیه السلام) نقل کرده است: در بنی اسرائیل مردی بود کفن دزد. همسایه‌ای داشت که روزی بیمار شد و مرگ خود را نزدیک دید. مرد، همسایه نبّاش و کفن دزدش را خواست و به او گفت: «من چگونه همسایه‌ای بودم»؟ نبّاش گفت: «بهترین همسایه». گفت: «تقاضایی دارم». نبّاش گفت: «خواسته‌ات حتماً تأمین است». مرد همسایه دو عدد کفن در مقابل نبّاش گذاشت و گفت: «دوست دارم بهترین اینها را برداری و هنگامی که من مردم، قبر مرا نبش نکنی و کفن مرا ندزدی». نبّاش به ملاحظه‌ی آشنایی و همسایگی، از برداشتن کفن خودداری کرد. ولی وقتی همسایه اصرار کرد، بالأخره کفن بهتر را برداشت. اتفاقاً در یکی از همان شب‌ها آن شخص فوت کرد. پس از این که به خاک سپرده شد، نباش فکر کرد و با خود گفت: «این شخص که مرده و به خاک سپرده شد. الآن چه می‌داند که من کفن او را برداشته‌ام یا رها کرده‌ام». پس طبق عادت همیشگی خود شبانه بر سر قبر آمد. امّا همین که قبر را شکاف، ناگهان صدایی شنید که به او گفت: «چنین نکن»! نبّاش سخت وحشت زده شد و به کلی این عمل ننگین را کنار گذاشت. بعداً در مقام وصیّت برآمد و به فرزندانش گفت: «من چگونه پدری بودم برای شما»؟ گفتند: «پدر خوبی بودی». گفت: «من تقاضایی از شما دارم». گفتند: «هر چه می‌خواهی بگو که حتماً انجام خواهیم داد، ان شاء الله»! گفت: «من دوست دارم وقتی مردم، بدن مرا با آتش بسوزانید و چون خاکستر شدم، خاکستر بدنم را به باد دهید و نصفش را در دریا و نصف دیگرش را در بیابان پراکنده سازید». پس از مردن نبّاش، یکی از فرزندانش طبق وصیّت او عمل کرد و چون خاکسترش را پراکنده ساخت، خداوند متعال به دریا و بیابان فرمان داد که ذرّات بدن مرد را جمع نماید. ناگهان مرد نبّاش زنده شد و ایستاد. خداوند متعال به او خطاب کرد و فرمود: «به چه جهت چنین وصیّتی کردی»؟ عرض کرد: «قسم به عزّت و عظمت تو! که جز خوف و ترس از عذاب، هیچ عاملی در میان نبود». خدای مهربان فرمود: «من هم به پاداش این عمل، تمام دشمنانت را از تو راضی خواهم کرد و خوف و وحشتت را به امن و امان تبدیل کرده و ترا مشمول بخشش و مغفرت خود ساختم».( أمالی شیخ صدوق، ص۳۲۷)

قبض و بسط آمد مشو تو نااميد                    قفلگر هم قفل سازد هم كليد

گر گوهر طاعتی نسفتم هرگز                     ور گرد بدی زدل نرفتم هرگز

نوميد نيم زبارگاه كرمت                           زيرا  كه ترا دو، نگفتم هرگز

و نیز امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است فرمود« احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُمْ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَعْدَی لِلرِّجَالِ مِنِ اتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ حَصَائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ.- از هواها و تمایلات خود برحذر باشید! همان‌طورکه از دشمنان خویش حذر می‌کنید. دشمنی هیچ‌چیز برای مردم به پایه‌ی پیروی از هوای نفس و گفتارهای انسان نمی‌رسد».(الکافی، ج۲، ص۳۳۵)  و آن حضرت(علیه السلام) روزی به یکی از شاگردانش فرمود: «چه چیز از من آموختی»؟ عرض کرد: «آقا من از شما هشت مسأله یاد گرفتم». فرمود: «آن‌ها را بیان کن تا بشناسم». عرض کرد: «… سوّم اینکه وقتی مردم را سرگرم لهو و لعب دیدم و شنیدم گفته‌ی خدای تعالی را که می‌فرماید: وَ امّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی پس کوشش کردم که هوس را از خود دور کنم تا اینکه بر طاعت خدا ثابت باشم». فرمود: «احسنت، واللّه»! (ترجمه تنبیه الخواطر ص ۵۵۵)

بگذر از نفس و صاحب دل باش                   حسب الامكان مراقب دل باش

مرو در پی هر چه دل خواهدت                   كه تمكين تن نور دل كاهدت

كند مرد را نفس اماره خوار                       اگر هوشمندی عزيزش مدار

صلی الله علی محمد وآله

جلسه نهم    1400/9/15

آیات شریفه :« يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا ﴿۴۲﴾ فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا ﴿۴۳﴾ إِلَى رَبِّكَ مُنْتَهَاهَا ﴿۴۴﴾ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشَاهَا ﴿۴۵﴾ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا ﴿۴۶﴾- و از تو درباره‌ی قيامت مي‌پرسند كه در چه زماني واقع مي‌شود؟ (۴۲) تو را با يادآوري زمان آن چه كار؟! (۴۳) نهايت آن به‌سوي پروردگار تو است. [و هيچ‌كس جز خدا از زمانش آگاه نيست]. (۴۴) تو فقط بيم دهنده‌ی كساني هستي كه از آن مي‌ترسند [و آمادگي پذيرش دارند]. (۴۵) در آن روز كه قيامت را مي‌بينند احساس مي‌كنند‌ كه گويا توقّفشان [در دنيا و برزخ] جز شامگاهي يا صبحگاهي بيشتر نبوده است. (۴۶)»

عنوان: حکمت‌ها و دلایل ناگهانی بودن وقوع قیامت

« يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا – و از تو درباره‌ی قيامت می‌پرسند كه در چه زماني واقع می‌شود؟»: مراد از تعبیر « السَّاعَةِ »  تاریخ وقوع قیامت است؛ این سوال در وجود هر انسانی به‌ صورت طبیعی شکل می‌گیرد و اختصاص به سوال کنندگانی که در شأن نزول آیه آمده ندارد؛ و مقصود این است که انسان می‌خواهد بفهمد آیا معاد نزدیک است یا دور؟ اگر بداند که زمان وقوع آن دور است و به این زودی‌ها تحقق نمی‌یابد، یک احساس امنیت متوهمی در او پدید می‌آید که حالا حالا‌ها وقت دارد و در اصلاح بدیهای خود دچار تسویف (سوف سوف کردن: یعنی تعلل کردن، تعویق، تاخیر و احاله به بعد کردن) می‌شود. و ترس او از ارتکاب اعمال قبیح و ظلم و تجاوز به دیگران، کم می‌شود.

توبه از جرم وخطا،حال سحر می خواهد        خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد

بنابراین تعیین زمان قیامت که این تبعات مفسده آور را دارد، از مصلحت به دور است و جایز نیست و ساحت قدس خداوند از ارتکاب خلاف مصلحت پاک است؛ از این نظر پروردگار متعال به رسولش دستور می‌دهد که در پاسخ بگو من از آن اطلاعى ندارم و جز خدا کسی از آن اطلاع ندارد. به همین ملاحظه، حتی خداوند به پیامبرش می‌گوید: «وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً»؛(شوری/ 17) تو چه می‌دانى شاید ساعت (قیام قیامت) نزدیک باشد؛ تا روشن شود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز در این مسئله مانند سایر مردم است، بلکه بالاتر از آن پیامبرش را از فکر کردن درباره آن نهی می‌کند « فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا * إِلَى رَبِّكَ مُنْتَهَاهَا – تو را با يادآوري زمان آن چه كار؟!  نهايت آن به‌سوی پروردگار تو است.» اما باید گفت: به یک نظر، خداوند، زمان حقیقی قیامت را تعیین فرموده است؛ چرا که، آنچه در حقیقت اهمیّت دارد، زمان دنیایی نیست، در دنیا این زمان هرچقدر به طول بیانجامد، باطن و حقیقت آن « عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا » است که در آیه انتهایی این سوره آمده: « كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا » واقعیتی که مهمّ است و باید به آن اندیشه کرد و دائما یادآوری شود، این است که «‌ در آن روز كه قيامت را می‌بينند احساس می‌كنند‌ كه گويا توقّفشان [در دنيا و برزخ] جز شامگاهی يا صبحگاهی بيشتر نبوده است». یا به تعبیر آیات دیگر مدت کوتاه: «اِنْ لَبِثْتُمْ اِلَّا قَلِیلًا»(اسری/52) و یا تنها ساعتی «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ». (روم/55) و این تفاوت ساعت و یک روز و نصف روز و یک شب و یک صبح هم به ملاحظه احوال بندگان در دنیا و برزخ و قیامت است که نه تنها توقف در دنیا را کوتاه می‌بینند بلکه توقف در قبر و برزخ را نیز کوتاه تصور می‌کنند زیرا که بعد از برانگیخته شدن در قیامت دیگر زمان به مفهوم و نسبت دنیایی و برزخی آن وجود ندارد. از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است که فرمود:« أَلاَ فَحَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا فَإِنَّ فِي اَلْقِيَامَةِ خَمْسِينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِثْلُ أَلْفِ سَنَةٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآيَةَ فِي يَوْمٍ كٰانَ مِقْدٰارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ  – در قيامت پنجاه موقف (محل توقف) است كه هر موقفى به اندازه يكهزار سال از سالهایى است كه شما مى شمريد) سپس ‍ اين آيه سوره معارج را تلاوت فرمود: در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است »(بحار الأنوار  ج۷ ص۱۲۶)

 یعنی خداوند روح را طی 50 مرحله و 50،000 سال در مواقف قیامت نگاه می‌دارد که توقف در دنیا در مقابل آن مانند ساعتی دیده می‌شود. «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ » (احقاف/۳۵)

حق قیامت را لقب زان روز کرد                 روز بنماید جمال سرخ و زرد  

حشر تو گوید که سرّ مرگ چیست               میوه ها گویند که سرّ برگ چیست

ممکن است «السَّاعَة»، به هنگام ظهور امام مهدی(عج) هم تطبیق داشته باشد که آن براستی مصداق دیگرى از قیامت است؛ مفضّل گوید: از آقایم امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «آیا مأموریّت مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وقت معیّنی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود»؟ فرمود: «حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معیّن کند که شیعیان ما آن را بدانند». عرض کردم: «برای چه؟ مولای من»! فرمود: «زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند می‌فرماید: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا »  درباره‌ی قیامت از تو می‌پرسند که چه وقت فرا می‌رسد. بگو: «علم آن نزد پروردگار من است. تنها اوست که چون زمانش فرا رسد آشکارش می‌سازد. فرارسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است، جز به ناگهان بر شما نیاید …». ( بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱)

از خاك درت رخت اقامت نبرم                    وز دست غمت جان بسلامت نبرم

بردار نقاب از رخ و بنماي جمال                  تا حسرت آن رخ بقيامت نبردم

سرنهم بر قدمش بوسه زنان تا دم مرگ           مست تا صبح قيامت ز سبويش باشم

رسد آن روز كه در منزل رندان سر مست        راز دار همه اسرار مگويش باشم

در آیه شریفه « كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا » مانند دیگر آیات در این زمینه (آیه ۱۵ سوره طه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى»)، که می‌گوید رستاخيز به طور قطع و ناگهانی خواهد آمد، خداوند دلیل آن را اینگونه توضیح می‌دهد که«‌  من می‌‏خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعي و كوشش خود جزا ببيند». نکته مهمّ این است که ممکن است منظور از « السَّاعَةِ »، در این آیه شریفه و آیات دیگر،  ساعت مرگ باشد، که به آن «قیامت صغرا» نیز گفته می‌شود؛ مرگ پایان زندگی دنیایی است و امکان هر عملی را از انسان تا روز قیامت سلب می‌کند؛ در این صورت زمان وقوع قیامت باید برای ما همان وقوع مرگ محاسبه شود و وقوع مرگ هم از آنجایی که کوچک و بزرگ نمی‌شناسد و هر لحظه امکان وقوع آن هست،‌ محاسبه زمان قیامت به لحظه‌ها و ثانیه‌ها تقلیل پیدا می‌کند.

گفتم که به پیری رسم و توبه کنم       آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد

 پیامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و اله) فرمود: « أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اَللَّذَّاتِ فَإِنَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فِي ضِيقٍ وَسَّعَهُ عَلَيْكُمْ فَرَضِيتُمْ بِهِ فَأَثْبَتُّمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي غِنًى نُغِصُّهُ إِلَيْكُمْ فَجُدْتُمْ بِهِ فَأُجِرْتُمْ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ يَرَى مَا لَهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ إِنَّ اَللَّيَالِيَ قَاطِعَاتُ اَلْآجَالِ وَ اَلْأَيَّامَ مُدْنِيَةُ اَلْآجَالِ وَ إِنَّ اَلْمَرْأَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِهِ وَ حُلُولِ رَمْسِهِ يَرَى جَزَاءَ مَا أَسْلَفَ وَ قِلَّةَ غَنَاءِ مَا خَلَّفَ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ أَوْ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ. – بسيار به فکر  مرگ و در هم شكننده خوشيها باشيد زيرا اگر شما در تنگناى زندگانى باشيد ياد مرگ بر شما گشايش مى‌دهد پس به زندگی  خويش راضى و خوشنود و پا برجا مى‌شويد و اگر در غنا  و دارائى باشيد در نظر شما مبغوض مى‌شود و كوشش در انفاق آن می کنید و پاداش داده مى‌شويد زيرا هر گاه یک نفر  از شما بميرد قيامتش بپاخيزد مى‌بيند آن چه را كه از براى اوست از خير و شر، همانا شبها جداكننده آرزوهاست و روزها شهرهاى اجلهاست. و همانا مرد هنگام رسيدن اجلش و وارد شدن در قبرش مى‌بيند پاداش عملهائى را كه پيش فرستاده و مى‌فهمد كه آنچه باقى گذارده براى او نفعى ندارد،و شايد آن را از راه باطل جمع كرده و يا حقوق الهى را كه به آن تعلّق گرفته منع كرده. ( إرشاد القلوب/ ج ۱ ص ۴۴)

فردا كه به محشر آيد زن و مرد                           از بيم حساب رويها گردد زرد

من عشق ترا بكف نهم پيش برم                           گويم كه حساب من از اين بايد كرد

صلی الله علی محمد وآله

پیمایش به بالا