موسسه فرهنگی پیوند با امام (ره)

آموزشی، پژوهشی، تهذیب و خودسازی

فلق 80

این سوره در صدد نشان دادن پناهگاه برای درامان ماندن انسان از آفاتی است که مانع شکفتن و بالیدن  بذر انسانیت و حرکت آدمی در مسیر تعالی الی الله ؛ می باشد.


«قل اعوذ برب الفلق»

عنوان بحث: برب الفلق: مصونیت از جنبه ی وجه الخلقی پدیده ها

 مفاد آیات سوره مبارکه فلق در ادامه ی «برب الفلق» ، از جلوات اسم رب است و تفصیل این کلمه محسوب می شود.

     این تفصیل برای این است که انسان را به حقیقت ربوبیت برساند. یعنی غیر از این که این آیات تجلیات اسم رب هستند ، نشان دهنده مسیر سلوک به سوی این اسم ومنتهی شدن به آن هستند.

     امام صادق علیه‌السّلام می فرمایند: « العُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ؛ … بندگى گوهرى است که باطن آن ربوبیت است؛…»1 به عبارت دیگر خداوند می خواهد انسان را از طریق عبودیت به مقام ربوبیت برساند.

در ترکیب اضافی  (رب الفلق) «فَلَق» به معنای شکافتن و شکفتن به « رب » نسبت داده می شود و این دیدگاه همان « توحید افعالی » است.

برای هر فعلی  دو جنبه  می توان در نظر گرفت :

1) جنبه وجه الخلقی که فعل به موجودات نسبت داده می شود و آنها در وقوع فعل مؤثر تصورمی شوند.

2) جنبه وجه اللهی که  فعل به خدا نسبت داده می شود. ( توحید افعالی )

در ادامه سوره نیز امر پناهندگی از« شر ما خلق »  تا … «حاسد اذا حسد» به «رب الفلق » مطرح شده است .

درتعبیر « من شر ما خلق » در واقع بازگشت دادن توجه به جنبه توحیدی است که همان جنبه وجه اللهی در فعل الهی است.

اسم «رب» این ها را از جنبه وجه الخلقی مصون نگه می دارد چون خلق نیز از افعال الهی است و  به استناد « ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً»2 همه مخاطرات مربوط به جنبه وجه الخلقی موجودات است .

پی نوشت:

 1) مصابح الشریعه/ترجمه مصطفوی/ص453

 2) نساء/79


«قل اعوذ برب الفلق»

عنوان بحث:«فلق»: به فعلیت رسیدن قابلیتهای وجودی انسان

کلمه «فَلَق» از مصدر«فَلَقَ» به معنای شکافتن و تکه کردن و همچنین به معنای آفریدن است.1 راغب می گوید: «فلق یعنی:شکافتن چیزی و جدا کردن بخشی از آن از بخشی دیگر.»2      

«فلق» در معنای عام خود همان کنار زدن حجابها است. در واقع هر نعمتی که ظهور پیدا می کند نتیجه ی «شکافته شدن» است.

از معنای فلق این طور بر می آید که سرمایه همه هستی و آنچه که انسان می خواهد به آن برسد در نهاد و درون خودش است و انسان و سایر موجودات در حقیقت خود، همه استعدادها و امکانات را دارا هستند و فقط باید پرده ها کنار زده شود تا به آن نعمات دست یابند.3 هر کمالی مشمول این قاعده کلی می شود که موجود است و فقط باید حجابها کنار برود که همان فلق و شکفته شدن است .

در حقیقت انسان تاثیر ایجادی ندارد و نمی تواند کمالی را ایجاد بکند که «لا موثر فی الوجود الا ا…»

نکته مهم : در رسیدن به مقصودمان فقط باید به عنوان  مانع و حجاب کنار برویم.

ترکیب اضافی « رب الفلق» نشان  می دهد که :

اولاٌ : اقتضای ربوبیت شکفتن و بیرون آوردن جوهره و مغز پدیده هاست و بدینگونه این اسم ظهور می یابد.

ثانیاً : شکافتن و شکفته شدن در حقیقت برای رسیدن به ربوبیت است.

انسان درمسیر شکفتن به جایی می رسد که رب عالمیان در وجودش ظهور می کند و انسان مظهر ربوبیت خدا شده، در سلسله علل به عنوان  واسطه ی فیض و تربیت و ربوبیت قرار گرفته همه چیز را تحت تکفل و تربیت خودش می گیرد.

«فلق » در واقع  حرکتی در راستای به فعلیت رسیدن قابلیتهاست که ضمانت کننده سیر کمالی است . به این معنی که در هر مرحله انسان ، حجابهای آن مرحله را بشکافد و وارد مرحله بالاتر شود.

خمودگی و ایستائی بزرگترین مانع در مسیر رسیدن به کمال است. به این معنا که انسان دغدغه خروج از منزل پائین را نداشته باشد و نسبت به آن منزلی که در آن واقع است تعلق پیدا نموده ، در مقابل فلق (شکافته شدن ) مقاومت کند .  این مقاومت موجب انعقاد و بسته شدن انسان می شود که همان راه شیطان است.4

در ادامه ی سوره کلمه «عُقَد» می تواند شاهد این بحث باشد یعنی دمیدن در گره ها در مقابل گشودن این گره هاست.

تعبیر«عُقَد»  بیان راه شیطانی است که خداوند آن را شرّ نامیده و به شیطان منتسب نموده است .

راه شیطان ، راه انانیت ، خود رأیی و همه چیز را برای خود خواستن است که در مقابل راه شکافتن و زاینده بودن ، گشاده دستی و مظهر رحمت شدن که راه خدایی است می باشد.5

بنابراین تحقق پناهندگی به اسم «رب» در تحقق «شکفتن و شکافتن» است.

پناه جستن به «اسم فالق الهی» به ما کمک می کند که حجابها ی هر مرحله را بتوانیم بشکافیم.

پناهندگی به «اسم فالق» زمانی واقع می شود که انسان خود مظهر شکافندگی باشد و در علم و عمل  حرکت به سوی کمال داشته باشد و در هیچ منزلی توقف نکند.

پی نوشت:

 1) لسان العرب ماده فلق 

 2)مفردات راغب ماده فلق 

 3)…فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ… روم/30

فطرت تعلّم اسمايى را، كه در خميره ذات او ثبت است به مقتضاى جامعيّت نشئه و ظهور از حضرت اسم اللَّه الاعظم- كه اشاره به آن است در قول خداى تعالى: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها- به مرتبه فعليّت و ظهور آورد انسان شناسی در اندیشه امام خمینی/ص264

4) پيامبر خدا صلي الله عليه وآله : «چه بد بنده اي است، آن بنده اي كه براي عبادت آفريده شده، اما دنيا او را از آخرت غافل كرده است، به خواهشهاي زودگذر دنيوي دست يافته ودر عاقبت (آخرت) بدبخت شده است.» نرم افزار میزان الحکمه ح11828 و «انسان يك موجودى است كه چنانچه مهار نشود و سر خود بار بيايد و يك علف هرزه‏ اى باشد و تحت تربيت واقع نشود، هرچه بزرگتر بشود به حسب سال و بلند پايه‏ تر بشود به حسب مقام، آن جهات‏ روحى تنزل مى‏كند و آن معنويات تحت سلطه شيطان، شيطان بزرگ- كه همان شيطان نفس است- واقع مى‏شود.» انسان شناسی در اندیشه امام خمینی ص336

5) از خود پسندي وتكيه به آنچه موجب خود پسندي تو مي شود واز علاقه به مدح وستايش دوري كن ؛ زيرا اين خصلتها از مهمترين فرصتهاي شيطان است تا نيكي نيكوكاران را نابود كند.نهج البلاغه نامه53


من شر ما خلق

عنوان بحث : پیامهای آیه ی شریفه :

1) خداوند برای همه مخلوقاتش راهی برای صدمه زدن به انسان قرار داده است. « وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ» 1

2) انسان با پناهندگی به اسماء الهی «رب» و «فالق» می تواند از همه شروری که از ناحیه ی سایر مخلوقات متوجه اوست در امان باشد.

3) امور مؤثر در زندگی ما به صورت نامتناهی و به عدد تمام مخلوقات الهی است.

عنوان بحث : بررسی آیه از زاویه ی توجه به عوالم وجودی «خلق و  امر» :

پرسشچرا فقط موجودات خلقی متّصف به داشتن شرّ شده اند و در مورد موجودات امری این مطلب گفته نشده است؟

پاسخ:

به استناد«لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه»2جنبه های حجاب گونه «خلق» منشأ صدور شراست.

حجابی که حقایق را بر موجودات خلقی پوشیده می دارد در مرتبه موجودات امری، منتفی است.بنابراین موجودات امری باعث اشتباه نمی شوند. 

حجب نورانی نیز شامل موجودات و بهشت و جهنم مثالی است و به عالم امر اختصاص ندارد.

گاهی منظور از تعبیر «خلق» اعم از «امر و خلق» است چنانکه فرمود:«و له الخلق و الامر»3، اما در آیه شریفه مورد بحث، جنبه اثبات شیء مطرح است از اینرو بعید است که بتوانیم «خلق» را به معنای اعم بگیریم.

پرسش: آیا صرفأ «وجود» متعلق «خلق» است یا «عدم» هم متعلق «خلق الهی» واقع می شود؟

پاسخ:

عدم یا شر به صورت امری تبعی و عَرَضی متعلق به خلقت الهی است.چنانکه فرمود: «جعل الظلمات و النور»4 و در روایت میخوانیم:«خداوند عقل و جهل را خلق فرمود، بعد به عقل فرمود: بیا، آمد و فرمود: برگرد، عقل رفت و به جهل نیز امر کرد و لی جهل اطاعت نکرد»5

توجه : منظوراز «عدم» در اینجا «عدم مضاف »است نه «عدم مطلق».

«عدم مطلق همان نقیض و نقطه مقابل وجود مطلق است.»6 و «خارجیت ندارد ولو به اعتبار منشأ انتزاع.» 7

«عدم مضاف» می‌گوید «عدم» مطلق نیست .بلکه عدم اضافه شد به چیزی مانند بصر (عدم بصر)

«عدم مضاف» بر می گردد به مراتب و حدود مختلف وجود، چنانکه در مرتبه ای عالی تر ازحیات، کمالاتی وجود دارد که در مراتب پائین تر آن نیست این نبودن در واقع «عدم مضاف»است که متعلق جعل و خلق واقع می شود اما بواسطه، زیرا «عدم مطلق» چیزی نیست تا خلق شود. اما به عنوان مثال «عدم بصر» به واسطه خلق بصر آفریده می‌شود نه بدون واسطه واین خلق همان امر عدمی است که نظامی است که خداوند جعل نموده است. زیراهمانطور که خداوند بینایی را آفریده است آنچه را که بعنوان نابینایی مشاهده می‌کنیم نیز نظامی است که خداوند آفریده که همان قابلیت از دست دادن بینایی است. لک الحمد علی ما تعطی و ما تاخذ: آن چه می دهد و می گیرد»8.

این  خداوند است که حدی از ادراکات را در ما قرار داد و بقیه را قرار نداد و «خلقت» بر پایه جدا کردن همین حدود و مراتب است.

پرسش: «حدود عدمی » چیست؟

پاسخ:

فرض کنید اگر از تکه کاغذی اشکال مختلفی در بیاوریم (مثلث، دایره و…) اشکالی مختلف  با نامهای مختلفی خواهیم داشت. آنچه سبب می شود این اشکال یکی دایره باشد یکی مثلث باشد و… برش کاغذ و قطع امتداد آن است.«حد» در این جا عدم امتداد کاغذ است که آن را با برش ایجادکرده ایم.

حال می گوییم شخصیت همه موجودات درواقع از حدود عدمی شان  ایجاد شده است مثل تفاوت قطره با دریا که چون قطره به قدر دریا امتداد ندارد محدود شده است. همین قطره وقتی در دریا می افتد، عدم امتداد آن تبدیل به امتداد میشود و آن حد عدمی برداشته شده، تبدیل به دریا می شود.

وقتی حدودی که موجودی را از سایر موجودات متمایز کرده ،در جایگاه و ظرف خاص خودش قرار می دهد- تا صحت و سلامت آن تضمین شود- در هم بریزد و او رااز حد خودش خارج کند فساد رخ می دهد.

بنابراین «شرّ» نتیجه ی به هم ریختن «حدود عدمی» است.

کریمه ی «من شر ما خلق» در مقام بیان این حقیقت است که :

مخاطره، یا آن چیزی که نام شرّ به خودش می گیرد توجه به جنبه ی وجه الخلقی موجودات است که همان حدود عدمی و انانیت آنها است که «مَن» را می سازد. و اسباب معرفی خود و دعوت به خود را فراهم می کند. این دعوت به مَن، دعوت به همان حدود عدمی است و برای انسان زیان بار و مخاطره آمیز است. 

خطر انهدام ، واقع شدن در جنبه فقر ذاتی موجودات است زیرا وقتی به موجودات از جنبه خودیت آنها نگاه می شود همه فقیر مطلقند و این پرتگاهی است تا بی نهایت.

مخلوقات از جنبه ی وجه اللهی شری ندارند. زیرادر توجه به جنبه ی وجه اللهی «خلق»، در آئینه وجود آنها فقط خداوند نمایش داده می شود و این یعنی ارتباط با خدا که هستی و رحمت مطلق است.

اگر در برخورد با هر موجودی از مخلوقات دنیا به جنبه وجه الخلقی او توجه داشته باشیم برای ما سراسر شر است.9 اما، اگر با جنبه وجه اللهی او برخورد کنیم در امنیتی هستیم که موضوع «قل اعوذ برب الفلق» می باشد.

اساس عالم بر صحت و سلامت است و آنچه که به این سلامتی آسیب می زند خود انسان و آثار اعمال انسان است. چنانکه گناه باعث از دست رفتن برکات و نزول بلا می شود.10

در روایات می خوانیم که در زمان حکومت امام زمان (عج ا… تعالی فرجه الشریف) زمین برکاتش را ظاهر می کند و زندگی انسان رو به آسایش می رود زیرا انسانها در آن زمان بالواقع خداوند را بندگی می کنند.11

آنچه از ذات باریتعالی صادر می شود جز خیر چیزی نیست ولی عالم طبیعت عرصه ظهور اختیار انسان و تزاحم اسباب و علل و اراده هاست و این امری لازم و بر اساس مصلحت است که در غیر این صورت دیگر اختیار انسان معنایی ندارد و این از ویژگیهای عالم خلق است و عالم امرچنین ویژگی ندارد.

بنابراین شرور و فسادها از ناحیه خود انسان است و تاثیراتی است که خود انسان در عالم تکوین دارد.12 نه این که فی حد نفسه شرور می توانند این اثر را داشته باشند.

پی نوشت:

 1) انفال/28

 2) «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه فقد استتر بغیر ستر مستور واحتجب بغیر محجوب لا اله الله هو کبیر المتعال.» بحار/327/3)

 3) اعراف/54

4) انعام/1

 5) امام صادق(علیه السلام). الکافی ۱۴۰۷ ج۱ ص۲۱.

 6) المیزان ج ۱۳ ص ۲۵۸

 7) مجموعه‏آثاراستادشهید مطهری ج‏8  ص 514     

 8) بحارالانوارج94ص193

9) وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني‏ عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ . یوسف/42

10) الْعِصَمَ اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوب الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيِّرُالنِّعَم … اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِل الْبَلاَّءَ دعای کمیل

 11)  و به قدرى برکت از آسمان به سوی زمین نازل مى‏‌شود که شاخه درخت از زیادى میوه مى‌‏شکند! این برکات تأویل این آیه از قرآن است « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى ‏آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ منَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ؛» امام حسین(ع) الخرائج و الجرائح قطب راوندی، ص848

12) ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ روم/41


و من شرغاسق اذا وقب

عنوان بحث : معنا و مصادیق «غاسق»

معنای لغوی غاسق : این کلمه از«غسق» مشتق است.بعضی اصل این کلمه را «ضرر رساندن» یا حرکت کردن و ضرر رساندن، دانسته‏اند. و غاسق نیز یعنی:«آن‏که حمله می‏کند و ضرر می‏رساند.»1

در کتاب‏های لغت نیز غسق را به معنای«تاریکی اول شب» و غاسق را به معنای«شب، بعد از ناپدید شدن شفق»2 و نیز به معنای «شدت ظلمت شب که در نیمه شب حاصل می شود» دانسته‏اند3.

معنای لغوی وقب: وقب یعنی داخل شد. مخصوصا این کلمه در مورد تاریکی شب نیز به کار می‏رود و به معنای فراگیر شدن است.4

معرفی مصادیق غاسق :

نور در معارف قرآن کریم سمبلی از هستی و وجود است «الله نور السموات و الارض»5 مراد از این نور در «الله نور السموات و الارض» نور حسی نیست که روشن کننده ی آسمانها و زمین معنی شود بلکه این حقیقت نور و مسانخ  با وجود است.6

بنابر این وقتی که صحبت از نور و ظلمت  می شود صحبت از  هستی و حیات (نور) در مقابل محرومیت و فقدان (ظلمت ) است «هل تستوی الظلمات و النور»7.

با این بیان منظور از «غاسق» باید مظاهر تباهی و نابودی کمالات و جلوات حیات و هستی باشد.

خداوند در عالم طبیعت بیماریها و فاسد شدن پدیده ها را آیتی قرار داده برای درک حقیقت «غاسق».

مصادیق طبیعی «من شر غاسق اذا وقب» ، بیماری است که تسرّی پیدا می کند و همه بدن را فرا می گیرد یا آفتی است که میوه ای را فاسد کرده ،طعم و بوی خوش و زیبایی آن را از بین می برد .

تعبیر «اذا» بیانگر سرایت فساد و تباهی است.

مثال مادی آیتی است برای ما تا بتوانیم همین معنا را در مورد عوالم بالاتر درک بکنیم.و آیه ی مورد بحث  با توجه به آیات بعدی سوره ی مبارکه درواقع  به بیان مصادیق روحی «غاسق» پرداخته است.

«و من شر نفاثات فی العقد و من شر حاسد اذا حسد» به طرح مسائل نفس پرداخته چنانکه حسادت به عنوان یک آفت، آرامش، حسن اعتماد و محبت را از بین می برد و عداوت و دشمنی ایجاد می کند، این ها مصادیق «غاسق اذا وقب» در مرتبه نفس هستند.

در مراتب عالی تر وجود (در روح یا در مرتبه قلب انسان) که بحث معارف مطرح می شود ،عقاید باطل انسان و دیدگاههای فاسد و منفی که باعث تغییر تحلیلها درباره پدیده ها می شود و منشا فساد و تباهی است از مصادیق «غاسق اذا وقب» می باشد.

پی نوشت:

  • مجمع البیان:ذیل سوره فلق.

 2) مختار الصحاح:ماده غسق.

 3) مفردات راغب

 4) معجم الفاظ القرآن الکریم:ماده و.ق.ب.

5) نور آیه 35

6) تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینی ج2 ص71-72

 7) رعد آیه 16


و من شر النفاثات فی العقد

عنوان بحث :معنا و مصادیق «نفّاثات» و « عقد»

مصادیق «نفاثات» کسانی هستند که موانع حرکت انسان را افزایش می دهند.

«عُقَد -گره ها» همان تعلقات است آری «دنيا، مايه تباهي دين وسلب يقين ورأس فتنه ها وريشه رنجها ومحنتها است . »1

«عُقَد -گره ها» به معنای تعلقات در نهاد انسان به طور طبیعی تا حدی وجود دارد.که « مردم فرزندان دنيا هستند وفرزند ، بر دوست داشتن مادرش سرشته شده است »2

گره ها مانع حرکت نیستند بلکه آنانکه موانع حرکت را افزایش می دهند باعث مشکل می شوند.

نکته مهم توجه به چگونگی بهره برداری شیاطین جن و انس از تعلقات است که در این جا با تعبیر «نفاثات فی العقد» آمده است.

به عبارت دیگر در بیان «نفاثات فی العقد» منظوراین است که توضیح داده شود چگونه کمندهای شیطان در وجود انسان گره می خورد و روز به روز شیطان آن را افزایش می دهدو محکم می کند تا بتواند انسان را به طرف جهنم بکشد.

قرآن می فرماید:« شيطان به آنان وعده مى‏دهد، و ايشان را در آرزوها مى‏افكند، و جز فريب به آنان وعده نمى‏دهد.»3

 امام علي عليه السلام می فرمایند: «همانا شيطان راههاي خود را براي شما آسان مي نمايند ومي خواهد گرههاي [محكمِ ]دين شما را يكي پس از ديگري سست گرداند وبه جاي اتحاد ، به شما تفرقه دهد .»4

در مورد مومنین گفته شده که: « و الذین امنوا اشدّ حباً لله» 5

بنابراین آنجایی که در میان اوامر الهی و راه شیطان تعرض واقع شود به راه خدا می روند.

گروهی نیز هستند که شیطان نمی تواند بر آنها اثر بگذارد که همان «مخلَصین» هستند.6

«مخلَصین» به حقیقت اخلاص یعنی خلاصی از جاذبه های غیر خدایی رسیده اند. دراین مقام گره های شیطانی به وجود انسان بند نمی شود.

اسماء جلال الهی همچون اسماءجمال او قدرت ظهور و کارکرد مسانخ کردن موجودات با خود را دارند. و شیطان یکی از مظاهر اسماء جلال الهی (مضل) است.

شیطان در صدد مسانخ نمودن انسان با خود است یعنی شرور و غاسق و نفاث و حاسد، از آدمی موجودی غاسق و نفاث و حسود می سازند زیرا انسان می تواند براساس نوع انتخاب خود به هر ماهیتی در آید.

در عالم طبیعت قدرت  یکسان سازی و تبدیل قابل مشاهده است .چنانکه «غاسق اذا وقب» در هر مرحله که پیشرفت می کند ماهیت پدیده را هم منقلب می کند و به صورت خودش در می آورد در مثال میوه ی خوش طعم و خوش رایحه که دچار آفت می شود. در واقع ماهیتش تغییر می کند و با آفت مسانخ می شود این قدرت همسان سازی است.

 در مورد «نفاثات فی العقد» نیز به همین ترتیب است ، وقتی شیطان می خواهد از کمند تعلقات در جهت کشیدن فرد به سوی جهنم استفاده کند در قالب «اهل دنیا» ظهور می کند یعنی در قالب کسانی که وقتی از دنیا یاد می کنند دنیا را نزد انسان عظیم می کنند. در برابر  بهره مندی از دنیا شعف و شادی از خود نشان می دهند و درمقابل  مصیبتهای دنیا آنقدر اندوهگین می شوند و بدین ترتیب دنیا را عظیم جلوه می دهند. به خاطر همین ویژگی است که باید از اهل دنیا پرهیز شود. چون قدرت همانند سازی در آنها باعث می شود که افراد را هم مانند خودشان بکنند. «زنهار از مصاحبت با كسي كه تو را [از ياد خدا وآخرت] غافل و[به دنيا ]شيفته گرداند؛ زيرا چنين كسي تو را تنها مي گذارد وبه هلاكتت مي افكند.»7

در مورد «حاسد اذا حسد » نیز شخص حسود اندیشه و روحیه ی حسد ورزی  در افراد می دمد و آنها اگر مقاومت نکردند در وجود او هضم می شوند و یکسان سازی و همانند سازی انجام می شود.

 مقاومت کردن در مقابل این افراد ملازم با داشتن روحیه ای است که متقین دارند«عظم الخالق فی اعینهم و صغر مادون ذلک – خدا درنزدشان عظیم و بزرگ است و غیر از آن چیزی برایشان ارزش ندارد. »8

پی نوشت:

1) امام علي عليه السلام ، نرم افزار میزان الحکمه ح 6037

2) امام علي عليه السلام، نرم افزار میزان الحکمه ح5962

3) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً. نساءآیه 120

4) نرم افزار میزان الحکمه ح9560

5) بقره آیه165

6) حجر آیه39،40  و ص۸۲ و۸۳

 7) امام علي عليه السلام  نرم افزار میزان الحکمه ح10420

 8) نهج البلاغه ترجمه دشتی خطبه193


و من شر حاسد اذا حسد

عنوان بحث : معنای «حسادت» و تعمیم آن

«حسد »عبارت است از تمنای زوال نعمت از کسی که استحقاق آن نعمت را دارد.1

«حسادت» یک مسئله روحی و مربوط به نفس انسان محسوب می شود.2 و آن جا که تعارض میان پدیده ها رخ می دهد یعنی اقتضای بودن یک پدیده، سلب وجود از پدیده دیگر است، ظهور میکند. که حسود را جز نابودي نعمتِ [محسود ]شفا ندهد. 3

«اذا حسد» اشاره به زمانی است که این تعارض خود را نشان می دهد.

تعمیم معنای «حسادت» :

مثال : فساد میوه نتیجه ی تعارض وناسازگاری میان آفت و میوه است، به طوری که وجود یکی در محیط زندگی دیگری باعث فساد آن می شود.

جنبه مقابل این امر سازگاری میان پدیده ها است. مثلأ، گیاهی اکسیژن مصرف می کند و مواد مناسب و مصالح را هم می گیرد و اینها با هم سازگار هستند و روی هم رفته یک مجموعه حیاتی زیبا را ایجاد می کنند.

این سازگاری و هماهنگی میان این پدیده هالازمه برقراری محیط زندگی آرامبخش و زیبا و لذت بخش است.

در دنیای روح و نفس ما از این فساد و تباهی با تعبیر «حسادت» یاد می شود. حسادت ناسازگاری و ناهماهنگی است که وجود یکی، سلب نعمت از دیگری را می طلبد و این از لوازم وجه الخلقی موجودات است .

بدین ترتیب «حسادت» عنصر ناسازگار و در واقع آفتی می شود برای زندگی و حیات که باید از بین برود تا زندگی و حیات تحقق پیدا کند و لذایذش، زیبائیهایش و آرامشش به ظهور برسد.

در بعد طبیعی مسائل، تعارض میان اعمال و برخوردها و رفتارهای ما نیز از مصادیق حسادت می تواند شمرده شود. مثلأ رفتار کسی موجب سلب آسایش دیگری باشد.

این حقیقت به نحو دیگری در دنیای عقاید و معارف ظهور دارد بدین ترتیب که افکار و اندیشه هایی در انسان شکل می گیرد که موجب توجیه و اقناع کذایی فرد میشود تا نعمتی را از دیگران سلب کند.

پی نوشت:

 1) مفردات راغب اصفهانی

2) بقره آیه 109

3) امام علی علیه السلام نرم افزار میزان الحکمه ح4071


غاسق اذا وقب-نفاثات فی العقد-حاسد اذا حسد

عنوان بحث : «غاسق اذا وقب  * نفاثات فی العقد * حاسد اذا حسد» سه شاخه از «من شر ما خلق»

«من شر ما خلق» درآیات بعد سوره ی مبارکه به سه دسته تقسیم شده است.

پرسش : چرا «شر ما خلق» به این سه دسته تقسیم شده است؟

پاسخ:  الف ):

 در بررسی سوره ی مبارکه ی فلق دانستیم که:جنبه ی وجه الخلقی موجودات شرارت آمیز است.

همچنین موجودات خلقی به خاطر تعینات و محدودیتهایی که دارند از جنبه وجه الخلقی دارای سه ویژگی مهم و متمایزاند که مجموعأ گونه های مختلف «شر»را که برخاسته از جنبه وجه الخلقی هست تشکیل می دهند و عبارتند از:«غاسق اذا وقب» ،«نفاثات فی العقد» و«حاسد اذا حسد» 

«غاسق اذا وقب» یا ظلمتی که در این جا گفته شده به میزان انحراف نظر انسان از مطلق هستی و حیات (خداوند) به جنبه وجه الخلقی پدیده ها اشاره دارد.

در واقع دایره توجه انسان آنقدر محدود و کوچک می شود که به یک موجود ناچیز اختصاص می یابد در حالی که  توجه به خداوند توجه به همه چیز است.

آثار عرفانی یا عملی این امر در زندگی و درون ما همان وسعت و ضیق دنیای ماست.

در توجه به جنبه وجه الخلقی هستی ، خدایی که همه هستی است و در همه جا هست جایگاهی ندارد!. در حالی که در توجه به جنبه وجه اللهی خلقت ، همه موجودات آیت حق اند که آدمی از آئینه وجود آنها به خدا نظر می کند. بدین ترتیب در نظر به موجودات محدودیت و تیرگی نیست.

تعبیر «نفاثات فی العقد» نیز همین معنا را می رساند. آنجا که انسان با ابراز جنبه منیت خود ، توجه وجه الخلقی آن را تقویت می کند و بر گرهی که هستی و حیات را به «من» خود اختصاص داده می دمد و آن را محکم می کند.

«حسد » نیز در «حاسد اذا حسد» که به معنای سلب هستی و حیات و زوال نعمتی را از غیر خود خواستن است، در واقع اقتضاء جنبه وجه الخلقی نگاه انسان به «خود» است .وقتی آدمی خودش را مطرح می کند و سلب توجه از غیر می کند مفهوم حسادت هم تحقق پیدا می کند و این است دلیل اینکه چرا از میان همه صفات مذموم صفت حسادت ذکر شده است.

بنابراین ، این سه مورد ،ظهورات توجه به جنبه وجه الخلقی موجودات است و اگر موضوع دیگری مهم و همطراز با اینها بود در آیه ذکر می شد.

پاسخ:  ب ):

غاسق ، نفاث و حسود بودن از ویژگی های نفس است.

«غاسق» است از این جهت که انسان در چاه نفس که همان منیت اوست نور حقیقت را نمی بیند و به هر میزان به اقتضای نفس عمل می کند این ظلمات متراکم تر می شود.

«نفاث» است از این جهت که نفس انسان با طبیعت پیوند و گره دارد و به قول حضرت امام انسان حیوان بالفعل و انسان بالقوه است و اگر تربیت نشود این پیوندها قویتر می شود.1

«حاسد» است از این جهت که حسادت چهره مخوف خودخواهی است و آفت وجود می شود.2

پرسش : آیا شرور سه گانه از ناحیه ی خود انسان است یا موجوداتی غیر از انسان ،که باید از آنها پرهیز کرد؟

پاسخ:

این بستگی به تعریف ما از انسان  دارد . اگر انسان را موجودی بدانیم که ذره ای است در عالم بی منتها آنگاه این شرور غیر از خود انسان هستند ولی اگر عوالم مثال و تجرد را که بعد مادی انسان در آن حذف می شود در نظر بگیریم، می بینیم که تمام عالم وجود در حقیقت خود انسان و تفصیل وجود اوست.امام علی علیه السلام می فرمایند: «  اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالی‌که تو نمی‌دانى و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بينى.

آيا گمان می‏كنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى‌كه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟ اى انسان، تو كتاب روشنى هستى كه با حروفش هر پنهانى آشکار می‌شود. »3

بنابراین شرور همه از ناحیه خود انسان است و انسان از خودش به خداوند پناه می برد. این مسئله حتی بر اولیاء الهی هم تطبیق پیدا می کند.

بلایایی که بر وجود مقدس ائمه (علیهم السلام) وارد شد نیز از ناحیه خودشان بود زیرا آنها مقاماتی را طلب می کردند که باید برای رسیدن به آن مقامات تمام تعلقاتشان سلب می شد. شروری هم که برکسانی که مقابل ایشان قرار گرفتند وارد شد به خاطر آن طلبی بود که داشتند.

انسان خود جامعه ای است از طوایف گوناگون افکار و اخلاق و اعمال و اگر پرده ها کنار برود و انسان دنیای درون خود را مشاهده کند آن وقت می بیند که هر کدام از این افکار و اخلاق و اعمال ، موجودی زشت یا زیبا هستند که می توانند آثار سوء یا خیر داشته باشند و آنچه که ما در جامعه بیرونی می بینیم در حقیقت ظهور این خصایص است که در اندیشه و خلق و آرزوهای ما اثر می گذارند.

ابعاد سه گانه «شر» ، در چهره اخروی خود موجودات و طوایف مختلفی محسوب می شوند، که حقیقت عذابهای اخروی هستند و ما باید از آنها به خداوند پناه ببریم. 4

پناهندگی از این طوایف مختلفی که دردرون انسان است و خودیت انسان را تشکیل می دهد و چنان عاقبت سوء اخروی را در پی دارد، در حقیقت هجرت کردن از جنبه وجه الخلقی به خدا و از لحاظ اعمال، خلقیات و عقاید منطبق شدن با الگوی معصوم است.

از آنجا که انسان سلوکش اختیاری است و حقیقت انسانیت مبتنی بر انتخاب است باید دو راه پیش رو داشته باشد تا بتواند هر کدام را می خواهد انتخاب کند.               بنابراین، باید انسان در معرض دعوتهایی متقابل هم در عرصه ی افکار و اندیشه های خود باشد.

به عبارتی جنبه ی وجه الخلقی در تقابل با جنبه ی وجه اللهی در نظام هستی قرار داده شده و انسان را به سوی خود دعوت می کند. از اینروست که حسادتهایی که ریشه اش توجه به خودیت انسان است یا جنبه وجه الخلقی که «غاسق اذا وقب» محسوب می شود و یا آن تعلقاتی که گرهی است که در او دمیده می شود از دایره ی نظام آفرینش خارج نیست و به اسم جلال الهی منتسب می شود.

در واقع دعوتهایی که از ما صورت می پذیرد و در دایره وجود ما ارائه می شود همه از ارکان جنبه وجه الخلقی ماست و به خداوند هم می شود نسبت داد و این انتساب در واقع به جهت تربیت ماست و هیچ مانعی نیست و نباید مبدأ دیگری مثل شیطان برایش قائل شد و دو مبدأ برای وجود تصور کرد.

بنابراین مظاهر اسم جلال الهی در حقیقت به خاطر تکامل بخشیدن و تربیت این انسان است.

حال اگر انسان اهل توجه به بعد وجه الخلقی پدیده ها باشد از صعود به مراتب بالاتر باز میماند مگر اینکه پا برخواسته های نفس بگذارد.

سلوک الی الله مسیری است که در آن از انسان کامل دعوت به جنبه وجه الخلقی می شود ولی او رد می کند. -زندگی معصومین (علیهم السلام) در عالم دنیا قطعه ای است از مسیر حرکت آنها-  دنیا رو می آورد و استقبال می کند و آنها رد می کنند و از جنبه های وجه الخلقی و معرفی خود اعراض می کنند.5

بنابراین «شر » که رو می آورد لا محاله است چون لازمه انتخاب است . یعنی باید دعوت از دو طرف ارائه شود و اینها از دعوت باطل اجتناب بکنند که  لازمه ی این اجتناب از جنبه های وجه الخلقی، حوادثی است که پیش می آید و این خطر نیست، بلکه تربیت است .

خطر و شر وقتی واقع می شود که انسان جنبه وجه الخلقی را انتخاب بکند .

پی نوشت:

1) انسان شناسی در اندیشه امام خمینی صص3،4

2) چهل حدیث امام خمینی صص106-107

3) میبدی، حسین بن معین‌الدین، دیوان أمیر المؤمنین(ع) ص 175

4) چهل حدیث امام خمینی ص14

 5) نازعات آیه 40


 عنوان بحث : مقایسه دو سوره ی مبارکه ی ناس و فلق

در سوره فلق در اشاره به «مستعاذ به»   فقط  می فرماید:«قل اعوذ برب الفلق» بنابراین سوره فلق در توضیح «رب» است.

از لحاظ تقدم و تاخر سوره مبارکه فلق باید مقدم بشود زیرا:

قاعده بر این است که در تفصیل حقایق سیراز کلیات به جزئیات می رویم یا از وحدت به کثرت است و مضمون سوره فلق شامل کلیات می شود.

هم در بیان «مستعاذ به-رب الفلق» وهم در بیان «مستعاذ منه-من شر ما خلق » 1

در سوره مبارکه فلق ربوبیت را درباره فلق توضیح فرموده که به دلیل شمول معنای آن به انسان و غیر انسان ،این سوره مقدم است تا ابتدا به خدای فالق که در حقیقت فالق همه چیز در هستی است پناه ببریم. 2

درسوره ناس خداوند در بیان «مستعاذبه» و «مستعاذ منه» اشاره به جزء (انسان) دارد.

بنابراین سوره ناس از تفاسیر سوره فلق محسوب می شود.

در تبیین سیر رشد و تعالی انسان سوره ی فلق برای سوره ی ناس به منزله بیان قوانین سلوک است. مقصد نهایی سلوک رسیدن به غایت انسانیت انسان است. پس انسان باید از اصولی که برای رسیدن به مقصودش ضروری است تبعیت کند. ازجمله این که قوانین شکفتن و فلق را خوب درک بکند و به خداوند فالق  از آفاتی که برای این شکفتن وجود دارد پناه ببرد.

چنانچه انسان در مقابل شرور مذکور در سوره ناس که در درون انسان موثراند و او را دعوت به پلیدی ها می کنند خود را محافظت نموده باشد صدماتی که در حد طبیعت و بعد مادی از ناحیه شرور مذکور در سوره فلق بر آدمی وارد می شود نمی تواند آسیب جدی به انسان وارد کند و قابل جبران است. و حتی اگر گرفتار شدن به این شرور در راه خدا باشد تعالی بخش است چرا که لازمه سلوک انقطاع از دنیاست.3

بیان ضرورت پرداختن به مجاهده در سه نشئه وجود متناسب با حقیقت پناهندگی به خداوند:

مراتب سه گانه پناهندگی به اسماء رب و ملک و اله بر مراتب ثلاثه وجود انسان و نیز توحیدات ثلاثه منطبق است.

پناهندگی در مرتبه اول اصلاح رفتار و پناه بردن به رفتار الهی است.    رسیدن به این باور که هیچ فعلی جز به حول و قوه ی حقتعالی واقع نمی شود .(توحید افعالی )

پناهندگی در مرتبه دوم نفس شامل تغییر خلقیات می شود. چرا که رذایل نفسانی پناه داده نمی شود. پناهندگی در این جا ورود به حصن الهی است که همان صفات خوب اخلاقی است.                                                                                                                                                                                                                                                   رسیدن به این باور که حقیقت هر فضیلت و کمال جز ذات حقتعالی نیست.(توحید صفاتی)

 پناهندگی درمرتبه سوم رسیدن به معارف الهی و تغییر موضع دادن از جهالتها یا افکار باطل است.آنچه را که خداپناه می دهد حقایق معارف الهی است.

باید دریابیم که حقیقت وجود ما و جان حقیقی همه موجودات خداست و ذاتی مصداق حقیقی وجود نیست جز او.( توحید ذاتی)

سوره فلق در مقام تفصیل توحید افعالی است و توحید افعالی به افعال همه قوا بر می گردد .

پی نوشت:

 1) یعنی از شر هر مخلوقی،چه انسان و چه جن و چه حیوانات و چه هر مخلوق دیگری که شری همراه خود دارد،پس از عبارت (ماخلق)باید توهم کرد که تمامی مخلوقات شرند،ویا شری با خود دارند. المیزان/ج20/ص897

2) فلق …درباره ی همه ممکنات عمومیت دارد زیرا خدای عزّوجل جدا نموده است از تاریکی های عدم،به نور ایجاد آنها و آفرینش آنها. فرهنگ آسمانگر، واژه فلق ص864       

3) بدان كه رغبت به دنيا، موجب احتجاب از حق و بازماندن از سلوك الى اللَّه است، و مقصود از دنيا، هر چيزى است كه انسان را از حق تعالى‏ به خود مشغول كند. جنود عقل و جهل، امام خمینی،ص300

پیمایش به بالا