جلسه اول 1400/3/25
آیه شریفه : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ – به نام خداوند رحمتگر مهربان»
عنوان: تمنای یقین به همراه عزم و ارادهای استوار، در راه حق
پروردگارا ! به رحمت نامنتهایت، به پیامبر رحمت، به فرزندان معصومش(صلواتک علیهم)، تو را سوگند میدهیم، توانایمان ساز که همیشه ایام با یقینی کامل، کریمه « بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» را آن گونه که رسول گرامیت (صلي الله عليه و آله) فرمود، تلاوت کنیم: « مَنْ قَرَأَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ مُوقِنا سَبَّحَتْ مَعَهُ الْجِبالُ إلاّ أَنـَّهُ لايَسْمَعُ ذلِكَ مِنها – هر كس با يقين بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ را قرائت كند، كوهها به همراه او تسبيح مىگويند، هر چند او تسبيح آنها را نمىشنود» (الدرالمنثور، ج ۱، ص ۲۶)
مفاد این کلمه طیبه و محتوای آن در سوره مبارکه بروج متفاوت با سورههای دیگر، راه پیامبران و مردمانی را نشان میدهد که اهل یقین بودند؛ مردمی که کشته میشدند، میسوختند، با ارّه، قطعه قطعه میشدند؛ ولی از راه و عقیده حق و حمایت پیامبرشان بر نمیگشتند، امام صادق (علیه السلام) فرمود: « وَ قَدْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَوْمٌ یُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِیرِ وَ تَضِیقُ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا فَمَا یَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَیْهِ شَیْءٌ مِمَّا هُمْ فِیهِ …- محقّقا پیش از شماها مردمی بودند که کشته میشدند و سوخته میشدند و با ارّه، ارّه میشدند و زمین پهناور برای زندگی آنها تنگ میشد و هیچ چیز آنها را از عقیدهای که داشتند بر نمیگردانید» سپس فرمودند: « فَاسْأَلُوا رَبَّکُمْ دَرَجَاتِهِمْ وَاصْبِرُوا عَلَی نَوَائِبِ دَهْرِکُمْ تُدْرِکُوا سَعْیَهُمْ- شما از پروردگارتان درجات آنها را طلب کنید و بخواهید که با آنها همپایه گردید و بر ناگواریهای روزگار خود شکیبایی کنید تا به کوشش آنها برسید»(الکافی، ج۸، ص۲۴۸)
در قرآن کریم میخوانیم علت رسیدن بعضی از بنیاسرائیل به مقام امامت و هدایت مردم داشتن یقین و شدت صبر و پایداری آنها در راه خدا بود:« وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ- و از آنان امامان (و پيشوايانى) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند؛ چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند. (سجده/24) »
خداوند در این سوره شریفه روشن میگرداند: با اینکه قادر مطلق و عالم به حقایق امور است « الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ » در برابر چشمان او چه ظلمهایی که ستمکاران بر مردم مستضعف روا میدارند و چه مصیبت هایی که بر آنان وارد میآورند. اما این همه بخاطر حکمتهایی است که باید مردم آن را بفهمند و اسرارش را درک کنند « وَ نَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون- و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مى كنيم و سرانجام بسوى ما بازگردانده مى شويد!» (انبیاء/35) در کشاکش این فتنهها است که جمعی از آنان که راه حق را شناختهاند آنچنان صبوری میکنند که در اوج قلّههای عزم و اراده، به قدر همت خود، عظمت و بزرگی پیدا میکنند و دیگرانی هم به مقدار تلاشی که کردهاند در دامنههای این ارزشهای الهی، عزیز و محبوب و صاحب قدر و قیمت میشوند؛ اما آن کسانی که بیش از همه و بالاتر از همه بتوانند با معرفت یقینی و صبر وصف ناشدنی به اندازه همه عالم امکان وسعت بگیرند، انگشت شمارند.
جابر (رحمة الله علیه) از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «اسقف نجران بر امیرمؤمنان (علیه السلام) وارد شد و صحبت از اصحاب الْأُخْدُودِ نمود، حضرت فرمود: « بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی نَبِیّاً حَبَشِیّاً إِلَی قَوْمِهِ وَ هُمْ حَبَشِیَّةٌ فَدَعَاهُمْ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَکَذَّبُوهُ وَ حَارَبُوهُ وَ ظَفِرُوا بِهِ وَ خَدُّوا الْخُدُودَ … – خداوند پیامبری حبشی را بر قوم او در حبشه مبعوث نمود و او مردم را به عبادت خدای تعالی فرا خواند، امّا مردم او را تکذیب کرده و با او جنگیدند و به او غالب شدند، سپس گودالهایی کندند و در آن هیزم قرار دادند و آنها را آتش زدند، سپس به همهی کسانی که دین آن پیغمبر را پذیرفته بودند گفتند: باید دست از دین او بردارید وگرنه شما را در آتش میاندازیم، عدّهی کثیری دست از آن دین کشیدند و عدّهی کثیری هم حاضر نشدند و آنها را در آتش افکندند، تا اینکه نوبت به زنی رسید که کودکی دو ماهه داشت، به او گفتند: یا از دین خود دست بردار و یا تو را در آتش میاندازیم، او میخواست خود را در آتش بیاندازد، امّا وقتی به کودک خود نگاه کرد، رحمت او را فرا گرفت و میخواست منصرف شود، امّا خداوند آن کودک را به نطق در آورد و او گفت: ای مادر خودت و مرا در آتش بیانداز، چون این عمل در برابر خداوند عظیم عملی اندک و ناچیز است…» (بحارالأنوار، ج۱۴، ص۴۳۹)
بر عشق توام، نه صبر پیداست نه دل بی روی توام، نه عقل برجاست نه دل
این غم که مراست، کوه قافست نه غم این دل که تراست، سنگ خاراست نه دل
عنوان: پیامبری به وسعت همه آسمانها، فرزندانی به عظمت همه ارزشها
ابنعبّاس (رحمة الله علیه) میگوید، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این آیه را تلاوت نمود: وَ السَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ. سپس فرمود:« أَ تُقَدِّرُ یَا ابْنَعَبَّاسٍ أَنَّ اللَّهَ یُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَ یَعْنِی بِهِ السَّمَاءَ وَ بُرُوجَهَا؟ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا ذَاکَ قَالَ أَمَّا السَّمَاءُ فَأَنَا وَ أَمَّا الْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّةُ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ آخِرُهُمُ الْمَهْدِیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) – ای ابنعبّاس (رحمة الله علیه)! آیا تصوّر میکنی که وقتی خداوند به آسمان دارای افلاک سوگند یاد میکند، منظورش واقعاً آسمان و صورتهای فلکی آن است»؟ عرض کردم: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! پس منظور چیست»؟ فرمود: «منظور از آسمان، من هستم، و صورتهای فلکی ائمّه (علیهم السلام) بعد از من هستند که اوّلین آنها علی (علیه السلام)، و آخرین آنها مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است» (بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۷۰)
اصبغبننباته میگوید: یکی از روزها امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست حسن (علیه السلام) را در دست گرفته و به طرف ما آمد و فرمود: «روزی در خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بودم، که از امامان بعد از وی پرسیدند». حضرت در جواب سؤالکننده فرمود: « وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ إِنَّ عَدَدَهُمْ بِعَدَدِ الْبُرُوجِ وَ رَبِّ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ الشُّهُورِ إِنَّ عَدَدَهُمْ کَعَدَدِ الشُّهُورِ فَقَالَ السَّائِلُ فَمَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَدَهُ عَلَی رَأْسِی فَقَالَ أَوَّلُهُمْ هَذَا وَ آخِرُهُمُ الْمَهْدِی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- به آسمان صاحب بروج سوگند! که عدد امامان پس از من به شمارهی همین بروج است، و به پروردگار شب روز و شهور قسم! که عدد امامان بهاندازهی شهور است». سؤالکننده پرسید: «آنها چه کسانی هستند»؟ حضرت دست خود را روی سر من نهاد و فرمود: «اوّل آنان این است و آخرشان هم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است»( تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۲)
با تأمل در آیه نخستین و روایات وارده، میتوان فهمید که خداوند از بیان نقش پیامبر و اهلبیت او (علیهم السلام) در دنیا و آخرت « وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ- و سوگند به آن روز موعود و سوگند به «شاهد» و «مشهود (پيامبر و اعمال امّت) »! میخواهد قدر و اهمیّت قرآن، پیامبر و عترت (علیهم السلام)در وصول به سعادت و ضرورت بهرهگیری هر بیشتر از آنها دانسته شود، تا در آخرت کسی نگوید که کسی به من نگفت و الّا قدر قرآن، پیامبر و اهل بیتش (علیهم السلام)را بیشتر میدانستیم.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: « رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله) الشَّاهِدُ عَلَیْنَا بِمَا بَلَّغَنَا عَنِ اللَّهِ وَ نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَی النَّاسِ – رسول خدا (صلی الله علیه وآله) گواه بر ماست نسبت بدانچه از جانب خدای تبارکوتعالی تبلیغ نمودهایم و ما بر مردم گواهیم»( تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۶)
به راستی قرآن و عترت برای ما چقدر اهمیّت دارد؟ تا چه اندازه یاد گرفتهایم که چگونه از آنها برای تربیت خود و فرزندانمان استفاده کنیم؟ آیا ما مشمول شکوایه پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیستیم؟« وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا – در آن روز رسول (به شکوه از امت در پیشگاه رب العزّه) عرض کند: بارالها (تو آگاهی که) امّت من این قرآن را به کلّی متروک و رها کردند. »(فرقان/۳۰) معامله ما با عترت پیامبر(علیهم السلام) چگونه است؟
امام حسن (عليه السلام) فرمود: جدّ محبوبم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به من فرمود كه: « أنّ الأمرَ يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما مِن أهلِ بيتِهِ و صَفوَتِهِ، ما مِنّا إلاّ مَقتولٌ أو مَسمومٌ – امر امامت را دوازده امام از اهل بيت و برگزيدگان او به عهده خواهند گرفت. هيچ يك از ما نيست مگر آن كه يا كشته مىشود يا مسموم»(بحار الأنوار، ج۲۷ ،ص ۲۰۷ ، باب ۹) و نیز موضوع علت غیبت حجّت حق (عج) از احوال عصر و زمانه ما حکایت روشنی دارد. اما ما چگونهایم؟
غلام حلقه به گوش رسول ساداتم زهی نجات نمودن حبیب آیاتم
کفایت است ز روح رسول و اولادش همیشه در دو جهان جمله مهمّاتم
ز غیر آل نبی حاجتی اگر طلبم روا مدار یکی از هزار حاجاتم
دلم ز حبّ محمد پر است و آل مجید گواه حال من است این همه حکایاتم
عنوان: آنها که دلیل آفرینش و سبب آغاز و انجام جهان هستند
از تطبیق بدو و ختم آیات این سوره شریفه با یکدیگر؛ یعنی تطبیق کریمه « وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ» (با توجه به اینکه، پیامبر (ص)، آسمان و بروج، را بر خود و اهلبیتش (علیهم السلام) تفسیر نمودند) با آیات پایانی این سوره شریفه« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ »، ( قرآنی که در لوح محفوظ است)، میتوان به یگانگی و اتحاد آنها پی برد و دانست که چهره ملکوتی قرآن (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِى کِتَابٍ مَّکْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه/79-78)، پیامبر و اهلبیت او هستند یا همان « وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ » میتوان به اتحاد و یگانگی حقیقت کتاب و عترت گواهی داد، همانگونه که در زیارت جامعه آمده است « بکم فتح اللَّه و بکم یختم و بکم ینزّل الغیث… » و نیز میتوان به اتحاد بدو( و ) ختم آفرینش گواهی داد.
عبارت « فتح و ختم » از نظر مفهوم عامی که دارد، تمام امور تکوین و تشریع و در همه عوالم ملک و ملکوت را شامل مى شود . و این بسیار جای تأمل واندیشه برای اهل تدبّر دارد. تا بتوانند علت و اسرار آفرینش را در قول خدای تعالی« إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ » بیشتر دریابند که فرمود: « هم اوست كه [آفرينش را] آغاز مىكند و باز مىگرداند». و عالیترین تفسیر از این فتح و ختم (آغاز و انجام)، وجود انسانهایی است که با تولد خود و (زندگی) و شهادت خود و صعود به بالاترین قله کمالات عالم امکان، مظهر اسماء و صفاتی میشوند که خداوند در وصف نور وجودی آنها که مظهر خود او هستند، فرمود: « وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ * ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ * فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ » بیشک این صفات در عالم امکان در وجود خلیفه الهی به عرصه ظهور میرسد که هم آمرزنده دوستدار مؤمنان و هم صاحب عرشی کریم است و هم صاحب ارادهای فعال است که هر چه بخواهد به اذن الهی انجام میدهد. پس اگر پرسیدیم که چرا جهان آفریده شد و فلسفه زندگی ما چیست؟ پاسخ همه این پرسشها با نظر انداختن به عظمت و شکوه این چنین انسانی، روشن خواهد شد. کافی است که از خودت بپرسی آیا این جلال و شکوه بی اندازه را دوست داری؟ اگر گفتی آری و دلت گواهی داد که بیقرار و شیدای اوست؛ یعنی آنکه اسرار هستی خود و همه عالم آفرینش را فهمیدهای، همان که یک فروغ رخ ساقی است.
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
امام صادق(ع) فرمودند: «اگر با قلبتان متوجه خدای سبحان باشید، چندین پاداش به شما مرحمت میکند، گذشته از اقبال الهی و گذشته از بهشت، خداوند دلهای دیگران را متوجه شما میکند و شما محبوب دلهای مردم میشوید» (منلایحضرهالفقیه، جلد 1، باب 30، حدیث 11) پیامبر(ص) در مورد حضرت موسی(ع) فرمودند: «نخورد و نیاشامید و نخوابید و به خاطر شوقی که به پروردگارش داشت در چهل روز رفت وآمد میلی هم به هیچکدام از اینها نداشت».(المراقبات، ص 388)
به راستی میباید مانند درخت باشیم که ریشه در خاک دارد. مگر نمیدانیم که پس از مرگ چه در بهشت و چه در جهنّم حشر و نشر با ملائکه الهی است؟ تا کی به طرف طبیعت و خاک؟ «درخت هر چقدر که بلند باشد اصلش در خاک است، شما انسانید؛ مثل فرشته باشید نه درخت» (صدرالمتالهین شیرازی، تفسیرالکبیر، ج 1)
در ضمیر ما نمیگنجد به غیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
عنوان: دست دعایی که با مشاهده رحمت بی منتهایش پیش میبریم
ربّ رؤوف را سوگند دادیم به رحمت نامنتهایش، به پیامبر رحمتش و فرزندان معصومش( صلواته علیهم) که توانایمان سازد که همیشه ایام با یقینی کامل، کریمه « بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» را آن گونه که رسول گرامیتش (صلي الله عليه و آله) فرمود، تلاوت کنیم؛ اکنون با این دعا خداوند هدایتمان میکند که وقتی بخواهد به بندهاش یقین عطا کند اورا از معرفت و تقوا بهرهمند سازد.
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است راهروگر صد هنر دارد، توکل بایدش
شخصى از لقمان پرسید: این همه علم و حکمت را از کجا به دست آوردى؟ (با این که مدرسه نرفته اى) لقمان در پاسخ گفت: « قَدَرُاللهِ وَ اَداءُ الْاَمانَةِ وَ صِدْقُ الْحَدِيثِ، وَ الصَّمْتُ عَمّا لا يعْنِينِي – خواست خدا, و امانت دارى, و راست گویى و کنترل زبان موجب کسب این مقام گردید.» ( مجمع البیان, ج8, ص215)
امام صادق(ع) پیرامون راز وصول لقمان به مقام حکمت چنین مى فرماید: « سوگند به خدا حکمتى که به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (که او هیچ گونه از این امور را نداشت) ولى به خاطر آن بود که او مردى قوى براى اجراى فرمان خدا, پاک و پرهیزکار, داراى کنترل زبان و تفکر طولانى در امور, و تیزبین و هشیار بود, روزها (جز در موارد استثنایى) هرگز نمىخوابید, در مجلس در حضور مردم تکیه نمىداد, و در حضور آنها آب دهان نمىانداخت, و با چیزى بازى نمى کرد, و هنگام قضإ حاجت و غسل در جایى که او را ببینند نمى نشست, بسیار مراقب وقار خود بود, خنده بیجا نمى کرد, و خشمگین نمى شد, شوخى نمى نمود, براى امور دنیا شاد و محزون نمى شد, داراى فرزندان بسیار از چند همسر گردید, و اکثر آنها فوت کردند, (بر اثر خشنودى به رضاى خدا) درمرگ آنها گریه نکرد, او هرگاه دو نفر را در حال نزاع مى دید, براى اصلاح آنها پا در میانى مى کرد, و تا بین آنها آشتى برقرار نمى کرد, از کنار آنها رد نمى شد, اگر سخن زیبایى از کسى مى شنید, از تفسیرش و از مإخذش مى پرسید, با فقها و علما بسیار همنشینى مى کرد… همواره با سکوت معنى دار و عمیق و اندیشیدن و عبرت گرفتن, خود را اصلاح مى کرد, آنچه را که به نفع معنوى او بود به آن توجه داشت, و از کارهاى بیهوده روى مى گردانید, از این رو خداوند خصلت حکمت را به او عطا فرمود.»( مجمع البیان,ص316 و 317) در مواعظ حضرت عیسى(ع) در معنى حکمت, و آثار درخشان آن چنین مى خوانیم:
« بحق اقول لکم, ان الشمس نور کل شىء, و ان الحکمه, نور کل قلب و التقوى رإس کل حکمه – به حق به شما مى گویم که خورشید وسیله روشنى هر چیز است, و حکمت مایه روشنى هر روح و روان است, و پرهیزکارى سرلوحه هر حکمت است.» نیز فرمود: « بحق إقول لکم إن الصقالة تصلح السیف, و تجلوه, کذلک الحکمة للقلب… – به حق به شما مى گویم; صیقل دادن و زنگ زدایى شمشیر, آن را اصلاح کند و جلا دهد و آبدار کند, حکمت نیز روح و روان را نورانى کرده و جلا دهد, حکمت در قلب حکیم مانند آب در زمین مرده است, دل را زنده کند, چنان که آب زمین را زنده نماید, و همانند نور درتاریکى است که انسان در پرتو آن, میان مردم راه رود.» ( تحف العقول, ترجمه احمد جنتى عطایى, ص618) لقمان در مورد آثار درخشان حکمت, به فرزندش چنین مى گوید: « يا بُنَيّ ، تَعلَّمِ الحِكمَةَ تَشْرُفْ ؛ فإنَّ الحِكمَةَ تَدُلُّ على الدِّينِ ، وتُشَرِّفُ العَبْدَ على الحُرِّ ،..- اى پسر جان! حکمت را بیاموز تا به مقام شامخ شرافت برسى, چرا که حکمت راهنماى دین است, و شرافت بخش غلام بر آزاد است, تهى دست را ارجمندتر از ثروتمند مى کند, و کوچک را بر بزرگ مقدم مى دارد و فقیر درمانده را در جایگاه پادشاهان قرار مى دهد, و بر شرافت انسان شریف مى افزاید, و آقایى آقا را زیاد مى کند, و ثروتمند را ستوده مى نماید, دین و زندگى بدون حکمت, گوارا نیست, و کار دنیا و آخرت, تنها در پرتو حکمت سامان مى یابد, مثال حکمت منهاى اطاعت از خدا, همچون پیکر بى روح, یا زمین ( بی آب ) است, همان گونه که پیکر بدون روح و زمین بدون آب, نابسامان و بى نشاط است, هم چنین حکمت بدون اطاعت خدا بى سامان و بى نشاط مى باشد.» ( بحارالانوار, ج13, ص430)
آئینه شو جمال پرى طلعتان طلب جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
ابونصر سراج طوسی در کتاب معروف خود «اللمع» میگوید:« هر کس که خود را اهل عرفان بداند، اگر کارش بر سه پایه و اساس استوار نباشد، اهل معرفت نیست، و تنها خودش را فریفته است، اگرچه بتواند در هوا پرواز کند و سخنش سراپا حکمت بوده و مورد توجه خاص و عام قرار گیرد؛ آن سه اصل و پایه آن است: “اول: اجتناب از گناهان صغیره و کبیره کلاً. دوم: ادای همه واجبات دشوار و آسان. سوم: وانهادن دنیا به اهل دنیا چه بیش و چه کم” امام علی (علیه السلام) فرمود: « فِي العُزوفِ عَنِ الدُّنيا دَركُ النَّجاحِ – كامیابی، در گرو دل بر كندن از دنیاست.» (عیون الحكم والمواعظ: ص 354 )
اگر خواهی که گردی مرغ پرواز جهان جیفه پیش کرکس انداز
هر که را مشغول دنیا کردهاند جان او محجوب مولا کردهاند
جلسه دوم 1400/4/2
آیات شریفه : «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿۱﴾ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ ﴿۲﴾ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴿۳﴾ قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿۴﴾- سوگند به آسمان آكنده ز برج (۱) و به روز موعود (۲) و به گواه و مورد گواهى (۳) مرگ بر آدمسوزان خندق (۴)»
عنوان : سوگندهایی از جنس هدایت و نور !
دانستیم که ترتیب آیات در سورههای قرآن به گونهای است که هر آیهای آیه ما قبل خود را شرح و ابعادی از آن را پرده گشایی میکند؛ از این نظر آیه شریفه « وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ » میگوید که اگر از منظر ملکوتی و اخروی به « وَ السَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ » نگاه کنید آسمان را وجود رسول خدا و بروج را فرزندان پاک و معصومش (علیهم السلام) میبینید همانطور که در خبر ابنعباس(رحمة الله علیه) خواندیم که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بعد از تلاوت آیه شریفه: « وَ السَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ.» فرمود:« … أَمَّا السَّمَاءُ فَأَنَا وَ أَمَّا الْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّةُ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ آخِرُهُمُ الْمَهْدِیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) – منظور از آسمان، من هستم، و صورتهای فلکی( ،) ائمّه (علیهم السلام) بعد از من هستند که اوّلین آنها علی (علیه السلام)، و آخرین آنها مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است»(بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۷۰) چنانکه میبینید، پیامبر، اهلبیت و اولیاء الهی(علیهم السلام)، به اذن خداوند، تدبیر همه عالم را بر عهده دارند. از این منظر که بنگریم، آیه بعد«وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» بر مسأله علم شهودی مدبّران عالم هستی و اشراف آنها به همه امور تأکید دارد تا قانونی را که سه سوگند عظیم بخاطر آن خورده شده است« قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »، اثبات و معلوم گرداند و این هدایتی بزرگ است برای آنها که قدر بدانند.
تعبیر « قُتِلَ » از جانب بندگان به معنای نفرین یا تمنای نابودی است ولیکن از جانب خداوند به معنای بیان اراده الهی و سنّت لایتخلف الهی در تباه ساختن و نابودی باطل میباشد. تعبیر « أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ » مطابق با قاعده، اگر محتوای آیه محدود به شأن نزول (آدمسوزان خندق)و منحصر به آن نشود، معنای عام و فراگیر آن، هرگونه دشمنی نسبت به خداپرستی و مظاهر آن است که میتواند در عمق و مراتب گوناگونی تحقق یابد؛ اساسا شکل و صورت این دشمنیها خصوصیتی ندارد؛ چرا که در هر زمانی و هر شرایطی میتواند به صورتی مناسب آن ظهور و بروز پیدا کند؛ آنچه مهمّ است ماهیتی جهنّمی است که در روح و روان معارض و ستیزه گر با رحمت الهی و عنایات او در وجود شخص شکل میگیرد. همواره توجه به این نکته لازم و ضروری است که بیرون آوردن آیات از قالب محدود به مصادیقی خاص می تواند انرژی لایزال الهی را در امر هدایت از آیات الهی آزاد کرده، به همه عالمیان تعمیم دهد. نکته بسیار مهم دیگر این است که بعد از این تعمیم و توجه به فراگیری محتوای آیات، باید یک بار دیگر این محتوا را، لباس مصداق و تطبیق پوشانید، اما اینبار تطبیق با خود و اقدامات و روش و مسلک زندگی خود، تا سهمی از این انرژی آزاد شده متوجه هدایت قاری قرآن و تطهیر و هدایت او شود؛ البته؛ مراحل دیگری در پیگیری این سیر میتواند لحاظ شود که پیگیری آنها بسیار مورد تاکید است مانند: بررسی ثمرات هدایت معرفتی، اخلاقی و عملی آیات و نحوه عملیاتی نمودن آن در زندگی خود و تنظیم برنامهای معین در اجرای آن و بررسی نتایج و نظارت و کنترل و رفع مشکلاتی که عارض میشود و توسل به ذیل عنایت الهی و اولیاء (علیهم السلام) و غیره.
از امام رضا علیه السلام وارد شده است که ایشان بیش از هر چیز به تدبیر و حسن برنامه ریزی در زندگی سفارش فرمودهاند: « لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّی تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِی الدّینِ وَ حُسنُ التَّقدیرِ فِی المَعیشَةِ، وَ الصَّبرُ عَلَی الرَّزایا- هیچ بندهای حقیقت ایمانش را کامل نمی کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسی، تدبیر نیکو در زندگی و شکیبایی در مصیبت ها و بلاها»(تحف العقول ص324) و نیز در سخنی از آن حضرت(علیه السلام) آمده است که ایشان سحرخیزی را عامل بسیار مهمّی در بهرهمندی از مواهب الهی دانستهاند: « الْمَلائِکَهُ تُقَسِّمُ اءرْزاقَ بَنی آدَمِ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إلی طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نامَ فیما بَیْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ – ما بین طلوع سپیده صبح تا طلوع خورشید ملائکه الهی ارزاق انسان ها را سهمیه بندی می نمایند، هرکس در این زمان بخوابد غافل و محروم خواهد شد» (وسائل الشیعه، ج6، ص 497، ح 6533)
علمی كه ترا گره گشايد بطلب زان پيش كه از تو جان برآيد بطلب
آن نيست كه هست مينمايد بگذار آن هست كه نيست مينمايد بطلب
عنوان : تأثیر نظارت الهی و اولیاء او در اصلاح اعمال
« وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ »: در روایتى عبدالله بن ابان مىگوید: به حضرت رضا (ع)، عرض کردم که براى من و خانوادهام دعایى کنید. حضرت فرمودند: مگر من دعا نمىکنم؟ به خدا سوگند اعمال شما در هر روز و شبى برمن عرضه مىشود لذا در هر مورد که مناسب باشد دعا مىکنم. عبدالله مىگوید این حرف امام براى من تعجب آور بود که اعمال ما هر روز و شب بر امام عرضه شود. ایشان وقتى متوجه تعجب من شدند خطاب به من فرمودند: آیا کتاب خداوند عزوجل را نمىخوانى آنجا که مىفرماید: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ ۖ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ – و بگو که هر عمل کنید خدا آن عمل را میبیند و هم رسول و مؤمنان بر آن آگاه میشوند، آن گاه به سوی خدایی که دانای عوالم غیب و شهود است بازگردانیده شوید و او شما را به کردارتان واقف سازد. (توبه/۱۰۵) » (الکافی، ج1، ص 219، ح 4).
لازم به یادآوری است که پیامبر و اهلبیت و اولیاء الهی (علیهم السلام) از نظارت خداوند بر اعمالشان به شدت تأثیر میگرفتند؛ در حدیث آمده است که: «کان رسول الله (صلی الله علیه وآله) اذا قرأ هذه الآية: « وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ – در هیچ حال (و اندیشهای) نیستی و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمیکنی و هیچ عملی را انج ام نمیدهید مگر اینکه ما ناظر بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن میشوید و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو مخفی نمیماند به اندازهی سنگینی ذرهای و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن، مگر اینکه (همهی آنها) در کتاب آشکار (و لوح محفوظ خداوند) ثبت است. (یونس/ ۶۱) » بکی بکاءً شدیداً – هر گاه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این آیه را تلاوت میفرمود، به شدّت میگریست.» (نور الثقلين, جلد۲, صفحه۳۰۸)
« وَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ: اُعْبُدِ اَللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَهُوَ يَرَاكَ – حضرت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله به بعضى از يارانش فرمود، طورى خدا را عبادت كن كه گويا او را مىبينی پس اگر تو او را نبینی او ( تو را) مىبيند.«(إرشاد القلوب, ج۱, ص۱۲۸)
روزى امام صادق (ع) خطاب به اصحاب و افرادى که در مجلس آن حضرت حضور داشتند فرمودند: “چرا رسول خدا(ص) را از خود مىرنجانید؟ شخصى از حضرت سؤال کرد: ما چگونه رسولخدا (ص)را ناراحت مىکنیم؟ حضرت صادق (ع) فرمودند: مگر نمىدانید که کلیه اعمال شما بر رسول خدا(ص) عرضه مىشود، پس اگر معصیتى در اعمال شما مشاهده نماید باعث ناراحتى و رنجش خاطر او خواهد شد. پس با اعمال بدتان پیامبراکرم (ص) را ناراحت نکنید، بلکه سعى کنید با اعمال خوبتان او را خوشحال و مسرور سازید”. (کافی، ج ۱، ص ۲۱۹، ح ۳)
به راستی چگونه ممکن است انسان با دریافتی یقینی از بودن در محضر ربّ العالمین، پیامبر و اهلبیت و اولیای او، به سرعت برای اصلاح عیب و خطا ی خود اقدام نکند؟بخصوص که در ( حدیث ) بسیار مهمّی از امام صادق(علیه السلام) میخوانیم که: «إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّه فَسَتَرَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيْهِ قَالَ يُنْسِي مَلَكَيْهِ مَا كَتَبَا عَلَيْهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ يُوحِي إِلَى جَوَارِحِهِ اكْتُمِي عَلَيْهِ ذُنُوبَهُ وَ يُوحِي إِلَى بِقَاعِ الْأَرْضِ اكْتُمِي مَا كَانَ يَعْمَلُ عَلَيْكِ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَلْقَى اللَّهَ حِينَ يَلْقَاهُ وَ لَيْسَ شَيْءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِشَيْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ – هرگاه توبه بنده كاملا خالص باشد، خداوند او را چنان دوست می دارد که آثار گناهش را می پوشاند، حتی فرشتگانی كه مأمور ثبت اعمال او هستند به فراموشی وا داشته مي شوند و به اعضای پيكر او كه شاهد اعمال وی در قيامت اند، دستور داده می شود كه گناهان شان را مستور بدارند و به زمين كه نگاه بر آن كرده و گواه بر عمل او در قيامت است نيز فرمان ( می دهد) كه آن عمل را كتمان كند، به گونه ای كه روز قيامت هنگامی كه در صحنه رستاخيز حضور می يابد، هيچ كس و هيچ چيز بر ضد او گواهی نخواهد داد»(کافی/ج۲/ص۴۳۰)
همه مشکلات ما از آنجا ناشی میشود که توحیدی سخن میگوئیم ولی غافلانه با نگاهی دهری، به خود و جهان هستی مینگریم و از سخن مولایمان علی (علیه السلام)درس نمیگیریم که فرمود: « ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ – به هیچ چیز نظر نينداختم مگر آن که خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن مشاهده کردم »(فیض کاشانی ، عین الیقین، ج 1، ص 49)
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
عنوان : تباهی، ثمره ستیزه با اوامر حیاتبخش الهی
« قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »: گفته شد که تعبیر « قُتِلَ » از جانب بندگان به معنای نفرین یا تمنای نابودی است ولیکن از جانب خدایتعالی به معنای اراده و سنّت قطعی الهی در تباه ساختن و نابود نمودن باطل است. تعبیر « أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ » چنانچه محتوا و مفهوم آن محدود به شأن نزول آیه (آدمسوزان خندق) نشود، اعلام میدارد که هرگونه دشمنی نسبت به خداپرستی و و اوامر الهی که میتواند در مراتب مختلف و با شدت متفاوت تحقق یابد،منجر به نابودی و خسارت ابدی است و اساسا؛ ظاهر و شکل و صورت این دشمنیها خصوصیتی ندارد؛ چرا که در هر زمان و شرایطی، میتواند به صورتی ظهور و بروز پیدا میکند؛ بنابراین آنچه مهمّ است، ماهیت جهنّمی دشمنیها، در روح و روان انسان معارض و ستیزهگر با رحمت الهی و عنایات اوست. از این رو همواره توجه به این نکته لازم و ضروری است که مفهوم و محتوای آیات از قالب محدود به مصادیقی خاص، بیرون آورده شود تا تاثیر و قدرت لایزال هدایت الهی، که رمز جاودانگی قرآن کریم است، آشکار گشته، به همه عالمیان تعمیم یابد.
امام صادق، علیهالسّلام، در مقبوله عمر بن حنظله فرمودند: «اُنظروا إِلَی رجلٍ مِنکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالِنا و حرامِنا و عرف أحکامنا فلترضوا بِحَکماً، فإذا حکم بِحُکمنا فلم یقبل منه فإنّما بِحُکم الله استخفّ و علینا ردّ و الرادّ علینا رادّ علی الله و هو عَلَی حدّ الشّرک بالله – بنگرید به کسی که حدیث ما را نقل کند و به حلال و حرام ما توجّه نماید و احکام ما را بداند، باید به حُکم او راضی باشید و از ایشان پیروی نمایید. اگر طبق حُکم ما حُکم کند و از وی پذیرفته نشود، بیتردید حُکم خدا نادیده گرفته شده است و سخن ما رد شده است و هر که سخن ما را رد نماید، سخن خدا را رد کرده باشد و چنین شخصی کافر و مشرک باشد» (صاحب جواهر، 1368، ج 21، 395). و نیز پیامبر(ص) فرموده است: «ما نهیتکم عنه فاجتنبوه و ما أمرتکم به فافعلوا فإنّما أهلک الّذین مِن قبلکم کثرة مسائلهم – از هر چه شما را بازداشتم، بازایستید و به هر چه شما را امر کردم، بدون پرسش انجام دهید، چه بسیاری از امّتهای پیش از شما را پرسشهای بسیارشان به هلاکت رسانید» (همان: 894). در قرآن میخوانیم «…فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ – کسانی که با پیامبر مخالفت ورزند، باید از عقوبت و عذاب سخت و دردناک الهی بترسند(نور/63) »و نیز فرمود: « وَمَن یُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ – و هر کس با خدا و پیامبرش دشمنى کند، (کیفر سختى مىبیند) و خداوند شدید العقاب است(الأنفال/13) ».
متاسفانه ما توجّه نداریم که در برخی موارد مخالفت و مبارزه ما با حکمی از احکام الهی چگونه باعث هلاک ما میشود. در مسأله حجاب یا مسأله قصاص یا تعدد زوجات یا قطع دست سارق و نظام برده داری در اسلام و مسأله حکومت و ولایت و یا موضوع ربا و غیر آن؛ گاهی ما قضاوتهایی داریم که بخاطر بشدّت انزجار و تنفر با صراحت مخالفت میکنیم و آن را مسلم میشماریم که گواینکه کاملا به فقه اسلام تسلط داریم یا حتی بدون هیچ تحقیقی مخالفت میکنیم و از عواقب آن غافلیم. در سوره مبارکه مائده برای چنین احوالی و کسانی تصریح به ظالم ، فاسق و کافر بودن، گردیده است.« وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ – و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده اند آنان خود ستمگرانند (مائده/ 45) ». «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ – و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از فاسقان خواهد بود. (مائده/۴۷) » «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هم الکافرون – هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از کافران خواهد بود. (مائده/ ۴۴)»
هر كه اندر عشق يابد زندگي كفر باشد پيش او جز بندگي
سير نبود هيچ عاشق از حبیب صبر نكند هيچ رنجور از طبيب
عنوان : راه رهایی از تباهی و هلاکت
داود بن کثیر رقی میگوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم:« مَا مَعْنَى السَّلَامِ عَلَى رَسُولِ اللَّه ؟ حضرت فرمود: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ نَبِیَّهُ وَ وَصِیَّهُ وَ ابْنَتَهُ وَ ابْنَیْهِ وَ جَمِیعَ الْأَئِمَّةِ وَ خَلَقَ شِیعَتَهُمْ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ وَ أَنْ یَصْبِرُوا وَ یُصَابِرُوا وَ یُرَابِطُوا وَ أَنْ یَتَّقُوا اللَّه… – معنای سلام بر رسولالله(ص) چیست؟ حضرت فرمود: زمانی که خداى تبارک و تعالى پیغمبرش را و وصى او و دختر و دو پسرش و امامان دیگر و همه شیعیان را (در عالم ذر) خلق فرمود، از آنها پیمان گرفت که صبر کنند و پایدارى کنند و (جان خود و اسبان خویش را) در مرزها و سرحدها ببندند و از خدا پروا کنند. و خدا (در مقابل این امور) به آنها وعده فرمود که زمین مبارک و حرم امن (مکه) را تسلیمشان کند و بيت المعمور را براى آنها فرود آورد و سقف افراشته را براى آنها عيان كند و آنها را از دشمنان آسوده سازد، و براى آنها پدید کند زمینى را که بجاى این زمین گذارد با صلح و سلامتى و سالم دارد آنچه در آن است براى آنها، هیچ لکه سیاهى در آن نباشد. فرمود: یعنى ستیزهاى از دشمن در آن نماند و این که در آن باشد هر چه را بخواهند و دوست دارند. و رسول خدا (ص) از همه ائمه و شیعیانشان پیمان براى این موضوع گرفت و همانا درود و سلام بر آن حضرت یادآورى این پیمان و تجدید آن است بر خداوند تا شاید خدا عز و جل در انجام آن تعجیل کند و بشتابد به آماده کردن صلح و سلامت براى شما نسبت به همه آنچه در جهان است.» ( الکافی ج1 ص451)
در قرآن کریم میخوانیم: « فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون- آن گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد. (بقره/ ۳۸) » پیام آیه شریف این است که اگر از هادیان الهی تبعیت کنید نه خوفی برای شما خواهد بود نه اندوهی. بنابراین مطابق با فرمایش امام رضا(علیه السلام) «لَا یَعْدَمُ الْمَرْءُ دَائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَکْثِ الصَّفْقَة – با وجود پیمان شکنی انسان از پیشامد بد در امان نیست»( بحار الأنوار، ج: 64، ص:186)
آنان که در معرض پیشامدهای سوء قرار دارند پیمان شکنان هستند. هرکس میخواهد عاقبت به خیر شود، باید در این دائره تبعیت قرار گیرد ؛ همانطور که میبینید معنای آنچه گفته شد این نیست که مؤمنین به بلایا دچار نمیشوند بلکه به فرمایش امیرمومنان علی (علیه السلام) « إِنَ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة – بلا برای ظالم ادب نمودن و تنبیه کردن است؛ برای مؤمن امتحان است؛ برای انبیاء درجه است و برای اولیاء کرامت. »(بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۲۳۵) در فرمایش حضرت صادق (علیه السلام ) آمده است که « ثَلَاثٌ مُوبِقَاتٌ نَکْثُ الصَّفْقَةِ وَ تَرْکُ السُّنَّةِ وَ فِرَاقُ الْجَمَاعَة وَ ثَلاَثٌ مُنْجِيَاتٌ تَكُفُّ لِسَانَكَ وَ تَبْكِي عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ تَلْزَمُ بَيْتَكَ – سه چيز هلاككننده است 1-پيمانشكنى 2-سنت و روش پيامبر را كنار گذاشتن 3-از اجتماع مسلمين جدا شدن و سه چيز نجات دهنده است 1-باز داشتن زبان(از سخنان بد)2-گريه بر گناهان 3-ملازم خانه خود بودن (در فتنه میان کفار و اهل باطل).» (بحار, ج۶۷ , ص۷) در عصر و زمانه ما برای اهل ایمان روشن است که مصداق « فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ » تبعیت از امام زمان (عج)و نائب بر حقش ولی امر مسلمین و مقام ولایت فقیه است؛ کما اینکه مصداق« تَرْکُ السُّنَّةِ » نیز مخالفت با اوامر ولایت است. چرا که سنّت به مفهوم تبعیّت از فرمایش معصوم و نائب برحق اوست.و دیگر اینکه مصداق عملی« فِرَاقُ الْجَمَاعَة » حمایت نکردن از نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران و در سایر بلاد در سراسر کره خاکی حمایت نکردن از اسلام و سازش با شیطان بزرگ و هم پیمانان اوست.
ترا دانش و دین رهاند درست در رستگاری ببایدت جست
وگر دل نخواهی که باشد نژند نخواهی که دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی
جلسه سوم 1400/4/4
آیات شریفه :«النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿۵﴾ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ ﴿۶﴾ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ﴿۷﴾ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۸﴾ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۹﴾ – همان آتش مايه دار [و انبوه] (۵) آنگاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند (۶) و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مى آوردند گواه بودند (۷) و بر آنان عيبى نگرفته بودند جز اينكه به خداى ارجمند ستوده ايمان آورده بودند (۸) همان [خدايى] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست و خدا[ست كه] بر هر چيزى گواه است (۹)»
عنوان : اصحاب آتش، قلههای سر به فلک کشیده و درّههای عمیق
« … بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ »: یکی از موضوعات مهمّ که قبلا هم راجع به آن گفتگو شد، اسماء و صفات ذکر شده در انتهای آیات است؛ علاوه بر این که خداوند خود را در ضمن بیان صفات جمالی و جلالی اش معرفی مینماید،راه و رسم واقع شدن در تحت تجلیات این اسماء و صفات را نیز به اهل ایمان نشان میدهد تا به این صفات دست یابند و مظهر این صفات الهی شوند؛ بگونهای که تابش انوار این صفات مقدس را در جان خود، نه تنها شاهد باشند بلکه با همه وجود آن را زندگی کنند. خداوند عزیز و حمید است به معنای مقتدر شکست ناپذیر ستوده، دراین آیات راهی را به بندگان خود نشان داده است که همان پایداری و استقامت و نهراسیدن از مرگ و اعتماد به خداوند در رسیدن به عزّت و مقام ستودهای است که مورد غبطه اهل بهشت است. آری این آیات، ماجرای انسانهایی را نشان میدهد که این راه را طی کردهاند و از دردناکترین نوع مرگ هم که سوختن در آتش است، نهراسیدند و آن را برای خوشنودی پرودگار خود به جان خریدند. مقاومت آنان آنچنان جانانه و شگفتانگیز بود که تبدیل به نمادهایی از اوج قدرت ایمان و ستودهترین مقامات معنوی شدند؛ یعنی همانگونه که خداوند وعده داده بود مظهر اسم عزیز و حمید خداوند گشتند. در کنار این قلّههای سر به فلک کشیده عزّت و صلابت اقتدار، حکایت غمانگیز دیگر انسانهایی را مشاهده میکنیم که وجود آنها چون درّههایی مخوف و دهشتبار از خوی درّندگی و قساوت و پلیدیهایی است که از آنها کوردلانی ساخته است که اسیر دیو نفس خود گشتهاند بگونهای که عمق و ژرفای وحشتناک پرت شدن آنها از جایگاه انسانی به زشتترین و کثیفترین و نفرتانگیزترین موجودات جهنّمی، فوق تصور ما انسانهاست. اما نکته بسیار مهمّ اینجا است که در دامنه این قلّههای سر به فلک کشیده و درّههای عمیق سایر انسانها جا گرفتهاند که همه ما را در خود جا داده است. آیا نمیخواهیم بدانیم که با راه و روشی که در زندگی انتخاب نموده ایم در کجای این نشیب و فراز مسکن گزیدهایم؟ آیا پیام این سوره تنها برای اوج نشینان یا اهالی درک اسفل سافلین است؟ آیا روی سخن خداوند با ما نیست؟ و برای ما پیامی ندارد؟
« النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ »: آتش، ریشهای در درون همه انسانها دارد. و آن نفس و مظاهر پلید آن است که در یک سوی انتخاب انسانها در مقابل گرایشات عالی فطرت پاک، قرار گرفته است.از جمله مظاهر نفسانیت در انسان عجب و خودپسندی است. قرآن کریم از زبان لقمان به فرزندش مىفرماید: « وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ »پسرم با بى اعتنایى از مردم روى مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو. که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد. (سوره لقمان، آیه 18)» (و همچنین سوره حدید، آیه 23)
در مذمت برخى از افراد مىفرماید: « وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ – او غرق در شادى و غفلت و فخر فروشى است.» (سوره هود، آیه 10) از سخنان مؤلای متقیان است« و قد خاطَرَ مَنِ استَغنى بِرَأيِهِ – آنکس که با رأى خود احساس بى نیازى کند به کام خطرها افتاده است.» (نهج البلاغه، کلمات قصار،ص 211) و حضرت صادق(ع) نیز میفرماید: « لا جَهلَ أضرُّ مِنَ العُجبِ – هیچ جهل و نادانى با ضررتر از خودپسندى نیست»(لاختصاص، ص 227)
تاریخ نمونههاى بسیارى به ما نشان میدهد که مردمانی در اثر گرفتارى به صفت پلید عجب و خود پسندى سقوط کردند؛ از جمله اصحاب اخدود مستبدان به رأیی بودند که اندیشه مخالف را تاب نمیآوردند و با شدیدترین وجه با آن مقابله مینمودند. یحیى بن اکثم یکى دیگر از این نمونههاست . او که از موقعیت بسیار بالائى نزد خلیفه عباسى برخوردار بود با عجب و خودپسندی بسیار، جهت از پاى در آوردن حضرت امام جواد(ع) در جلسه مناظره با امام (ع) حاضر شد، وقتى از حکم محرمى که صید کرده است سؤال کرد، امام (ع) با مطرح کردن شقوق مسئله، او را در سؤالش متحیّر ساخت زیرا فرمود: « آیا این شخص شکار را در حلّ یا حرم کشته است؟ عالم به حکم بوده یا جاهل؟ عمداًبوده یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار بوده یا چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ پشیمان شده یا خیر؟ در شب بوده یا روز؟ در احرام عمره بوده یا حج» یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام جواد(ع) براى این مسئله مطرح نمود متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حاضران متوجه شدند؛ از آن به بعد عجب و خودپسندی او که سرکوفته شده بود، تبدیل به حسادت و کینه گردید و آن سعایت شیطانی را برای به قتل رساندن امام انجام داد و جالب این است که خود او نزد خلیفه اظهار داشت که با این سعایت جهنّم را برای خود خریده، و دین خود را به خلیفه فروخته است. (سیره پیشوایان، ص 545) اینک در عرصه زمین و زمان هشدار حضرت امیر (سلام الله علیه) در گوشها طنین افکن است که فرمود: «آگاه باشید. زنهار! زنهار! از پیروى بزرگانتان، آنان که بر اصل و نسب خود مىنازند و خود را بالاتر از آنچه هستند مىپندارند… مردم! از آنچه که بر ملتهاى متکبر گذشته از کیفرها و عقوبتها و سختگیریها، ذلت و خوارى فرود آمده عبرت گیرید و از قبرها و خاکى که بر آن چهره نهادند و زمینهائى که بر آن پهلو افتادند پند گیرید و از آثار زشتى که غرور در دلها مىگذارد به خدا پناه برید همانگونه که از حوادث سخت به او پناه مىبرید.»
گنهکار اندیشناک از خداى بسى بهتر از عابد خودنماى
که آن را جگر خون شد از سوز درد که این تکیه بر طاعت خویش کرد
ندانست در بارگاه غنى سرافکندگى به ز کبر و منى
بر این آستان عجز و مسکینیت بِه از طاعت و خویشتن بینیت
عنوان : نفست اژدرهاست او کی مرده است
« إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ *وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ »: مفهوم عام این آیات، فراتر از شأن نزول آن، هشدار به اهل ایمان است که به آنها میگوید همچنانی که با عمل کردن به دستورات الهی و احسان و نیکوکاری، ثبات قدم و ملکه تقوا در شما ایجاد میشود« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ - ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید (یعنی دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را یاری کند و ثابت قدم گرداند.» (محمد ص/۷) همانطور هم با تکرار افعال پلید شیطانی، نفس حیوانی خود را تقویت می کنید و ملکه خباثت و پلیدی در شما حاکم میشود؛ چرا که؛ باطن نفس انسان، جهنّمی است که خداوند در خلقت همه انسانها قرار داده است تا یک سوی دیگر انتخاب انسان نسبت به گرایشات الهی و فطری پاک انسانی او باشد« وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا – و هیچ یک از شما (نوع بشر) باقی نماند جز آنکه به دوزخ وارد شود؛ این حکم حتمی پروردگار توست. پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادی را که خداترس و باتقوا بودهاند نجات خواهیم داد و ستمکاران را فرو گذاریم تا در آن آتش به زانو درافتند.»(مریم/۷۱) مقصود از تقوا در آیه شریفه رعایت حضور پرورگار و دوری جستن از هوای نفس است « وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»(نازعات/ ۴۰) در فرمایشات پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) میخوانیم که فرموند: «یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کبْرِیائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکانِی لَا یؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَای إِلَّا … – خداى عزوجل میفرمايد: سوگند بهعزّت و جلال خودم و بزرگى و کبریائی ام و نور و برترى مقامم كه هيچ بندهای تمایل و دلخواه خود را بر دلخواه من مقدم ندارد، مگر اينكه كارش را پريشان میكنم و دنيايش را درهم و ویران میسازم، و دلش را به آن مشغول میكنم، و از دنيا به جز آنچه برايش مقدر كردهام، به او نمیدهم. و سوگند بهعزّت و جلال و بزرگى و نور و برترى و بلندى مقامم كه هيچ بندهای نیست که دلخواه مرا بر خود مقدم ندارد، مگر آنكه فرشتگان من از او نگاهبانى كنند، و آسمانها و زمينها متكفّل رزق و روزى او میشوند. و در تجارت هر تاجرى، پشتيبان و نگران او خواهم بود، و دنيا هم در حالى كه او نمیخواهد، بهجانب او رو میكند.» (الكافی، ج 2، ص 335)
در روایت دیگری از قول امام صادق«سلاماللهعلیه» آمده است: «مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ شَتَّتَ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَنَلْ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الْغِنَى فِي قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ- یعنی اگر همّ و غمّ کسی، شبانهروز فقط دنیا باشد، به فقر و فلاکت مبتلا شده، زندگیاش بیسر و سامان و مثل کلاف سردرگم خواهد شد. در مقابل، آنکه همّت اصلیاش در شبانهروز، آخرت باشد، خداوند متعال به وی غنای قلبی میبخشد و کارهایش را اصلاح میکند»(الکافی، ج 2، ص 319)
هویپرستی انسان را کر و کور میکند و قدرت فهم و تشخیص را از او میگیرد و ریشه همه گناهان، بدعتها، انحرافات و غم و غصهها است پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیثی میفرمایند: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا یَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا یَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا یَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا – هر كه شبى را بگذراند و بيش از هر چيز به فكر دنيا باشد،از رحمت خدا بهرهاى ندارد،و دلش را چهار خصلت فرا گيرد: غمى كه هرگز جدايى نپذيرد، گرفتارى كه هرگز برطرف نشود، تنگدستى كه هرگز به بىنيازى نرسد و آرزويى كه هرگز به سامان نرسد»(مجموعۀ ورام، ج ۱، ص ۱۳۰)
آن زبانه چيست نفس پرستيز زينهار ای جان من از وی گريز
گر ز آتش صورت فعل بدست روح را از وی عذاب سرمد است
مالك دوزخ قوای نفسی است مانع لذات روح قدسی است
عنوان : دعوت به عزّت، شرافت و ستودگی در صفات الهی
« وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ »: اگر پرسیده شود که چرا در این آیه شریفه از میان صفات متعدد الهی این دو صفت انتخاب گردیده؟ فارغ از شأن نزول آیه و به عنوان یک پیام عام و همهشمول و به عنوان یک جواب این است که:
خداوند تنها نمیخواهد بگوید که من قدرتمند و ستوده هستم بلکه میخواهد راه وصول به این دو صفت و به کمال رسیدن ایمان بندگان را به آنها بیاموزد که اگر بخواهند ایمان آنها به خداوند، ناب و کامل گردد، باید راه عزّت و سربلندی را طی کنند؛ بهگونهای که ذلّت و سرسپردگی به شیطان و پیروان آن را نپذیرند و از استقامت و پایداری در دفاع از حریم مقدسات و ارزشها، به اندازه سر سوزنی کوتاه نیایند؛ تنها در این صورت، آنچنان با عظمت و ستودنی خواهند شد که به عنوان ارزشهای والای به یاد ماندنی، بر جریده تاریخ ثبت گردیده، در میان ملکوتیان و در نزد خداوند و اولیاء او، صاحب آبرو و شرافت خواهند شد.
پیامبرگرامی اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم) فرمود: « غُدْوَةٌ او رَوحَةٌ فی سبیلاللهِ خیرٌ مِنَ الدّنیا وَ مافیها- یک بار در راه خدا به جبهه رفتن، از کل دنیا و آنچه در دنیا است بهتر و والاتر است».(مستدرک، ج١١، ص١٤) و نیز فرمود: « مُقامُ احدِكمِ یَوماً فی سبیلِ اللهِ اَفضلُ مِن صَلاةٍ فی بَیتِهِ سَبعینَ عاماً- یک روز جهاد و پایمردی یک نفر از شما در راه خدا، از هفتاد سال نماز خواندن در خانة خود افضل و بالاتر است»(مستدرک، ج ١١، ص ١٨) از امام جعفرصادق (علیهالسلام) روایت است که فرمود: « اُغزوا تُوَرِّثوا ابناءَكُم مَجداً- در جبهههای نبرد با دشمن همواره آماده و در راه خدا جهاد نمائید كه شرف و افتخار را بعد از خود برای فرزندانتان به یادگار خواهید گذاشت» (وسائل، ج١١، ص٩) و نیز فرمود: « بِانفاقِ الـمُهجِ یَصِلُ العَبدُ الی حَبیبِه – تنها با شهادت و ریختن خون بنده است که او به وصال (معبود و) محبوب خود خواهد رسید»(مستدرک، ج ١١، ص ١٤) مولی الموحدین علی (علیه السلام) سفارش میکند که: « جاهِدوا فی سَبیلِاللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم – در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید(نسبت به دشمن احساس دشمنی و انزجار نمائید)» (مستدرک، ج ١١، ص ١٦)
ای که گفتی من یمت یرنی جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من مُردمی تا بدیدمی رویت
عنوان : توشه راه شهادت، معرفت و اعتماد واثق به محبوب
« الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ »: برای رسیدن به مقام بلند شهادت در راه محبوب ازلی و رفیق اعلی، یک سرمایه معرفتی عمیق از جنس یقین و اعتماد واثق به خدای تعالی لازم است. تا انسان یقین نداشته باشد که همه آنچه در آسمان و زمین است، ملک خدا و تحت سیطره و قدرت اوست و ذرّهای و کمتر از ذرّهای در هستی از نظر او پنهان نیست، نمیتواند قدم در راه شهادت بگذارد.« وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْراً- هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را بس است؛ همانا خداوند به خواست خویش می رسد و برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است»(طلاق/3)
در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است: «گروهی از انصار به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: ای رسول خدا! برای حاجتی نزد شما آمده ایم. .. حاجت ما این است که در پیشگاه پروردگارت، بهشت را برای ما ضمانت کنی. پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرش را به زیر افکند، سپس عصایش را چند بار به زمین زد و سرش را بلند کرد و فرمود: «ضمانت می کنم به شرطی که از هیچ کس (جز خدا) چیزی را تقاضا نکنید». امام صادق (ع) در ادامه فرمود: «آنان تعهد دادند در زندگی از احدی تقاضا نکنند، تا آن جا که اگر یکی از آنان در سفر بود و سواره حرکت می کرد و تازیانه اش به زمین میافتاد، خوش نداشت به کسی بگوید تازیانه را به من بده، بلکه خودش پیاده میشد و تازیانهاش را برمیداشت؛ یا اگر یکی از آنان در کنار سفره دستش به آب نمیرسید، به کسی نمیگفت آب را به من بده، بلکه خودش برمیخاست و ظرف آب را برمیداشت».(الکافی، ج 4، ص 21، ح 5)
همانند ابراهیم (ع) هنگامی که در منجنیق نهاده شده بود تا به آتش افکنده شود در میان زمین و آسمان جبرئیل به او گفت آیا حاجتی داری؟ پاسخ داد آری اما نه به تو بلکه به خداوندگاری که خود به احوال من بینا است.
قرآن کریم از زبان پیامبران الهی حکایت میکند: « وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ- چرا بر خدا توکل نکنیم، و حال آن که او راه ما را به ما بنمود؟ و ما بر آزاری که به ما می رسانید صبر می کنیم و توکل کنندگان، بر خدا توکل کنند» (ابراهیم/12)
ناگفته پیداست که این توکل هیچگاه بدون رنج و زحمت نبوده است و امروزه کسی اشتباه آن جماعتی را مرتکب نمیشود که کشت و کار نمی کردند و رسول گرامی اسلام (ص) از آنان پرسید: شما چه کاره اید؟ گفتند: ما توکل کنندگانیم. فرمود: «نه، بلکه شما سربارید».(مستدرک الوسائل، ج 11، ص 217، ح 12789)
بنابراین خداوند این توشه ضروری راه سعادت و شهادت را به اهل ایمان عطا میکند. در حقیقت این آیه شریفه پاسخ به این سؤال است که اگر مؤمنی بپرسد که چگونه میتوانم به توفیق شهادت برسم و مال و جان خود را تقدیم محبوب عالمیان کنم؟ خداوند به او راه را نشان میدهد که دائما به این نکته اندیشه کن و از قلب خود تصدیق و اعتراف بگیر و یادآوری کن که هر آنچه در آسمان و زمین است، ملک خداست و او بر همه چیز گواه است.
در حدیث شریفی، جبرئیل (ع) در پاسخ به پیامبر خدا (ص) که معنای توکل را پرسیده بود، مؤلفه های آن را این گونه بیان کرده است: «جَبرئیلُ (ع) لَمّا سألَهُ النّبی (ص) عنِ التَّوکلِ علَی اللّهِ: العِلمُ بِأنّ المَخلوقَ لا یضُرُّ وَ لا ینفَعُ و لا یعطی وَ لا یمنَعُ و استِعمالُ الیأسِ مِنَ الخَلقِ، فإذا کانَ العَبدُ کذلک لَم یعمَل لأحَدٍ سِوَی اللّهِ، وَ لَم یرجُ وَ لَم یخَف سِوَی اللّهِ، و لَم یطمَع فی أحَدٍ سِوَی اللّهِ، فهذا هُوَ التَّوَکلُ – توکل، دانستن این است که مخلوق، نه می تواند زیانی برساند و نه سودی، نه می دهد و نه باز می دارد. توکل، ناامیدی از خَلق است. پس هرگاه بنده به این معنا معرفت یافت، هرگز برای احدی جز خدا کار نمی کند و امید و بیمش جز از او نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا نخواهد داشت. این است معنای توکل» (معانی الأخبار، ص 261)
توکل چیست؟ از خود وارهیدن به گوش جان، کلام او شنیدن
توکل ظاهر و باطن همین است به چشم دل همیشه یار دیدن
جلسه چهارم 1400/4/7
آیات شریفه :« إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ ﴿۱۰﴾ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ ﴿۱۱﴾ – كسانى كه مردان و زنان مؤمن را آزار كرده و بعد توبه نكرده اند ايشان راست عذاب جهنم و ايشان راست عذاب سوزان (۱۰) كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند براى آنان باغهايى است كه از زير [درختان] آن جويها روان است اين است [همان] رستگارى بزرگ (۱۱)»
عنوان: ظلم و توبه نکردن از آن (عذاب جهنّم و زبانه آن)
« إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا…» : در این آیه شریفه به شناخت و معرفی دو علت «مُوجِده» (ایجاد کننده جهنّم) و علت «مُبْقیِه» (استمرار بخش) تأکید شده است. در علت ایجاد جهنم، فتنه که مقصود ظلم و گناه است و در علت استمرار آن، عدم توبه و اصرار نمودن بر آن، دو نتیجه و ثمره تلخ و ناگوار، به همراه دارد: « فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ » عذاب جهنّم و زبانه آن (سوزش آن).
در اعترافی صادقانه اگر نگوئيم که از دست و زبان ما به دیگران چه آزارها و اذیتها رسیده است، حداقل این است که انصاف دهیم: ما مبرّا از گناه بزرگ ظلم بر خود و دیگران نبودهایم، حال اگر توبه هم نکرده باشیم، این دو مادّه اصلی (ظلم و عدم توبه) برای جهنّمی شدن و چشیدن زبانههای آن کافی است؛ پیامبر رحمت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: « إنّ کلَّ بَنی آدمَ خَطّاءٌ، و خَیرُ الخطّائینَ التّوابونَ – به درستی که همه انسانها خطا میکنند و بهترین آنها کسانی هستند که بسیار توبه میکنند» ( الدرالمنثور، ج1، ص261) حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید: « یَابْنَ آدَمَ، إذا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبحَانَهُ یُتابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ – ای فرزند آدم، هنگامی که ببینی پروردگارت پی در پی نعمتهایی را بر تو میفرستد در حالی که تو معصیت او را میکنی بترس (که مجازات سنگینی در انتظار توست )» (نهجالبلاغه، حکمت ۲۵)
البته آن که گناه خود را جبران میکند و حقی را که برگردن او آمده است، ادا میکند، پاک خواهد شد؛ « التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه – آن کسی که توبه کند مانند کسی است که بیگناه باشد. »(إرشاد القلوب، ج 1،ص 47) در روایت دیگری میخوانیم: « … کَمَا وَلَدَتْه أمّهُ – آن کس که توبه کند، چنان است که گویا گناهی نداشته و تازه از مادر متولد شده است»(أمالی الصدوق/ 293) امّا واقعیت این است که توبه آسان نیست امیرمؤمنان (علیه السلام)فرمود: « تَرْكُ الذَّنْبِ، أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ – گناه نكردن از توبه نمودن آسانتر است»(نهجالبلاغه/حکمت۱۷۰)
و نیز فرمود: « التَّوبَهُ علی أرَبَعةِ دَعائِمَ: نَدَمٌ بالقَلبِ، و استغفارٌ باللِّسانِ، و عَمل بالجَوارحِ، و عَزمٌ عَلی أن لایَعودَ… – توبه بر چهار پایه استوار است: پشیمانی با قلب، طلب آمرزش با زبان، عمل به وسیله اعضا و جوارح(اداء حقوق خدا و مردم)، و اراده و تصمیم جدی بر اینکه به گناه و آلودگی گذشته بازگشت ننماید.»(بحارالانوار، ج 75، ص 81)
لطف تو مگر پیش نهد پای وگرنه بخشیدن جرم چو منی، کار مُحال است!
پیام عام و همه شمول آیه شریفه این است که مؤمنین باید خود را بپایند « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا عَلَيكُم أَنفُسَكُم… » (مائده/ ۱۰۵) مولی الموحدین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: « لادینَ لِمُسوِّفٍ بِتَوبَتِه!- کسی که توبه را به تأخیر میاندازد و امروز و فردا میکند دین و ایمان ندارد!» (فهرست غرر، ص۴٠) امام زینالعابدین(علیهالسلام)فرمود: « مَن اَشفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوبَهِ اِلیَ اللهِ مِن ذُنُوبِهِ و راجَعَ عَنِ المَحارِم- کسی که به راستی از آتش دوزخ میترسد بیدرنگ از گناهانش به درگاه خداوند توبه میکند و از عمل حرام و نابکار خود دست برمیدارد»(تحفالعقول، ص ٢٨٩) امام رضا(علیهالسلام)فرمود: « مَن أَصَرَّ عَلیالمَعاصی و طَلبَ العَفوَ مِن رَبِّهِ وَ لَم یَتُبْ فَقَدِ اسْتَهزَأَ بِنَفسِهِ – کسی که بر ارتکاب گناه پافشاری میکند و از آن دستبردار نیست و (در عین حال) از خدای خود طلب عفو و بخشش میکند در حقیقت خود را مسخره کرده است!» (مواعظ عددیّه، ص ٢٠٠) مولا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: « نَحنُ نُرید اَلاّ نَموتُ حتّی نَتوبَ وَ نَحنُ لانَتوبُ حتّی نَموتَ! -ما میخواهیم تا نمرده ایم توبه کنیم در حالی که توبه نمی کنیم تا وقتی که می میریم(شرح ابن ابی الحدید، ج٢٠، ص٣٢٩)
الهی ! بنده ای گم كرده راهم بده راهم كه سرتاپا گناهم
اگر عمری به غفلت زيست كردم تمام هستيم را نيست كردم
به هر در ، حلقه كوبيدم خدايا لباس يأس پوشيدم خدايا
اسير نفس هر جايی شدم من مقيم شهر رسوايی شدم من
نچيدم گل زشاخ آرزويی ندارم پيش مردم آبرويی
كنم با عجز و لابه بر تو اظهار گنه كارم گنه كارم گنه كار
عنوان : ایمان و عمل صالح، حیاتی سبز و نهرهای جاری
« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ… »: در این آیه شریفه هم مانند آیه قبل به شناخت و معرفی دو علت «مُوجِده» (ایجاد کننده بهشت) و علت «مُبْقیِه» (استمرار بخش) تأکید شده است. که اولی ایمان و دومی عمل صالح است . در این آیه شریفه حقیقت ایمان، حیات و زندگی است که با نماد طبیعت سبز و خرّم از آن یاد شده است و این حیات با صفا در استمرار حیات خود دائما محتاج آبیاری شدن است که اعمال صالح در حقیقت عهدهدار استمرار این حیات مصفای معنوی هستند. « … لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ…» نسبت ایمان و عمل صالح به جنّات و أنهار ، از حقایق انکار ناپذیری است که قرآن به آن تصریح نموده است: « إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ – کلمه نیکو (ی توحید و روح پاک آسمانی) به سوی خدا بالا رود و عمل نیک خالص آن را بالا برد.» (فاطر/ ۱۰) در تعبیری دیگر قرآن کریم میگوید: « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ…- هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما به او حيات پاكيزه مي بخشيم »(نحل/۹۷) چنانچه در حیات طیّبه برآمده از ایمان و عمل صالح دقیقتر شویم، خواهیم یافت که اولین شاخصه آن نور معرفتی برتر است که امام باقر(ع) درباره آن میفرماید: «لا یُقْبَلُ عَمَلٌ الا بمعرفةٍ و لا معرفةَ الا بعملٍ -هیچ عمل جز با شناخت، پذیرفته نمیشود و شناخت و معرفتی هم نیست، مگر با عمل»(تحف العقول، ص294) و با نظری عمیقتر خواهیم یافت که این معرفت از قبیل معاینه است در فرمایش امیرمؤمنان:« فَإِنَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْحِجَابُ – اگر شما به چشم ببینید آنچه را که مردگان شما به چشم دیدند هر آینه غمگین میشوید و زاری میکنید و میشنوید و پیروی مینمایید ولکن آنچه را که گذشتگان دیدهاند از شما پنهان است و نزدیک است پرده برداشته شود»(نهجالبلاغه، خطبه 20)
طبیعتا چنین معاینهای به تناسب درجات ایمان متفاوت خواهد بود. ولی آثار آن در زندگی اهل ایمان چنین است که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «ایمان انسان کامل نمىشود مگر آن که دارای چهار خصلت باشد: اخلاقش نیکو باشد، نفس(هوای نفس) خود را خوار کند، کنترل سخن داشته باشد، اضافى ثروتش (حقوق واجب مالی) را بپردازد.» (الأمالی للطوسی، ص ۱۲۵)
و نیز در کنه بلا و نعمت چیزی را مشاهده میکند که مردم نمیبینند؛ « لاَ يَكْمُلُ إِيمَانُ اَلْمُؤْمِنِ حَتَّى يَعُدُّ اَلرَّخَاءَ فِتْنَة وَ اَلْبَلاَءَ نِعْمَة – ایمان مؤمن کامل نمیشود تا اینکه وسعت عیش را فتنه و بلأ را نعمت بشمارد» ( غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 115)
بیشک این تغییرات در معرفت و رفتار به همراه اطمینان و آرامشی است که در قرآن میخوانیم: « هُوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم – اوست آن کسی که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند»(فتح، آیه 4) اگر سؤال شود که نقش اجتماعی صاحب چنین ایمانی چیست؟ امام صادق (علیه السلام) به طور مختصر چنین بیان میکند که: « مؤمن برادر مؤمن است، یک تناند، و اگر یکی را دردی رسد در دیگر پارههای تن دریافت شود، روحشان از یک روح است و به راستی روح مؤمن به روح خدا پیوستهتر است از پیوستگی پرتو آفتاب بدان»( کافی، ج 4 ، ص 490)
هر کجا مى نگرم حسن توام در نظر است مى نماید که مرا حسن تو نور بصر است
بنده باید که نهد گردن طاعت در امر شرط ایمان نه به ذکر شب و ورد سحراست
عنوان: پیروزی بزرگ، باغ ها و نهرها و حور و غلمان و… است؟!!
« … ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ» اگر بپرسیم که به راستی منظور از پیروزی بزرگ در این آیه شریفه چیست؟ ممکن است پاسخهای متعددی به ذهن ما برسد؛ امّا خوب است برای رسیدن به پاسخی دقیقتر نظری به فرمایشات معمار انقلاب اسلامی خمینی عزیز، بیفکنیم: « آيا آن قلب سليمى كه معصوم عليه السلام در ذيل آيه شريفه الّا مَنْ اتَى اللَّه بِقَلْبٍ سَليم (شعراء/89) فرمود: «سليم آن است كه ملاقات كند حق تعالى را در صورتى كه در آن غير حق نباشد.» مقصود از آن كه غير حق نباشد، يعنى غير كرامت حق نباشد؟ كه برگشت به آن كند كه غير از گلابى و زردآلو نباشد؟» (آداب الصلوة ، ص 168)
« اینها که به آخرتى هم قائلند، اما از مرتبه حيوانيت بيرون نرفتهاند و در همان تجرد برزخى هستند، اينها گرچه از پيغمبران تبعيت مىكنند، ولى به همان جنبه حيوانى نظر دارند و مىخواهند از آتش برهَند و به لذات برسند، اين دسته گرچه به واسطه عمل به دستور شريعت، به سعادتى كه ظاهر شريعت خبر داده- يعنى «جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهَارُ» گلابى، سيب، قصور و حور- مىرسند؛ ولى اين موجب نمىشود كه آنها بالاتر از سعادت برزخى حيوانى داشته باشند؛ زيرا نمىتوان گفت كه چون جماعشان مثلًا پانصد سال طول مىكشد، از حيوانات بالاتر هستند، بلكه توغّل آنها در حيوانيت بيشتر است، … و چون اكثر مردم از اين مرتبه بالاتر نمىروند و قرآن هم نوعاً صحبتش با اكثر مردم است، آنها را به اين گونه نعم و جنات وعده مىدهد، اما با دستهاى كه به غايت قليل هستند، به ندرت و به نحو رمز وعده مىدهد و مىگويد: «يَا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبَادِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى» اين «جَنَّتِى» با «جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهَارُ» خيلى فرق دارد. (تقريرات فلسفه، ج3، ص48۶)
«مناجات سيد الساجدين، عليه السلام، هم مثل مناجات من و تو است؟ او هم براى حور العين و گلابى و انار اين قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم است- و إنَّهُ لَقَسمٌ عظيم كه اگر بشر پشت به پشت يكديگر دهند و بخواهند يك لا إلهَ إلاَّ اللَّه اميرالمؤمنين را بگويند نمىتوانند! خاك بر فرق من با اين معرفت به مقام ولايت على، عليه السلام! به مقام على بن ابى طالب قسم كه اگر ملائكه مقرّبين و انبياء مرسلين- غير از رسول خاتم كه مولاى على و غير اوست- بخواهند يك تكبير او را بگويند نتوانند. حالِ قلب آنها را جز خود آنها نمىداند كسى. (شرح چهل حديث، ص76)
« پس مىتوان گفت هر چه انسان را به غير خدا دعوت كند، شيطان است؛ اگر كسى گفت: بلند شو نماز بخوان تا از جهنم برهى، شيطان است و اگر گفت: نماز بخوان تا به بهشت و گلابى برسى، شيطان است، و ليكن هدايت رحمانى آن است كه بگويد نماز بخوان تا به خدا برسى».(تقريرات فلسفه، ج3، ص 121)
« اى عزيز، اين قدر لاف خدا مزن! اين قدر دعوى حب خدا مكن. اى عارف، اى صوفى، اى حكيم، اى مجاهد، اى مرتاض، اى فقيه، اى مؤمن، اى مقدّس، اى بيچارههاى گرفتار، اى بدبختهاى دچار مكايد نفس و هواى آن، اى بيچارههاى گرفتار آمال و امانى و حب نفس- همه بيچاره هستيد! همه از خلوص و خداخواهى فرسنگها دوريد. اين قدر حسن ظنّ به خودتان نداشته باشيد. اين قدر عشوه و تدلّل نكنيد. از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را مىجويد يا خودخواه است؟ موحد است و يكى طلب، يا مشرك است؟ پس اين عُجبها يعنى چه؟ … خداوندا به تو پناه مىبريم ما بيچارهها از شرّ شيطان و نفس اماره. تو خودت ما را از مكايد آنها حفظ فرما بحق محمد و آله، صلّى اللَّه عليهم» (شرح چهل حديث، ص 79)
حاصل مطلب این است که انسان اشرف مخلوقات است و دعوت به کمال نباتی و حیوانی برای مقام انسانیت دعوت به دون مقام و شأن او و برای انسان سقوط است نه صعود و پیروزی بزرگ. بالاتر از مقام انسان که دعوت به آن دعوت به صعود و کمال است تنها دعوت به خداست و چیزی این میان فاصله نیست. بهشت خداوند هم از آن جهت که دار مراوده و همجواری حضرت حق است، میتواند غایت انسان و فوز کبیر باشد.
“در دل دوست به هر حیله رهی باید كرد”
روشنان فلكی را اثری در ما نیست حذر از گردش چشم سیهی باید كرد
شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است طیِ این مرحله با نور مهی باید كرد
خوش همی میروی ای قافله سالار به راه گذری جانب گم كرده رهی باید كرد
نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت به صف دلشدگان هم نگهی باید كرد
جانب دوست نگه از نگهی باید داشت كشور خصم تبه از سپهی باید كرد
عنوان:نگاهی از خاک تا آن سوی فلک الافلاک
« … ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ»: در ادامه پاسخ به این سؤال که به راستی فوز کبیر چیست؟ غیر از فرمایشات درر بار امام راحل (قدّس سرّه)؛ میتوان گفت:
از آنجا که کلمات قرآنی(آیات مربوط به معارف )، معانی طولی و تشکیکی دارند، به عنوان مثال: آیه شریفه:« لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ – که جز دست پاکان (و فهم خاصّان) بدان نرسد.» (واقعه/ ۷۹)
در میان آیات « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ *لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ *تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ – همانا آن قرآن كريم است. كه در كتاب محفوظى جاى دارد. جز پاكيزگان به آن دست نزنند. فرو آمده از سوى پروردگار جهانيان است.» کلمه « مسّ» و کلمه « مطهرون» میتواند به معنای دست زدن به قرآن معنا شود که بدون طهارت جایز نیست، هم میتواند به معنای « دسترسی و راه یافتن» باشد که به فهم عقلی یا ادراک قلبی باشد. که شرط آن طهارت عقل و قلب از شرک و آلودگی است.
و همینطور معنای « کتاب» که میتوان معنای آن را کتاب مکتوب (قرآن چاپ شده) یا قرآن لفظی یا امّ الکتاب و غیر آن تصور نمود. هم چنین میتوان در قرائت آیه شریفه «جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ » معنایی را مناسب شأن و غایت انسان در نظر گرفت (نه معنای جنّات و اشجار و أنهار طبیعی)؛ زیرا برای معنای « شجر » (که جنّات از انبوه آن پدید میآید)، مصادیقی مجرد و فوق طبیعی در قرآن کریم ذکر شده است که حقیقت و منشأ اشجار طبیعی محسوب میشود « أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ- (ای رسول) آیا ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت پاک و زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان (رفعت و سعادت) بر شود؟»(ابراهیم/ ۲۴) کلمه طیّبه که به شجر تمثیل شده در آیات دیگری به حقایقی برتر از طبیعت، تطبیق داده شده مانند« إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ – مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست »( نساء/171) یا در آیه شریفه « وَكَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا »(توبه/40)
و همینطور کلمه « أنهار» که آبهای فراوان در زیر درختان در آیه شریفه هستند؛ مصادیقی فوق طبیعی و منشأ حیات همه موجودات ملکی و ملکوتی برای آن ذکر گردیده است « وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ – و از آب هر چیز زندهای را آفریدیم »(انبیاء/ ۳۰) و معلوم است که موجودات زنده اختصاصی به موجودات طبیعی و مادی ندارد. حقیقت آب مانند کلمه نور در آیه شریفه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» حقیقتی برتر از طبیعت و اصل و منشأیی فراتر از موجودات مادّی دارند « وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ- و هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه منبع و خزانه آن نزد ماست ولی ما از آن بر عالم خلق الاّ به قدر معین (که مصلحت است) فرو نمیفرستیم.» (حجر/۲۱)
در هر صورت مقصود از همه چیز تنها او (تبارک و تعالی) است. این تربیتی قرآنی است که به مؤمنین میآموزد نگاهی نافذ داشته باشند و همواره به هر چه نظر میکنند از خود بپرسند به راستی اصل و حقیقت آنچه میبینی در عوالم دیگر و در خزانه الهی در عالیترین مراتب وجود چگونه است؟ بهگونهای که قلب و فکر خود را تمرین دهد تا بتواند دریافتی از چهره آنسوئی پدیدهها پیدا کند. و بخاطر بیاورد که رسول مهربانیها محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله) چه فرمود: « فلَمّا نَزَلتُ و انتَهَيتُ إلى سَماءِ الدُّنيا نَظَرتُ أسفَلَ مِنّي ، فإذا أنا برَهَجٍ و دُخانٍ و أصواتٍ ، فقلتُ : ما هذا يا جِبريلُ ؟ قالَ : و هذهِ الشَّياطينُ يَحومونَ على أعيُنِ بَني آدمَ أن لا يَتَفكّروا في مَلَكوتِ السَّماواتِ و الأرضِ، و لَو لا ذلكَ لَرأتِ العَجائبَ - چون به پايين آمدم و به آسمان دنيا رسيدم ، به پايين تر از خود نگريستم، ناگاه با ابر و غبار و دود و هياهويى مواجه شدم. گفتم : جبرئيل اين ها چيست؟ گفت : اين ها شيطان هايند كه بر فراز چشمان آدميان مى چرخند تا كه آنان در ملكوت آسمان ها و زمين نينديشند و اگر چنين نبود شگفتى ها مىديدند.» (كنز العمّال، 31861) و نیز فرمود: « لولا أنَّ الشَّياطينَ يَحُومونَ على قُلوبِ بَني آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَكوتِ السَّماءِ – اگر نبود كه شيطان ها بر گرد دل هاى آدميان مى چرخند، هر آينه آنان ملكوت آسمان ها را مى ديدند.» (المحجّة البيضاء ، 2/125) و نیز فرمود: « طُوبى لِلمَساكينِ بالصَّبرِ ، و هُمُ الّذينَ يَرَونَ مَلَكوتَ السَّماواتِ و الأرضِ – خوشا مستمندان شكيبا! آنهايند كه ملكوت آسمان ها و زمين را مى بينند.» (الكافي، 2/263/13)
هر دَمش با من دلسوخته لطفی دگر است اين گدا بين كه چه شايستۀ إنعام افتاد
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت كآنكه شد كشتۀ او نيك سرانجام افتاد
جلسه پنجم 1400/4/10
آیات شریفه :«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ﴿۱۲﴾ إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ ﴿۱۳﴾ وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ﴿۱۴﴾ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿۱۵﴾ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ ﴿۱۶﴾-آرى عقاب پروردگارت سخت سنگين است (۱۲) هم اوست كه [آفرينش را] آغاز مى كند و بازمى گرداند (۱۳) و اوست آن آمرزنده دوستدار [مؤمنان] (۱۴) صاحب ارجمند عرش (۱۵) هر چه را بخواهد انجام مى دهد (۱۶)»
عنوان:پشیمانی دیرهنگام ستمکاران از خیانت به خود
« إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ »: همانطور که گفته شد آیات در هر سوره آیات قبل خود را شرح و ابعادی از آن را پرده گشایی میکنند؛ دو آیه قبل، انذار برای منکران و ستمگران و تبشیر برای اهل ایمان و صالحان بود.« إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ … فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ … إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ … ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ.» اما اینک در این آیات، جوهره و جان عذاب ستمکاران و پاداش نیکوکاران، معرفی و شرح میشود که از نیازمندیهای مبرم تشنگان هدایت و پویندگان راه سعادت است. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله)فرمود: « إنّه لَيَأتِيَ العَبدُ يَومَ القِيامَةِ و قد سَرَّتهُ حَسَناتُهُ، فَيَجِيءُ الرجُلُ فيقولُ : يا ربِّ ظَلَمَني هَذا، فَيُؤخَذُ مِن حَسَناتِهِ … – روز قيامت بنده خوشحال از حسنات خود وارد محشر مى شود . مردى مى آيد و مى گويد : پروردگارا ! اين مرد به من ظلم كرده است . پس، از حسنات او برداشته و در حسنات آن مرد داد خواه گذاشته مى شود . به همين ترتيب افرادى كه در حق آنها ستم كرده است مى آيند تا جايى كه حتى يك حسنه براى او باقى نمى ماند . از آن پس اگر كسى بيايد و حق خود را از او بخواهد از گناهان آن مرد برداشته و به گناهان او افزوده مى شود . بدين سان همچنان داد مردم از او گرفته مى شود ، تا آن كه به آتش درآيد .» (روضة الواعظين ، ۵۱۲)
انسان فطرتا از اذیت و آزار و تحمل عذاب و رنج دائمی، متنفر و گریزان است و در مقابل به راحت و لذت و آرامش و امنیت همیشگی راغب و دلبسته بلکه در تلاش دائمی برای رسیدن به آن است. پس چگونه است که در حق خود به طوری خیانت و دشمنی می کند که شاید کمتر دشمنی به دشمن خود اینگونه ستم روا میدارد؟ شاید او گمان میکند. میتواند با وجود ظلم و جنایت در حق دیگران، در امان باشد و کسی قدرت بر مجازات او را نخواهد داشت و یا میتواند برای همیشه از چنگال عدالت بگریزد؛ یعنی قبول ندارد یا نمیفهمد که چگونه میتواند ظلم در حق دیگران ظلم به خود او باشد. یا این که خداوند به نحوی این ظلم را به خود او برگرداند.« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ – هر کس کار نیکی کند به نفع خود و هر که بد کند بر ضرر خویش کرده است و خدا هیچ بر بندگان ستم نخواهد کرد».(فصلت/ ۴۶)
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود: « و عِزَّتي و جلالِي ، لا يَجُوزُني ظُلمُ ظالِمٍ و لَو كَفٌّ بِكَفٍّ، و لو مَسْحةٌ بِكَفٍّ، و نَطْحَةُ ما بينَ الشاةِ القَرْناءِ إلى الشاةِ الجَمّاءِ، فَيَقتَصُّ اللّه ُ لِلعِبادِ بَعضِهِم مِن بَعضٍ حتّى لا يَبقى لأِحَدٍ عندَ أحَدٍ مَظلِمَةٌ، ثُمّ يَبعَثُهُم اللّه ُ إلى الحِسابِ – خداوند عزّ و جلّ فرمود : به عزّت و جلالم سوگند كه از ظلم هيچ ظالمى نگذرم ، گر چه زدن مشتى باشد ، يا كشيدن دستى يا شاخ زدن گوسفندِ شاخدارى به گوسفندى بى شاخ . خداوند تقاصّ بندگان را از يكديگر مى گيرد ، تا جايى كه هيچ كس به گردن ديگرى حق و مظلمه اى نداشته باشد ، آن گاه ايشان را براى حسابرسى مى فرستد»(المحاسن، ۱/۶۸/۱۸)
در این میانه آنچه بشدّت خشم خداوند را برمیانگیزد « إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ » سبب اصلی گرفتار آمدن انسان به خشم الهی، همین قتل و غارت دیگران یا به بدبختی و رنج انداختن آنها است، درحالیکه حاضر نیست به اندازه ذرهای به خود او ظلم و خیانت شود یا این که حقی از او ضایع شده یا مالی دزدیده شود یا به هر دلیلی موجبات رنجش او فراهم گردد، این بیانصافی و تبعیض، این ظلم و بیداد، همان چیزی است که انسان را مستوجب خشم خداوند و عذاب الهی میسازد. به راستی با موجودی که تنها خاصیت او، رنجش و نابودی دیگران است و حاضر نیست از افکار پلید و روش ظالمانه خود دست بردارد، باید چگونه معامله شود؟ « مَنْ طَلَبَ عِزّا بِظُلْمٍ وَ باطِلٍ أَوْرَثَهُ اللّه ذُلاًّ بِإِنْصافٍ وَ حَقٍّ – هر کس عزّت را با ظلم و باطل طلب کند، خداوند به انصاف و حق ذلّت نصیبش مى نماید.»(شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحدید) ج۲۰، ص۳۰۹، ح۵۳۶)
پیام عام و همه شمول آیه شریفه « إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ » که براساس ربوبیت خداوند و حکمت او تنظیم و اعلام گردیده، فرود آمدن خشم و تازیانههای عذاب بر سر خودخواهان و خودپسندان ستمگری است که قدرت و ثروت و لذت را برای خود میخواهند و فقر و رنج و محرومیت را برای دیگران. (درست برخلاف ارزشهای انسانی و الهی که حکم به رعایت مواسات و ایثار ، همدلی و همدردی میکند) . این همان رذیله شیطانی است که سبب میشود سیر از گرسنه بیخبر بماند، سالم از مریض و ثروتمند از فقیر. این شقاوت و بیدردی انسان نه تنها، بلیه بزرگ قرن ما بلکه گرفتاری همه ابناء بشر در طول تاریخ بوده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله)فرمود: خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد: « و عِزَّتي و جلالِي لأَنتَقِمَنَّ مِن الظّالِمِ في عاجِلِهِ و آجِلِهِ، و لأنتَقِمَنَّ مِمَّن رَأى مَظلوما فَقَدَرَ أن يَنصُرَهُ فلَم يَنصُرْهُ – به عزّت و جلالم سوگند كه از ستمگر در دنيا و آخرت به طور قطع انتقام مى گيرم ، و از كسى هم كه ستمديده اى را ببيند و بتواند یاری اش رساند و نرساند ، بى گمان انتقام مى گيرم »(كنز العمّال، ۷۶۴۱)
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که که را کشتی تا کشته شدی زار تا باز کجا کشته شود آن که ترا کشت
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
عنوان: ای هست کن اساس هستی، کوته ز درت دراز دستی
« إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ »: اصل وجود و بسط بساط وجود تا نازلترین مراتب آن همواره خیر و رحمت بوده است، و نیز اختیار و اراده موجودات در سیر صعود و تردد میان منازل و مراتب وجود به حسب دلبستگی یا قطع تعلق از آنها و وسعت گرفتن و عروج تا عالیترین مراتب آن(مقام انسان کامل). همانطور که در این فراز «بکم فتح الله و بکم یختم » و فراز « ایاب الخلق الیکم» اشاره گردید، در سیر صعود و بازگشت به سوی حقتعالی سیر از سوی نقص به سوی کمال و بالا آمدن از مراتب وجود، امکان به همراه آوردن پلیدیها و حتی نقایص و عیوب نیست.
این آیه شریفه در توضیح آیه قبل، دلیل شدید بودن برخورد اسماء جلالی حضرت حق (جلّ جلاله) را با نقایص و عیوب بیان میدارد؛ زیرا در سیر نزولی (از وحدت به کثرت) « انا لله…» در آفرینش موجودات، انسان و سایر موجودات را مشاهده میکنیم که از مواهب حیات با همه تنوع، گوناگونی ها و زیبائیهایش، در عوالم وجود از جمله در عالم طبیعت برخوردار گردیدهاند، در سیر بازگشت (از کثرت به وحدت)،« … و انا الیه راجعون » با ضرورت قطع تعلق از عالم زودگذر دنیا، انسان با این حقیقت مواجه می شود که باید همه آنچه مربوط به این عالم است را بگذارد و بگذرد و تا میتواند برای جهان باقی توشه بردارد.« «فَتَزوّدوا فی ایّام الفناء لایّام البقا – پس در این دنیای نابودشدنی، برای زندگی جاویدان آخرت، توشه برگیرید.» ( نهجالبلاغه، خ 203) و نیز فرمود: «اُمرتُم فیها بالزّاد- به جمعآوری زاد و توشه فرمان داده شدهاید »(نهجالبلاغه، خ 203)
برای کسانی که درکی از حیات پس از مرگ ندارند و همه هستیشان را در تعلقات به دنیا تعریف و فهم نمودهاند، و نتوانسته اند قبول کنند که« فیها اُختبرتُم و لغیرها خُلقتُم- شما را در دنیا آزمودهاند و برای غیر دنیا آفریدهاند.» (نهجالبلاغه، خ 203)عذاب و فشاری فوق طاقت خواهد بود؛ به ویژه که نظام هستی بر پایه عدالت استوار گردیده است؛ پيامبر (صلي الله عليه و آله) : « بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ- آسمان ها و زمين، با عدالت، پا برجا مىمانند »(عوالى اللآلى ، ج 4، ص 103) مثال ملموس آن؛ رابطه « من » با چشم و گوش و سایر اعضاء و جوارح انسان و متعلقات آن است؛ تصور کنید که قبل از مرگ انسان میگوید: چشم من، گوش من، خانه من و… اما پس از مرگ اگر معرفتی به جهان دیگر و زاد و توشهای به همراه نداشته باشد، نصیبی جز عذاب نخواهند داشت. «فَتَزَودّوا فی الدنیا من الدنیا ما تَحرُزونَ اَنفُسَکُم به غدا– سزاوار است كه با نيكوترين توشه پذيرايش شوى. [پس، از اين جهان توشه آخرت برداريد تا خود را از عقوبت روز جزا در امان نگه داريد.] »( ترجمه و شرح خطبه 64 نهج البلاغه) در قرآن میخوانیم که خدای متعال میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ لَایَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ أُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ – کسانی که امید به دیدار ما ندارند، و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته اند و کسانی که از آیات ما غافلند، آنان به [کیفر] آنچه به دست می آوردند، جایگاهشان آتش است»(یونس/8-7)
امام حسن عسکری (سلام الله علیه) فرمود: « نَظَرَ اَميرُ المُؤمِنينَ عَلىٌّ عليه السلام اِلى رَجُلٍ فَرَأى اَ ثَرَ الْخَوفِ عَلَيْهِ ، فَقالَ : ما بالُكَ ؟ قالَ : اِنّى اَخافُ اللّهَ … – امير مؤمنان على علیه السلام به مردى نگريستند و در چهره او نشانه ترس ديدند.به او فرمودند: در چه حالى؟ گفت: از خدا مىترسم. فرمودند: «اى بنده خدا!از گناهانت و از عدالت خدا درباره ظلمهايى كه به بندگان خدا كردهاى بترس و خدا رادر آنچه تو را موظّف نموده، پيروى كن و از او در آنچه صلاح تو درآن است، نافرمانى نكن. پس از آن، از خدا نترس؛ زيرا او به هيچ كس ظلم نمىكند و هرگز كسى را بيش ازاستحقاقش مجازات نمىكند. مگر اين كه نگران عاقبت بد باشى، به اين كه سرنوشت،دگرگون شود و تغيير يابد. پس اگر خواستى از عاقبت بد درامان باشى، بدان هر خيرى كه به تو مىرسد، از لطف خدا و توفيق اوست و هر شرّى به تو مىرسد، به جهت مهلت دادن خدا به تو و بردبارىاش درباره توست »(تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام، ص۲۶۵)
گر دهى صد ملک بى تشويش را مى فروشم کى حيات خويش را!
ليکن اين کودن ببين بى قيل و قال مىدهد مفت از کف خود ماه و سال
اى دو صد حيف از چنين گنج نهان کان ز دست ما برون شد ناگهان
عنوان: امیدی که جرأت بر گناه نیاورد، خوفی که مأیوس نگرداند
« وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ »: این آیه شریفه نیز شرح و توضیحی است درباره آیه قبل « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ … ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ » و آن توضیح این است که سبب اصلی فوز عظیم و سعادت ابدی انسانها دو صفت غفور و ودود الهی است.
در قرآن کریم میخوانیم:« أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ – (ای بشر) آیا ندیدی که هر چه در زمین است خدا مسخر شما گردانید و کشتی به فرمان او در دریا سیر میکند و آسمان را (دستور) او نگاه میدارد که بر زمین نیفتد مگر به اذن او؟ همانا خدا به مردم بسیار رئوف و مهربان است. »(حج/۶۵) و نیز فرمود: «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ – و رحمت من، همه چیز را فرا گرفته است »(الأعراف، 156)
در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: «اَللهُ رَحیْمٌ بِعِبادِهِ، وَ مِنْ رَحْمَتِهِ اَنَّهُ خَلَقَ مِأَة رَحْمَة جَعَلَ مِنْها رَحْمَةً واحِدَةً فى الْخَلْقِ کُلِّهِمْ …- خداوند نسبت به بندگاناش رحیم است و از رحمت او این است که یکصد شاخه رحمت آفریده، یکى از آن را بین تمام بندگان تقسیم کرده، و به واسطه آن، مردم نسبت به یکدیگر مهربان اند، و مادر نسبت به فرزند خود مهر مىورزد… در روز قیامت این رحمت را به نود و نه قسمت دیگر اضافه مى کند، و با همه آنها امت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را مشمول رحمتش قرار مى دهد!» ( مستدرک بحار، جلد 4، صفحه 135) تا جایی که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اِذا کانَ یَومُ القِیامةِ نَشَر اللّهُ تَعالَى رَحمَتَهُ حَتّى یَطمَعَ اِبْلیسُ فى رَحمَتِهِ-هنگامى که روز قیامت مى شود خداوند آن چنان رحمتش را مى گستراند که حتى ابلیس در رحمت او طمع مى کند.» ( بحار، ج7، ص 287)
به امام سجاد(علیه السلام) عرض کردند: حسن بصرى مى گوید: عجب نیست که گروهى گمراه و هلاک مى شوند، عجب از آنها است که نجات مى یابند که چگونه (با این همه عوامل گمراهى) نجات یافته اند؟! امام(علیه السلام) فرمود: «ولى من سخن دیگرى مى گویم؛ مى گویم: « لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَى کَیْفَ نَجَى، وَ اِنَّما الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ مَعَ سِعَةِ رَحْمَةِ اللهِ؟!-عجب نیست از کسانى که نجات مى یابند که چگونه نجات یافته اند، عجب از کسانى است که هلاک (و گمراه) مى شوند چگونه با وسعت رحمت خداوند هلاک شده اند؟!»(بحار، ج 1، ص 517)
“معاذ بن جبل” از صحابه با ديده گريان خدمت رسول خدا(ص) رسيد و سلام کرد، حضرت جواب فرمود و آنگاه پرسيد چرا گريه مي كني؟ در جواب گفت؛ جوانی زيبا، بر در خانه است و همچون مادر جوان مرده گريه می كند و می خواهد به خدمت شما شرفياب شود. حضرت فرمود؛ برو و جوان را نزد من آر، معاذ او را نزد آن حضرت برد، پس ازسلام، حضرت پرسيد؛ جوان! چه چيز تو را به گريه انداخته است؟ گفت؛ چگونه گريه نكنم در صورتی كه مرتكب گناهانی شده ام كه اگر خداوند بزرگ به بعضی از آنها مرا مواخذه كند وارد جهنم نمايد و هرگز مرا نيامرزد؟! حضرت فرمود به خدا مشرك شدی؟ گفت؛ به خدا پناه می برم كه به خدايم شرك آورده باشم! فرمود؛ آيا كسی را كه كشتن او حرام است كشته ای؟ گفت؛ نه، پيامبر اكرم(ص) فرمود؛ خداوند گناهانت را می آمرزد، گرچه به اندازه زمين های هفتگانه، درياها، ريگها، درختان و مخلوقات درون آنها، باشد گفت؛ از همه اينها بزرگتر است. حضرت فرمود؛ خداوند گناهانت را می آمرزد گرچه به اندازه آسمانها،ستارگان،عرش و كرسی باشد.گفت؛گناهان من از همه آنها بزرگتر است. پيامبر(ص) با حالت خشمناكی نظر افكند و فرمود؛ وای بر تو ای جوان! گناهان تو بزرگتر است يا پروردگار تو؟ جوان به رو در افتاد و می گفت؛ سبحان الله ربي ما شئ اعظم من ربی؛ ای پيامبرخدا! پروردگار من بزرگتر از هر بزرگی است. حضرت فرمود؛ آيا گناه بزرگ را جز بزرگ مي آمرزد؟ جوان گفت؛ نه، آنگاه جوان ساكت شد. حضرت فرمود؛ وای بر تو مرا به گناهی از گناهت خبر نمی دهی؟ گفت؛ چرا! سپس جريان كفن دزدی خود را بيان كرد».(الخصائص النبویة، ص 317)
به همین جهت بسیار اهمیت دارد که انسان مراقب حدود امیدواری به رحمت خدا و خوف خود باشد: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أُرْجُ اللهَ لایجْرِئُکَ عَلَی مَعاصِیهِ وَ خَفِ اللهَ خَوفاً لایؤیسُکَ مِنْ رَحْمَتِهِ – به خدا امید داشته باش تا جائی که تو را بر گناه و نافرمانی او دلیر نکند و از خدا بترس تا جائی که تو را از رحمتش ناامید نسازد.» (بحار ، ج 70، ص 384)
ولیک امیدواری با عمل صالح ایجاد میشود و ناامیدی با گناه و معصیت. «وَ مَنْ کانَ یرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لایشرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أحَداً- و هر کس دیدار پروردگارش را آرزو دارد پس باید عمل صالح انجام دهد و در پرستش او هیچ کس را شریک نگرداند.» (کهف/110)
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
عنوان: امامان (علیهم السلام) مظهر مجد و عظمت و اراده الهی
« ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ * فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ »: درباره صفات الهی در انتهای آیات گفته شد که علاوه بر معرفی بیشتر خدای سبحان، به ارائه راهکارهایی میپردازد که بندگان را تحت تجلیات این صفات قرار دهد. اهل سعادت که با ایمان و عمل صالح به فوز کبیر رسیدهاند، اینک خداوند بندگان ممتاز خود را در مراتب مختلف، مظهر مجد و عظمت و اراده نافذ خود قرار میدهد.
« فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ فِی سُؤَالِ الْحَسَنِ أَبَاهُ (علیه السلام) أَنْ یُرِیَهُ مَا فَضَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ مِنَ الْکَرَامَةِ …- امام حسن (علیه السلام) از پدر بزرگوار خود خواست فضل و کرامتی که خدا به او عطا کرده را نشانش دهد. حدیث را ذکر میکند تا اینکه میفرماید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) به باد امر کرد، باد ما را به کوه [ق] برد. وقتی به آنجا رسیدیم، ناگهان کوهی از زمرّد سبز دیدیم که فرشتهای به شکل عقاب بر روی آن وجود داشت. وقتی نگاه او به امیرالمؤمنین (علیه السلام) افتاد؛ گفت: «سلام بر تو ای وصیّ و جانشین رسول پروردگار جهانیان و خلیفهی او، آیا اجازه میدهی سؤالی بپرسم»؟ امام (علیه السلام) پاسخ سلام او را داد و فرمود: «اگر میخواهی بپرس و اگر خواستی من بگویم که میخواهی دربارهی چه چیزی از من سؤال کنی»؟ فرشته گفت: «شما بگویید ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)»! امام (علیه السلام) فرمود: «میخواستی از من اجازه بگیری تا خضر (علیه السلام) را ملاقات کنی». فرشته گفت: «آری چنین است»! فرمود: «به تو اجازه دادم». فرشته بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم گفت و به سرعت رفت. مقداری در آنجا راه رفتیم و فرشته بعد از زیارت خضر (علیه السلام)، بهجای خود برگشت. سلمان (رحمة الله علیه) گفت: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! میبینم که آن فرشته تنها با اجازهی شما خضر (علیه السلام) را ملاقات کرده است»؟ امام (علیه السلام) فرمود: خدا همان کسی است که آسمانها را، بدون ستونهایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت. (رعد/۲) هریک از این ملائکه بدون اذن من لحظهای از جای خود تکان نمیخورند، شأن و منزلت پسرم حسن (علیه السلام) و بعد از او پسرم حسین (علیه السلام) و سپس نُه فرزند از نسل حسین (علیه السلام) نیز همین است که نهمین نفر آنها قائم آل محمّد (است». پرسیدم: «نام ملک موکّل بر کوه ق چیست»؟ فرمود: «ترجائیل». پرسیدیم: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! چگونه هر شب به اینجا میآیید و برمیگردید»؟ فرمود: «همانگونه که شما را اینجا آوردم. سوگند به آن که دانه را شکافت و نسیم را آفرید! من چیزهایی از ملکوت آسمانها و زمین میدانم، که قلب شما طاقت دانستن و تحمّل یکی از آن را ندارد. اسم اعظم خداوند عزّوجلّ هفتادوسه حرف دارد. آصفبنبرخیا تنها یک حرف از آن را میدانست. وقتی خدا را با آن حرف خواند، خداوند فاصلهی ما بین او و تخت بلقیس را فرو برده و فاصله را از بین برد تا او تخت بلقیس را برداشت. پس زمین در چشم بر هم زدنی دوباره به حالت اوّل خود برگشت. به خدا سوگند! هفتاد و دو حرف از آن را ما میدانیم و تنها یک حرف در علم غیب را خداوند به خود اختصاص داده که جز خداوند بلند مرتبه و عظیم، هیچ قدرت و توانی وجود ندارد و همه متّکی به او هستند. آنکس که خواست، ما را شناخت و آنکسکه خواست، ما را انکار و تکذیب کرد. [آنان که باید ما را بشناسند، شناختهاند].» (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۱۰)
در حدیث دیگری از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مورد قاف و پشت قاف پرسیدند. فرمود:« خَلْفَهُ سَبْعُونَ أَرْضاً مِنْ ذَهَبٍ وَ سَبْعُونَ أَرْضاً مِنْ فِضَّةٍ وَ سَبْعُونَ أَرْضاً مِنْ مِسْکٍ خَلْفَهُ سَبْعُونَ أَرْضاً سُکَّانُهَا الْمَلَائِکَةُ لَا یَکُونُ فِیهَا حَرٌّ وَ لَا بَرْدٌ …- در پس آن هفتاد سرزمین طلا و هفتاد سرزمین نقره است. هفتاد زمین از مشک که در پس آن هفتاد زمین پر فرشته است که نه گرم و نه سرد است. در ازای هر زمین هزار سال راه است». پرسیدند: «از پس فرشتهها چیست»؟ فرمود: «پردهای از تاریکی». گفتند: «پشت آن چیست»؟ فرمود: «پردهای از باد». پرسیدند: «پشتش چیست»؟ فرمود: «پردهای از آتش». گفتند: «در پس آن چیست»؟ فرمود: «ماری گرد همه جهان که تا روز قیامت خدا را تسبیح میگوید و پادشاه همه مارها است». پرسیدند: «در پس آن چیست»؟ فرمود: «پردهای از نور». گفتند: «در پس آن چیست»؟ فرمود: «دانش و قضای خدا». از پهنا و درازا و گردی قاف پرسش شد. فرمود: «هزار سال پهنا دارد که از یاقوت سرخ است، تنهاش از نقرهی سپید و انتهای آن از زمرّد سبز و سه شاخه از نور دارد؛ یکی در مشرق و یکی در مغرب و دیگری در میان آسمان که بر آن سه سطر نگاشته است: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۱۲)
از قرآن و روایات این طور بدست میآید که مجد و عظمت و اراده نافذی که متصل به عظمت و اراده خداست را تنها باید از خود او خواست« قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ – بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار گردانی، هر خیر و نیکویی به دست توست و تنها تو بر هر چیز توانایی»(آل عمران/ ۲۶)
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوز عروس هزاردامادست
جلسه ششم 1400/4/12
آیات شریفه :« هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ ﴿۱۷﴾ فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ ﴿۱۸﴾ بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ ﴿۱۹﴾ وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ ﴿۲۰﴾ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ﴿۲۱﴾ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ﴿۲۲﴾- آيا حديث [آن] سپاهيان (۱۷) فرعون و ثمود بر تو آمد (۱۸) [نه] بلكه آنان كه كافر شده اند در تكذيباند (۱۹)با آنكه خدا از هر سو بر ايشان محيط است (۲۰) آرى آن قرآنى ارجمند است (۲۱) كه در لوحى محفوظ است (22)»
عنوان: از لشکر أماره درون تا سپاه جهل بیرون، هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ ؟
« هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ »: از آنجایی که سؤال از سوی حقتعالی هیچگاه استفهام حقیقی نیست، معنای مناسب آن در این مقام، « تأکید و یادآوری » است و چنانچه معنای « حَدِيثُ الْجُنُودِ » از انحصار مصادیق آن « فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ » خارج شود، اولین تطبیق عام و همهشمول آن جنود و لشکریان نفس أماره است که هر انسانی را به بدی امر میکند « وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي»(یوسف/۵۳) و از آنجا که گرایش شدید نفس به لذّت و راحتطلبی مانعی جدّی برای حقطلبی محسوب میشود، پیروان نفس أماره در عرصه اجتماع اساسا جز لذات نقد و راحت دنیا را نمیخواهند« كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ * وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ – چنين نيست (كه مىپنداريد) بلكه به اين دنياى زودگذر دلبستهايد. و آخرت را رها كردهايد.» (قیامت/۲۰و۲۱) این شدّت توجه به لذّات دنیوی، نفس را در بیخبری و جهالت و انکار آخرت قرار میدهد « هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ -آیا خبر سپاه جهل به تو رسید؟» و از این نظر نفس کافر به آخرت (کافر کیش) باقی میماند و پیروان نفس دائما در حال فرار و انکار حقایق روز حساب و کتاب و پاداش و جزای الهی هستند.« بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ» حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «پس شیطان با چشمان آنها نگاه میکند و با زبان آنها حرف میزند».(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 53) و به فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): « أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ- دشمنترین دشمن تو نفس تو است»( تنبيه الخواطر، 1/259) و نیز فرمودند: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم- همانطوري كه با دشمن بيرون ميجنگيد, با دشمن درون مبارزه كنيد»(بحار، ج65، ص370)
برای مبارزه با جنود و لشکریان نفس باید آنها را شناخت و به اخلاقیات آنها آشنا بود. امام صادق (علیهالسلام) فرمود: « اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا- عقل و لشکریانش را بشناسید و جهل و لشکریانش را بشناسید تا هدایت شوید»( الكافی ، ج1، ص21) و نیز فرمودند : «نَحْنُ أَصْلُ كُلِ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرّ… وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ، وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة – ما اصل هر خوبی هستیم و هر خوبی را از ناحیه ما به دست آورید، دشمن ما اصل هر بدی است و هر بدی از ناحیه آنان محقق میشود»(الكافی ، ج8، ص242) یعنی: ایمان، تقوا، زهد، توکل، و … در تبعیت از اهلبیت (علیهمالسلام) است و شرک، کفر، ریا، تزویر، بخل و … در تبعیت از دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) است.
شخصی به نام «حارث بن حوت» خدمت علی(ع) آمد و گفت: گمان میکنی که من اصحاب جمل(طلحه و زبیر و عائشه و پیروانشان) را گمراه میدانم؟! امام فرمود: حارث! تو کوتاهبینانه نگریستى، نه عمیق و زیرکانه و سرگردان ماندى. تو حق را نشناختهاى تا بدانى اهل حق چه کسانی هستند، و باطل را نشناختى تا پیروش را بشناسى! حارث بعد از شنیدن این سخنان گفت: پس من مانند سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر بیطرف خواهم ماند! امام فرمود: آن دو نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند(یعنی هیچ تأثیر اجتماعی مثبت و منفی نداشتند)» همانند این سخن درباره «حارث همدانی» نقل شده است: «اصبغ بن نباته» میگوید: «حارث همدانی» با تنى چند از شیعیان، خدمت امام(ع) رسیدند، و من نیز در میانشان بودم. حارث در اثر بیمارى و کهولت سن در راه رفتن دچار سستى و پاهایش روى زمین کشیده میشد وى نزد امام منزلتى بس بزرگ داشت، حضرت فرمود: چگونهای؟ عرض کرد: روزگار مرا در هم شکسته و درگیرى شیعیان مرا محزون ساخته است. امام پرسید: در چه چیز خصومت میکنند؟ عرض میکرد: در باره مقام شما به اختلاف افتادهاند؛ یکى در حق شما افراط و غلوّ میکند، دیگرى راه میانهروى در پیش گرفته و سومى در شک و تردید است، و نمیداند باید اقدام کند و یا خوددارى نماید!؛ ( از آنجا که «حارث» حق را نشناخته بود در دو راهی حق بودن امام علی(ع) و اصحاب جمل دچار سرگردانی شد و به حضرت عرضه داشت که نمیتوانم بپذیرم که برپا کنندگان جنگ جمل با آن جایگاههایی که در تاریخ اسلام داشتهاند، دچار گمراهی شوند!) اینجا بود که امام(ع) در پاسخ فرمود: تو فردی سطحینگر هستی و شعاع اندیشه و تحلیل تو بسیار محدود است؛ و به همین دلیل دچار حیرت شدهای! این سرگردانی تو از آنجا ناشی میشود که گمان کردی مگر ممکن است شخصیتهایی؛ مانند طلحه، زبیر و… که از مجاهدان صدر اسلام بودند و در کنار پیامبر(ص) شمشیر زدند، دچار انحراف شده و در خط باطل حرکت کنند؟! تو معیار درست و صحیحی را در شناخت حق انتخاب نکردی؛ و تلاش نکردی که ابتدا حق را بشناسی و بعد بنگری که اکنون چه افرادی در مسیر حقاند و چه افرادی در مسیر باطل، بلکه تنها به گذشته افراد نگریستی!» (نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 521 ) سپس حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود: « إِنَّ الحَقَّ لا یُعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ – حق با شخصیتها شناخته نمیشود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی».(شیخ صدوق، امالی، ص 3- 5) یعنی تا انسان تفاوت میان « شرک، کفر، ریا، تزویر، بخل و … » با « ایمان، تقوا، زهد، توکل، و … » را نشناسد تفاوت میان راه حق و باطل را تشخیص نداده، اهل آن را نخواهد شناخت. پیام این روایت شریف برای ما این است که: چنانچه فرمایش مولای متقیان را باور داریم، باید از خود بپرسیم: به راستی تاکنون برای تحصیل این شناخت چه کردهایم و الآن چه میکنیم و برای آینده خود چه برنامهای داریم؟
چو میخواهی بدانی نفس و شیطان تو شیطان، کفرِ نفس خویش میدان
اگر نفس تو امّاره است، شیطان چو لوّامه شود، گردد مسلمان
چو باشد تند، امّاره است نامش بود لوّامه، چون کردند رامَش
نفس سوفسطايي آمد مي زنش كش زدن بايد نه حجت گفتنش
نفس و شيطان هر دو يك تن بوده اند در دو صورت خويش را بنموده اند
عنوان: عمار شاخص بصیرت و روشنگری!
« بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ »: مطمئنا شما هم دیگر فکر نمیکنید که کفار و مشرکین در عصر و زمانه ما فقط آمریکا و اسرائیل و امثال آنها است؛ چرا که در سوره ماعون خواندهاید که خداوند تکذیب کنندگان دین « أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ » را با شاخصههای آنها به ما معرفی نموده است« فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ* وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ »پس اگر اینها شاخصه تکذیب دین است، دیگر کسی نمیتواند پشت نقاب نماز و روزه عاری از روح بندگی خود را پنهان کند« فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ… الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ »
اسماء بن حکم نقل می کند: در جنگ صفّین ما به زیر پرچم عمّار بن یاسر در اردوى على بن ابى طالب بودیم، نیمروزی بود، مردى مشاهده کردیم که: از برابر صفوف گذشت و به ما رسید و گفت: کدامیک از شما عمّار بن یاسر هستید ؟ عمّار بن یاسر پاسخ داد: عمّار منم. گفت: مرا با تو حاجتى است، آشکارا گویم یا در نهان؟ گفت: هر گونه خود خواهى بگو. گفت: آشکارا گویم. گفت: من با بینش (و اعتقاد استوار) از خانه و خاندان خود بیرون آمدم تا در راه حقّى که میشناختم، گام سپارم و در گمراهى دشمن و اینکه بر باطلند شکّى نداشتم، و تا دیشب همچنان بر این بینش و اعتقاد بودم، اما دیشب وقتی مؤذّن ما بانگ نماز برداشت و گواهى داد که خدایى جز خداوند یکتا نیست و محمد فرستاده خداست، دیدم مؤذّن آنها هم همین ندا را داد، وقت اقامه نماز شد هر دو سپاه، نمازى یکسان خواندیم و دیدم هر دو ما دعایى یکسان مى میخوانیم و یک کتاب را تلاوت مى کنیم و پیامبرمان یکى است، از دیشب شکّى به دلم راه یافته که تمام شب را خدا میداند نا آرام به صبح رساندم، صبحگاه نزد امیرمؤمنان رفتم و ماجراى دلم را به او بازگو کردم، او به من فرمود: آیا عمّار بن یاسر را دیدهاى؟ گفتم: نه. گفت: نزد او برو و نگاه کن و ببین هر چه او به تو میگوید همان کار را انجام بده. برای همین هم پیش تو آمدم. عمّار گفت: آیا صاحب آن پرچم سیاه را که برابر من است مى شناسى؟ آن پرچم (اکنون) از آن عمرو بن عاص است (ولى پیشتر) من سه بار همراه پیامبر خدا صلى اللّه علیه و سلم زیر همان پرچم جنگیدهام و این چهارمین جنگ من است که (انگیزه این جنگ افروزان) از انگیزه دشمنان در آن جنگها بهتر و نکوتر نیست بلکه این جنگى است که انگیزه شرّ و فجور دشمنان ما هم اکنون بیش از آن جنگها است. آیا تو در غزوات بدر و احد و حنین خود شاهد بوده اى یا پدرت حضور داشته که از آنها خبرت داده باشد؟ گفت: نه. گفت: مواضع ما اینک همان مواضعى است که به روزهاى بدر و احد و حنین در زیر پرچمهاى پیامبر خدا صلى اللّه علیه و سلم داشتیم، و دشمنان امروز ما در مواضع احزاب مشرک (آن روزها) قرار دارند، آیا آن لشکر و یکایک افرادش را مى بینى؟ به خدا سوگند چنان مىخواستم که تمام کسانى که همراه معاویه آهنگ پیکار با ما کرده و از آیینى که ما بر آنیم جدا شدهاند پیکرى واحد مىبودند و من آن پیکر را به شمشیر مىزدم و تکه تکه مىکردم. به خدا سوگند که خون تمام آنان از ریختن خون گنجشکى حلالتر است. آیا تو خون گنجشک را حرام مى دانى؟ گفت: نه، بلکه حلال مىدانم. گفت: خون آنان نیز همچنان حلال است، آیا من به دیده تو اینک روشنگرى کردم؟ گفت: نیک بر دلم روشن کردى.(نصر بن مزاحم ، پیکار صفین، ص 439-440)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی سستی مردم کوفه را دیدند ، فرمودند:« أَیُّهَا النَّاسُ ! إِنِّی قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ الْمَوَاعِظَ الَّتِی وَعَظَ بِهَا الْأَنْبِیَاءُ أُمَمَهُمْ، وَ أَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ مَا أَدَّتِ الْأَوْصِیَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ، وَ…- اى مردم من پند و اندرزهایى که پیامبران در میان امّت هاى خود داشتند در میان شما نشر دادم، و وظایفى را که جانشینان پیامبران گذشته در میان مردم خود به انجام رساندند، تحقّق بخشیدم. با تازیانه شما را ادب کردم نپذیرفتید، به راه راست نرفتید، و با هشدارهاى فراوان شما را خواندم ولى جمع نشدید. شما را به خدا! آیا منتظرید رهبرى جز من با شما همراهى کند و راه حق را به شما نشان دهد؟ آگاه باشید آنچه از دنیا روى آورده بود پشت کرد، و آنچه پشت کرده بود روى آورد، و بندگان نیکوکار خدا آماده کوچ کردن شدند، و دنیاى اندک و فانى را با آخرت جاویدان تعویض کردند. آرى آن دسته از برادرانى که در جنگ صفین خونشان ریخت، هیچ زیانى نکردهاند، گر چه امروز نیستند تا خوراکشان غم و غصّه، و نوشیدنى آنها خونابه دل باشد. به خدا سوگند، آنها خدا را ملاقات کردند، که پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سراى امن خود جایگزین فرمود: کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند کجاست عمّار و کجاست پسر تیهان (مالک بن تیهان انصارى) و کجاست ذو الشّهادتین (خزیمة بن ثابت که پیامبر شهادت او را دو شهادت دانست) و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازى بستند، و سرهایشان را براى ستمگران فرستادند (پس دست به محاسن مبارک گرفت و زمانى طولانى گریست … ) ( نهج البلاغه ، خطبه 182)
جا دارد محبّان مولا علی (سلام الله علیه) با گریه از عمق جان، آرزو کنند که ای کاش بتوانند سرباز خوبی برای امام شان باشند و بتوانند با مجاهدت و اخلاص، لبخندی بر لبهای مبارک آن سرور بنشانند.
گر در ره عشق او نباشي سرباز زنهار مكن حديث عشقي سرباز
گر روشني ميطلبي همچون شمع پروانه صفت تو خويشتن را درباز
عنوان: محیط بر زمین و آسمان خدا کیست؟
« وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ * بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ »: شکی نیست که خداوند بر همه چیز محیط است، اما ضمن یادآوری نکتهای که درباره صفات الهی در انتهای آیات گفته شد (خداوند تنها نخواسته بگوید که من محیط هستم بلکه راه دستیابی بندگان به اسم محیط خود را نشان داده است تا بندگان خوبش مظهر اسم محیط او در دنیا و آخرت باشند. ) دانستن این حقیقت که مظهر کامل اسم محیط الهی در عالم امکان ائمه نور هستند و قرآن مجید (صاحب مجد و عظمت) کتاب وجود آنها است، همانهایی که جان و حقیقت قرآن و قرآن ناطقند، به سهولت از فرمایشات آنها روشن میگردد.
ابوبصیر گوید: درباره آیه «هَذَا کِتابُنا ینطقُ عَلَیکُم بالحق» از امام صادق(ع) پرسش کردم، ایشان فرمودند: «قرآن سخن نمیگوید: لیکن محمد و اهل بیت او (علیهم السلام) ناطق به کتاب ( قرآن) می باشند.»( بحارالانوار، ج 23، ص 197- 198، ح 29) این سخن از مولای متقیان (سلام الله علیه)است که فرمود: «پیامبر به من هزار باب علم آموخت، که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده میشد، تا این که به علم گذشته و آینده تا روز قیامت آگاه شدم».( ینابیع الموده، ج 1، ص 231، ح 70)
زمانی که سپاه معاویه در جنگ صفین قرآن بر روی نیزه بردند به این بهانه که به حکمیت قرآن راضی هستند؛ امام علی(ع) فرمود: «أنَا الْقُرآنُ النّاطِق- من قرآن ناطق هستم.»( ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۴) همچنین در روایتی آمده است: «حضرت علی(ع) شب تا صبح برای ابن عباس تفسیر باء بسم اللَّه را می گفت و فرمود: « لَوْ شِئْتُ لَأَوْقَرْتُ سَبْعِینَ بَعِیراً فِی تَفْسِیرِ فَاتِحَةِ … – اگر بخواهی از تفسیر فاتحه هفتاد شتر بار میکنم»( ینابیع الموده، ج 3، ص 209، باب 69) و نیز فرمود: «أَنَا تَرجُمان وَحیِ اللَّهِ – من ترجمان وحی الهی هستم»( احقاق الحق، التستری، ج 4، ص 332) وقتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) درباره آن حضرت می فرماید: «أَنتَ بابُ عِلمی وَ الإِیمانُ مِخالِط لَحمَکَ وَ دَمَکَ کَما خالَطَ لَحمی وَ دَمی- تو باب علم منی و ایمان با گوشت و خون تو درآمیخته، همان سان که با گوشت و خون من در آمیخته است»( ینابیع الموده، ج 1، ص 392، ح 4) آیا چنین کسی چیزی جز قرآن از او صادر میشود؟ پیامبرگرامی اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم) درباره حقیقت قرآن« علی (ع) » به عمّار سفارش فرمود: « یا عمّار! اِنْ رَأَیتَ علیاً قَد سَلَکَ وادیاً و سَلَکَ الناسُ وادیاً غیرَهُ فَاسلُکْ مَعَ عَلِیٍّ وَدَعِ الناسَ- عمار! هر وقت دیدی که علی(ع) تنها به راهی میرود و همه مردم به راهی دیگر، تو مردم را واگذار و در مسیری برو که علی(ع) میرود»(کنزالعمال، ج ١١، ص ٦١٣ ـ تاریخ بغداد، ج ١٣، ص ١٨٧)
در حدیثی نقل شده كه از امام رضا ـ علیه السّلام ـ پرسیدند: « ما بالُ القرآنِ لا يَزدادُ علَى النَّشرِ و الدَّرسِ إلاّ غَضاضَةً؟- چرا قرآن هر چه بیشتر نشر وتوسعه می یابد بر طراوت و تازگی آن افزوده میشود؟ حضرت فرمودند: « لأنَّ اللّه تباركَ وتعالى لم يَجعَلْهُ لِزمانٍ دونَ زَمانٍ، ولا لِناسٍ دونَ ناسٍ، فهُو في كلِّ زَمانٍ جَديدٌ ، و عِند كُلِّ قَومٍ غَضٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ – خداوند متعال قرآن را برای یك زمان معین و برای قوم و مردم خاص قرار نداده است. پس قرآن در هر زمانی جدید است و برای هر قومی طراوت و تازگی دارد تا روز قیامت»( تفسير البرهان، ج 1، ص 28) علی (علیه السّلام) میفرماید: «خدای متعال قرآن را به صورت نوری كه چراغ هایش هرگز خاموش نمیشود و مانند خورشید فروزندهای كه هیچ گاه از فروزش نمی افتد و مثل دریایی كه به قعر آن رسیدن برای هیچ كس میسر نیست بر پیامبر نازل فرمود.» ( نهج البلاغه، خ198)
برون ز يك سخنت حكمتي نميبينند اگر به چله نشيند صدهزار حكيم
تويي حقيقت قرآن برتر از قرآن كه صامت است و كريم و تو ناطقي و كريم
بود بهشت برين، ساحت ولايت تو طريقت تو درآن جوي كوثر و تسنيم
عنوان: درون لوح محفوظ چیست؟
« فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ »: این آیه شریفه به عنوان آخرین آیه از این سوره مبارکه با اولین آیه تطبیق محتوایی دارد که در بحث آغازین «بسم الله الرحمن الرحیم »به آن پرداختیم.
اینک میگوئيم که این آیه به عنوان شرح آیه قبل از خود نیز پرده از حقایقی بر میدارد که درک بالاتری از قرآن کریم را ارائه میدهد: « يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ- خدا هر چه را خواهد (از احکام یا حوادث عالم) محو و هر چه را خواهد اثبات میکند و اصل کتاب (آفرینش) نزد اوست.» (رعد/39)
آنچه از آیات و روایات فهمیده میشود، این است که تمام پدیدههاى هستى در دو کتاب ثبتاند: لوح محفوظ که به آن «ام الکتاب» و «کتاب مسطور» و «رقمنشور» و «کتاب مکنون» و«کتاب حفیظ» نیز گفته میشود و تغییر و دگرگونى در آن راه ندارد. دیگری: لوح محو و اثبات که محل ثبتحوادث و اتفاقاتى است که به مرحلهى فعلیتخواهد رسید و قابل تغییر و تبدیل است.
اما حقیقت این دو کتاب چیست؟ در حدیث بلندی با عنوان حدیث معرفت امیرالمؤمنین به نورانیّت آمده است که بدلیل اختصار، ما قسمتهایی از آن را ذکر میکنیم: « رُوِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی سَلْمَانَ الْفَارِسِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالنُّورَانِیةِ… – محمّد بن صدقه نقل کرد: اباذر غفاری از سلمان فارسی پرسید معرفت امام امیر المؤمنین علیه السّلام به نورانیت چگونه است؟ سلمان گفت با هم برویم از خود مولا سؤال کنیم آمدیم خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام ایشان را نیافتیم. مدتی منتظر شدیم تا آمد. سؤال فرمود برای چه آمده اید؟ گفتیم آمده ایم بپرسیم شما را چگونه با نورانیت می توان شناخت؟ فرمود: مرحبا به شما دو دوست متعهد که در راه دین کوتاهی ندارید. به جان خودم سوگند یاد می کنم که این مطلب بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است آنگاه فرمود: ای سلمان و ابا ذر! گفتیم بفرمائید یا امیر المؤمنین. فرمود: ایمان شخص کامل نمی شود مگر مرا به کنه معرفت با نورانیت بشناسد. وقتی به این صورت شناخت آنگاه دلش را خدا به ایمان آزمایش نموده و شرح صدر برای اسلام به او عنایت کرده و در این صورت است که عارف و بینا و مستبصر می شود. و هر که کوتاهی از این عرفان بنماید در حال شک و ارتیاب است. …هر کس اقامه ولایت مرا کرده باشد نماز را به پای داشته است به پا داشتن ولایت من دشوار و سنگین است که تاب آن را ندارد مگر فرشتۀ مقرّب یا پیامبر مرسل یا بندۀ مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد.
… هر که اقرار به ولایت من نداشته باشد اقرار به نبوت پیامبر برای او سودی نخواهد داشت این دو با هم قرین و همراهند زیرا پیامبر اکرم نبی مرسل و امام مردم است و علی پس از او امام مردم و وصی محمّد است چنانچه پیامبر اکرم فرمود: « أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي » اول ما محمّد و وسط ما محمّد و آخر ما محمّد است. … من و محمّد یک نور از نور خداوند بودیم خداوند دستور داد به آن نور که دو قسمت شود به نیمی از آن فرمود محمّد باش! و به نیم دیگر فرمود علی باش! … در این موقع علی علیه السّلام دست خود را بر دست دیگر زده گفت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صاحب جمع است و من صاحب نشر. محمّد صاحب بهشت است و من صاحب جهنم. به جنهم می گویم این را بگیر و این یک را واگذار! محمّد صاحب مکان و من صاحب ریزش و من صاحب لوح محفوظم که خدا به من الهام نموده آنچه در لوح است. ای سلمان و یا اباذر! محمّد یس و القرآن الحکیم است محمّد ن و القلم است و محمّد طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقی می باشد؛ محمّد صاحب دلالات و من صاحب معجزات و آیات. محمّد خاتم النبیین و من خاتم الوصیین و صراط مستقیم هستم و «النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» می باشم؛ … ای سلمان و یا اباذر! محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همان ذکری است که در قرآن فرموده: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیکمْ ذِکراً … خداوند به من مقامی عنایت کرده که برای هیچ یک از گذشتگان و آیندگان چه پیامبر مرسل و چه فرشتۀمقرب قرار نداده. ای سلمان و یا ابا ذر! منم آن کس که نوح را در کشتی به دستور خدا بردم؛ من یونس را به اجازۀخدا از شکم نهنگ خارج کردم؛ من به اجازۀخدا موسی را از دریا گذراندم؛ من ابراهیم را از آتش نجات دادم به اجازه خدا؛ من نهرها و چشمه هایش را جاری و درختهایش را کاشتم با اجازۀخدایم. من عذاب یوم الظله هستم (شاید منظور قیامت باشد)؛ منم آنکه فریاد می زنم از مکان نزدیکی که تمام جنّ و انس آن را می شنوند و گروهی می فهمند. من با هر گروهی چه ستمگران و چه منافقین به زبان خودشان صحبت می کنم. منم خضر آن دانشمندی که همراه موسی بود. منم معلّم سلیمان بن داود؛ و منم ذو القرنین و منم قدرت اللَّه. ای سلمان و یا ابا ذر! منم محمّد و محمّد من است؛ من از محمّدم و محمّد از من است. … من یکی از بندگان خدایم مبادا ما را خدا بنامید! در باره فضل ما هر چه مایلید بگویید به کنه فضل ما نخواهید رسید و حتّی مقداری از یک دهم آن را نمی توانید بیان کنید. چون ما آیات و دلائل خداییم و حجّت و خلیفه و امین و امام و وجه اللَّه و عین اللَّه و لسان اللَّه هستیم. به وسیله ما بندگان خدا عذاب می شوند و به وسیله ما پاداش داده می شوند. … ای سلمان و یا اباذر من زنده می کنم و می میرانم به اجازه خدا. من به شما خبر می دهم که چه می خورید و چه ذخیره در خانه های خود کرده اید به اذن خدا. من از دلهای شما مطلعم و ائمه از اولادم نیز همین کارها را می کنند و این اطلاعات را دارند هر وقت بخواهند و اراده کنند. چون ما همه یکی هستیم اوّل ما محمّد، آخر ما محمّد و وسط ما محمّد است و همه ما محمّدیم؛ بین ما جدایی نیندازید! ما وقتی بخواهیم، خدا می خواهد و وقتی نخواهیم خدا نمی خواهد. وای بس وای بر کسی که منکر فضل و امتیازات و الطافی که خدا به ما عنایت کرده باشد؛ زیرا هر کسی منکر یکی از چیزهایی باشد که خدا به ما عنایت کرده منکر قدرت خدا و مشیت اوست در باره ما … ما را معصوم و پاک قرار داده و برتری بخشیده بر بسیاری از بندگان مؤمنش. ما میگوییم: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ خدا را ستایش که ما را به این مقام هدایت نموده که اگر او راهنمای ما نبود راه به این مقام نمی یافتیم. …ای سلمان و یا اباذر این است معرفت من به نورانیت وقتی مرا با این مقام کسی شناخت روشن بین و به هدف رسیده کامل است که در دریای علم فرو رفته و به مقام فضل رسیده و مطّلع بر سرّی از اسرار و گنجینۀعلوم خدا شده»(بحارالانوار، ج 26، ص2)
در اشعار مولوی به گونهای این حدیث شریف خلاصه شده است:
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعهی خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام تا کار نشد راست نیاسود، علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود
آن شیر دلاور که برای طمع نفس بر خوان جهان پنجه نیالود، علی بود
سر دو جهان جمله ز پنهان و ز پیدا شمس الحق تبریز که بنمود، علی بود
آن عارف سجّاد، که خاک درش از قدر بر کنگرهی عرش بیفزود علی بود
مسجود ملایک که شد آدم، ز علی شد آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
هم موسی وهم عیسی و هم خضر و هم ایوب هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
آن لحمک لحمی، بشنو تا که بدانی آن یار که او نفس نبی بود علی بود
موسی و عصا و ید بیضا و نبوت در مصر به فرعون که بنمود، علی بود
عیسی به وجود آمد و در حال سخن گفت آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود آن نور خدایی که بر او بود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود علی بود
محمود نبودند کسانی که ندیدند کاندر ره دین احمد محمود علی بود
آن کاشف قرآنکه خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود، علی بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود
این کفر نباشد، سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود