موسسه فرهنگی پیوند با امام (ره)

آموزشی، پژوهشی، تهذیب و خودسازی

سوره الانفطار

جلسه اول 1400/6/8

آیه شریفه : «بسم الله الرحمن الرحیم»

عنوان: عطیه دیگری از طیّبه « بسم‌الله الرحمن الرحیم »

در محضر ربّ رؤوف و در برابر اقیانوس نامنتهای رحمت او می‌اندیشیم که عطیّه دیگر طیّبه « بسم الله الرحمن الرحیم» در سوره شریفه انفطار چیست؟ و ما باید قلب خود را برای دریافت کدام امر مهمّ در امر دین و دنیا و آخرت خود آماده کنیم؟ می‌توان گفت که همه مطالب و تجلیات رحمت حق‌تعالی از کلمه طیّبه « بسم الله الرحمن الرحیم» در اولین کلمه آیه اول یعنی « إذا» به طور خلاصه و مجمل بیان شده و آن هنگامه سخت روز جزای الهی است که کلمه بعد آن را بیشتر توضیح می‌دهد یعنی کلمه « السماء» است که این هنگامه سخت را در عرصه آسمان مطرح می‌کند که معلوم است چه اندازه فراگیر و عظیم خواهد بود و کلمه بعد نیز، یعنی « إنفطرت» همه ابعاد خبر را که شکافته شدن آسمان است، کامل نموده، آیات بعد نیز به همین ترتیب مطلب را بیشتر  شرح می‌دهد و سرانجام در آخرین آیه نیز همه مطلب را دوباره به طور خلاصه در خود جمع کرده، جان و حقیقت روز جزا (یوم الدین) را به معنای مالکیت مطلق امر الهی و سلب آن از هر موجود دیگری نشان می‌دهد.« يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ ».

در ابتدا به نظر می‌رسد که لازم است هر چه بر عمر ما افزوده می‌شود و به لحظه انتقال به جهان دیگر نزدیک می‌شویم، به معرفت خود نسبت به آنچه در آخرت روی خواهد داد، بیفزائيم، لیکن اخبار آخرت از زبان این سوره شریفه به ما می‌گوید مهم‌ترین حوادث جهان پس از مرگ این است که برای ما روشن می‌کند که در دنیا چه گذشته و انسان‌ها چه کرده‌اند. « وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ – و آنگاه كه گورها زير و زبر شوند هر نفسى آنچه را پيش فرستاده و بازپس گذاشته بداند» آیا این به معنای حساسیت بیشتر موقعیت دنیا و آنچه اکنون می‌گذرد، نسبت به وقایع جهان آخرت نیست؟ در عین حال با تأمل بیشتر به این نتیجه می‌رسیم که اهمیّت این موضوع علاوه بر تأثیرات دنیایی آن، بخاطر آثار و نتایج جبران ناپذیر زندگی اخروی و ابدی اش  برای انسان، خبر اصلی محسوب می‌شود که به طور اختصار اینچنین بیان شده است: « إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ  وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ – قطعا نيكان در بهشت و بدكاران در دوزخند» تا به اینجا مطلب روشن است اما مشکل اینجاست که اطمینان به این حقیقت را چگونه باید تحصیل کرد ؟ تا با جزمیت و قاطعیت از بدکاری اجتناب کرده، نیکوکار شویم؟ چرا که فرمود: « كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ – با اين همه شما منكر [روز] جزاييد»خداوند در آیه شریفه: « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ – اى انسان چه چيز تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته است»به عنوان راه حلّ و درمان رذیله تکذیب، انسان را به تأمل حول چهار مطلب اساسی دعوت نموده است« يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ »(توجه به ندای فطرت، ندایی که از درون انسان را می‌خواند)« مَا غَرَّكَ » (توجه به نقش اغواگر نفس و شیطان) « بِرَبِّكَ » (توجه به جایگاه آفریدگار و پرورش دهنده انسان که او را به کمال و سعادت می‌خواند) « الْكَرِيمِ »‌ (توجه به نعمت‌هایی که خداوند از سر لطف و کرم به انسان ارزانی داشته) و از آنجا که چهارمین نکته ( الْكَرِيمِ ) نکات قبل را در خود جمع دارد، خداوند در آیات بعد به توضیح کرامت‌ها و الطاف خود درباره انسان پرداخته است. تا شک و تردیدها درباره آخرت با توجه به خلقت انسان و طبیعت و نعمت‌های الهی، از میان برود. خداوند خلقت انسان و طبیعت را همانند آئینه‌ای آفرید که سرای باقی و آخرت را در هر شأنی از شؤون خود به او نشان می‌دهد؛  صفت «کریم»، از ریشه «کَرَمَ» به معنای «بخشنده»، «سخاوتمند» و «بزرگوار» است.(لغت نامه دهخدا، واژه «کریم»، ص 726) و کرم الهی درباره انسان، برتری بخشیدن به او نسبت به سایر مخلوقاتش می‌باشد:  « وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً  – ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا، (بر مرکب‌هاى راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده‏ایم، برترى بخشیدیم»( اسراء/ 70 )  امام هادی (علیه السلام)فرمود: « فَقَدْ أَخْبَرَ عَزَّوَجَلَّ عَنْ تَفْضِیلِهِ بَنِی آدَمَ عَلَی سَائِرِ خَلْقِهِ مِنَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ وَ دَوَابِّ الْبَحْرِ وَ الطَّیْرِ وَ کُلِّ ذِی حَرَکَةٍ تُدْرِکُهُ حَوَاسُّ بَنِی آدَمَ بِتَمْیِیزِ الْعَقْلِ وَ النُّطْقِ … – خدای عزّوجلّ از برتری‌دادن انسان بر سایر مخلوقات خود از چهار پایان، درندگان، آبزیان و پرندگان و هر جنبنده‌ای که حواس انسان به تمیز عقل و بیان درکش نماید خبر داده و این فرمایش خدا است که: که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم. (تین/۴) و این آیات: یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ* الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ و همچنین در بسیاری از آیات دیگر آمده است؛ پس نخستین نعمت خداوند بر انسان، «عقل درستی» و برتری او بر بسیاری از آفریدگان دیگر به خاطر برخورداری از عقل کامل و بیان گویاست. و این از آنجاست که هر جنبنده‌ای بر روی زمین به حواس خود برپاست و به‌سوی کمال خویش پویاست و انسان را به خاطر نطق که در دیگر مخلوقات وجود ندارد برتری داده و به‌وسیله‌ی نطق است که خداوند انسان را بر سایر مخلوقات مسلّط ساخته تا آنجا که امر و نهی‌کننده شده و دیگران در تسخیر اویند. او کسی است که دریا را مسخّر [شما] ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیوری برای پوشیدن [مانند مروارید] از آن استخراج کنید. (نحل/۴) و این آیه: و چهارپایان را آفرید درحالی‌که در آن‌ها، برای شما وسیله‌ی پوشش، و منافع دیگری است و از گوشت آن‌ها می‌خورید! و در آن‌ها برای شما زینت و شکوه است به هنگامی‌که آن‌ها را به استراحتگاهشان بازمی‌گردانید، و هنگامی‌که [صبحگاهان] به صحرا می‌فرستید! آن‌ها بارهای سنگین شما را به شهری حمل می‌کنند که جز با مشقّت زیاد، به آن نمی‌رسیدید. (نحل/۷-۵) پس به همین خاطر خداوند آدمی را به پیروی فرمان و طاعت خویش فراخوانده است، که وی را به جهت خلقت موزون و دادن شعور کامل و معرفت؛ برتری و تفضیل داده، پس از آنکه قدرت انجام تکلیف را بدیشان ارزانی داشت. و از طرف دیگر حج و زکات را بر توانگر واجب ساخته است؛ چون استطاعت و امکان انجام آن‌ها را به او داده و فقیر را از پرداخت زکات و انجام حج معاف نموده است»( تحف العقول، ص۴۷۰)

 با این توجهات درباره خلقت انسان و طبیعت، استفهام توبیخی خداوند این است که ای انسان چگونه متوجّه جهان آخرت نمی‌شوی؟.« وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ – و بی‌شک شما از نشأه اوّل خود آگاه شدید (که از عدم به وجودتان آوردیم) پس چرا متذکر (عالم آخرت) نمی‌شوید؟»(واقعه/۶۲)  همان خداوندی كه تو را آفريد، درست كرد و [آنگاه] سامان بخشيد « الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ» امام سجّاد (علیه السلام)فرمود: « عَجَبٌ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْکَرَ الْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَی مَنْ یَمُوتُ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ وَ الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَی وَ هُوَ یَرَی النَّشْأَةَ الْأُولَی – بسیار جای تعجّب است از کسی که مرگ را انکار می‌کند و او در هر روز و هر شب مشاهده می‌کند که کسی می‌میرد و باز بسیار جای تعجّب است از کسی که زنده‌شدن دوباره را انکار می‌کند با اینکه پیدایش اوّل را می‌بیند»( الکافی، ج۳، ص۲۵۸)  

به راستی آیا ممکن است کسی معنای مستقل و محصلی برای جامه و تن پوش انسان بدون تن و جسم او تصور کند؟ (مگر این تن پوش برای آن تن و جسم ساخته نشده؟)و یا به راستی ممکن است کسی تن و جسم انسان را بدون جان و روان و داشتن حیات و زندگی، به طور مستقل تصور کند؟(مگر خداوند این تن و جسم را برای آن جان و روان و زندگی و حیات نیافریده است؟ مگر نمی‌بیند که این جسم مانند مرکبی در تحت فرمان اوست؟ ) خداوند وقتی این خلقت بی عیب و نقص را « الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ» آفرید، آن را وسیله‌ای قرار داد برای حیاتی ملکوتی که اراده‌ای نافذ دارد و می‌تواند به اذن پروردگارش آنچه را که بخواهد تحقق ‌بخشد، از جمله آن که چهره‌ها و اندام‌ها را  در ارحام، صورتگری کند.« فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ  – و به هر صورتى كه خواست تو را تركيب كرد» و این در حقیقت توصیفی از اراده‌ای است تکوینی که خداوند به خلیفه خود داده است و به اذن الهی واسطه انتقال فیض وجود و صورت‌گری چهره‌ها در آفرینش بندگان خداست. اراده نافذی که خداوند وعده داده است که بندگانش به شرط اطاعت از او واجد آن شوند و با نعمت‌های بهشتی آنچه اراده می‌کنند در زندگان ابدی و در ملکوت اعلی تحقق بخشند. « یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَطِعْنی فیما أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ غَنِیّاً لاتَفْتَقِرُ، یَا ابْنَ‌آدَمَ أَنَا حَىٌّ لاأَمُوتُ أَطِعْنی فیما أَمَرْتُكَ أَجْعَلُكَ حَیّاً لا تَمُوتُ؛ یَا ابْنَ‌آدَمَ أَنا أَقُولُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكُونُ أَطِعْنی فیما أَمَرْتُكَ أَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكُونُ – اى فرزند آدم! من بى‌نیازى هستم كه نیازمند نمى‌شوم؛ مرا در آنچه بدان امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را بى‌نیازى كنم كه نیازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زنده‌اى هستم كه نمى‌میرم، مرا در آنچه امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را زنده‌اى قرار دهم كه فنا نشوى. اى فرزند آدم! من چون چیزى را بخواهم، به آن مى‌گویم: باش! پس موجود مى‌شود؛ مرا در آنچه امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را چنین سازم كه هر چه را بخواهى، بگویى: باش! پس موجود شود» ( عدة الداعى، ص 291)

جمله عالم چون تن و انسان دل است         هر چه مي جوئی ز انسان حاصل است

هر دو عالم جسم و جانش آدم است            ز آن كه آدم اصل جمله عالم است

عنوان: ضرورت ایمان به ملائکه‌ای که همیشه با آنها هستیم و خواهیم بود!

« وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ كِرَامًا كَاتِبِينَ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ – و قطعا بر شما فرشتگان نگهبان بزرگوارى گماشته شده‌اند  كه نويسندگان اعمال شما هستند و آنچه را مى‌كنيد مى‏‌دانند»: آنچه اجمالاً از آیات و روایات شریفه به دست می آید این است که ملائکه موجوداتی هستند که نسبت به خدا عصیان نمی کنند؛ از عبادت خسته نمی شوند و پیوسته خدا را تسبیح و تقدیس می نمایند؛ نیز مأموران خداوند هستند، همه در یک سطح نیستند و برخی رتبه های والاتری دارند و هریک مأمور افعال گوناگونی است 

آدم انبئهم باسما درس گو                   شرح كن اسرار حق را مو به مو

درس آدم را فرشته مشتری                 محرم درسش نه ديواست و پری

امیرالمؤمنین(ع) فرمود:«  فمَلأهُنَّ أطوارا مِن مَلائكتِهِ …-  سپس خداوند ميان آسمان هاى برين را بشكافت و آن گاه آن شكاف ها را با فرشتگان گوناگون خود پر كرد. برخى از آنها كارشان سجده است و ركوع نمى كنند و برخى همواره در ركوعند و قامت راست نمى كنند. برخى صف كشيده اند و از جاى نمى جنبند. برخى تسبيح گويانند و به ستوه نمى آيند. نه خوابِ ديدگان آنها را فرا مى گيرد و نه سهو و اشتباهِ خردها و نه ضعف و سستىِ بدنها و نه غفلتِ برخاسته از فراموشى دسته اى از آنها امينانى بر وحى اويند و زبان هايى به سوى پيامبرانش و با حكم و فرمان او آمد و شد مى كنند [يا براى ارسال فرمان و حكم حق در رفت و آمدند] دسته اى ديگر از آنها نگهبانان بندگان اويند و دربانان درهاى بهشتش. برخى از آنها پاهايشان در زمين هاى زيرين فرو رفته و استوار است و گردن هايشان از آسمان برين برگذشته است و اعضايشان از كرانه هاى جهان بيرون زده و شانه هايشان با پايه هاى عرش مناسب است و ديدگانشان در زير عرش پايين افتاده و در بال هاى خود پيچيده اند و ميان آنها و فروترانشان حجاب هاى عزّت و پرده هاى قدرت زده شده است. پروردگارشان را در وهم به صورتى در نياورند و صفات آفريدگان را بر او روا ندارند و در جاى ها محدودش نكنند و با نظير و مانندها به او اشاره نكنند» ( نهج‌البلاغه، خطبه اول)

در برخی آیات و روایات اسامی تعدادی از ملائکه ذکر گردیده است: «ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَةِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ رَاحِیلُ‏ وَ لَیْسَ فِی الْمَلَائِکَةِ أَبْلَغُ مِنْهُ فَخَطَبَ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَخْطُبْ بِمِثْلِهَا أَهْلُ السَّمَاءِ وَ لَا أَهْلُ الْأَرْض – سپس خداوند تبارک و تعالی به فرشته‌ای از فرشتگان بهشت به نام «راحیل» که در بلاغت هیچ‌یک از ملائکه به پای او نمی‌‏رسند، دستور داد تا خطبه(عقد حضرت علی و فاطمه) را بخواند. او نیز خطبه‌‏ای خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه‌‏ای نخوانده بودند»(عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 224) از امام صادق(ع) روایت شده است« أَنَّهُ قَالَ (ع) إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ سَاکِنٌ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا إِذَا قَالَ الْعَبْدُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ سَبْعَ مَرَّاتٍ قَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ صَوْتَکَ فَاسْأَلْ حَاجَتَک‏ – همانا برای خداوند فرشته‌‏ای است که به او «اسماعیل» می‌‏گویند. او در آسمان دنیا ساکن است. هر گاه بنده هفت بار بگوید یا ارحم الراحمین، اسماعیل به او می‌‏گوید خداوند که ارحم الراحمین است صدایت را شنید، حاجت خویش را از او بخواه»(النص، ص 54) و دیگر اینکه در روایت می‌خوانیم: هنگام خروج طفل از رحم خداوند فرشته‌ای را برای باز کردن رحم می‌فرستد که نامش «زاجر» است. «فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ زَاجِرٌ فَیَزْجُرُه‏» (کافی، ج ‏6، ص 15)این فرشته مأموریتش تسهیل در کار به دنیا آمدن نوزاد است». رسول خدا(ص) می‌فرمود: « إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً یُقَالُ‏ لَهُ‏ مِیخَائِیلُ یَأْخُذُالْبَرَاءَاتِ لِلْمُصَلِّینَ عِنْدَ کُلِّ صَلَوَات‏ – برای خدا ملکی است که نامش «میخائیل» است که برای نمازگزاران در هر نمازی رهایی از آتش را می‌گیرد»( جامع الأخبار، ص 71) و نیز خداوند در آسمان هفتم ملکی قرار داده به نام «داعی». « فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی نادی‏ ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ إِلَی الصَّبَاحِ طُوبَی لِلذَّاکِرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ‏ – هنگامی که ماه رجب داخل شد، این ملک هر شب تا صبح می‌گوید خوش به حال ذاکرین و اطاعت کنندگان»( اقبال الأعمال، ج ‏2، ص 628 ) 

و نیز در باره آیه  «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ –  فریاد برآورند که ای مالک، کاش پروردگار تو ما را بمیراند. می‏‌گوید نه، شما در این‌جا ماندنی هستید» (زخرف/77) در روایات می خوانیم:  این فرشته نامش «مالک» نگهبان جهنم است.«…إِنَّ هَذَا مَالِکٌ خَازِنُ جَهَنَّمَ…»؛( النص، ص 100)

 از امام سجاد(ع) می‌خوانیم: «… فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلَائِکَتِک‏ … وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ،…-…پس درود فرست بر ایشان و بر روحانیین از فرشتگانت‏ … و رومان آزمایش کننده (اهل) قبرها»(صحیفه سجادیه / دعای سوم)  « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ  – در حقیقت کسانی که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگی کردند فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند [و می‏‌گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتی که وعده یافته بودید شاد باشید»(فصلت / ۳۰)  ما نیز دستور داریم که ازآنچه ملائکه را می‌آزارد پرهیز کنیم و در انس و ارتباط با آنها کوشا باشیم.

وقتی به زیارت ائمه(ع) می‌رویم،در کنار خدا و پیغمبر(ص) و ائمه از ملائکه نیز اجازه می گیریم.  امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: خانه اى که در آن، قرآن خوانده شود و خداوند متعال در آن یاد شود، برکتش بسیار مى گردد و فرشتگان، به آن خانه، رفت و آمد مى کنند و شیاطین از آن دور مى ‏شوند و براى آسمانیان، چنان مى‏ درخشد که ستارگان، براى زمینیان مى‏ درخشند. (بحار الأنوار 93/161)

بر سرآنم كه گر زدست برآيد                      دست بكاری زنم كه غصه سرآيد

خلوت دل نيست جای صحبت اضداد              ديو چو بيرون رود فرشته درآيد

صالح و طالح متاع خويش نمودند                 تا كه قبول افتد و كه در نظر آيد

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد               يا تن رسد به جانان يا جان زتن درآيد

عنوان:  خود را مهیّا کنیم برای زندگانی پاک بدون ذرّه‌ای ظلم و بیداد  

« …ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» همانطور که آیات نخستین این سوره شریفه ما را به اهمیّت روز جزا و موضوع محوری همه آیات متوجه می‌سازد، آخرین آیه این سوره شریفه با بیانی دیگر همان حقیقت را از نگاه دیگری برای ما بازگو می‌کند؛ یعنی از جهانی سخن می‌گوید که دیگر فرصت آزمون و خطا برای کسی وجود ندارد و به هیچ صورت به باطل اجازه جولان داده نمی‌شود و دوران حیات جدیدی آغاز می‌گردد که دیگر کسی نمی‌‌تواند در حق دیگر ظلمی روا دارد یا ظلمی ببیند یا حقی بر ذمه کسی باقی ‌مانده حساب تسویه نشده‌ای وجود داشته باشد. جهانی که کسی دیگر نمی‌تواند به راهی خطا برود یا امکان گمراهی وجود داشته باشد. جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است « أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ الْأَمْرَ یَوْمَئِذٍ وَ الْیَوْمَ کُلَّهُ لِلَّهِ یَا جَابِرُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بَادَتِ الْحُکَّامُ فَلَمْ یَبْقَ حَاکِمٌ إِلَّا اللَّهُ – امر (حُکم) در چنین روزی و در همه روزها در اختیار خداوند است و با اوست. ای جابر! هنگامی‌که روز قیامت فرا رسد، همه‌ حاکمان از بین می‌روند و تنها حاکمی که باقی می‌ماند، خداوند است»(بحارالأنوار، ج۷، ص۹۵)  و نیز از ابن عباس (رحمة الله علیه) روایت شده است که :« فِی قَوْلِهِ تعالی وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلهِ یُرِیدُ الْمُلْکَ وَ الْقُدْرَةَ وَ السُّلْطَانَ وَ الْعِزَّةَ وَ الْجَبَرُوتَ وَ الْجَمَالَ وَ الْبَهَاءَ وَ الْإِلَهِیَّةَ لَا شَرِیکَ لَهُ  وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلهِ -منظور این است که ملک و قدرت و سلطه و عزّت و جبروت و زیبایی و روشنایی و هیبت و شکوه، تنها از آن خداوند است و او شریکی ندارد»(بحارالأنوار، ج۷، ص۱۰۸)

 مهیّا شدن برای زندگی در جهانی که به اندازه سر سوزی ظلم را نمی‌پذیرد در هیچ زمینه‌ای باطل در آن راه ندارد، به چه تمرینات و مقدماتی نیاز دارد؟! آیا اصلا به آن فکر می‌کنیم؟

رسول مکرم اسلام (ص) فرمود:«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا- مردم اکثراً در خواب غفلت به سر می‌برند، همین که مردند بیدار می‌شوند»(تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج ۱، ص ۱۵۰)  « کسی که در طول شبانه روز مهم‌ترین همتش آخرت باشد، خدا بی نیازی را در دلش جای می‌دهد و کارش را سامان می‌دهد و از دنیا نمی‌رود، مگر آنکه روزی‌اش را کامل دریافت کرده باشد.» (ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۴۸) انسان را در دنیا توانِ آن نیست که به تمام و کمال، نتیجه کوشش‏های خود را  دریافت کند  ولی در آخرت، آن را به گونه کامل بدست می‌آورد و هیچ عاملی را یارای ممانعت نیست.فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ( زلزال/۷) همه آفریدگان در آخرت محشور می‏شوند و به بندگی خدا اقرار می‏کنند. إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا ( مریم/ ۹۳) آخرت در این دنیا نیز هست و بر دنیا احاطه دارد. «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةُ بِالْکَفِرِین»؛ بی ‏تردید جهنَّم بر کافران احاطه دارد. (توبه / ۴۹ ) خیر و شرّ، سعادت و شقاوت ، پرهیزگاران و تبه کاران در آخرت، به طورکامل ازهم جدا می‌شوند: «و امتَزُوا الیومَ أیها المُجرِمُون.» (یس/ ۵۹) در آن‌جا پلید و پاکیزه از هم جدا می‌شوند: «لِیمیزَ اللّهُ الخَبیثَ من الطَّیبِ» (انفال/ ۳۷) در آخرت، مؤمنان به هر نوع خواسته‌ای که داشته باشند، رسیده، هیچ گاه ناکام نمی‌شوند «… و فِیهَا ما تَشتَهیهِ الأَنفسُ و تَلَذُّ الأَعینُ…»، (زخرف/ ۷۱) «… ولَکم فِیهَا ما تَشتَهِی أَنفسُکم و لَکم فِیهَا ما تَدَّعُونَ» (فصلت/ ۳۱) امّا کافران به هیچ‌یک از خواسته هایشان نخواهند رسید: «و حِیلَ بَینَهُم و بَینَ ما یشتهونَ….» (سبأ/ ۵۴) آخرت، عالم بینایی و علم است  و چون حجاب‌ها و پرده‌ها از جلو انسان‌ها برداشته می‌شود، انسان حقایق را درک می‌کند: «… فَکشَفنَا عَنک غِطاءَک فَبَصرُک الیومَ حَدِیدٌ»، (ق/ ۲۲) «… ویعلمونَ أَنَّ اللّهَ هُوالحَقُّ المُبِینُ.» (طه/ ۱۲۵) در آخرت، ابدان تابع نفوس است، بدین جهت کور دلان، از چشمان ظاهری نیز محروم خواهند بود: «و مَن أَعرَضَ عن ذِکرِی… و نَحشُرُه یومَ القیمة أعمَی قَال رَبِّ لِم حَشرتَنی أعَمی و قد کنتُ بَصیرًا… –  و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و در روز قیامت نابینا محشورش می‌کنیم. خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا بودم؟!»(طه/ ۱۲۴)

هست دايم سلطنت در معرفت              جهد كن تا حاصل آيد اين صفت

هرک مست عالم عرفان بود               برهمه خلق جهان سلطان بود

خويش را در بحر عرفان غرق كن        ورنه باری خاک ره بر فرق کن

در طريق معرفت نائی درست              تا تو خود را باز نشناسی نخست

همچو نابينا مبر هر سوی دست            با تو در زير گليمست آنچه هست

وصلی الله علی محمد و آله

جلسه دوم    1400/6/11

آیات شریفه : «إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ﴿۱﴾ وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ ﴿۲﴾ وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ﴿۳﴾ وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ﴿۴﴾ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ ﴿۵﴾ -آنگاه كه آسمان زهم بشكافد (۱) و آنگاه كه اختران پراكنده شوند (۲) و آنگاه كه درياها از جا بركنده گردند (۳) و آنگاه كه گورها زير و زبر شوند (۴) هر نفسى آنچه را پيش فرستاده و بازپس گذاشته بداند (۵)»

عنوان: استن این عالم ای جان غفلت است 

ترتیب سه آیه نخستین که با کلمه «إذا» شروع شده است به ما می‌فهماند که آب دریاها  و وضعیت معیشت بر روی کره زمین به چینش و وضعیت کواکب در کهکشان‌های دور دست مرتبط است و چینش و وضعیت خاص کواکب است که آسمان را برپا نگه می‌دارد؛ چندانکه با شکافتن آسمان، کواکب هم از هم  می‌پاشد و این بهم ریختگی در کواکب باعث نابودی حیات بر روی کره خاکی خواهد شد و نیز با کنار رفتن پرده و حجاب طبیعت، ارواح انسان‌ها برانگیخته شده، شاهد بی‌پرده حقایق درباره خود و جهان خواهند بود و سپس به تناسب حقیقتی که از خود، به اقتضای عمل خویش ساخته‌اند، رهسپار جایگاه ابدی لایق خود خواهند شد.  بیان رابطه آسمان و زمین و حیات موجودات و بازتاب عملکرد انسان از خوب و بد، به ما می‌فهماند که انسان‌ها هیچ‌گاه در زندگی دنیا نمی‌توانند همه ابعاد تاثیر عمل خود و عمق و ژرفای آن را بفهمند و تنها شعاع بسیار محدودی از ظواهر تأثیر و تأثر اعمال خود را می‌نگرند. بنابر حکمت الهی این سطح محدود از آگاهی امکان اختیار و آزمایش را برای انسان فراهم نموده است؛‌ زیرا اگر همه حجاب‌ها کنار ‌رود و هیچ حق و باطلی باهم مشتبه نشود و هیچ چیز از عواقب اعمال، مخفی نماند، آنگاه، همه مجبور به پیمودن راه حق می‌شوند؛ از این رو خداوند می‌فرماید: « إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ – و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن را پنهان دارم تا (مردم آزمایش شوند و) هر نفسی به پاداش اعمالش در (آن روز) برسد.» (طه/۱۵)

استن این عالم ای جان غفلت است         هوشیاری این جهان را آفت است‌‌

هوشیاری ز آن جهان است و چو آن       غالب آید پست گردد این جهان

اگر پرسیده شود با وجود این غفلت فراگیر و امکان خلط و اشتباه، پس چگونه انسان باید راه را از بی‌راه بشناسد؟ پاسخ این است که « قُلْ فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ – بگو: «دليل رسا براى خداست [دليلى كه براى هيچ‌كس بهانه‌اى باقى نمى‌گذارد]. و اگر او مى‌خواست، همه‌ی شما را [به اجبار] هدايت مى‌كرد. [ولى هدايت اجبارى بى‌ثمر است]» (انعام/۱۴۹)‌  

هارون بعد از سخنان طولانی به امام کاظم (علیه السلام) گفت: «به حق پدرانت، سخنان جامعی برای آنچه ما در جریان کار خود (چگونگی فهم دستورات الهی) نیاز داریم، زبده و خلاصه بگو». فرمود: «بسیار خوب»! دوات و کاغذی آوردند و نوشت: « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ جَمِیعُ أُمُورِ الْأَدْیَانِ أَرْبَعَةٌ أَمْرٌ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ عَلَی الضَّرُورةِ … – به نام خداوند بخشاینده مهربان! همه‌ی امور دین چهار است: ۱. اموری که اختلاف ندارد و مورد اتّفاق امّت است و مورد ضرورت و نیاز آن‌ها است. ۲. اخبار مورد اتّفاق که هدف نهایی است و هر شبهه‌ای به آن‌ها عرضه می‌شود و هر پیشامدی از آن‌ها استنباط می‌گردد، و آن اجماع امّت است. ۳. امری که مورد تردید و انکارپذیر است و راهش این است که از متخصّص آن توضیح خواهند و از آن‌ها دلیل آن را جویند؛ از آیات قرآنی که تفسیرش مورد اتّفاق است و سنّتی که همه قبول دارند و اختلافی در آن نیست. ۴. قانونی که از نظر همه‌ی عقول عادلانه است و خاصّه و عامّه‌ی امّت را در آن تردید و انکاری نیست، و این دو امر، از توحید و پایین‌تر از آن تا دیه‌ی یک خراش در تن و بالاتر، شامل است. این است میزانی که امر دین بر آن سنجیده شود، پس هر آنچه برهانش برای تو پا برجا است بپذیر، و هر چه صحّتش بر تو نامعلوم است از دین ندان. هرکه برای اثبات یک امر دینی، یکی از این سه را آورد (قرآن، سنت و قانون عقلی) همان حجّت رسا است. خداوند خود برای پیامبرش بیان کرده: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ؛ حجّت رسا را به نادان می‌رساند و او با نادانی خود آن را می‌فهمد، چنانچه دانا به دانایی خود آن را می‌فهمد؛ زیرا خدا عادل است و زورگو نیست. بر خلق خود به آنچه می‌فهمند احتجاج می‌کند، نه به آنچه ندانند و نفهمند». هارون الرّشید به آن حضرت جایزه داد و او را برگردانید… »(تحف العقول، ص۴۰۶) 

نکته دیگر این است که با این حجم بسیار فراوانی که از دشمنی‌ها برای نابودی معالم دین و راه هدایت می‌شود، چگونه دین و شریعت محفوظ می‌ماند؟ امام علی (علیه السلام) فرمود« إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ هَذِهِ الرُّمُوزَ الَّتِی لَا یَعْلَمُهَا غَیْرُهُ وَ غَیْرُ أَنْبِیَائِهِ وَ حُجَجِهِ فِی أَرْضِهِ لِعِلْمِهِ بِمَا یُحْدِثُهُ فِی کِتَابِهِ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ إِسْقَاطِ أَسْمَاءِ حُجَجِهِ مِنْهُ … – البته خداوند تبارک و تعالی این رموز را که تنها او و پیامبران (علیهم السلام) و حجّت‌هایش در زمین می­شناسند، در کتاب خود قرار داد؛ چرا که می­دانست تبدیل کنندگان با حذف نام­های حجّت­های او از کتابش در آن بدعت می­گذارند و این امر را مبهم می­کنند تا امّت، آنان را در راه باطلشان یاری دهند. از این رو حق تعالی این رموز را در کتابش استوار ساخت و دل­ها و دیده­های آنان را کور کرد تا ناگزیر شوند این رمزها و دیگر آیات را رها سازند؛ همان رموز و آیاتی که بر اموری دلالت­گرند که آن‌ها آن امور را تحریف می­کنند. و نیز خدای عزّوجلّ اهل کتاب (قرآن) و برپا ­دارندگان کتاب و کسانی را که به ظاهر و باطن آن آگاهی کامل دارند، از شجره­ای قرار دارد که ریشه­اش برقرار و شاخه­اش در آسمان است و به اذن پروردگارش همیشه میوه می­دهد؛ یعنی همانند این علم را در هر زمانی برای در بردارندگانش پدید می­آورد. دشمنان آن شجره را نیز از شجره ملعون قرار داد؛ همان کسانی که کوشیدند نور خدا را با دهان­هایشان خاموش کنند، امّا خداوند روا دید که نور خود را کامل کند. اگر منافقان می­دانستند چگونه ناگزیر شده­اند آیاتی را که تأویل آن‌ها را برایت بیان کردم، رها کنند، هر آینه آن‌ها را به همراه آنچه حذف کرده­اند، از میان می­بردند، امّا حکم خداوند بر اتمام حجّت بر بندگانش جاری شد؛ همان گونه که فرمود: فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ، دیدگان آنان را پوشانید و بر دل­هایشان پرده­هایی کشید تا در این امر نیندیشند و این گونه شد که منافقان، آن را به حال خود رها کردند. پس نیک‌بختان بر آن ثابت قدم شدند و نگون‌بختان از دیدنش کور شدند.» (بحارالأنوار، ج۸۹، ص۴۵)

این همه گفتیم لیک اندر بسیچ (روز حشر)           بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ

بی‌عنایات حق و خاصان حق                           گر ملک باشد سیاهستش ورق

عنوان: گاه بیداری نفس، قبل و بعد از مرگ

« وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ *عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ » : اولین نکته که در این آیه شریفه به آن می‌پردازیم توجه به نفس و حقیقت آن است؛ در قرآن می‌خوانیم : «یأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ*… – بپرهیزید از عذاب خدا، و باید که هر کسی در انتظار پاداشی باشد که خود برای فردای خود پیش فرستاده و بپرهیزید از عذاب خدا، به درستی خداوند با خبر است از آن چه که می کنید *… یکسان نیستند اهل آتش و اهل بهشت، چون اهل بهشت همانا رستگارانند. »(حشر/20…18) «وَ لا تَکونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ – و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان برد.» (حشر/19)  به بیان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): « إِنَّ لِلْجِسْمِ سِتَّةَ أَحْوَالٍ الصِّحَّةَ وَ الْمَرَضَ وَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ وَ النَّوْمَ وَ الْيَقَظَةَ وَ كَذَلِكَ الرُّوحُ فَحَيَاتُهَا عِلْمُهَا وَ مَوْتُهَا جَهْلُهَا وَ مَرَضُهَا شَكُّهَا وَ صِحَّتُهَا يَقِينُهَا وَ نَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَ يَقَظَتُهَا حِفْظُهَا   –  جسم آدمى شش حالت دارد: سلامت، مرض، مرگ، حيات، خواب و بيدارى، روح نيز داراى اين شش حالت می‌باشد: حیات و زندگانیِ روح، علم است مرگ او، جهل، می باشد. مرضِ روح، شك و ترديد است سلامتیِ روح، يقين است. خواب روح، غفلت و بي‌خبري است   بيداري آن حفظ و مراقبت می باشد.» (التوحيد للصدوق، ص: 300)‌

هر كه در دريای وحدت گم نشد                   گر همه آدم بود مردم نشد

خلقت آدم برای جستجوست                        هر كه جويا نيست چون نقش سبوست

هركه طالب نيست انسانش مخوان                 رنگ و صورت دارد اما نيست جان

پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) راه معرفت را برای انسان، راه معرفت به نفس و احوال آن می‌داند و می‌فرماید: «أَعرَفُكُم بِنَفسِهِ‌ أَعرَفُكُم بِرَبِّهِ –  هر كه به نفس خويش آگاه‌تر باشد، به خداى خويش، عارف‌تر است»( الجواهر السنیه، کلیات حدیث قدسى، ص234)   نفس انسان به همه مراتب وجود او اعم از جسم و قلب و عقل و روح او اطلاق می‌شود، علامه مجلسی (ره) خلاصه‌ای از سخنان برخی علما را درباره این حدیث شریف چنین آورده است: روح انسان یک موجود لطیف لاهوتی است در صفت ناسوتی ظاهر گشته (یعنی از جهان ماوراء طبیعت است که با صفات عالم طبیعت ظاهر شده) و از ده طریق دلالت بر یگانگی و ربوبیت خداوند می کند: 1) از آن جا که روح مدبر بدن است می دانیم که جهان هستی مدبری دارد.2) از آن جا که یگانه است دلالت بر یگانگی خالق دارد.3) از آن جا که قدرت بر حرکت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست.4) از آن جا که از بدن آگاه است دلیل بر آگاهی خداوند است.5) از آن جا که سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه ی او بر مخلوقات است.6) از آن جا که قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیت و ابدیت خداست.7) چون انسان از حقیقت نفس آگاه نیست، معلوم می شود: احاطه به کنه ذات خدا امکان ندارد.8) از آن جا که انسان محلی برای روح در بدن نمی شناسد دلیل بر این است که خدا محلی ندارد.9) از آن جا که روح را نمی توان لمس کرد دلیل بر این است که خداوند لمس کردنی نیست.10) و از آن جا که روح و نفس آدمی دیده نمی شود، پس خالق روح قابل رؤیت نیست.( بحارالانوار، ج 58، ص 99 و 100)

مرحوم كلينى ، صاحب كافى شریف آورده که مفضل ، از امام صادق (عليه السلام ) چنين روايت كرده است : « قال مثل روح المومن و بدنه كجوهره فى صندوق اذا اخرجت الجوهره منه طرح الصندوق و لم يعبابه ، و قال ان الارواح لاتمازج البدن و لاتواكله و انما هى كلل للبدن محيطه به-  مثل روح مؤمن و بدنش مانند دانه گوهرى در صندوق است ، هر گاه آن را از صندوق بيرون برند صندوق به كنار انداخته مى گردد و بدان اعتنايى نمى‌شود  و ارواح با بدن آميخته نيستند و كار بدن را به خودش وا نمى گذارند، و همانا كه ارواح بر ابدان محیط اند.» مضمون این حدیث ما را به یاد تأکید خداوند در این آیه شریفه: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیکمْ أَنْفُسَکم – ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر شما باد رعایت نفس خودتان»(مائده/105) و به یاد هشدار امیرمؤمنان می‌اندازد: « مَنْ‏ لَمْ‏ يَعْرِفْ‏ نَفْسَهُ‏ بَعُدَ عَنْ سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ خَبَطَ فِي الضَّلَالِ وَ الْجَهَالات‏ – کسی که خود را نشناسد، از راه رهایی دور می افتد و در گمراهی و نادانی فرو می غلتد» (غرر الحکم آمدی، ج ۱، ص ۶۵۶)  در مقابل اگر انسان اهتمام و جدیّت در معرفت داشته باشد و به معرفت خود بیفزاید، و مطابق هدایت و راهنمایی آن در مسیر الهی قدم بردارد می‌تواند به معدن عظمت الهی متصل شود، حضرت امیر (علیه السلام) در مناجات شعبانیه می فرماید: «إِلَهِی هَبْ لِی کمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیک وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیک حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک – خدایا بریدن کاملی از خلق به سوی خود به من عنایت کن و دیده های دل مان را به نور توجهشان به سوی خود روشن گردان تا دیده های دل پرده های نور را پاره کند و به مخزن اصلی بزرگی و عظمت برسد و ارواح ما آویخته به عزت مقدست گردد.»(اقبال الأعمال، ص687)

شهید ثانی راه و روشی را جهت وصول به غایت کمال، ضمن نقل حدیثی ذکر کرده است که بسیار جالب توجه است: « یا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی أَنِّی حَبِیبُ مَنْ أَحَبَّنِی وَ جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُؤْنِسٌ لِمَنْ آنَسَ بِذِکرِی وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِی وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِی وَ مُطِیعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِی مَا أَحَبَّنِی أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِک یقِیناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِی وَ أَحْییتُهُ حَیاةً لَا یتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِی مَنْ طَلَبَنِی بِالْحَقِّ وَجَدَنِی وَ مَنْ طَلَبَ غَیرِی لَمْ یجِدْنِی فَارْفُضُوا یا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَیهِ مِنْ غُرُورِهَا وَ هَلُمُّوا إِلَی کرَامَتِی وَ مُصَاحَبَتِی وَ مُجَالَسَتِی وَ مُؤَانَسَتِی وَ آنِسُوا بِی أُوَانِسْکمْ وَ أُسَارِعْ إِلَی مَحَبَّتِکم – ای داود، به مردم زمین از قول من بگو: هر کس مرا دوست بدارد، دوست من است و من همنشین کسی هستم که با من مجالست کند (نشست و برخاستش با من باشد) و مونس کسی هستم که با من هم صحبت شود. کسی را برمی گزینم که مرا اختیار کند. مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند (یعنی هر خواهش او را انجام می دهم). هر بنده ای که مرا دوست بدارد و من از قلب او این محبت را ببینم، چنان او را دوست می دارم که کسی بر وی سبقت نگرفته باشد. و هر کس حقیقتاً مرا طلب کند، مرا می یابد و هر کس غیر از من را طلب کند هرگز مرا نمی یابد. پس ای مردم روی زمین، غرورهای خود را از خود دور کنید و به سوی کرامت و مصاحبت من بیایید. با من مجالست کنید و انس بگیرید، تا من هم با شما مانوس شوم و به محبت شما پیش دستی کنم»( مسکن الفؤاد، ص17)

 نتیجه آن که: آغاز و انجام معرفت نفس را که در فرمایش پیامبر(ص) آمده است باید به عنوان قطب نمایی همیشه پیش‌روی خود داشته باشیم که فرمود: « أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه – ابتدایِ علم، شناخت خداوند جبّار و انتهایِ آن، واگذارى امور به اوست »(کیمیاى سعادت، ج ‏2، ص 404)

اين سعادت هر كه را در برگرفت                 خاك پايش را فلك بر سر گرفت

هر كه او از خود بكلي وانرست                   نايدش دری از اين دريا بدست

خود محبت فاغ از ما و من است                  هر كه او را دوست خود را دشمنست

وصلی الله علی محمد و آله

جلسه سوم      1400/6/14

آیات شریفه : « يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ﴿۶﴾ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿۷﴾ فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ ﴿۸﴾ كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ ﴿۹﴾ – اى انسان چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته (۶) همان كس كه تو را آفريد و [اندام] تو را درست كرد و [آنگاه] تو را سامان بخشيد (۷) و به هر صورتى كه خواست تو را تركيب كرد (۸) با اين همه شما منكر [روز] جزاييد (۹)»

عنوان: تشخیص طبیب و تدبیر او یا میل بیمار و درخواست او

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: « يا عِبادَ اللّه! أنتُم كالمَرضى و رَبُّ العالَمِينَ كالطَّبِيبِ ، فَصَلاحُ المَرضى فيما يَعلَمُهُ الطَّبيبُ و تَدبِيرُهُ بهِ ، لا فيما يَشتَهِيهِ المَريضُ و يَقتَرِحُهُ ، ألا فَسَلِّمُوا للّه أمرَهُ تكونُوا مِنَ الفائزِينَ  – اى بندگان خدا! شما مانند بيماريد و پروردگار جهانيان چون طبيب، و صلاح بيمار در آن چيزى است كه طبيب مى داند و تشخيص مى دهد، نه در آنچه بيمار مى خواهد و پيشنهاد مى كند ؛ هان! پس كار خدا را به خود او بسپاريد ، تا از رستگاران باشيد.» (بحارالانوار، ج 71، ص 153)

استفهام توبیخی باری‌تعالی در این آیه شریفه« يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ »، به دنبال آیات قبل از آن که درباره برپایی قیامت و روز جزا و پاداش الهی سخن گفته است، و نیز آیات بعد از آن که سمت خالقیت خداوند در عطای فیض وجود و صورت‌گری انسان را مطرح نموده است، بیانگر معنا و ژرفای غروری است که انسان دچار آن گشته است؛ یعنی همین حالت بی‌خیالی و بی‌اعتنایی نسبت به آیات قیامت و آیات آفرینش که عارض همه ما گردیده، حالتی که ناشی از جهالت و غفلت مفرط در وجود ماست. آفریدگار و طبیب مهربان ما در آیه شریفه « كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ » صراحتا اعلام نموده، که ریشه و اساس این غرور، چیزی جز تکذیب دین نیست؛ مطلبی که کمتر کسی از ما به سادگی آن را درباره خود تصدیق می‌کند. آیا بنده و شما می‌پذیریم که تکذیب کننده دین خدا (روز جزا) هستیم؟! دلیل این استبعاد چیست؟ شاید بخاطر این است که ما خود را صاحب عقاید صحیح می‌دانیم! البته اگر اعتقادات به مرحله اقناع عقلی رسیده باشد، (در مقابل پیروی از گمان و ظن)، بسیار ارزشمند است ولیکن داشتن این عقاید صحیح، غیر از تصدیق قلبی است که ایمان بر پایه آن استوار است و نیز غیر از تصدیق عملی است که تقوای الهی با آن محقق می‌شود؛ امام رضا(علیه السلام)فرمود: « اَلایمَانُ عَقْدٌ بِالقَلبِ و لَفظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارِحِ- ایمان، عبارت است از اعتقاد و باور قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح.» ( عیون اخبار الرضا(ع) ج 1، ص 227) چنانچه تصدیق دین در وجود ما در حدّ داشتن عقاید صحیح، (به معنای اقناع عقلی، بهمراه مرتبه ضعیفی از تصدیق قلبی و عملی یا بدون آنها) باقی بماند، در این صورت، فردای قیامت، حسرت خواهیم خورد و ناله خواهیم زد که: «يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فىِ غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا..-ای وای بر ما که از روز قیامت غافل بودیم …» (انبیاء /۹۷)« یَا حَسْرَتى‏ عَلى مَا فَرَّطْتُ فِى جَنبِ اللّهِ- دریغا از آنچه در حقّ خدا کوتاهى کردم»(زمر/۵۶)  و چه خسارت بزرگی خواهد بود وقتی گفته شود: « قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ  حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ  أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ -آنان که لقاء الله را تکذیب کردند البته زیان کار شدند. پس آنگاه که ساعت قیامت ناگهان آنان را فرارسد، گویند: وای بر ما که آسایش و سعادت این روز را از دست دادیم. پس بار گناهان خویش را بر پشت گیرند. آری بد بار گرانی بر دوش می گیرند»(انعام/31)

شد آنكه اهل نظر بر كناره می رفتند       هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش

دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات          مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

اکنون این سؤال مطرح می‌شود که نسخه طبیب عالمیان آفریدگار جهانیان برای این انسان ضعیف افتاده در خطر هلاکت چیست؟

 از زبان لقمان حکیم، مراحل درمان در برنامه طبیب دردمندان عالم، چنین بیان شده است: «حارث بن مغیره می‌گوید به امام صادق (عَلیه السلام) عرض کردم: سرورم؛ جالب ترین سخن لقمان چه بوده است؟   حضرت فرمودند: در سخنان لقمان گفتارهای عجیب و جالب بسیار زیاد است؛ اما از همه جالب تر آن سخنی  است که به فرزندش گفت: « یا بُنَیَّ ، خَفِ اللّه خَوفاً لَو أتَیتَ القِیامَةَ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ خِفتَ أن یُعَذِّبَکَ ، وَارجُ اللّه رَجاءً لَو وافَیتَ القِیامَةَ بِإِثمِ الثَّقَلَینِ رَجَوتَ أن یَغفِرَ لَکَ فَقالَ لَهُ ابنُهُ : یا أبَتِ ، وکَیفَ أُطیقُ هذا وإنَّما لی قَلبٌ واحِدٌ … . – فرزندم؛ به گونه‌ای از خشم خداوند بترس که اگر عبادت جنّ و انس را انجام دهی، باز هم ترس عذاب او را داشته باشی و آن گونه به رحمت خداوند امیدوار باش که اگر گناه جنّ و انس را انجام داده باشی، باز امیدوار باشی که پروردگارِ یگانه تو را مورد عفو قرار می‌دهد. پسرش به او گفت: اى پدر! چگونه مى‌توانم چنین باشم، در حالى که تنها یک قلب دارم؟ لقمان گفت: «اى پسرم! اگر قلب مؤمن بیرون آورده و پاره شود، دو نور در آن دریافت مى گردد: نورى براى خوف و نورى براى رجا، که اگر وزن شوند، هیچ یک ذرّه اى بر دیگرى ترجیح نخواهد داشت. هر کس به خدا ایمان آورَد، سخن خدا را تصدیق مى‌کند و هر کس گفته خداوند را تصدیق کند، به دستور او جامه عمل مى‌پوشد . و هر کس به دستور او جامه عمل نپوشد، گفته خدا را تصدیق نکرده است زیرا این خلق و خوها، بر درستىِ یکدیگر شهادت مى‌دهند. پس هر کس به خدا صادقانه ایمان داشته باشد در عمل نیز با خدا خالصانه و خیرخواهانه رفتار مى کند و هر که در راه خدا خالصانه و خیرخواهانه عمل کند، حقیقتا صادقانه به خدا ایمان آورده است و هر که خدا را اطاعت کند، از او مى‌ترسد و هر که از او بترسد، او را دوست مى‌دارد و هر که او را دوست بدارد، از فرمانش پیروى مى کند و هر که از فرمانش پیروى کند ، مستحقّ بهشت و رضوانش مى‌گردد ، و هر که از رضوان الهى پیروى نکند، غضب خدا بر او هموار مى‌گردد. از غضب خدا ، به خدا پناه مى‌بریم»(بحارالانوار، جلد13، صفحه 412)

 امیرالمؤمنین علی (ع) فریاد برمی‌آورد: ای بندگان  خدا!  اکنون باید بدانید، فردا دیر است: «عِبَادَالله! الآنَ فَاعْلموا، والألسُنُ مُطلقةٌ، والأبدانُ صَحِیحةٌ، والأعضاءُ لَدنَةٌ، والمُنقَلبُ (المتقلَب فَسِیحٌ؛)  – ای بندگان خدا، هم اکنون بدانید (یا عمل کنید) و لحظات عمر را غنیمت بشمارید در حالی که زبان ها برای گفتن آزاد است و بدن ها برای کوشش تندرست و اعضای بدن نرم و قابل انعطاف (برای حرکت در وصول به مقاصد) و طریق برای بازگشت به خیرات باز و میدان برای تکاپو پهن و وسیع…» (نهج‌البلاغه/خطبه۱۹۶)

 ونیز فرمود: « و اعلَمْ أنّ أمامَكَ طَريقا ذا مَسافَةٍ بَعيدَةٍ ، و مَشَقَّةٍ شَديدَةٍ ، و أنّهُ لا غِنى بكَ فيهِ عن حُسنِ الارتِيادِ…- بدان! راهی بس طولانی و پر مشقت در پیش داری و بدان! در این راه از کوشش صحیح و تلاش فراوان و اندازه گیری زاد و راحله بی نیاز نخواهی بود و با توجه به این که در این راه باید سبکبارباشی، بیش از تاب و تحمل خود بار بر دوش مگیرکه سنگینی آن بر تو وبال خواهد بود. هرگاه نیازمندی را یافتی که می تواند زاد و توشه تو را تا رستاخیز بردوش گیرد و فردا که به آن نیازمندشدی به تو پس دهد، آن را غنیمت شمار و این زاد را بر دوش او بگذار و اگر قدرت بر جمع آوری چنین زاد و توشه ای داری، هر چه بیشتر فراهم ساز و همراه او بفرست، چرا که ممکن است روزی در جستجوی او باشی و او را نیابی. »(بحار الأنوار ؛ ج 93 , ص 133)

جهان یادگارست و ما رفتنی             به گیتی نماند به جز مردمی

به نام نکو  گر بمیرم رواست            مرا نام باید که تن مرگ راست

کجا شد فریدون و هوشنگ شاه ؟        که بودند با گنج و تخت و کلاه

برفتند و ما را سپردند جای              جهان را چنین است آئین و رای

عنوان: عشق خوش سودای ما، طبیب جمله علت‌های ما

« الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ * فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ »: این آیات شریفه می‌گوید چنانچه ایمان و باور قلبی به روز جزا و حساب و کتاب الهی، بهشت و جهنّم، وجود نداشته باشد  خلقت خداوند با همه عظمت‌ها و شگفتی‌ها و اسرار و بی‌کرانگی‌اش که نشان از قدرت لایتناهی قادری متعال و حکیمی مهربان دارد، مانع ظلم و ستمکاری و بی بندوباری وفساد و فحشاء و جنگ و خونریزی و دیگر زشتی‌ها نخواهد شد.

یعنی همه آیات خلقت هر چقدر عظیم و شگفت انگیز باشند همه قربانی تکذیب دین خواهند شد؛ از این رو می‌فرماید « كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ » نه چنین است بلکه علّت اصلی زشتکاری‌‌های شما این است که به روز جزا و پاداش، بهشت و جهنّم، اعتقاد ندارید و آن را تکذیب می‌کنید.

البته روشن است  که عشّاق و دوستان حضرت حق جلّ شأنه، از این قاعده کلی که عموم مردم را شامل می‌شود، خارج هستند؛ همان‌هایی که مولای متقیان علی (علیه السلام) نامشان را « احرار» گذاشته است. « إنّ قوماً عَبدوا الله رغبةً فَتِلک عِبادة التُجّار وَ إِنَّ قوماً عَبدوا الله رَهبة فتِلک عِبادة العبید و إنّ قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادة الأحرار – گروهی از مردم خداوند را به شوق بهشت عبادت می کنند که این عبادت تجارت پیشگان است و گروهی دیگر خداوند را از ترس جهنم عبادت می کنند که این عبادت بردگان است و گروه سوم خداوند را به خاطر شکر از او عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است. » (نهج البلاغه، حکمت 237)

شاد باش ای عشق خوش سودای ما            ای طبیب جمله علت‌های ما.

 ای دوای نخوت و ناموس ما                    ای تو افلاطون و جالینوس ما

بنابراین تکذیب کنندگان دین، آنهایی که به بهشت و جهنّم و جهان آخرت ایمان ندارند، کسانی هستند که به معرفت و عشق و محبت خداوندگار هستی نرسیده‌اند. پروردگار مهربان برای درمان و هدایت انسان از مسیر عشق و محبّت وارد شده است و نخست او را به آفرینش و خلقت توجّه می‌دهد تا عطای بی دریغ و محبّت و مهر نامنتهایش و بویژه جمال زیبائی اش  که منشأ و مبدأ هر زیبائی است، دیده شود « الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ » و مهمتر و جاذب‌تر از همه نعمت‌ها ، خلقت انسان است که فرمود« فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ »

در روایت می‌خوانیم که خداوند آدم و فرزندانش را بر صورت رحمن آفریده است  و نیز روایت است که : « إنّ اللّه خلق‏ آدم‏ علی‏ صورته»‏. و همچنین وارد شده است که : « ما خلق اللّه شیئا أشبه به من آدم- خداوند هیچ موجودی را شبیه تر به خودش از آدم نیافریده است»  (هزار و یک کلمه ؛ ج‏۱  ص۲۰۴) ملا صدرا در شرح بر اصول کافی در ذیل روایت «ان الله خلق آدم علی صورته» : می‌فرماید: «خداوند از مَثل منزه است اما از مثال نه و اگر بین نفس و روح آدمی با خداوند شباهت نبود، امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه، پس بین نفس آدمی با خالقش در ذات و صفات و افعال مشابهت وجود دارد.» (شرح أصول کافی (صدرا) ج‏۳ ص۳۹۲) و نیز : «بدان که انسان کامل چون خلیفه خداوند است بر صورت خداوند آفریده شده است.» (مفاتیح الغیب ص۱۹) امام خمینی (قدس سرّه) می‌فرماید« جناب محمّد بن مسلم گفت پرسیدم از حضرت باقر، علیه السلام، از آنچه روایت کنند که « سألت أبا جعفر، علیه السّلام، عمّا یروون أنّ الله خلق آدم، علیه السّلام، علی صورته. فقال: هی صورة محدثة مخلوقة، [و]‏‏ ‏‏اصطفاها الله و اختارها علی سائر الصّور المختلفة، فأضافها إلی نفسه کما أضاف «الکعبة» إلی نفسه، و «الرّوح» إلی نفسه، فقال: «بیتی» و «نفخت فیه من روحی – همانا خداوند آفرید آدم را بر صورت خود.» فرمود: «آن صورتی است تازه آفریده شده، برگزید خدا آن را و اختیار فرمود آن را بر سایر صورتهای مختلفه، پس نسبت داد آن را به سوی خودش، چنانچه نسبت داد «کعبه» را به سوی خود و «روح» را به سوی خود، پس فرمود: «خانه من» و «دمیدم در آن از روح خود.» (اصول کافی، ج 1، ص 134،« کتاب توحید»،« باب الروح»، حدیث 4)

شرح صدر این حدیث شریف از احادیث مشهوره بوده از زمان ائمه، علیهم السلام، تا زمان ما، و همیشه در کتب فریقین به آن استشهاد شده است. و حضرت باقر، سلام الله علیه، صدور آن را تصدیق فرموده، منتهای مقصود آن را بیان فرمودند.» (شرح چهل حدیث،حدیث ۳۸)

در انتها این سؤال را می‌پرسیم که آیا می‌دانی مهمترین شباهت انسان با خدا در چیست؟ با مقدماتی که گفته شد باید به این نتیجه برسیم که مهمترین شباهت در مهر و عطوفت و در عشق ورزیدن است اگر باور نداری به انبیاء و اولیائش نگاه کن پس خدای مهربان از ما نیز همین را خواسته است؛ هنر عشق ورزیدن.

گر نور عشق حقّ به دل و جانت اوفتد             بالله کز آفتاب فلک خوب تر شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر               کز آب هفت بحر به یک موی  تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود                  در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر                    زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

وصلی الله علی محمد و آله

جلسه چهارم      1400/6/17

آیات شریفه :« وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴿۱۰﴾ كِرَامًا كَاتِبِينَ ﴿۱۱﴾ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۱۲﴾- و قطعا بر شما نگهبانانى [گماشته شده]اند (۱۰) [فرشتگان] بزرگوارى كه نويسندگان [اعمال شما] هستند (۱۱) آنچه را مى ‏كنيد مى‏ دانند (۱۲)»

 عنوان: فریب تغییر و فراموشی، در گذر زمان

« وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ » این آیه شریفه به نوعی پاسخگوی شبهه‌هایی است که به انکار معاد و روز جزای الهی برمی‌گردد؛ از جمله اندیشه محو شدن آثار اعمال و گذشت زمان و فراموشی حوادث خوب و بد و آنچه که انسان مادّی با اندیشه ظاهر بین خود آن را تمام شده می‌پندارد. تصور کنید که اگر حوادث و صحنه‌ها از برابر چشمان ما پنهان نمی‌شد یا مانند غرفه‌های مختلف یک نمایشگاه برای ما قابلیت بازدید دوباره در همین دنیا را داشت، گنهکاران بسرعت گناهان خود را از یاد نمی‌بردند و جرم و جنایت‌ها پنهان نمی‌شد و اگر زمان اینگونه در حال گذر نبود و حوادث را در پشت دیوار گذشته، از برابر چشمان ما پنهان نمی‌کرد، ضرورت پرپایی قسط و عدالت و ضرورت مکافات و پاداش، تا این اندازه کم‌رنگ نمی‌شد و زمینه امتحان اینگونه فراهم نمی‌آمد و فریاد انسان‌ها و انزجار آنها از حضور و وجود صحنه‌های دلخراش و منزجر کننده و نفرت‌آور در محیط زندگی‌ بسیار بیشتر و فراگیرتر می‌شد؛ آنچنان که فریاد دادخواهی مردم قطع نمی‌شد؛ در مثال می‌توان این حقیقت را به لاشه مردار متعفنی تشبیه کرد که اگر وزش بادها و جابجایی هوا از آلودگی هوا و غیرقابل تنفس شدن آن جلوگیری نمی‌کرد، انسان‌ها قادر به تحمل زندگی بر روی زمین نبودند. بنابراین اگر مصلحت در عالم طبیعت و ادامه حیات این‌طور اقتضا می‌کند که زمان و حوادث در حال گذر باشند، نباید این مسأله باعث غرور و فریب باشد.  خداوند در آیه شریفه « وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ »  می‌فرماید: که هیچ چیز از اعمال شما از میان نرفته و نمی‌رود؛ چرا که بر شما محافظینی گمارده‌ام تا همه چیز را همان‌طور که اتفاق افتاده ثبت و ضبط می‌کنند. شخص زندیقی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «چه علّتی دارد که فرشته‌های گماشته بر بنده‌ها، خوب و بد آنها را می‌نویسند با اینکه خدا نهان و نهان‌تر آنها را می‌داند»؟ فرمود: «خداوند به همین خاطر(نوشتن اعمال بندگان) ملائکه را به عبادت مأمور نموده و گواهان خلقش قرار داده، تا بندگان بیشتر مواظب طاعت خود باشند و از گناه، بیشتر خودداری کنند -‌ اسْتَعْبَدَهُمْ بِذَلِکَ وَ جَعَلَهُمْ شُهُوداً عَلَی خَلْقِهِ لِیَکُونَ الْعِبَادُ لِمُلَازَمَتِهِمْ إِیَّاهُمْ أَشَدَّ عَلَی طَاعَةً اللَّهِ مُوَاظَبَةً وَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ أَشَدَّ انْقِبَاضاً » «بسا بنده‌ای که قصد گناه می‌کند، و فرشته را یاد می‌آورد و از گناه باز ایستد و می‌گوید پروردگارم مرا می‌نگرد، و حافظان(از ملائکه خدا) گواه بر من شوند، (امام در ادامه فرمود:)و نیز خدا به لطف خود آن‌ها را بر بندگانش گماشته تا به فرمان خدا، دیوان سرکش، و جانوران زمین و آفات بسیاری را (که بندگان نمی‌بینند) از آنها دور گردانند، تا فرمان خدا عزّوجلّ برسد».(الإحتجاج، ج۲، ص۳۴۸)

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد        حسابش با کرام الکاتبین است

   از این رو انسان نباید میدان را خالی از گواه و شاهد ببیند و مانند خلوت‌های خود که گمان می‌کند کسی او را نمی‌بیند، جسارت بر گناه در دلش قوّت گیرد. امام علی (علیه السلام) فرمود: «… ای گروه شیعیانم! بر کرداری که از ثوابش بی‌نیاز نمی‌باشید شکیبا باشید. و خود را شکیبا دارید از ارتکاب کاری که صبر بر عقابش ندارید-  مَعَاشِرَ شِیعَتِی اصْبِرُوا عَلَی عَمَلٍ لَا غِنَی بِکُمْ عَنْ ثَوَابِهِ وَ اصْبِرُوا عَنْ عَمَلٍ لَا صَبْرَ لَکُمْ عَلَی عِقَابِهِ – صبر بر طاعت را از صبر بر عذاب خدای عزّوجلّ آسان‌تر خواهیم یافت. بدانید که شما عمری محدود و آرزویی بلند و نفَسی چند دارید. به ناچار عمر به سر می‌رسد و دفتر آرزو بر هم نهاده می‌شود و نفس‌ها به پایان می‌آید سپس اشک از دیده ریخت و این آیه را خواند: وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» (لأمالی للصدوق، ص۱۰۸).پيامبر مکرم اسلام (صلى ‌الله ‌عليه‌ و ‌آله) از جانب خداوند تبارك و تعالى روايت نموده است:« اِنّى حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلى نَفْسى وَ جَعَلْتُهُ بَيْنَـكُمْ مُحَرَّما ، فَلا تَظالَموا- اى بندگان من! همانا ظلم را برخود حرام كردم و آن را در ميان شما نيز حرام كردم. پس بر يكديگر ظلم نكنيد.» (صحيح مسلم ، ج ۴، ص ۱۹۹۴، ح ۵۵)

خداوند آسمان و زمین را بر پایه عدالت بنا نمود «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض‌« پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: « آسمان‌ها و زمین به سبب عدالت است که پایدار و ثابت است».(عوالی اللئالی ، ج ‌۴، ص ۱۰۳) همانطور که سیارات در مدار خود با فاصله دقیق و منظمی به دور خورشید می گردند و سیاره زمین اگر به اندازه کمی از مسیر خود منحرف و  به خورشید نزدیک‌تر یا از آن دورتر شود، می‌سوزد یا منجمد می‌شود، در آسمان و زمینِ روح و جسم انسان نیز چنین است؛در عرصه خانواده و اجتماع عدم اجرای قسط و عدالت و برهم خوردن تعادل در میان اقشار جامعه از نظر فقر و غنی و اجرای قوانین عادلانه، باعث فروپاشیدگی نظام جامعه و امنیت و آرامش و تضییع نعمت‌های الهی خواهد شد. امام صادق (عليه‌ السلام) به مفضل بن عمر فرمود: « اكنون به اين چارپايان بنگر. ببين چگونه هر يك به طور جداگانه در پىِ مادرانشان هستند… همچنين بسيارى از پرندگان، مانند: مرغ و قرقاول و كبك، را مى‌بينى كه از همان ساعتى كه از تخم بيرون مى‌آيند به دنبال دانه مى‌روند. آن جوجه هایی  كه ناتوان‌اند و حركتى ندارند، مانند: جوجه كبوتر اهلى و كبوتر صحرايى وسينه سرخ، در قلب مادران آنها، مهربانى زيادى نهاده شده است؛ به گونه‌اى كه خوراك را پس از جمع آورى در چينه‌دانشان، در دهان آنها مى‌گذارند و پيوسته آنها را غذا مى‌دهند تا خودشان در انجام دادن كارهايشان استقلال يابند. به همين دليل (ناتوانى جوجه‌ها) است كه كبوتر، مانند مرغ، از جوجه زياد بر خوردار نمى‌شود، به جهت اين كه مادر بتواند جوجه‌هايش را خوب بپروراند تا رنجور نگردند و تلف نشوند. روزىِ همه آنها به عدالت و از روى تدبير خداوندِ داناى مهربانِ آگاه، عطا شده است -فَكُلٌّ اُعطىَ بِقِسطٍ مِن تَدبيرِ الحَكيمِ اللَّطيفِ الخَبيرِ » (بحار الأنوار ، ج ۶۴، ص ۵۴) وقتى كه از حضرت على (عليه‌ السلام) درباره قضا و قدر، پرسيدند، فرمودند: «نگوييد: خدا آنان(گناهكاران) را به خودشان وانهاده است، كه با اين سخن خدا را سبك مى‌كنيد، ونگوييد: خدا آنان را بر انجام دادن گناهان، مجبور ساخته است؛ كه با اين سخن به خدانسبت ظلم مى‌دهيد بلكه بگوييد: الخَيرُ بِتَوفيقِ اللّه ‌ِوَالشَّرُّ بِخِذلانِ اللّه‌ِ وَ كُلٌّ سابِقٌ فى عِلمِ اللّه‌ِ- خير در سايه توفيق خدا و شر به خاطر يارى نشدن ازجانب خداست و همه اينها از قبل در علم خداوند بوده است.»)الاحتجاج ، ج ۱، ص ۴۹۲، ح ۱۲۲)

در مناجات امام سجاد (عليه‌ السلام) می‌خوانیم: « اَللّهُمَّ يَا مَنْ لا يَرْغَبُ فِى الْجَزاءِ وَ يا مَنْ لا يَنْدَمُ عَلَى الْعَطاءِ، وَ يا مَنْلا يُكافِى‌ءُ عَبْدَهُ عَلَى السَّواءِ، مِنَّتُكَ اِبْتِدَاءٌ، وَ عَفْوُكَ تَفَضُّلٌ، وَ عُقُوبَتُكَ عَدْلٌ، وَ قَضاؤُك خِيَرَةٌ، اِنْ اَعْطَيْتَ لَمْ تَشُبْ عَطاءَكَ بِمَنٍّ، وَ اِنْ مَنَعْتَ لَمْ يَكُنْ مَنْعُكَ تَعَدِّيا، تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ وَ اَ نْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ – خدايا! اى كسى كه در برابر احسانت توقع جبران ندارى، و اى كسى كه از بخشش پشيمان نمى‌شوى و اى كسى كه مزد بنده خود را نه به همان اندازه بلكه بيشترمى‌دهى، تو در نعمت بخشيدن آغاز كننده‌اى و بخشايشت از روى لطف است. مجازاتت عدالت است و قضاوتت بهترين است. اگر عطا كنى، آن را به منّت آلوده نمى‌كنى و اگرمحروم نمايى، از روى ستم نيست. هركس تو را شكر گزارد، پاداشش مى‌دهى و حال آنكه شكر گزارى را تو خود به او الهام نموده‌اى»(صحيفه سجّاديه ، از دعاى ۴۵)

به شکر اینکه داری فرصتی، تعمیر دلها کن               که کوتاه است عمر کامرانی برق فرصت را

عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید        میسّر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را

عنوان: از احوال ملائکه حافظ و کاتب، بیشتر جویا شویم!

« كِرَامًا كَاتِبِينَ *يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ » برخی روایات وارده درباره احوال ملائکه و مأموریت آنها چنین توضیح داده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدا شما را از برهنه شدن نهی نمود، شرم کنید از فرشته‌ها که با شمایند « الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ لَا یُفَارِقُونَکُمْ إِلَّا عِنْدَ إِحْدَی ثَلَاثِ حَاجَاتٍ الْغَائِطِ وَ الْجَنَابَةِ وَ الْغُسْلِ. –  کرام کاتبینی که از شما جدا نشوند مگر در سه حاجت: غائط،جنابت، غسل»(بحارالأنوار،ج۵۶، ص۲۰۰) روایت دیگر از عبدالله ‌فرزند ‌موسی‌بن‌جعفر(علیهما السلام) است که می‌گوید: از پدرم درباره دو فرشته موکّل بر انسان پرسیدم که: « آیا هرگاه بنده‌ای قصد گناه کند یا قصد کار نیک کند می‌دانند»؟ فرمود: « رِیحُ الْکَنِیفِ وَ رِیحُ الطِّیبِ سَوَاءٌ؟ قُلْتُ لَا  – بوی ادرار و بوی عطر یکی است»؟ گفتم: «نه»، فرمود: «همانا بنده چون آهنگ کار نیک کند نفسش خوشبو بیرون می‌آید، پس فرشته دست راست به فرشته دست چپ گوید: برخیز [و دنبال کار خود رو] زیرا این بنده آهنگ کار خوب کرده، و هنگامی‌که آن کار خوب را انجام داد زبانش قلم او باشد و آب دهانش مرکب او و آن را برای او ثبت کند(فَإِذَا فَعَلَهَا کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ فَأَثْبَتَهَا لَهُ)، و هرگاه آهنگ گناه کند نفسش بدبو بیرون می‌آید، پس فرشته دست چپ بدست راستی گوید: توقّف کن [و دست نگهدار و چیزی ننویس] زیرا او آهنگ گناه کرده، و چون آن گناه را به‌جا آورد زبانش قلم او است و مرکبش آب دهان او، و آن گناه را بر او ثبت می‌کند» ( الکافی، ج۲، ص۴۲۹)

روایت دیگر از جناب سعد السعود است که از کتاب قصص القرآن هیصم‌بن‌محمّد نیشابوری نقل کرده: «عثمان به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: «برایم بفرمایید چند فرشته با بنده می‌باشند»؟ ایشان فرمود: «فرشته­ای بر طرف راستت، که کارهای نیکت را می­نویسد و یکی هم بر طرف چپت؛ هنگامی‌که کار نیکی انجام دهی، ده برابر می­نویسد و هنگامی‌که کار بدی می‌کنی، فرشته­ای که در طرف چپ است به آنکه در طرف راست است می­گوید: بنویسم»؟ او می­گوید: «شاید استغفار نماید و توبه کند»، هنگامی‌که برای بار سوّم این سؤال را از او کرد، می‌گوید: «آری، بنویس، خداوند ما را از [دست] او راحت کند! چه همدم بدی است و چه کم خداوند عزّوجلّ را مراقبت می­کند و چه کم از او شرم می­نماید». خداوند می­فرماید: انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌آورد مگر اینکه همان دم، فرشته‌ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت [و ضبط آن] است!. (ق/۱۸) و دو فرشته در مقابل و پشت تو هستند، خداوند سبحان می­فرماید:  براى انسان مأمورانى است که پى درپى، از پیش رو، و از پشت سرش او را به فرمان خدا  [از حوادث غیرحتمى حفظ] مى کنند(رعد/۱۱) و فرشته­ای پیشانی تو را گرفته است و هنگامی‌که برای خداوند فروتنی کنی، تو را بلند می­کند و هنگامی‌که بر خداوند گردن‌کشی کنی، تو را به زمین می­زند و رسوایت می­کند، و دو فرشته بر روی دو لب تو هستند که فقط صلوات بر محمّد (صلی الله علیه و آله) را ثبت می­کنند، و فرشته­ای بر روی دهانت ایستاده که نمی­گذارد مار(حیوانات موذی) در دهانت داخل شود، و دو فرشته بر روی دو چشمت هستند که این­ها همه با هم ده فرشته می­شوند و [این ده فرشته] بر هر انسانی گمارده شده­اند و فرشتگان شب متفاوت از فرشتگان روز هستند« فَهَؤُلَاءِ عِشْرُونَ مَلَکاً عَلَی کُلِّ آدَمِیٍّ وَ إِبْلِیسُ بِالنَّهَارِ وَ وُلْدُهُ بِاللَّیْلِ » که همگی در مجموع بیست فرشته می­باشند که بر هر انسان گماشته شده­اند، به علاوه خود ابلیس در روز، و فرزندان ابلیس در شب، خداوند متعال فرمود: وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ و خداوند عزّوجلّ فرمود: [به خاطر بیاورید] هنگامی را که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند اعمال او را دریافت می‌دارند. (ق/۱۷)».

روایت دیگر از امام کاظم (علیه السلام) است که فرمود: «‌ إِذَا مَرِضَ الْمُؤْمِنُ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی صَاحِبِ الشِّمَالِ لَا تَکْتُبْ عَلَی عَبْدِی مَا دَامَ فِی حَبْسِی وَ وَثَاقِی ذَنْباً وَ یُوحِی إِلَی صَاحِبِ الْیَمِینِ أَنِ اکْتُبْ لِعَبْدِی مَا کُنْتَ تَکْتُبُهُ فِی صِحَّتِهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ. –  چون بنده‌ای بیمار شود خدا به فرشته دست چپ وحی می‌کند: تا در بند من است بر او گناهی ننویس، و به دست راستی وحی می‌کند: هر کار نیکی که در تندرستی او برای او می‌نوشتی بنویس».( الکافی، ج۳، ص۱۱۴) روایت دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله)است که فرمودند: « أَنْقُوا أَفْوَاهَکُمْ بِالْخِلَالِ فَإِنَّهَا مَسْکَنُ الْمَلَکَیْنِ الْحَافِظَیْنِ الْکَاتِبَیْنِ… – دهانتان را با خلال پاکیزه کنید، که دهان جایگاه دو ملکی است که اعمال تو را می‌نویسند، مرکبشان آب دهان و قلمشان زبان است. و هیچ‌چیز برای آن‌ها بدتر از باقیمانده غذا در دهان نمی‌باشد».( مکارم الأخلاق، ص۱۵۲)

روایت دیگر از رسول مکرّم اسلام وارد شده است که حضرت فرمودند:‌ «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ لَمْ یَهْلِکْ عَلَی اللَّهِ بَعْدَهُنَ إِلَّا هَالِکٌ… – چهار خصلت است که در هرکه باشد [هنگام] ورود به [پیشگاه] خداوند پس از آن‌ها هلاک نگردد مگر آنکه سزاوار هلاکت باشد: بنده آهنگ کار خوب کند که آن را انجام دهد، که اگر آن را نکند یک حسنه خداوند برای او بنویسد به‌خاطر حسن نیّت او، و اگر آن را بکند خداوند برایش ده حسنه بنویسد، و بنده آهنگ کار بد کند که آن را انجام دهد، پس اگر انجام ندهد چیزی بر او نوشته نشود و اگر به جا آورد تا هفت ساعت مهلتش دهند، و فرشته‌ی موکّل حسنات به فرشته‌ی موکّل سیئات که در طرف چپ است گوید: شتاب مکن شاید دنبال آن (کار بد) کار خوبی کند که آن را محو سازد (و از بین ببرد) زیرا خدای عزّوجلّ فرماید: «‌ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ – چرا که حسنات، سیئات [و آثار آن‌ها را] از بین می‌برند. (هود/۱۱۴)» و یا آنکه آمرزش خواهد و استغفار کند پس اگر گوید:« أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِیزَ الحَکِیمَ الْغَفُورَ الرَّحِیمَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ » چیزی بر او نوشته نشود، و اگر هفت ساعت بگذرد و دنبالش حسنه‌ای نیاورد [و کار نیکی نکند] و استغفار هم نکند فرشته حسنات به فرشته‌ی سیئات گوید: بنویس [گناه را] بر این بدبخت محروم [از خیر]. » (الکافی، ج۲، ص۴۲۹) و روایات بسیار دیگری که به دلیل اختصار از ذکر آنها صرف نظر می‌کنیم.

اکنون بطور گذرا عواملی را که باعث انس ملائکه خدا با مؤمنین یا دوری آنها می‌شود، از زبان برخی روایات مرور می‌نمائيم: امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ای که در آن غنا و ساز و آواز نواخته شود، از مصیبت‌ها و بلاهای دردناک در امان نیست و دعا در آن خانه مستجاب نمی‌گردد و فرشتگان به آن خانه وارد نمی‌شوند. (دعائم الاسلام، ج 2، ص 280) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سوال شد: «آیا شیطان می‌تواند با انسان هم‌ غذا شود؟» فرمود: «آری»، هر غذائی که نام خدا بر آن برده نشود، شیطان با آنان هم غذا می‌گردد و خداوند برکت را از آن سفره بر می‌دارد.» (بحارالانوار، ج 92، ص 258) امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: خانه اى که در آن، قرآن خوانده شود و خداوند متعال در آن یاد شود، برکتش بسیار مى گردد و فرشتگان، به آن خانه، رفت و آمد مى کنند و شیاطین از آن دور مى ‏شوند و براى آسمانیان، چنان مى‏ درخشد که ستارگان، براى زمینیان مى‏ درخشند. (بحار الأنوار 93/161) پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله می فرماید:فرشتگان، به هر خانه اى که مهمان به آن وارد نشود، وارد نمى شوند. (جامع الأخبار، ص 378) ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام) ارتباط با ملائکه الهی را هم به دنبال دارد؛ رسول اکرم (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) فرمود: ما خاندانى هستیم که خداوند آنان را پاک و منزه قرار داده؛ ما از درخت نبوت آفریده شده‌ایم، و ما جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان، خانه ى رحمت و سرچشمه ى علم و دانشیم. (درّ المنثور 199:5) در روایت می خوانیم که: « نماز صبح از میان نمازها این امتیاز را دارد که ملائکه شب و ملائکه روز آن را مشاهده می کنند. زیرا نماز صبح اگر در اول وقت خود انجام شود دقیقاً در لحظه ای انجام شده است که ملائکه شب جای خود را به ملائکه روز می‌دهند. و هر دو گروه از فرشتگان شاهد اقامه آن خواهند بود. بنابراین نماز صبحی که در اول وقت خوانده می‌شود در دو پرونده ثبت می‌شود(دعا کنندگان و شواهد بیشتری از ملائکه دارد).»(وسایل شیعه،ج3،ص156)

هر كجا پا بنهى حسن وى آنجا پيداست        هركجا سر بنهى سجده‏گه آن زيباست

همه سرگشته آن زلف چليپاى ويند             در غم هجر رُخش، اين همه شور و غوغاست

جمله خوبان برِ حُسن تو سجود آوردند       اين چه رنجى است كه گنجينه پير و برناست؟

عاشقان، صدرنشينانِ جهانِ قدسند             سرفراز آنكه به درگاه جمال تو گداست

وصلی الله علی محمد و آله

جلسه پنجم      1400/6/21

آیات شریفه : «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿۱۳﴾ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴿۱۴﴾ … يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ ﴿۱۹﴾ – قطعا نيكان به بهشت اندرند (۱۳) و بي‏شك بدكاران در دوزخند (۱۴) روز جزا در آنجا درآيند (۱۵) و از آن [عذاب] دور نخواهند بود (۱۶) و تو چه دانى كه چيست روز جزا (۱۷) باز چه دانى كه چيست روز جزا (۱۸) روزى كه كسى براى كسى هيچ اختيارى ندارد و در آن روز فرمان از آن خداست (۱۹)»

عنوان:عمل اندک، با یقین، بهتر از عمل بسیار، با تردید

«‌ إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ » آنچه در این دو آیه شریفه مطرح شده، خلاصه آن چیزی است که باید به آن ایمان قلبی و یقین داشت، باید راه زندگی خود را پیدا کنیم، باید تصمیم جدی بر پیمودن را ه نیکوکاران داشته باشیم؛ چرا که سعادت و آسایش ابدی به آنها تعلق دارد و فسق و فجور جز به جهنّم سوزان منتهی نمی‌شود. براستی آیا ما در قلب خود به این حقیقت یقین داریم و راه زندگی خود را پیدا کرده‌ایم؟ یا اینکه هنوز در شک و تردید بسر می‌بریم و یکدله نشده‌ایم؟ ما اظهار مى کنیم که عطا کننده و گیرنده و مانعی جز خالق هستی وجود ندارد و به هیچ کس جزآنچه خداوند تقدیر نموده و قسمت بندگان قرار داده است، نمى رسد و آنچه مقرر شده را نمی‌توان تغییر داد، امام صادق(ع) فرمود: «از نشانه‌های صحت یقین مسلمان آن است كه به بهای خشم خدا، رضایت مردم را به دست نیاورد و آنان را به سبب آنچه خدا به آنها نداده، سرزنش نكند، زیرا رزق و روزی به وسیله حرص و آز به دست نمی‌آید و كسی نیز مانع رسیدن آن نمی‌تواند شود -‌ فان الرزق لا یسوقه حرص حریص و لا يردّه كراهیة كاره » و اگر كسی از شما از رزق خویش گریزان باشد، همان گونه كه از مرگ می‌گریزد، به یقین، روزیش به او می‌رسد، همان طور كه مرگ، او را در برمی‌گیرد. سپس فرمود: خداوند از روی عدل و قسط خویش، آسایش و راحتی را در یقین و رضا، و غم و اندوه را در تردید و خشم، نهاده است.( بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۱۴۳، ح ۷)

    برو تكيه بر حكم تقدير كن                       نه چون جاهلان ترك تدبير كن‏

     چو كس را رضايت بود بر قضا،               شود از غم و رنج گيتى رها

اما باطن و قلب ما این گفته‌ها را قبول ندارد، همانطور که قرآن مى فرماید: «یَقُولُونَ بِاَفْواهِهِم مَّا لَیْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکتُمُونَ – یعنى با زبان اظهار مى کنند آنچه در قلوبشان نیست و خدا به آنچه پنهان مى دارند آگاه است.» (آل عمران/167)  خوشا به حال اهل یقین که قرآن در وصفشان می‌گوید: « وَالَّذینَ یُؤمِنونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ مَا أُنزِلَ مِنْ قَبلِکَ وَ بِالأَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون  – آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو بر پیامبران پیشین نازل گردیده ایمان مى آورند و به رستاخیز یقین دارند»(بقره/ 4)

امام صادق (علیه السلام) در اهمیّت و ضرورت تحصیل یقین فرمودند: « یقین، انسان را به هر مقام گرانقدر و عجیبى مى رساند، در نزد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره حضرت عیسى(علیه السلام) گفته شد که بر روى آب راه مى رفت، آن حضرت فرمودند: اگر به یقین حضرت عیسى(علیه السلام)افزوده مى شد، هر آینه در هوا  نیز راه مى رفت درست مانند من که در شب معراج بر هوا سوار شدم و با حضرت حق مصاحب گشتم.- … لو ازداد یقینه لمشى فى الهواء»( بحار، ج 2، ص 534)   

     همچو عیسی بر سرش گیرد فرات          که ایمنی از غرقه در آب حیات

      گوید احمد گر یقینش افزون بدی            خود هوایش مرکب و مأمون بدی

      همچو من که بر هوا راکب شدم             در شب معراج مستصحب شدم

 جابر جعفى مى گوید: «حضرت صادق(علیه السلام) به من فرمود: اى برادر جعفى، ایمان از اسلام برتر است و یقین از ایمان بالاتر است و چیزى گران بهاتر از یقین نیست –  الایمان افضل من الاسلام و ان الیقین افضل من الایمان و ما من شىء اعز من الیقین.»( بحارالانوار، ج 70، ص 13۶) مرحوم مجلسى در ذیل این روایت مى گوید: «یقین در وجود هر کسى که تجلى کند، از او معصیت صادر نمى شود، اما در ایمان این طور نیست، بخصوص که ایمان اکثر مردم تقلیدى و ظنى است و با کم ترین وسوسه نفس و  شیطان از بین مى رود.»

مثلا وقتى طبیب مى گوید: فلان غذا براى فلان بیمارى ضرر دارد، یا موجب فزونى بیمارى یا دیر خوب شدن است مردم گفته طبیب را بخوبی اجرا  مى کنند. اما با این همه آیات و روایات، که از انبیا و ائمه(علیهم السلام)نسبت به معاصى رسیده که گناهان موجب هلاکت و عذاب شدید است، مردم کمتر توجه مى کنند. و این نیست مگر از ضعف ایمان و نبود یقین.

هشام بن سالم گوید: «شنیدم امام صادق(علیه السلام)مى فرمود: عمل اندک پیوسته با یقین، نزد خدا افضل است از عمل بسیار بدون یقین – ان العمل الدائم القلیل على الیقین افضل عندالله من العمل الکثیر على غیر یقین».(کافی، ج۳، ص۸۴) مولای متقیان علی(ع) فرمود: (ای مردم! از خدا طلب یقین كنید و در عافیت و سلامت به آن روی آورید، « فأن اجل النعمه العافیه و خیر ما دام فی القلب الیقین- پس همانا عافیت، نهایت نعمت است، و بهترین چیزی كه در قلب پایدار می‌ماند، یقین است و زیانكار، كسی است كه دینش را از كف بدهد.» (بحار الانوار، ج۷۰ ص ۱۷۶، ح ۳۳)

« يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ * وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ » چنانچه ما یقین داشتیم که با زشتی‌ها همراه شدن همان چشیدن آتش در روز جزا ست و هیچ چیز نمی‌تواند ما را از حضور در آتش معاف کند، هرگز خود را آلوده به گناه نمی‌کردیم. پیامبر(ص) فرمود: به جبرئیل گفتم: تفسیر یقین چیست؟ گفت: تفسیرش این است كه مؤمن آن گونه برای خدا عمل كند كه گویی او را می‌بیند، زیرا اگر او، خدا را نمی‌بیند، خداوند او را می‌بیند- المؤمن یعمل لله كانه یراه، فان لم یكن یری الله فان الله یراه – و یقین داشته باشد كه آنچه به او می‌رسد به خطا نبوده، و آنچه به او نمی‌رسد تقدیرش نیست.( بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۱۷۳، ح ۲۷) امام صادق(ع) فرمود: «هر كس زهد ورزد و به دنیا بی‌اعتنا گردد، خداوند حكمت را در قلبش ثابت می‌گرداند و زبانش را بدان گویا می‌سازد و او را به عیبهای دنیا و درد و داروی آن بصیر و آگاه می‌كند و به سلامت از دنیا به سوی دارالسلام خارج می‌سازد.»( اصول كافی، ج۲، ص ۳۳، باب ۹، ح ۲۷)

عيب خود گويم، به عمرم من نكردم بندگى      اين عبادتها بود سرمايه شرمندگى

دعوى “ايّاك نعبد” يك دروغى بيش نيست      من كه در جان و سرم باشد هواى بندگى

عنوان: قدرت‌های ماورائي آیتی از قدرت خداوندی

« وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ» به راستی انسان هر چه کند نمی‌تواند عظمت و ژرفای روز جزا را آن طور که هست دریافت نماید؛ چرا که این مسأله از مقوله خلق و آفرینش است نه از قبیل تفهیم و تفاهم عقلی، چگونه انسان موجودی را که از آفرینش او بی‌اطلاع است می‌تواند درک کند؟ علی الخصوص که صحبت از ادراکات و قوای برتری است که برای انسان پس از مرگ مکشوف می‌شود و مدرکات و یافته‌های آن کاملا متفاوت با آنچه تاکنون داشته می‌باشد. مانند کسی که با چشمان دنیایی به هر سویی که بر می‌گردد آن را می‌بیند آن هم با شعاع و توانی محدود، اما پس از مرگ به او چشمی بدهند که همه جهات را بتواند با هم ببیند، ظاهر و باطن، بیرون و درون را با هم مشاهده کند.اکنون چگونه در دنیا می‌خواهد تصور کند که چنین چیزی ممکن است و هر موجود با این ملاحظه(از همه ابعاد با هم)  چگونه قابل دیدن خواهد بود؟ در نظر ما گذشته و حال و آینده با هم قابل جمع نیست و دوران کودکی  و جوانی و پیری نمی‌تواند در یک جا و یک زمان با هم باشند و این به خاطر محدودیت‌های عالم طبیعت و تزاحم این امور با یکدیگر است؛ اما در ماوراء طبیعت از این محدودیت‌ها خبری نیست. از این رو خداوند متعال از ما خواسته است که همه چیز را با قدرت و علم و حکمت لا یتناهی  او بسنجیم نه با محدودیت‌ها و ناتوانی های بشری این چنین ضعیف؛  تا به خطا نرویم.تا به خطا نرویم. ابن عباس می‌گوید: که عاص بن   وائل استخوان پوسیده اى در دست گرفته، نزد پیامبر آمد و گفت: یا محمد آیا خداى تو این استخوان را بعد از آن که پوسیده است برمى انگیزاند؟ پیامبر فرمود: بلى، خداوند آن را برمى انگیزاند سپس تو را می‌میراند و بعد زنده مى گرداند سپس به دوزخ داخل می‌کند- قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» (یس/۷۹) شبهه ناممکن بودن حیات دوباره استخوان پوسیده‌ای که باد ذرّات آن را پراکنده است وقتی در وجود انسان قوّت می‌گیرد که امکان حیات دوباره آن را انسان با قدرت و دانش خود می‌سنجد و در نتیجه، آن را محال می‌پندارد. خداوند به انسان می‌گوید این امر را با دانش و قدرت خداوندی  بسنج که انسان را از هیچ آفریده، بدون آن که الگو و نمونه‌ای از قبل وجود داشته باشد. در این صورت چگونه این انسان می‌تواند زندگی و حیات دوباره را محال بداند و آن را انکار کند؟خداوند خواسته است که ما دریافتمان را از حقیقت آن روز با ملاک قدرت و علم الهی تنظیم و تصحیح کنیم « يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ » روزي است كه هيچ‌كس قادر بر انجام كاري به سود ديگري نيست، و همه‌ی امور در آن روز از آنِ خداست! ملک و قدرت و سلطه و عزّت و جبروت و زیبایی و روشنایی و هیبت و شکوه، تنها از آن خداوند است و او شریکی ندارد. جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است: « امر در چنین روزی و در همه روزها در اختیار خداوند است و با اوست. ای جابر! هنگامی‌که روز قیامت فرا می‌رسد، همه‌ی حاکمان از بین می‌روند و تنها حاکمی که باقی می‌ماند، خداوند است. (حاکمیت بر همه چیز خدایی و از سوی او و ماورائي است)- إِنَّ الْأَمْرَ یَوْمَئِذٍ وَ الْیَوْمَ کُلَّهُ لِلَّهِ یَا جَابِرُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بَادَتِ الْحُکَّامُ فَلَمْ یَبْقَ حَاکِمٌ إِلَّا اللَّهُ» (بحارالأنوار، ج۷، ص۹۵)

 اکنون می‌خواهیم با یادآوری قدرت‌های ماورائی اولیای الهی آمادگی بیشتری برای درک ابعاد روز پاداش و جزای الهی را در خود فراهم کنیم. موسى از جانب خدا مأمور مى شود که عصاى خود را بر کوه بزند تا دوازده چشمه به تعداد قبایل فرزندان اسراییل از آن بیرون آید. چنان که مى فرماید:  «… فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً…- به موسى گفتیم: با عصاى خود بر سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن خارج گردد»( بقره/60) «فَأَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیم- به موسى وحى کردیم که با عصاى خود بر دریا بزند. او عصاى خود را بر بخشى از آب زد، هر بخشى از آب، به صورت کوهى در آمد»( شعراء/63) توان غیبى حضرت مسیح (ع)را قرآن چنین نقل مى کند:  «…أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِکُمْ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ- مسیح به آنان گفت: من از گل مجسمه مرغ مى سازم و بر آن مى دمم تا به فرمان خدا مرغ گردد و کور مادرزاد ومبتلا به بیمارى پیسى را به امر خدا شفا مى دهم و مردگان را به امر خدا زنده مى کنم، شما را از آنچه خوردید و در خانه هاى خود ذخیره مى کنید خبر مى دهم. در این کارها براى شما حجت و نشانه حقانیت من هست اگر اهل ایمان باشید»( آل عمران/49). یوسف به برادران خود مى گوید: « اذْهَبُوا بِقَمیصی‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبی‏ یَأْتِ بَصیراً …* فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً…- این پیراهنم را ببرید و بر رخسار پدرم بیفکنید، دیدگان او باز و بینا مى شود. وقتى بشیر آمد و پیراهن را بر رخسار او افکند، دیدگان او بینا شد»( یوسف/ 93 و 96)

گفت يوسف ابن يعقوب نبی                 بهر بو ألقو علي وجه أبی

بهر اين بو گفت احمد در عظات           دائماً قرة عيني في الصلوة

بينی آن باشد كه او بوئي برد               بوی او را جانب كوئي برد

هر كه بويش نيست بی بينی بود            بوی آن بوئيست كان بينی بود

بر این اساس خداوند به نحو اکيد از ما می‌خواهد پروای آخرت و دغدغه روز جزای الهی را در خود تقویت کنیم تا عدالت فردي و اجتماعي، وحدت را رعایت کنیم و از ظلم و تعدّي بر يکديگر اجتناب نمائیم: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ – خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديکان فرمان مي دهد و از فحشا و منکر و ستم نهي مي کند؛ خداوند به شما اندرز می دهد، شايد متذکّر شويد». (نحل/90) و اين نتيجه ايمان به مبدأ و معاد است. انواع ستم ها و جنايت ها، نتيجه نداشتن ايمان به خدا و معاد است و در همين راستا، نقش مهم و اساسی اعتقاد به رستاخيز، نمايان می شود.

گرچه آن وصلت، بقا اندر بقاست            لیک در اول فنا اندر فنا است

در پایان این سوره شریفه روشن می‌شود که انفطار آسمان (که در آغاز سوره آمده است)، وعده دیدار و لقاء حق و طلیعه ظهور وجه الهی « كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ  وَ يَبْقى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ » است؛ خداوند از ما می‌خواهد که خود را برای دیدار محبوب آماده کرده قلب خود را از غیر او هر چه که باشد تطهیر کنیم و امید و اتکالی بر غیر او نداشته باشیم و غیر او را نخواهیم که همه چیز غیر او فانی است.  ابوبصیر گوید: «امام باقر (و امام صادق) فرمودند: آنگاه که موسی از پروردگار تبارک‌وتعالی خواست تا او را ببیند: قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ إِلَی الجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی؛ هنگامی‌که موسی از کوه بالا رفت، درهای آسمان گشوده شد و فرشتگان گروه‌گروه آمدند، درحالی‌که در دستشان ستون و بالای سرشان نور و روشنایی بود و گروه‌گروه از کنار او رد می‌شدند و می‌گفتند: «ای فرزند عمران! پا برجا باش، چرا که تو حاجتی بس بزرگ خواسته‌ای. موسی همچنان ایستاده بود تا اینکه پروردگار جلّ جلاله متجلّی شد؛ کوه را در هم کوبید و موسی بی‌هوش بر زمین افتاد. هنگامی‌که خدا روح را به او باز گرداند، به هوش آمد؛ گفت: خدایا من به سوی تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم.»( بحار الأنوار، ج۱۳، ص۲۲۸)

برو تو خانه دل را فرو روب           مهیا کن مقام و جای محبوب

چو تو بیرون شدی او اندر آید         به تو بی تو جمال خود نماید

کس کو از نوافل گشت محبوب          به لای نفی کرد او خانه جاروب

درون جان محبوب او مکان یافت       ز «بی یسمع و بی یبصر» نشان یافت

وصلی الله علی محمد و آله

پیمایش به بالا