جلسه اول 1400/4/17
آیه شریفه :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ – به نام خداوند رحمتگر مهربان»
قسمت اول:
عنوان: خوشا به کسى که همّت خویش را در آنچه به کارش آید مصروف کند
کریمه « بسم اللّه الرحمن الرحيم » که به فرمایش پیامبر رحمت (صلی الله علیه وآله)، كليد گشایش هر کتاب «مِفتاحُ كُلِّ كِتابٍ»(مکاتیب الرسول ج 1، ص56)، و سرآغاز پاکی و طهارت جسم و جان و گشاینده هر در بستهای است« مِفْتاحُ الْوُضوءِ و مِفْتاحُ كُلِّ شَيءٍ » ( مستدرك الوسائل، ج۱، ص۳۳۳)، و ضامن استجابت دعای امیدواران « لا يُرَدُّ دُعاءٌ أَوَّلُهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ » (الدعوات(راوندی) ص 52) و شفاى هر دردى و قوت هر دارو « شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ و عَونٌ لِكُلِّ دَواءٍ» ( نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص ۴۲) و ایمنی بخش از شرّ هر شیطانی است « سَتَرَتكَ فيما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ» (كافى، ج ۳ ، ص ۳۱۳) و میتواند تا خود بهشت تو را حمایت کند « لَو قَرَأتَ بِسمِ اللّهِ تَحفَظُكَ الْمَلائِكَةُ إلَى الْجَنَّةِ… » (فقه الرضا عليه السلام، ص۳۴۲)، اکنون در جلوهای دیگر از رحمت نامنتهای خود، در لباس و هیئت زیبای سوره مبارکه انشقاق، ضرورت تحصیل یکی دیگر از توانمندیهای لازم برای زندگی دنیا و آخرت را به ما یادآور میشود. « إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ … وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ … » ضرورت دارد که انسان توجه خود را معطوف به حادثهای کند که پیشاپیش قرآن از آن خبر میدهد. به تعبیر زیبای امیرمؤمنان علی (علیه السلام) « اِقْصِرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَلْزَمُكَ تَسْلَمْ وَ دَعِ اَلْخَوْضَ فِيمَا لاَ يَعْنِيكَ تُكْرَم – فکرت را به آن چه بر تو لازم است اختصاص ده تا سالم بمانی ، و از فرو رفتن در کاری که مربوط به تو نیست بگریز تا ارجمند باشی»(غرر الحکم، ج 1، ص 614) و در بیان زیبای دیگری فرمود: « طُوبَى لِمَنْ قَصُرَ هِمَّتُهُ عَلَى مَا يَعْنِيهِ وَ جَعَلَ كُلَّ جِدِّهِ لِمَا يُنْجِيه – خوشا به کسى که همّت خویش را در آنچه به کارش آید محدود کند و تلاش خویش را در راه رستگارى خود به کار بندد.»( غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 80)
خداوند در این سوره شریفه از ما میخواهد تا صحنههایی از آخرت را که به تصویر کشیده است، به مدد قوّة خیال خوب تصور کنیم. قوّهای که به تعبیر جناب بوعلی( رحمة الله علیه) اولین مبدأ تحریک بدن است « القوة الخیالیه فی الانسان هی المبدأ الاول لتحریک بدنه » (اشارات بوعلی، نمط ششم، فصل 14) متأسفانه این قوّة دائما مشغول « ما لا یعنیه» اموری است که نه تنها مفید به مهمّات زندگی انسان نیست؛ بلکه صدماتی از ناحیه آنها متوجه ما میگردد که هلاکت بار است؛ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: « عَـجِبْتُ لِمَنْ يَتَفَكَّـرُ فى مَـأْكُولِهِ كَيْـفَ لا يَتَفَـكَّـرُ فى مَعْـقُـولِهِ، فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَ يُودِعُ صَدْرَهُ ما يُرْدِيهِ – در شگفتم از كسى كه درباره خوراكيهاى خود انديشه و تأمل مى كند وليكن درباره نيازمنديهاى فكرى و عقلىاش تأمل نمىكند، پرهيز مىكند از آنچه معدهاش را اذيت مىنمايد و سينه و قلب خود را از چيزهایی پر مىكند که باعث تباهی او میشود.» (بحارالانوار، ج۱، ص۲۱۸) بخاطر این مانع بزرگ در تحصیل سعادت انسان است که امام خمینی (ره) فرمود: «بدان که اوّل شرط از براى مجاهد در این مقام (مقام تهذیب نفس) و مقامات دیگر، که مىتواند منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائر خیال است. چون که این خیال مرغى است بس پرواز کن که در هر آنى به شاخى خود را مىآویزد، و این موجب بسى از بدبختیهاست. و خیال یکى از دستاویزهاى شیطان است که انسان را به واسطهی آن بیچاره کرده به شقاوت دعوت مىکند… و ملتفت باش که خیالات فاسده قبیحه و تصورات باطله، از القائات شیطان است که مىخواهد جنود خود را در مملکت باطن تو برقرار کند، و تو که مجاهدى با شیطان و جنودش و مىخواهى صفحه نفس را مملکت الهى [و] رحمانى کنى، باید مواظب کید آن لعین باشى و این اوهامِ بر خلاف رضاى حق تعالى را از خود دور نمایى تا إنشاءاللّه در این جنگ داخلى، این سنگر را که خیلى مهم است از دست شیطان و جنودش بگیرى، که این سنگر به منزلهی سرحدّ(مرز) است، اگر اینجا غالب شدى، امیدوار باش.»( آداب الصلوة، ص44 )
يارب زگناه زشت خود منفعلم وز قول بد و فعل بد خود خجلم
فيضي بدلم ز عالم قدس رسان تا محو شود خيال باطل زدلم
عنوان: پس هر کس به لقای پروردگارش امیدوار است باید…
« يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ … »: در دنباله بحث شکافته شدن آسمان آیات بعدی بحث را به شرح مهمّترین اتفاق هستی هدایت میکنند که مسأله لقاء پروردگار جهانیان است. در قرآن کریم میخوانیم در مقابل کسانی که به دیدار پروردگار خود امیدوارند: « الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُون – آنان که میدانند در پیشگاه خداوند حاضر خواهند شد و بازگشتشان به سوی او خواهد بود. »(بقره/۴۶) و نیز میخوانیم : «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ – آن کسانی که امیدِ لقاء خدا را دارند بدانند که میرسند، آن زمانی که خدا برای وصال معیّن کرده، میرسد.» (عنکبوت/۵ ) بسیاری هم اعتقادی به دیدار خداوند ندارند « إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ - البته آنهایی که به لقاء ما دل نسبته و امیدوار نیستند و به زندگی پست دنیا دلخوش و دلبستهاند و آنهایی که از آیات و نشانههای ما غافلند. »(یونس/۱۱) از این رو خداوند با صراحت تمام میفرماید: « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ – اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد ». گذشته از این آیه شریفه که تصریح به مسأله لقاء پروردگار دارد، روایات بسیاری بر این اصل الهی تاکید دارند، اما در باره اینکه مراد از لقاء خدا چیست ،آیا ملاقات نِعَم بهشتی است؟یعنی سیب و گلابی ، حورالعین ، اشجار و انهار وچیزهایی که در بهشت به انسان میدهند ،فرمایشات امام خمینی(قدس سره) را از نظر گذراندیم.و جا دارد که در آیات و ادعیه وارده از ائمه (علیهم السلام) تأمل بسیار داشته باشیم. درباره اهل بهشت میخوانیم: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه – در آن روز چهرههایی شادابند. به سوی پروردگار خود مینگرند»(قیامت / 23 ـ 22) وشنیدهاید که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی از دختر خود پرسیدند: « فاطمه (علیهاالسّلام)! چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشتهی وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده است تا هر چه بخواهی تحقّق پذیرد.» حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پاسخ دادند: «شَغَلَنی عَن مسَئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدمَتِهِ، لا حاجَةَ لِی غَیرُ النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِیمِ – لذّتی که از خدمت حضرت حق میبرم، مرا از هر خواهشی بازداشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والای خداوند باشم.» (ریاحین الشریعة، ج۱، ص۱۰۵) در فرازی از مناجات شعبانیه آمده است: « و أنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إلَیک- خدایا چشمهای دل ما را منوّر کن به یک نوری که با آن نور ما بتوانیم به سوی تو نظر کنیم!» (الاقبال بالاعمال الحسنة، ج۳ ،ص ۲۹۹) و همچنین در صلوات و دعایی که بر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم وارد شده است میخوانیم: « و ارزُقهُ النَّظَرَ إلَی وَجهِکَ یَومَ تَحجُبُهُ عَنِ المُجرِمینَ- خدایا! به این پیغمبر ما روزی کن که نظر کند به وَجه تو در آن وقتی که آن نظر را از مجرمین محجوب کردی.» (مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۴۳۰) از أمیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در ضمن خطبهای در فهم چگونگی این مشاهده، آمده است: «لا تُدرِکُهُ العیون بِمُشاهَدَةِ العِیان ولکن تُدرِکُهُ القُلوبُ بِحَقائِق الإیمانِ – چشم ها نمیتواند خدا را درک کند به همین مشاهده ابصار و دیدن، ولیکن قلب خدا را به حقیقت ایمان درک میکند.» (نهج البلاغه ،عبده، ج۲، ص۹۹) و نیز جواب آن حضرت (ع) در مورد سؤال ذِعلب یمانی که عرضه داشت: «یا عَلیُّ! أفَرَأیتَ رَبَّکَ؟! آیا تو خدای خودت را دیده ای؟! حضرت فرمود: « أفَأعبُدُ ما لا أرَی؟! آیا من عبادت کنم چیزی را که ندیدهام؟ «رَأیتُهُ فَعَرَفتُهُ فَعَبَدتُهُ أفَأعبُدُ رَبًّا لَم أرَهُ؟! دیدمش، شناختمش، آن وقت عبادتش کردم. آیا من عبادت کنم خدایی را که ندیده ام؟!»
دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید
جا دارد که ما از خود فراوان بپرسیم که چه دریافتی راجع به مسأله لقاء الهی و آثار و پیامدهای آن داریم؟ به راستی شما چه فکر میکنید؟ آنچه بار تاثیر تربیتی این آیه شریفه را در اوج خود قرار میدهد، آثار حتمی این لقاء و مواجهه با اسماء جلال و جمال الهی و نیز فنای هر چه جز وجه خداوند است « كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ * وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ * فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ – هركه روى زمين است، فنا پذيرد و (تنها) ذات پروردگارت كه داراى شكوه و اكرام است، باقى مىماند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ »(الرحمن/۲۶تا۲۸) همانطور که ملاحظه میکنید فنای هرچه غیر الهی است از نعمتهای الهی شمرده شده است بلکه نعمتی است که چیزی با آن مقایسه نمیشود. اکنون باید از خود بپرسیم: آیا زندگانی ما و احوالات ما متناسب با اندیشه و ایمان به لقاء پروردگار عالمیان است؟ « فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا – پس هر کس به لقای پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند. »(کهف/۱۱۰)
وای به حال ما که خدای خود را خشمناک از خود دیدار کنیم! امام رضا عليه السلام میفرماید: « من لَقي فَقيراً مُسلماً فسَلمَ عليه خَلافَ سلامه علَي الغني، لقي الله يومَ القيامَه و هُو عليه غَضبانٌ – هر که تهيدست مسلمان را ببيند و به او به گونهاي غير از سلام به ثروتمند سلام کند، خدا را در قيامت در حالی که از او خشمناک است ملاقات میکند.» (مستدرک الوسائل: ج9 ص158)
آیا میدانیم چه اعمالی در مجموعه رفتارهای ما خداوند را به خشم میآورد؟ در سخنی از حضرت عیسی ( علی نبینا و علیه السلام) آمده است: « فإنَّما يحبُّ الله لقاءَ من يحبُّ لقاءَه و يکرهُ لقاءَ من يکرهُ لقاءَهُ و کَيفَ تزعُمونَ أنَّکُم أَوَلياءَ الله مِن دونِ النَّاسِ وَ أَنتُم تَفرُّونَ مِن المَوتِ وَ تَعتصَمونَ بِالدَّنيا – خداوند در حقيقت خواستار ديدار کسي است که خواستار ديدار او باشد، و ديدار با کسي را ناخوش دارد که ملاقات او را خوش ندارد. چگونه ميپنداريد دوستان خداييد و نه مردم، حال آنکه از مرگ ميگريزيد و به دنيا ميچسبيد؟» (تحف العقول، ص۵۰۵)
آنان که ره دوست گزیدند همه درکوی حقیقت آرمیدند همه
در معرفت دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه
عنوان: حکمت راست و چپ بدن در خلقت الهی!
« فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ … وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ »: از آیات قرآن کریم این طور استفاده می شود که اصحاب محشر سه گروه هستند: سابقون و اصحاب یمین و اصحاب شمال؛ سابقون کسانى هستند که ابدا نافرمانى نداشته، معصوم میباشند؛ مثل انبیاء و اوصیاء آنها. اصحاب یمین مؤمنین هستند که اگر گناهانی داشتهاند توبه کرده و نیکوکاری و اعمال صالح بر گناهان آنها غلبه دارد. اصحاب شمال اساسا فاقد ایمان به خداوند بودهاند و غریزه حیوانی و نفسانیت بر آنها غلبه داشته از پیروان شیطان رجیماند. از آنجایی که حقایق معنوی در عوالم مجرد نمادی در عالم طبیعت دارند، از نظر تکوینی جسم انسان هم بر همین اساس خلقت گردیده است اعضایی که در اعمال عبادی و ارزشی به کار گرفته میشوند دارای شرافت و اعضایی که برای رفع حوایج غریزی بکار گرفته میشوند از نظر شرافت پایینترند؛ مثلا پس از قضای حاجت تطهیر محل بول و غائط با دست چپ صورت میگیرد ولی برای مصافحه با مؤمنین یا انجام بیعت و مراسم تحلیف و یا در طواف خانه خدا، دست راست بالا برده میشود. در روایت میخوانیم که هر که پس از هر نمازى با دست راست محاسن خود را بگیرد و سه بار بگوید: «یا ذا الجلال و الاکرام ارحمنى من النار … غُفِرَ لَهُ وَ رُضِیَ عَنْه»(کافی، ج 2،ص 546) و روایت است که امام صادق (ع) به دنبال نماز، محاسن شریف خود را با دست راست می گرفت و سه بار میفرمود: «للَّهُمَّ فَرِّجْ عَنِّی کُرْبَتِی وَ عَجِّلْ عَافِیَتِی وَ اکْشِفْ ضُرِّی. – بار خدایا گرفتاری و سختی ام را بگشا.» (کافی، ج 2، ص 566) و یا در فضیلت وارد شدن در مسجد این است که هنگام ورود به مسجد اول پای راست را بگذاری و هنگام خارج شدن اول پای چپ را. و نیز در ورود به بیت الخلاء عکس آن وارد شده است. ( وسائلالشیعه، ج 5، ص 246، ح 6458) اساساً تقدیم سمت راست بر چپ در هر کار و هر چیزی مورد عنایت الهی قرار دارد: « و قال النبی (ص) إن الله یحب التیامن فی کل شیء – پیامبر فرمود خداوند تقدیم راست در هر چیزی را دوست دارد.» (ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج2، ص 200، سید الشهداء، قم، 1405ق)
ابن عباس از پیامبر (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: خداوند آفریدگانش را بر دو قسم آفرید و مرا بهترین آنان قرار داد و آن سخن خداوند است که فرمود: وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ وَ أَصْحابُ الشِّمالِ پس من از اصحاب یمین بلکه بهترینشان هستم.( بحارالأنوار، ج 16، ص 120) از جابر جعفی از امام باقر (ع) نقل شده که علی (ع) فرمود: «روز دوشنبه پیامبر به نبوت رسید و صبح سه شنبه من به او ایمان آوردم پیامبر نماز می گزارد و من طرف راستش نماز می گزاردم در حالی که هیچ مردی غیر از من با او نماز نمیخواند و خداوند آیه وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ … را نازل فرمود.»( شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 2، ص 300) و نیز به دست میآید که به دلیل اعمال نیک و نورانیت و سرشت سعادتمندانه اهل نجات، به آنان اصحاب یمین گفته شده و نامه اعمالشان نیز به دست راستشان داده میشود. در قرآن کریم درباره ثبت و مراقبت دو فرشته الهی از تمامى اعمال انسان میخوانیم، که گفتار انسان هم از جمله آنها است، «ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(ق/ ۱۸) اما اینکه بر الفاظ و سخنان انسان تکیه بیشتری میکند ، نشان دهنده سهم بسیار قابل توجّه زبان در سعادت و شقاوت انسان است. آنچه به عنوان نتیجه این بحث بدست میآید این است که روح بندگی، معنویت و طاعت، در وجود ما باید بر لذات حیوانی و غریزی غلبه داشته باشد تا به سوی عوالم قدس حرکت کرده در لقاء پروردگار عالمیان تلاش و کوشش ما مورد رضایت حق قرار گیرد و مفتخر به ورود در جرگه اصحاب یمین باشیم. اصحاب یمین کسانی هستند که در دنیا همواره در تشخیص راه راست و درست، سعی بلیغ داشتند و ملتزم بودند که به راه راست بروند.
حافظ! نهاد نیک تو کامت برآورد جانها فدای مردم نیکو نهاد باد
این روحیه پسندیده در آنها در مقابل کسانی است که برای تشخیص راه راست و درست نه تنها تلاش لازم را نداشتهاند « وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ » و از این جهت غالبا در جهالت و حیرت و گمراهی به سر میبردهاند بلکه در بسیاری از مواردی هم که حق برای آنها روشن بوده ، بخاطر تعارض با راحت طلبی و زیادهخواهیهای آنها معمولا برخلاف آن عمل کرده، آن را پشت سر میانداختند. بنابراین نامه اعمال آنها از پشتسرشان به آنها داده میشود که ظهور اخروی حالات دنیایی آنهاست؛ عدم التزام به حق و حقیقت، راستی و درستی و عدم رعایت انصاف به پشتسر انداختن وظایف انسانی و الهی ( به نشان بیاعتنایی به آن) « وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ – و به کلی کار آخرت را واگذارید. »(قیامت/۲۱) « إِنَّ هَؤُلاءِ یحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً - این مردم کافر غافل همه دنیای نقد عاجل را دوست میدارند و آن روز قیامت سخت سنگین را به کلی از یاد میبرند. »(انسان/۲۷) در نتیجه آنچه به آنها داده میشود چهره اخروی اعمال آنها است که همان غلبه شهوات حیوانی بر فضایل انسانی(یعنی آنچه منسوب به اصحاب شمال و جانب سمت چپ بدن است.) و از پشتسر آنها (یعنی نتیجه همه آنچه را از وظایف خود پشت سر انداخته بودند) و اکنون باید نگران و وحشتزده و بیخبر از عواقب شوم آن باشند. آیا به جا و مناسب نیست که ما از خود بپرسیم تاکنون چه مقدار از سر راحتطلبی و بیاعتنایی، وظایفی را نادیده گرفته، پشتسر انداختهایم؟ به راستی پشتسر ما چه خبر است؟ و باید در انتظار چه عاقبتی باشیم؟
اگر بد کنی، چشم نیکی مدار که هرگز نیارد گز، انگور بار
نپندارم ای در خزان، کشته جو که گندم ستانی به وقت درو
جلسه دوم 1400/4/21
آیه شریفه :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ– به نام خداوند رحمتگر مهربان»
قسمت دوم:
عنوان: شفق، هنگامه ستاندن جان ستمکاران و نیکوکاران!
« فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ »: سوگندهای الهی با عنایت به ویژگیهای آن که در بحثهای گذشته گفته شد که از جنس برهان متین و هدایت به مطلوب است نه صرف تعبد، در اینجا چه حقیقتی را روشن میگرداند؟
پاسخ این است که خداوند، طبیعت ( خورشید و ماه و شب و روز و دیگر آیات طبیعی) را پرتو و تصویری گویا از حقایق عوالم بالاتر قرار داد؛ آیت طبیعی روز روشن برای کار و تلاش است « وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً »(نبأ/۱۱) و شب برای خواب، « وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً »(نبأ/۱۰)
این آیات طبیعی، تصویر مخابره شدهای از آنسوی جهان هستی است که خبر میدهد دنیا میدان مسابقه و عمل است نه حسابرسی و نتیجه و با آمدن شب که وقت خواب و استراحت است، خداوند در طبیعت بر اساس حکمت خود یکباره روشنایی مطلق را به تاریکی مطلق بدل نمیکند بلکه میان آن دو، فرصت کوتاهی قرار میدهد که آن سرخى افق هنگام غروب خورشید است و به آن شفق گفته میشود تا آنها که مهیای خواب و استراحت نشدهاند، امور خود را به سامان رسانند؛ بعد هم شب تاریک میآید. در آیت طبیعی خواب همانطور که انسان نتیجه اعمال خود در روز را به صورت رؤیا مشاهده میکند و گاهی حقایقی از گذشته و آینده یا واقعیات موجود پشت پرده را می بیند؛(يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ – یوسف/۴۳) این تصاویر مخابره شده از آنسوی هستی (که به صورت آیت طبیعی خواب درآمدهاند)؛ نشان از وقوع آخرت و زمان خواب و استراحت ابدی میدهند؛ یعنی وقت گرفتن نامه اعمال و تعیین محل سکونت و دارالقرار و حاصل سعی و تلاش هر بندهای در دنیا است نه فرصت و وقت عمل. این سرخی شفق که میان روز و شب واقع شده، از غوغای حساب و کتاب و از برزخ میان دنیا و آخرت خبر میدهد که با ستاندن جان و روح ستمکاران و نیکوکاران آغاز میشود و از سختترین هنگامههای زندگی هر انسانی است، از این رو چهره آن را سرخ و برافروخته مانند آتش گداخته میبینی که با کسی شوخی و تعارف ندارد. « مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ » (تحریم/6) وقتی شب و تاریکی مطلق فرا میرسد « وَاللَّيْلِ وَمَا وَسَقَ » خداوند ماه را میانه آسمان قرار میدهد « وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ » و این آیت طبیعی خبر و نشانی است از آنچه در ماورای این عالم به وقوع میپیوندد. خداوند ماه را مانند میزانی در وسط آسمان قرار داد تا آنها که در ظلمت جهل و تاریکی بودهاند و آغاز و انجام و هدف و غایت و راه و مسیر را تشخیص نمیدادهاند از روشنایی و نور آن بهرهمند شده، مدد بگیرند.
واژه « نور» اعم از نور ماه و خورشید که روشنایی بخشاند و اساسا « روشنگری » و « نورافشانی» یک معنای عام و جامع است که نباید پنداشت تنها بر نور حسّى تطبیق دارد؛ بلکه نور حسیّ تنها یکى از مصادیق بارز و روشن واژه نور است؛ مصادیق دیگرش: معلوم نمودن مجهول، هدایت معنوی، بازنمودن و روشن ساختن هر حقیقتی میتواند باشد که همگی نورند، علم نور است؛ چرا که هم در ذات خود روشن و ظاهر است و هم در پرتو آن راه را از چاه میتوان شناخت و هر مجهولی را معلوم نمود، حکایت ماه و روشنایی آن نیز، حکایت سفیران الهی است که با گرفتن نور وحی از خداوند، هدایتگر انسانها و نمایانگر راه زندگی پاک و طیّب بودهاند. ولی مگر آنها که دچار مشکل و خطا شدند، نشنیدند آیت الهی را که خداوند فرمود: « فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ – آن گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد. »(بقره/۳۸) أما واقعیت این است که در این میانه نفوس انسانی، بسیار مختلف عمل میکند و اهتمام و تلاش افراد نسبت به کسب نور و روشنایی، برای دیدن آنچه در اطراف زندگی است، یعنی شناخت و تمیز واقعیت و حقیقت ا از توهمات و پندارهای غلط، مختلف است. از این رو مرتبت و مقام بندگان خدا و مسیر حرکت آنها و منازل و مراحل چه در درکات جهنّم و چه در درجات و منازل بهشت در آخرت، بسیار متفاوت میگردد« لتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ » (همانا به زودی بعدازمرگ عوالمی را سیرخواهید کرد) و این حالات و مکتسبات هر نفسی است که راه او را از دیگران جدا میکند. پیامبر رحمت(ص) فرمود: « الْقَلبُ ثَلاثَهُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی.وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّهُ وَ الْبَلاءُ وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی – قلب ها سه نوعند: قلبی که مشغول و وابسته به دنیا است، قلبی که مشغول به تنعّمات اخروی است، قلبی که وابسته به مولا است. اما آن قلبی که سرگرم و وابسته به دنیا است، همیشه دچار سختی و گرفتاری است. و آن قلبی که وابسته به تنعّمات اخروی است به درجات و مراتب بالایی میرسد. و قلبی که دلبسته به مولا (خدا) است، هم دنیا دارد، هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد. » ( تحریر المواعظ العددیه،صفحه 245) خواجه عبدالله انصاری میگوید: « دنیا نه جای آسایش است، بلکه جای آزمایش است. یکی را همت بهشت، یکی را دولت دوست. ای من به فدای آن که همتش، همه اوست».
دنیا طلبا تو در جهان رنجوری عقبا طلبا تو از حقیقت دوری
مولا طلبا که داغ مولا داری اندر دو جهان مظفر و منصوری
از امیرمؤمنان (ع) میخوانیم: « إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ »(نهجالبلاغ/حکمت ۲۳۷) سخن مولا امیرالمؤمنین (ع) در نهی از عبادت تجّار و عبادت بردگان نیست بلکه در تحقیر آن نسبت به عبادت احرار است چرا که در سایه شریعت و راهنمایی معصومین (علیهم السّلام) انسان میتواند از وسایل مختلفی برای تقرب الی الله و تجارت با او استفاده کند. مثلا خواندن نماز، گرفتن روزه، تلاوت قرآن، حج و جهاد و سایر اعمال که اینها هدایت و راهنمایی خداوند است« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ »(صف/11-10)
کسانی همین عبادات را در یک پله بالاتر برای تزکیه نفس، تصفیه قلب و صفای باطن قرار داده و کسانی هم بالاتر از آن همین عبادت و ریاضت و تزکیه را مقدمه تحصیل محبّت خدا و اولیایش قرار میدهند. و در میان این سه گروه معاملهگران و ریاضت پیشگان که تزکیه نفس و صفای باطن تحصیل کردهاند و نیز اهل محبّت به خداوند و اولیای او، مراتب بیشماری وجود دارد که افراد به اندازه سعی و تلاش و توفیقاتشان از یکدیگر متمایز میکردند؛ از این نظر گفته میشود: « الطّرُقُ إلی اللهِ بعَدَدِ أنفاسِ الخَلائِق – هرکس طریقی خاص به خدای متعال دارد »(بحارالانوار ج ۶۷ ص ۱۳۷) در حقیقت بازگشت این تفاوتها به مراتب تقوای افراد و معرفت آنها در جنبهها و زمینههای متفاوت است.« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ – همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، خداوند دانا و آگاه است.» (حجرات /۱۳)
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود که به یک جلوه دل و دین زهمه یکجا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود که درین بزم بگردید و دل شیدا برد
خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام با برافروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
عنوان: یاد خدا، آفتابی که با تابیدنش ظلمتی باقی نمیماند
« فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»: گفته شد سؤال از سوی حضرت حق (جلّ شأنه) استفهام حقیقی نیست بلکه در اینجا مقام توبیخ و استفهام توبیخی است و مفاد آن این است که با این همه آیات آفاقی و أنفسی پس چرا کفار باور نمىکنند؟ با توجّه به مطالبی که درباره اقتضای نفس کافرکیش در وجود انسانها و پیام عام و همه شمول آن در آیه شریفه « هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ » گذشت اینجا نیز میگوئیم: چنانچه معنای « حَدِيثُ الْجُنُودِ » از انحصار مصادیق آن « فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ » خارج شود، اولین تطبیق عام و همهشمول آن جنود و لشکریان نفس أماره است که هر انسانی را به بدی امر میکند « وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي»(یوسف/۵۳) و از آنجا که گرایش شدید نفس به لذّت و راحتطلبی مانعی جدّی برای حقطلبی محسوب میشود، پیروان نفس أماره در عرصه اجتماع اساسا جز لذات نقد و راحت دنیا را نمیخواهند« كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ * وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ – چنين نيست (كه مىپنداريد) بلكه به اين دنياى زودگذر دلبستهايد. و آخرت را رها كردهايد.» (قیامت/۲۰و۲۱) این شدّت توجه به لذّات دنیوی، نفس را در بیخبری و جهالت و انکار آخرت قرار میدهد « هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ » (آیا خبر سپاه جهل به تو رسید؟) و از این نظر نفس کافر به آخرت (کافر کیش) باقی میماند و پیروان نفس علیرغم آیات فراوان آفاقی و أنفسی و قرآن مکتوب که شرح و تفسیر عالم طبیعت و نفس انسان و غیر آن است، دائما در حال فرار و انکار حقایق روز حساب و کتاب و پاداش و جزای الهی هستند.« وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لَا يَسْجُدُونَ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ – و چون بر آنان قرآن تلاوت مىشود چهره بر خاك نمىسايند [نه] بلكه آنان كه كفر ورزيدهاند تكذيب میكنند» از آنجا که این نفس کافرکیش در همه انسانهای نیکوکار و ستمگر وجود دارد، و جز پیغمبر اکرم و اهلبیت او (علیهم السلام) کمتر کسی میتواند بگوید: « شیطانی اسلم بیدی » (پیامبر(ص) فرمود «لکل انسان شیطان»، هر انسانی شیطانی دارد، یکی از صحابی پرسید شما نیز شیطان را دارید؟ فرمود بله «ولکن شیطانی اسلم بیدی»، شیطان من، به دست من مسلمان شد.») (ابن شهر آشوب مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 1، ص 229، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق) باید هر کسی این خطاب الهی را متوجه خود بداند وخود را از نفس پلید و سرکش ایمن نداند (زیرا نفس انسان را به بدی امر میکند)و درمان و دوای آن را از خداوند بطلبد.
گر نگشتى ديوِ جسم آن را اكُول (خورنده) أسْلَمَ الشَّيْطَان نفرمودى رسول
ديو زان لوتى(خوردنى گوارا) كه مرده حَى شود تا نياشامد مسلمان كى شود
ديو بر دنياست، عاشق كور و كر عشق را عشقى دگر بُرَّد مگر
آیات بعدی در درمان این بلیه بزرگ میفرماید: « وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ …- و خدا به آنچه در سينه دارند داناتر است، پس آنان را از عذابى دردناك خبر ده» یعنی با توجه به حضور و احاطه خداوند است که همه مشکلات حل میشود درست مانند وقتی که خورشید تابان میتابد و همه تاریکیها از میان میرود. گفته شد که این نور و تاریکی نباید فقط به مفهوم نور حسی تطبیق داده شود، همه زشتیهای رفتاری و همه رذایل اخلاقی و افکار پلید و شیطانی، همه ناتوانیها به خاطر دور شدن از منبع هستی و حیات و نور زندگی، یعنی توجه قلبی به خداست. «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانًا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ- هر آن که از یاد خدا روی گرداند شیطان همراه او خواهد شد» (زخرف/ 36) شیطان برای وادار کردن انسان به هر گناهی نخست او را از یاد خدا غافل میکند؛ از این جهت حضرت علی علیه السلام در دعای شریف کمیل به ما میآموزد که با توجه به خدا همه مشکلات خود را حل کنیم: « اللّهم اِنّی اَسئَلُکَ بحقّکَ و قُدسِک وَ اَعظَمِ صِفاتِک وَ اَسمائِکَ اَن تَجعَلَ اَوقاتی من اللیل و النّهار بِذِکرک مَعْمورُةً و بِخِدْمَتِک مَوْصوُلَةً و…. – خداوندا تو را به حق خودت و به ذات مقدست و اسماء مبارکت و بزرگ ترین صفاتت، قَسمت می دهم که اوقات مرا در شبانه روز به یاد خود معمور گردانی و پیوسته به خدمت بندگی ات بگذرانی». خداوند مهربان در پاسخ این توجه آرامش را بر دلهای مؤمنان نازل کرده، بر مراتب ایمانشان میافزاید (هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُوءْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِمْ. – فتح/ 4)
خوشا آنان که اللّه یارشان بی به حمد و قل هو اللّه کارشان بی
خوشا آنان که دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی
« فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ »: نفس انسان بخاطر شدت تمایل به راحت و لذّت، از دیدن و شنیدن کور و کر است؛ و همانطور که در اعضاء ادراک لذت در بدن، چشم و گوش دیده نمیشود مثلاً زبان با پرزهای چشایی یکی از اعضاء بدن است که چشم و گوش ندارد. ( و در آخرت نیز وحشتناکترین عذابها، دیدن صور برزخی آنهاست)، خود چشم و گوش هم با شدّت شهوت کور و کر میشود (دیگر سخن حق را نمیشنود و حقایق را نمیبیند) پیامبر اکرم (ص) فرمود: «حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُ – محبت تو به چیزی (تو را) کور وکر می کند»(من لا یحضره الفقیه،ج4، ص380) اما نفس أماره به همین شدّت هم از شکنجه و عذاب گریزان است و خطاب الهی « فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ » توجه دادن نفس به عذاب دردناک، اسراری دارد که مربوط به خلقت و آفرینش نفس حیوانی و نحوه تربیت آن است و میدانیم که انذار و بشارت دو بال تربیت است و همانطور که یک بال به پا میپیچد نمیتوان با آن پرید. « انطَلَقَ رَجُلٌ ذاتَ يَومٍ فَنَزَعَ ثِيابَهُ و تَمَرَّغَ في الرَّمْضاءِ و كانَ يقولُ لنفسِهِ : ذُوقِي و عَذابُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرّا ! … – به نقل از طلحه ـ : يك روز مردى جامه خود را از تن درآورد و در ميان شنهاى داغ شروع به غلتيدن كرد ، و با خود مى گفت: بچش، كه عذاب دوزخ داغتر است. آيا شب [همچون ]مردارى و روز بيكاره؟! آن مرد در همين حال چشمش به پيامبر افتاد كه در سايه درختى ايستاده بود . پس، خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد : نَفْسَم بر من چيره شد . پيامبر به او فرمود : آيا چاره اى جز اين كار نداشتى؟ بدان، كه درهاى آسمان براى تو گشوده شد و خداوند عزّ و جلّ به وجود تو بر فرشتگانش افتخار كرد . آن گاه به اصحابش فرمود : «تَزَوَّدُوا مِن اَخِيكُم» از برادر خود توشه بستانيد . اين شد كه هر كس به او مى گفت : فلانى، براى من دعا كن . اين گونه در مقابل نفس مقاومت كنيد، و از او حساب بكشيد و عقابش كنيد.» (المحجة البیضاء، ج۴، ص۱۶۸)
چونکه وا گشتم زپیکار برون روی آوردم به پیکار درون
قد«رجعنا من جهاد الا صغریم بانبی اندرجهاد اکبریم
قوّت از حق خواهم وتوفیق زلاف تا به سوزن برکنم این کوه قاف
سهل شیردان که صف ها بشکند شیر،آن است آن،که خودرا بشکند
عنوان: گر چه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکوش
از تطبیق آیات آغاز و انجام این سوره شریفه به یک محتوای واحدی در دو چهره میرسیم؛ چهره اول انشقاق آسمان، ظهور حقایق پشت پرده عالم طبیعت و باطن و جوهره افراد که حاصل زندگی آنها در دنیا بوده است و چهره دوم و مهمترین خبر عالم هستی که این انشقاق آسمان طلیعه آن است مسأله ملاقات با پروردگار عالمیان و مواجهه با اسماء جمال و جلال الهی است که سختترین و شدیدترین و هولناکترین حادثه است مگر برای آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند « إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» محمّدبنفضیل گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرضکردم: «مرا از کلام خداوند عزّوجلّ: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ … آگاه فرما». فرمود: « وَ اللَّهِ هُوَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ شِیعَتُهُ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون – به خدا سوگند که منظور، حضرت علی (علیه السلام) و شیعیان اوست که برای آنها پاداشی تمام نشدنیاست»(بحارالأنوار، ج۲۴، ص۱۰۵) و نیز از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت شده است اگر مؤمن در راه خیر و درست حرکت کند و مریض شود یا به مسافرت برود یا در اثر پیری، نتواند اعمالش را چون گذشته انجام دهد، « کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ مَا کَانَ یَعْمَلُ ثُمَّ قَرَأَ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ – خداوند متعال همانند اعمال ایّام عادی را برایش خواهد نوشت. آنگاه حضرت (صلی الله علیه و آله)، این آیه را تلاوت فرمود: فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون.» (مستدرک الوسایل، ج۲، ص۶۴)
نکته دیگری که این تعبیر به ما میفهماند این است که امر لقاء الهی با توجه به اینکه خداوند نامتناهی است هرگز نمیتواند به معنای رسیدن به انتها و آخرین مرتبهای باشد که فراتر از آن چیزی نیست. بلکه این نامنتهایی نعمت که تازه به تازه و نو به نو میرسد و هیچگاه پایان ندارد خود دریافت جزا و پاداش محبوب است؛ یعنی بهشتیان هرگز نمیرسند به انتهایی که بگویند آخرش همین بود و دیگر نعمت و لذت تازه و جدیدی وجود ندارد. اما گفته شد که این ها غایت کمال انسان و فوز کبیر نیست بلکه ادراک نامنتهایی نعمتها ( با وصفی که خدا میداند) که حقیقت لقاء است رسیدن به منبع و معدن همه کمالات و مخزن آن است که نور وجودی حقیقة الانسان و مقام خلافت الهی است؛ همان که به عنوان کاملترین مظهر جمال و جلال الهی از آن یاد میشود.
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت هستم اگر میروم گر نروم نیستم
جمال و جلال الهی به منزله دو دست خداوند است که انسان را بدان آفریده است. « قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ -خدا به شیطان فرمود: ای ابلیس، تو را چه مانع شد که به موجودی (با قدر و شرافت) که من به دو دست (علم و قدرت) خود آفریدم سجده کنی؟ آیا تکبر و نخوت کردی یا از فرشتگان بلند رتبه عالم قدس اعلا بودی (که نمیبایست سجده کنند). »(ص/۷۵) خداوند برای انسان نیز دست راست و چپ آفرید، آنها که نامه اعمال خود را با دست راست و از پیش رو دریافت میکنند با اسماء جمال الهی ملاقات خواهند نمود. و آنها که نامه اعمال خود را با دست چپ و از پشت سر دریافت میکنند با اسماء جلال الهی ملاقات مینمایند و به آتش خشم و غضب آن خواهند سوخت. نتیجه این میشود که هر یک از ما تا فرصتی داریم باید آنچه را که طعمه آتش جهنم است از خود جدا کنیم و هیچ ضرورتی را در زندگی بالاتر از این مهمّ نشماریم. از فرمایشات حضرت امیر است که « تَولَّوْا مِن أنفسِكُم تأديبَها ، واعدِلُوا بها عَن ضَراوةِ عاداتِها – به تأديب و تربيت نفسهاى خود بپردازيد و آنها را از شيفتگى به عادتهايشان باز داريد »(غرر الحكم ، ح۴۵۲۲) و نیز در سخنان جواد الائمه (علیه السلام) آمده است که فرمود: « تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَيْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ – صبر را تکیه گاه خود کن و فقر را در آغوش گیر، شهوات را دور افکن و با هوای نفس مبارزه کن و بدان که از دید الهی نهان نمی گردی پس بنگر که چگونه ای!» (بحار، ج 78، ص 358)
حيلت آن كن تا كه پيش از مرگ بشناسی مگر تو ز اصحاب اليمينی يا ز اصحاب الشمال
گر سزای دوزخی، برخويشتن چندين مناز ور سزای جنتی بر خويشتن چندين مبال
گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سربسته چه دانی خموش
جلسه سوم 1400/4/26
آیات شریفه :« إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ ﴿۱﴾ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ﴿۲﴾ وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ ﴿۳﴾ وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ ﴿۴﴾ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ﴿۵﴾ يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ﴿۶﴾ – آنگاه كه آسمان زهم بشكافد (۱) و پروردگارش را فرمان برد و [چنين] سزد (۲) و آنگاه كه زمين كشيده شود (۳) و آنچه را كه در آن است بيرون افكند و تهى شود (۴) و پروردگارش را فرمان برد و [چنين] سزد (۵) اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد (۶)»
عنوان: وه كه چه بسيار است عبرتها و چه اندكاند عبرت گيرندگان !
در فرمایشات امیرمؤمنان میخوانیم که: « يَنظُرُ المُؤمِنُ إلَى الدّنيا بِعَينِ الاعتِبارِ… – مؤمن دنيا را با ديده عبرت مى نگرد … »( نهج البلاغه/ حكمت ۳۶۷) و نیز فرمود: « في تَعاقُبِ الأيّامِ مُعتَبَرٌ لِلأنامِ – در پى هم آمدن روزها (حوادث) ، درس عبرتى است براى مردمان»(غرر الحكم/ ۶۵۱۹ ) و فرمود: « لَوِ اعتَبَرتَ بِما أضَعتَ مِن ماضي عُمرِكَ لَحَفِظتَ ما بَقِيَ – اگر از عمر گذشته خود كه تلف كردهاى عبرت گيرى، بى گمان باقيمانده عمرت را پاس میدارى»(غرر الحكم/ ۷۵۸۹ ) اما افسوس که : « ما أكثَرَ العِبَرَ، وَ ما أقَلَّ المُعتَبِرينَ – وه كه چه بسيار است عبرتها و چه اندكند عبرت گيرندگان !» (بحار الأنوار، ۷۸/۶۹/۲۲ )
برای ملاقات با پروردگار جهانیان مقدماتی و تحولاتی در وجود انسان ضرورت دارد که باید هماهنگ با تحولات آسمان و زمین انجام شود، در واقع خداوند به ما میآموزد که از تحولات آسمان و زمین که هم زمان با وقوع قیامت انجام میشود، انسان باید برای ملاقات با خداوند، چه تحولاتی در خود ایجاد کند.
اجمالا میتوان گفت آن درسی که باید آموخت: انشقاق آسمان وجود انسان و تنظیم آنچه در درون او مطابق با اوامر و اذن الهی است « إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ – و این سزاوار و شایسته است (وقتی رضایت و اذن ربّ حاصل شد مقصود که همان رشد و تعالی انسان است تحقق مییابد)» و نیز جسم انسان باید که آنچه را در درون خود دارد تخلیه کرده (از آثار سوء گناهان، رذائل و انحرافات)، پاک شود« وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ – و این سزاوار و شایسته است(وقتی رضایت و اذن ربّ حاصل شد مقصود که همان رشد و تعالی انسان است تحقق مییابد)» پس باید جسم و روح پاک و منطبق با خواست و میزان الهی باشد تا آماده ملاقات با خداوند شود.
ز هجران طفلی که در خاک رفت چه نالی؟ که پاک آمد و پاک رفت
تو پاک آمدی بر حذر باش و پاک که ننگ است ناپاک رفتن به خاک
امام حسن مجتبی «سلاماللهعلیه» میفرماید: «إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَی عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ – هرگاه خواستى عزّت بدون داشتن فامیل , و شکوه بدون سلطنت را, پس از ذلّتِ نافرمانى خدا, به سوى عزتِ اطاعتِ او خارج شو»(بحارالانوار, ج 44 ص 139) جناده که از اصحاب امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» بوده، نقل می کند در بیماری منجر به رحلت آن حضرت، خدمت ایشان رسیدم. دیدم وضعیّت جسمی امام«سلاماللهعلیه» خیلی ناراحتکننده است. سمّ مهلکی که به ایشان خورانده بودند، اثر کرده و جگرشان را تکه تکه کرده است. گفتم: چرا معالجه نمیکنید؟ فرمودند: مرگ معالجه ندارد. جناده میگوید: فهمیدم کاری از دستم برنمیآید، از این رو به ایشان عرض کردم مرا موعظه کنید حضرت فرمودند: « اسْتَعَدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ … وَ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَکَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً، وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَی عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ… – برای سفر آخرت آماده باش و توشۀ آخرت را قبل از آنکه اجل فرا برسد، جمعآوری کن… . برای دنیا چنان کار کن که گویا تا ابد زنده هستی و برای آخرت بهگونهای تلاش کن که گویی فردا خواهی مرد. هرگاه بخواهی بدون داشتن فامیل و قبیلۀ بزرگ، عزیز گردی، و بدون داشتن سلطنت (مانند سلاطین) مهابت و بزرگی داشته باشی، از ذلّت نافرمانی خداوند، به سوی عزّت فرمانبرداری اش بیرون آی. و وقتی نیازی تو را درگیر همنشینی با دیگران کرده با کسی همنشین باش که اگر همدم او شدی سربلندت کند. و اگر خدمتش کردی، هوایت را داشته باشد و اگر از وی کمک خواستی یاری ات کند و اگر سخن گفتی، کلامت را تصدیق کند و اگر پیوند بستی هیمنهات افزون شود و اگر دست به سویش دراز کردی برای دست دراز شدهات احترام و ارزش قایل شود. و اگر در تو شکستگی پدیدار شد، جبرانش کند و اگر از تو نیکی دید، به حسابش آرد و اگر از او درخواستی کردی، دریغ نکند و اگر از او خاموش ماندی، با تو سخن گوید و اگر اتفاق ناخوشایندی برایت پیش آمد، غمخوارت باشد با کسی همنشین باش. که از سوی او شکستگی سوی تو نیاید و از جانب او سوی تو روزنهای برای نفوذ دشمن، گشوده نشود و هنگام بروز حقایق خوارت نکند و اگر دربارهی تقسیم سهمیهای اختلاف پیدا کردید تو را بر خود مقدم دارد… راوی میگوید: (سپس) امام حسن علیهالسلام نفسش بالا نیامد و رنگش به زردی گرایید به صورتی که برای جان ایشان ترسیدم ». (کفایة الاثر، ص ۲۲۷ و ۲۲۸)
مرحوم شهید اوّل «رحمةاللهعلیه» در رسائل خود آورده است که: باید دائماً به فکر مرگ باشیم، همیشه آمادگی کوچ از این دنیا را داشته باشیم، در شبانهروز ده بیست مرتبه به یاد معاد بیفتیم تا نصب العین ما شود. (رسائل الشهید الاوّل، ص ۲۹۰) برخی انسانها هنگام قبض روح، با خدا دردِ دل میکنند و می گویند:«رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ – پروردگارا، مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکی انجام دهم. نه چنین است. »(مؤمنون/ 100-99) و میفرماید: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ – این [عقوبت] به خاطر کار و کردار پیشین شماست»(آل عمران/ ۱۸۲)
مزرع سبز فلك ديدم وداس مه نو يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو
از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو
ابنابیالعوجاء که در زمان امام صادق«سلاماللهعلیه» میزیسته، شخصی نابغه، ولی کوردل بوده است. روزی امام صادق«سلاماللهعلیه» او را در مکّه دیدند. به وی فرمودند: تو چرا اینجا آمدهای؟ گفت: برای اینکه تفریح کنم و کارهای جنونآمیز مردم را تماشا نمایم. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند: «انْ یَکُنِ الْامْرُ کَما تَقُولُ- وَ لَیْسَ کَما تَقُولُ- نَجَونا وَ نَجَوتَ وَ انْ یَکُنِ الْامْرُ کَما نَقُولُ- وَ هُوَ کَما نَقُولُ- نَجَونا وَ هَلَکْتَ – اگر مطلب این باشد که تو میگویی؛ که قطعاً چنین نیست؛ ما و تو اهل نجات هستیم، ولی اگر مطلب این باشد که ما میگوییم؛ که قطعاً چنین است؛ ما نجات مییابیم و تو هلاک خواهی شد. نقل شده است که ابن ابی العوجاء، ساعتی بعد از این جریان عبرت انگیز از دنیا رفت.» ( الکافی، ج ۱، ص ۷۸)
جهان اى برادر نماند به كس دل اندر جهان آفرين بند و بس
مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت
چو آهنگ رفتن كند جان پاك چه بر تخت مردن چه بر روى خاك
امام علی (علیه السلام) میفرماید: امّا گناهی که آمرزیده نمیشود: ستمهایی است که مردم به یکدیگر میکنند، زیرا خداوند تبارکوتعالی … فرمود: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ – به عزّت و جلال خودم قسم! که از ستم هیچ ستمکاری گذشت نمیکنم؛ اگرچه مشتی کوبد و یا ساییدن مشتی باشد و اگرچه شاخزدن شاخداری باشد. برای بندگان از یکدیگر قصاص میشود تا حقّی از کسی بر کسی نماند و سپس آنها را به پای حساب میآورد »(الکافی، ج ۲، ص ۴۴۳) در فرمایشات آن حضرت آمده است: « فَإِنَّ الْغَايَةَ أَمَامَكُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ – آخرين منزل، روياروى شماست و مرگ پشت سرتان. و با آواز خود شما را به پيش مى راند. سبكبار شويد تا برسيد. زيرا آنان كه از پيش رفته اند چشم به راه شما واپس ماندگان اند.» (نهج البلاغه/خطبه ۲۱) در روایات میخوانیم: رسول خدا«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در تدفین یک نفر شرکت کردند. سنگهای لحد او را بستند و در بستن لحد دقت میکردند تا محکم باشد. به ایشان گفتند: این محکم کاری برای چیست؟ فرمودند: «لَکِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا فَأَحْکَمَه – خدا دوست دارد وقتی بندهاش کار را انجام داد، آن را محکم کند»(علل الشرائع، ج ۱، ص ۳۱۰) خدا میداند که ما در انجام وظایفمان چه سهل انگاریها که نمیکنیم! و چه فرصتهایی را که بیهوده ضایع نمیکنیم! امام کاظم«سلاماللهعلیه» میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغ – خداوند متعال، بندۀ تنبل، کسی که زیاد میخوابد و بندۀ بیکار را دوست ندارد.» (من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۶۹) امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمود: «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ – كسى كه براى [كسب روزىِ] خانواده اش زحمت بكشد ، مانند مجاهدِ در راه خداست»( کافی، ج ۵، ص ۸۸) هرگاه پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مردی را میدیدند و از او خوششان میآمد، یعنی از حیث ظاهر، او را مفید و مستعدّ کار مییافتند، میپرسیدند: شغل او چیست؟ آیا حرفهای دارد؟ اگر میگفتند: بیکار است، میفرمودند: «سَقَطَ مِنْ عَیْنِی -از چشمم افتاد.» (جامع الاخبار، ص ۱۳۹)
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محك تجربه آيد بميان تا سيه روی شود هر كه در او غش باشد
عنوان: ای جان خبرت هست كه جانان تو كيست؟
« يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ »: خالق هستی و انسان خبر میدهد ای انسان حقا که تو به سختی در تلاشی برای رسیدن به پروردگارت و او را ملاقات خواهی کرد. سؤال این است که چگونه کافران و منکران حق و یا افراد بی اعتنا به مسائل دینی و مذهبی میتوانند سخت کوش برای ملاقات پروردگار قلمداد شوند؟ روشن است که سخن خداوند بر اساس خلقت و ساختار وجود انسان و نیاز فطری و طبیعی اوست، آیات و روایات فراوانی بر این امر دلالت دارند که خداوند انسان را به سوی پاسخگویی به این نیاز فطری دعوت می کند «یأَیهُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنیُّ الْحَمِیدُ – اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایستهی هرگونه حمد و ستایش است!» (فاطر /15) خداوند انسان را محتاج و نیازمند و تشنه خود و اسماء و صفات خود آفرید(حکیم، علیم، قدیر، قاهر، قدیم، قوی، محیط، جمیل، رؤوف، رحیم و دیگر اسماء و صفاتی که در دعای جوشن کبیر خوانده میشود) این اسماء و صفات قوام بخش وجود انسان و ارکان هستی و حیاتاند و خداوند دنیا، آخرت، انسان و هستی و همه چیز را با همین اسماء و صفات خود آفرید و همه انسانها چه مؤمن و چه کافر، چیزی نمیجویند و نمیخواهند مگر سرچشمهای را که زلال زندگی از آنجا جاری و ساری است و همه میخواهند خود را به آن برسانند. این سرچشمه زلال هستی و حیات و هر نعمتی که موجودات از آن برخوردارند جلوهای از جلوات و مظاهر همین اسماء و صفاتاند.
ای جان خبرت هست كه جانان تو كيست وی دل خبرت هست كه مهمان تو كيست
ای تن كه بهر حيله رهی می جويی او می كشدت ببين كه جويای تو كيست
به هر اندازه که انسان از تحصیل صفات انسانی و الهی کوتاهی کند، به همان اندازه دچار حسرت و کمبود و محرومیت از نعمتهای زندگی و حیات حقیقی خواهد شد؛ از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم که فرمود: « إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ اسْمًا مِائَةً إِلَّا وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ … – خداوند نود و نه اسم (یکصد الا یک اسم) دارد، هر کس آنها را شمارش کند وارد بهشت میشود.»( در المنثور، ج۳، ص۶۱۴) از علی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است در عدد اسماء الهی میفرماید: «وهی الله، الاله، الواحد، الاحد، الصمد، الاول، الآخر، السمیع، القدیر، القاهر، العلی، الاعلی، الباقی، البدیع، الباریء، الاکرم، الظاهر، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحق، الحسیب، الحمید، الحفی، الرب، الرحمان، الرحیم، الذاریء، الرزاق، الرقیب، الرئوف، الرائی، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، السید، السبوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتاح، الفالق، القدیم، الملک، القدوس، القوی، الغریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنان، المحیط، المبین، المقیت، المصور، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضر، الوتر، النور، الوهاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادی، الوقی، الوکیل، الوارث، البر، الباعث، التواب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر الناصرین، الدیان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافی». ( شیخ صدوق، توحید، ص۱۹۴) سرچشمه این اسماء و صفات الهی در عالم امکان، انسان کامل (مقام خلافت الهی و مظهریت اسماء و صفات تامّ خداوند) است. امام رضا(علیه السلام) فرمود: « هر گاه براى شما سختى و مشکلى پیش آمد از ما استعانت و یاری بجوئید و به وسیله ما از خداوند رفع مشکلات خود را بخواهید. همانطور که خداوند متعال میفرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها (اعراف، 180)».( شیخ مفید، الاختصاص،ص 252) و نیز فرمود: «به خدا سوگند! ما اسماء الحسنى هستیم خداوند عمل کسى را قبول نمیکند مگر به معرفت ما»( الکافی، ج 1، ص 143) در شأن نزول آیه ۱۱۰ سورهی اسراء آمده این آیه زمانی نازل شد که مشرکان از پیامبر شنیدند که میگوید:یا اَللهُ یا رَحمانُ! آنها به طعنه گفتند او ما را از پرستش دو معبود نهی میکند، ولی خودش معبود دیگری را میخواند!… در این هنگام آیه نازل شد و پندار تعدد را رد کرد (و فرمود اینها اسماء حسنای خداوند و نامهای نیکوی مختلفی است که همه اشاره به ذات واحد حق میکند) به این ترتیب همه ی اینها تعبیرات مختلفی است که از کمالات بی انتهای آن ذات واحد حکایت دارد: « عِباراتُنا شَتّی وَ حُسنُک واحِدٌ وَ کلٌّ اِلی ذاک الجَمالِ یشیرُ » (عبارتها و تعابیر مختلف است اما مقصود و منظور یک چیز است، همه به آن جمال و زیبای مطلق اشاره می کنند)در توضیح این فقر و نیاز در جان و روان انسان، آیت طبیعی بدن بسیار راه گشا و گویاست.
هر آن چه در جهان از زیر و بالاست مثالش در تن و جان تو پیداست
خداوند بدن انسان و طبیعت را متشکل از عناصر مختلف آفرید، کمبود هر یک از این عناصر در انسان تولید مرض و بیماری کرده، میتواند حیات او را به مخاطره بیندازد؛ مثلا کمبود اکسیژن که از نظر حجم و اندازه بیشترین سهم را در بین عناصر تشکیل دهنده بدن دارد. با توجه به اینکه عمده بدن انسان از آب تشکیل شده است و با توجه به اینکه اکسیژن عنصر اصلی تشکیل دهنده آب است تقریبا ۶۱ تا ۶۵ درصد حجم بدن انسان را عنصر اکسیژن فراگرفته است. یا مثلا کربن که عنصری حیاتی در بدن همه موجودات زنده به حساب میآید.
این عنصر مبنای ساخت مولکولهای سازنده بدن موجودات زنده است و تخمین زده میشود که ۱۸ درصد وزن انسان را کربن تشکیل میدهد و یا هیدروژن از آنجا که ۶۰ درصد وزن بدن انسان را آب بدن تشکیل میدهد، عمده هیدروژن موجود در آب برای انتقال مواد غذایی، حذف مواد زائد، روان کردن اندام و مفاصل و تنظیم دمای بدن استفاده میشود. از این رو یکی از عناصر حیاتی بدن انسان است و دیگر عناصر مانند آهن که کمبود آن میتواند عوارض کمیخونی مفرط پدید آورد و انسان را از نعمت زندگی محروم کند. به همین قیاس جان و روان انسان که جلوهای از عناصر علم ، اراده، قدرت، حکمت و جمال الهی را در خود دارد، بیتاب و بیقرار رسیدن به سرچشمه حیات ابدی است.
ای جود تو سرمايه و سود همه كس وی ظل وجود تو وجود همه كس
گر فيض تو يك لحظه بعالم نرسد معلوم شود بود و نبود همه كس
عنوان: گفتم به كام وصلت، خواهم رسيد روزی؟
مردى خدمت امیر مؤمنان على (علیه السلام) آمد و عرض کرد من درباره قرآن مجید به شک افتاده ام! امام فرمود: چرا؟! عرض کرد: در آیات بسیارى مى بینیم که قرآن سخن از ملاقات پروردگار در قیامت مى گوید، و از سوى دیگرى مى فرماید: لاتُدْرِکُهُ الاَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الاَبْصارَ – چشم ها او را درک نمى کند، و او چشم ها را درک مى کند»(انعام/103) این آیات چگونه باهم سازگار است؟. امام (علیه السلام) فرمود: اَللِّقاءُ هُنا لَیْسَ بِالرُّؤْیَةِ، وَالِّلقاءُ هُوَ الْبَعْثُ فَافْهَمْ جَمیعَ ما فى کِتابِ الله مِنْ لِقائِهِ فَانَّهُ یَعْنى بِذلِکَ الْبَعْثَ – لقاء به معنى مشاهده با چشم نیست، بلکه لقاء همان رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان است، پس معنى تمام آنچه در قرآن تعبیر به لقاءالله شده است درک کن که همه به معنى بعث است»(توحید صدوق صفحه 267) این پاسخ مولای متقیان علی (علیه السلام)را مقایسه کنیم با پاسخی که آن حضرت به ذعلب یمانى میدهد. در نهج البلاغه مى خوانیم: یکى از دوستان دانشمند على (علیه السلام) به نام «ذعلب یمانى» از امام (علیه السلام) پرسید «هل رأیتَ ربَّک- آیا خداى خود را دیده اى»؟! امام (علیه السلام) فرمود: « أفأَعبدُ مالا أرى؟ – آیا خدائى را که نبینم پرستش کنم»؟! و هنگامى که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد:« لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ … – چشم هاى ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلبها به وسیله نور ایمان او را درک مى نمایند»(نهج البلاغه کلام 179) امام (علیه السلام) با هر کس به تناسب حال او مطلب را به گونهای که بتواند درک کند بیان داشته است، چرا که شهود باطنى اولیاء الله در دنیا با فهم مردم عادى از ملاقات با خداوند یکسان نیست، ولیکن در قیامت این شهود باطنى براى همه پیدا تحقق مییابد، چرا که روز رستاخیز روز برطرف شدن حجاب ها و کنار رفتن پرده ها، و ظهور آیات حق، و تجلى خداوند بر قلوب و عالم ظهور عظمت الهی برای همگان است. « يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ – آن روزی که همه خلق پدیدار شوند (و نیک و بدشان آشکار گردد) که هیچ کرده آنها بر خدا پنهان نباشد. در آن روز سلطنت عالم با کیست؟ با خدای یکتای بس قاهر منتقم است.» (غافر/۱۶) امام سجّاد (علیه السلام) فرمود: « ثُمَ یَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی إِسْرَافِیلَ أَنْ یَنْفُخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةَ الصَّعْقِ … – پس خدای متعال به اسرافیل امر مینماید که در صور ، نفخه موت را بدمد. پس صدا از طرفی که به جانب زمین است خارج میشود؛ در زمین آدمی و نه جنّی و نه شیطان و نه غیر اینها از کسانی که صاحب روح هستند باقی نماند مگر اینکه بمیرند. صدا از طرفی که به جانب آسمان است خارج میشود. در آسمان صاحب روحی باقی نماند مگر اینکه بمیرد. و اینجا خدا استثناء میفرماید و میگوید: «مگر آنکس که خدا بخواهد» که عبارتند از: جبرئیل میکائیل، اسرافیل و عزرائیل. اینها کسانی هستند که به خواست خدا زنده ماندهاند. خدای متعال میفرماید: «ای ملک الموت چه کسی از مخلوقاتم باقی مانده»؟ عرض میکند: «خدایا تویی آن زنده که نمیمیرد چهار ملک که من هم یکی از آنها هستم باقی مانده است». خدا او را به قبض روح آن سه امر میفرماید؛ و او قبض میکند. خدا میفرماید: «ای ملکالموت چه کسی باقی مانده»؟ عرض میکند: «بندهی ضعیف و مسکین تو ملکالموت». خدا میفرماید: «ملکالموت بمیر به اذن من»! ملک الموت میمیرد. و در هنگام خروج روحش چنان صیحه میزند که هرگاه آدمیان زنده بودند و صیحه او را میشنیدند همه هلاک میشدند. ملکالموت میگوید: «اگر میدانستم که در نزع روح بنیآدم اینقدر تلخی هست و شدّت و غصّه آن تا این حدّ است هرآینه در قبض روح مؤمنین شفقت و مهربانی به کار میبردم. هنگامی که از خلق خدا احدی در آسمان و زمین باقی نماند، خدای جبّار جلّ جلاله ندا میفرماید: «ای دنیا کجایند شاهان و فرزندان آنها؟ کجایند جبّاران و ظالمان و اولاد آنها؟ و چه شدند آنها که دنیا را به کل مالک شدند؟ کجا رفتند آنها که روزی مرا میخوردند و حقّ مرا از اموال خود خارج نمیکردند»؟ میفرماید: «حکومت امروز برای کیست»؟ احدی نیست که جواب دهد. پس ذات مقدّس حق تعالی خود جواب خود را میفرماید و میگوید: برای خدای یکتای قهّار است» (إرشادالقلوب، ج۱، ص ۵۴)
برخيز دلا كه وقت كار است جانرا هوس وصال يار است
تو گشته بچاه تن گرفتار چشم دو جهان در انتظار است
زين اسفل سافلين برون آی جايت چو حريم آن نگار است
از هر دو جهان فراغتی هست آن را كه ببزم وصل يار است
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه چهارم 1400/4/29
آیات شریفه : « فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ ﴿۷﴾ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا ﴿۸﴾ وَيَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا ﴿۹﴾ وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ﴿۱۰﴾ فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا ﴿۱۱﴾ وَيَصْلَى سَعِيرًا ﴿۱۲﴾إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا ﴿۱۳﴾ إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ ﴿۱۴﴾ بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا ﴿۱۵﴾ – اما كسى كه كارنامه اش به دست راستش داده شود (۷) بزودى اش حسابى بس آسان كنند (۸) و شادمان به سوى كسانش باز گردد (۹) و اما كسى كه كارنامه اش از پشت سرش به او داده شود (۱۰) زودا كه هلاك [خويش] خواهد (۱۱) و در آتش افروخته درآيد (۱۲) او در [ميان] خانواده خود شادمان بود (۱۳) او مى پنداشت كه هرگز برنخواهد گشت (۱۴) آرى در حقيقت پروردگارش به او بينا است. (۱۵)»
عنوان: دانی كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در آیه قبل « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» از قطعی بودن ملاقات با پروردگار هستی سخن به میان آمد، اکنون درباره آثار این لقاء گفته میشود«فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا » درباره دلیل داده شدن کتاب به دست راست نکتهای گفته شد که نشان از غلبه راستی و درستی در فرد و شرافت و پاسداشت ارزشها در رفتار او دارد و نیز در مورد از پیش رو عطا شدن کتاب هم گفته شد که نشان از احاطه و اشراف و روشن بینی فرد در تشخیص درستی و صحت اموری دارد که به آنها اقدام مینموده(جاهلانه و از روی ندانمکاری نبوده است) و اینکه تعبیر به اعطاء کتاب شده نشان از ثابت و راسخ شدن خوبیها و ملکات پسندیده در نفس و شخصیت فرد دارد(کتاب وجود اوست). اما اینکه فرمود« فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا » طبیعتا وقتی گرایش غالب و غلبه با نیکیها باشد مانند انسان ثروتمندی که براحتی مسائل مالی و اقتصادی خود را حلّ میکند، یا انسان نیرومندی که قدرت او غلبه بر رفع موانع و مشکلات دارد ، در مورد ثروتهای معنوی و ارزشی هم چنین است که براحتی از عهده حلّ مشکلات اخلاقی و ناهنجاریهای رفتاری، (و تمثلات و مظاهر آن در برزخ و قیامت ) برخواهد آمد. کما اینکه در دنیا بر اینگونه مشکلات فائق میآمده و چیره میشده. اما بحث مهمّ ما درباره مفهوم و حقیقت « اهل» در آیه شریفه « وَيَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا » است. امام رضا (علیه السلام ) فرمود: « مَنْ أَحَبَّ عَاصِیاً فَهُوَ عَاصٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُطِیعاً فَهُوَ مُطِیعٌ وَ مَنْ أَعَانَ ظَالِماً فَهُوَ ظَالِمٌ وَ مَنْ خَذَلَ عَادِلًا فَهُوَ خَاذِلٌ إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ… – هرکس گنهکاری را دوست داشته باشد، گنهکار است و هرکه شخص مطیع را دوست داشته باشد، او نیز مطیع خداست. کسی که به ظالم کمک کند، ظالم است و هرکه عادلی را خوار کند، خود خوار است؛ بین خدا و احدی قرابت و خویشاوندی نیست؛ هیچکس به خدا نزدیک نمیشود؛ مگر با اطاعت پیغمبر (به فرزندان عبدالمطلّب فرمود: «اعمال خود را، به من نشان دهید نه خویشاوندی و خانوادهتان را؛ خداوند بزرگ میفرماید:« فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ- پس آنگاه که نفخه صور قیامت دمیده شد دیگر نسب و خویشی در میانشان نماند و کسی از کس دیگر حال نپرسد. (مؤمنون/103-101)»(عیون أخبارالرضا (ج۲، ص۲۳۵)
بنابراین اگر پرسیده شود ارتباط بین افراد چگونه است؟ امام صادق (سلام الله علیه) می فرماید: اقتدای فردی به فردی دیگر همان ارتباط روحها در ازل و متّصلشدن نورِ الآن به نور ازل است( الِاقْتِدَاءُ نِسْبَةُ الْأَرْوَاحِ فِی الْأَزَلِ وَ امْتِزَاجُ نُورِ الْوَقْتِ بِنُورِ الْأَزَلِ ) – اقتدا این نیست که با اعمال ظاهری نام آنها را برای خود برگزینیم و خود را به اولیاء دین از دانشمندان و امامان منتسب کنیم (به زور خود را به آنها وصل کنیم درحالیکه ارواح ما با آنها نسبتی ندارد) – خداوند عزّوجلّ فرمود: روزی که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم. (اسراء/۷۱) یعنی کسی که از صاحب حقّی پیروی کرد؛ پذیرفته و پاک شد…»( بحارالأنوار، ج۲، ص۲۶۵ )
ز حق با هر یکی حظی و قسمی است معاد و مبدا هر یک به اسمی است
از آن اسمند موجودات قائم بدان اسمند در تسبیح دائم
طاوس فقیه نقل میکند: [وقتی امام سجاد (ع) را از شب تا صبح درحال مناجات و طواف خانهی خدا دیدم،] عرض کردم: «ای پسر رسول خدا (! این ناله و فغان چیست؟! ما که گنهکار و جنایتکاریم باید اینطور زاری و اندوه داشته باشیم؛ شما که پدرت حسینبنعلی ،مادرت فاطمهزهرا(و جدّت پیغمبراکرم است»! حضرت روی به من نموده، فرمود: «هیهات هیهات طاوس! اسم پدر، مادر و جدّم را نبر! خدا بهشت را برای بندهی مطیع و نیکوکارش گرچه غلامی سیاه باشد آفریده و جهنّم را برای هرکه معصیت کند گرچه از اولاد قریش باشد، آفریده است. [آیا] نشنیدهای که خداوند میفرماید: فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ؟! به خدا سوگند! فردا هیچچیز سودی برایت ندارد؛ مگر عمل صالحی که پیشاپیش فرستی» ( المناقب، ج۴، ص۱۵۱) اکنون میتوانیم مفهوم سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را بهتر درک کنیم که فرمودند: «كُلُّ حَسَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلَّا حَسَبِی وَ نَسَبِی – تمام حسب و نسبها در روز قیامت قطع میشود غیر از حسب و نسب من»( شواهد التنزيل ج۱ ص۵۳۰) از آیات و روایات فهمیده میشود که مقصود از حسب و نسب در عالم واقع و حقیقت رابطه بین ارزشها و نیکی ها است، یعنی فضایل انسانی مانند وفا ، صداقت ، خیرخواهی، رحمت و غیر آن به هر مقدار در کسی باشد بسوی معدن و اصل این صفات رهسپار خواهد شد « يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا – (به یاد آر) روزی که ما هر گروهی از مردم را با پیشوایشان (به پیشگاه حقیقت) میخوانیم، پس هر کس نامه عملش را به دست راست دهند آنها نامه خود را قرائت کنند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد»(اسراء/ ۷۱) مقصود از امام برای نیکوکاران انسان کامل و حقیقة الانسان است که به امام مبین نیز تعبیر شده است که مظهر اتمّ اسماء و صفات الهی است و همه در کتم وجود او مندک و فانی هستند.« إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ – ما مردگان را باز زنده میگردانیم و کردار گذشته و آثار وجودی آیندهشان همه را ثبت خواهیم کرد، و در لوح محفوظ و روشن خدا (یا قلب امام خلیفة اللّه) همه چیز را به شماره آوردهایم. »(یس/۱۲) در این زمینه توضیح امام کاظم (سلام الله علیه) بر وضوح مطلب میافزاید:«خداوند تبارکوتعالی روح انسان را دوهزار سال قبل از جسم او آفرید. پس کسانی که روحشان در آسمان با همدیگر آشنا گشتهاند، در زمین نیز همدیگر را میشناسند و کسانی که در آسمان همدیگر را نشناختهاند، در زمین نیز نمیشناسند« … فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِی السَّمَاءِ تَعَارَفَ فِی الْأَرْضِ، وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا فِی السَّمَاءِ تَنَاکَرَ فِی الْأَرْضِ… » و هنگامیکه قائم آل محمّد (قیام کند، برادر دینی از انسان ارث میبرد نه برادری که از پدر و مادر انسان زاده شده است …» ( دلایل الامامة، ص۴۸۵)
تو و طوبي و ما و قامت يار فكر هر كس بقدر همت اوست
من و دل گر فنا شديم چه باك غرض اندر ميان سلامت اوست
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست كه هر چه بر سر ما مي رود ارادت اوست
عنوان: اکنون آتش از همه سو میآید!!!
« وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ »: درباره شیوه بیخیال شدن و پشت سرانداختن ارزشها و مسئولیتها به خاطر شدت تعلق و اشتغال به مشتهیات نفسانی، مطالبی گفته شد، و نیز اشاره شد که چرا از پشت سر کتاب آنها را به دست چپشان میدهند. اکنون به این نکته میپردازیم که فریاد مرگ خواهی و سوختن در آتش که با تعبیر « فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا * وَيَصْلَى سَعِيرًا » آمده، حکایت از واقعیتهای تلخی دارد که به صورت بالفعل در دنیا پشت پرده ظواهری که آنها میبینند وجود داشته است ولی به ملاحظه اینکه آنها در آینده از وجود آن اطلاع یافته و با آن مواجهه پیدا میکنند، گفته میشود که در آینده اتفاق میافتد. در یک مثال محسوس اگر به کسی گفته شود کف اطاق را با آب نشور و اینقدر آب نریز زیرا کف آن قیرگونی نشده؛ اما او بیتوجّه و بی اعتنا باشد و آب به زیر ساختمان نفوذ کرده و زیر آن را کم کم خالی کند تا جایی که حفره بسیار بزرگی پدید آید و زمین آماده فروکش کردن شود، بحسب ظاهر اتفاقی نیفتاده اما وقتی لحظه حادثه فرا رسید ناگهان همه چیز به اعماق زمین فرو میرود، به همین صورت انسان بیمبالات نسبت به شرعیات و رعایت حقوق مردم در درون خود آتشی برپا میکند که آن را نمیبیند. « إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا – در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى برند و به زودى در آتشى فروزان درآيند »(نساء/۱۰) این آتش در پشت پرده ظاهر وجود دارد و با هرتضییع حقی برافروختهتر شده، از هر طرف میآید، ستمکار آن را نمیبیند، آتش او را احاطه کرده و سرمایههای حیات انسانی از جمله شعور و ادراک انسانی او را از میان میبرد و به تعبیر قرآن کریم « يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ » (بقره/۲۵۷) اما او این ظلمت و ضلالت و جهل و تاریکی را نمیبیند تا جائیکه ناگهان همه چیز به هم ریخته، لحظه مواجهه با جهنّم فرا میرسد.« اتَّقُوا الظُّلْمَ فَانَّهُ ظُلُماتُ یوْمِ القِیمَةِ – از ظلم بپرهیز که آن تاریکی قیامت است. » (اصول كافى، جلد 2، صفحه 332) کسانی که نسبت عالم برزخ و قیامت را به عالم دنیا مانند نسبت جهان بیرون از رحم مادر میبینند که نسبت به کودک داخل رحم در همان وقت وجود دارد ، بهتر میفهمند و تصدیق میکنند که احاطه برزخ و قیامت به دنیا چگونه است. این هم زمانی وجود آتش پشت پرده غفلت و بیخبری با زمان ارتکاب جرم و ستم، موضوع مهمّی است که باید به آن توجّه شود؛ « إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا – ما برای کافران ستمکار آتشی مهیا ساختهایم (هم اکنون آماده است)که شعلههای آن مانند خیمههای بزرگ گرد آنها احاطه میکند »(کهف/۲۹) روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ثواب گفتن برخی از اذکار چون «سبحان اللَّه- الحمدللَّه- لااله الّا اللَّه- اللَّه اکبر» را بیان می فرمود که هرکس هر کدام را بگوید خداوند درختی در بهشت برای او غرس می کند و.. . مردی از قریش برخاست و عرض کرد: پس درختان ما در بهشت زیادند. حضرت در پاسخ فرمود: «نَعَمْ وَلکنَّ ایاکمْ انْ تُرْسُلوا عَلَیها نیراناً فتُحْرِقُوها – بلی، ولی بترسید از آن که آتشی بفرستید و آنها را بسوزانید.» (ثواب الاعمال، صفحه 32) در حديثى از امام علی بن موسى الرضا(عليهما السلام) آمده است كه يكى از اصحاب او از بهشت و دوزخ پرسيد كه آيا آنها هم اكنون مخلوقند؟ امام(ع) فرمود: «وَ اِنَّ رَسُولَ اللهِ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَى النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ اِلَى السَّمَاءِ – (آرى آفريده شده اند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگام معراج وارد بهشت شد و دوزخ را نيز مشاهده كرد» راوى مى گويد عرض كردم گروهى مى گويند: آنها مخلوق نيستند، امام(ع) فرمود: «مَا اُولئِكَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ، مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ وَ كَذَّبَنَا … – آنها از ما نيستند و ما از آنها نيستيم، كسى كه آفرينش بهشت و دوزخ را انكار كند پيامبر را تكذيب كرده و ما را نيز تكذيب نموده است …» (عيون أخبار الرضا(ع)، ج1، ص116)
در ماجرای حضرت مریم (س): «… كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً …- هر زمان زكريا وارد محراب مريم(عليها السلام) مى شد غذاى مخصوصى در آنجا مى يافت و هنگامى كه سؤال مى كرد از كجا آورده اى؟ مى گفت: از سوى خداست (آل عمران/۳۷) »برای فاطمه زهرا(عليها السلام) مائده بهشتى نازل شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حضرت علي(عليه السلام) از آن خوردند و پيامبر(ص) آن را تشبيه به جريان مريم(عليها السلام) نمود: «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِي جَعَلَكِ شَبِيهَةً بِسَيِّدَةِ نِسَاءِ بَنِي اِسْرَائِيلَ – شكر مى كنم خدايى را كه تو را شبيه مريم، بانوى زنان بنى اسرائيل قرار داد»(در الدّر المنثور، ج 2، ص 20) ابو ايّوب انصارى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل کرده است كه آن حضرت(ص) فرمود: « در شب معراج، حضرت ابراهيمِ خليل(عليه السلام) بر من عبور كرد و گفت: «مُرْ اُمّتَكَ اَنْ يَكْثُرُوا مِنْ غَرْسِ الْجَنَّةِ، فَاِنَّ اَرْضَها وَاسِعَةٌ وَ تُرْبَتَها طيِّبَةٌ! قُلْتُ: وَ ما غَرْسُ الجَنَّةِ؟ قالَ: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ- به امتت دستور ده در بهشت زياد درختكارى كنند، چرا كه زمينش گسترده و خاكش پاك و حاصلخيز است! گفتم: درختكارى بهشت چيست؟ گفت: ذكر «لا حول و لا قوة الا بالله» است»(بحار/ج۲/ص۱۴۹) در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است که: «هنگامى كه به معراج رفتم وارد بهشت شدم در آنجا فرشتگانى را ديدم كه قصرهايى مى سازند و گاه توقف مى كنند از علت اين امر سؤال كردم گفتند: ما منتظر مصالح هستيم! گفتم: مصالح شما چيست؟ گفتند: ذكر «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر» كه مؤمن مى گويد: هنگامى كه ذكر مى گويد بنا مى كنيم و هنگامى كه خوددارى مى كند دست نگه مى داريم» (بحار، ج ۱۸، ص ۲۷۵)
مالك دوزخ قوای نفسي است مانع لذات روح قدسی است
طاعت واوراد با روی و ريا گشت زقوم و حميم اندر جزا
صورت عدلست ميزان وصراط بر صراط حق گذر با احتياط
شد عبادتها و طاعات ای پسر آن طعام و شربت همچون شكر
عنوان: دريغ و درد كه غافل از عاقبت كاریم!
« إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا * إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ »: این آیات شریفه دلیل شقاوت ابدی و گرفتن کتاب اعمال به دست چپ و از پشت سر را بیان میدارد. و نیز هشدار میدهد که مراقب خوشیهای غفلت آفرین باشید که شما را به فراموشی یاد آخرت و در نهایت به انکار روز جزا نکشاند و همچنین بخاطر داشته باشید که گذشتگان به همین طریق هلاک شدند. آیات الهی همچون تابلوهایی در مسیر حرکت و زندگی انسان مانند علائم رانندگی نصب شدهاند تا مسافران زندگی ابدی در دنیا به ورطه هلاکتبار انکار روز جزا، سقوط نکنند؛ از این رو برخی از آنها به توجّه و تفکر، دعوت میکنند؛ مانند مناظر سراسر حکمت نعمتهای طبیعی و حوادث عبرتانگیز تاریخی و اجتماعی و نشانههای اسرارآمیزو شگفتانگیزی که از رسولان الهی و مردان خدا به ظهور میرسد که به راستی انسان را به سوی عالم قدس میکشانند. در مقابل برخی از تابلوها هم شکل نهی و ممنوعیت دارند مانند صحنههای دلخراش حوادث ناگوار و فلاکتها و نکبتهای فراگیر در سطح جامعه که از دلخوشی و تکیه به دنیا و آرزوهای طولانی و ظاهربینی و سطحی نگری انسان را نهی میکنند؛
صد قافله دل، بار به مقصد بستند بر جاى بماند اين دل غافل ما
«آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند، و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آنها که از آیات ما غافلاند- إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُون» ( یونس/ 7) حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «إِنَّ الْأَمَلَ یُسْهِی الْقَلْبَ وَ یُکْذِبُ الْوَعْدَ وَ یُکْثِرُ الْغَفْلَة – بدانید آرزو دل را به فراموشی میکشاند، وعدهها را دروغ جلوه میدهد و غفلت را زیاد میکند.» (الغارات، ج 2، ص 436) و نیز زین العابدین و سیّد الساجدین (علیه السلام) در روایتی فرمود: «اِعلَمْ وَيحَكَ يَا بنَ آدمَ ! أنَّ قَسوَةَ البِطنَةِ ، و كِظَّةَ المِلْأةِ ، و سُكرَ الشِّبَعِ ، و غِرَّةَ المُلكِ ، مِمّا يُثَبِّطُ و يُبطِئُ عنِ العَمَلِ ، و يُنسِي الذِّكرَ ، و يُلهِي عنِ اقتِرابِ الأجَلِ ، حتّى كَأنَّ المُبتَلى بِحُبِّ الدنيا بهِ خَبَلٌ مِنسُكرِ الشَّرابِ – وای بر تو اى فرزند آدم، شکمبارگی و پرخوری، و تمایل نفسانی، و سرمستی و یا مستی سیری، و غرور ثروت و قدرت، همه از چیزهایى است که آدمى را در کارها کُند مىکند و از عمل باز مىدارد و یاد خدا را به فراموشى مىسپارد و انسان را از نزدیک شدن مرگ، غافل مىکند و چنان است که گویى انسان مبتلا به دوستى دنیا، از میگُسارى گیج و منگ شده است»(تحف العقول، 273) و نیز فرمود: « مردی که در اندیشه خداست و خداترس است و کارهایش خدایی است، باید نفس خود را تمرین دهد و آن را با گرسنگی آشنا سازد تا عادت کند که به انباشته ساختن شکم تمایلی از خود نشان ندهد؛ اسبهای ویژه مسابقات را با این روش آماده و لاغر میکنند – وَ أَنَّ الْعَاقِلَ عَنِ اللَّهِ الْخَائِفَ مِنْهُ الْعَامِلَ لَهُ لَیُمَرِّنُ نَفْسَهُ وَ یُعَوِّدُهَا الْجُوعَ حَتَّى مَا تَشْتَاقَ إِلَى الشِّبَعِ وَ کَذَلِکَ تُضَمَّرُ الْخَیْلُ لِسَبْقِ الرِّهَان» (تحف العقول، النص، ص273) بر این اساس، شکمبارگی و پرخوری، تمایلات نفسانی، سرمستی و غرور ثروت و قدرت از عوامل مهم غفلت از یاد خدا و مرگ و بازداشتن انسان از عملکرد مثبت است.
« بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا -آرى در حقيقت پروردگارش به او بينا است»: همانطور که قبلا گفته شد اسماء و صفات الهی در آخر آیات علاوه بر معرفی بیشتر خداوند، راهکار رسیدن و واقع شدن در معرض تجلیات الهی را نشان میدهد؛(یعنی راه درمان دردها و مشکلات گفته شده را بیان میدارد.) امام باقر(ع) فرمود: « فِي اَلتَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ فِيمَا نَاجَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا مُوسَى اُكْتُمْ مَكْتُومَ سِرِّي فِي سَرِيرَتِكَ وَ أَظْهِرْ فِي عَلاَنِيَتِكَ اَلْمُدَارَاةَ عَنِّي … – در تورات نوشته شده است که هنگام مناجات موسى با خدا، خدا به او فرمود: اى موسى در پنهان از من بترس تا تو را حفظ کنم و در خلوتها و هنگام خوشىهایى که در اثر لذت حاصل مىشود مرا یاد کن تا در غفلتها به یاد تو باشم.» (بحارالانوار، ج 13، ص 328)
حضرت على(ع) فرمود: « لا تَذكُرِ اللّه سبحانَهُ ساهياً ، و لا تَنْسَهُ لاهِياً ، و اذكُرْهُ كاملاً يُوافِقُ فِيهِ قَلبُكَ لِسانَكَ ، و يُطابِقُ إضمارُكَ إعلانَكَ ، و لَن تَذكُرَهُ حقيقةَ الذِّكرِ حتّى تَنسى نَفسَكَ في ذِكرِكَ و تَفقِدَها في أمرِكَ – با حال غفلت، ذكر خداوند سبحان را مگوى و بر اثر سرگرم شدن به كارى ، خدا را فراموش مكن ، بلكه او را چنان ياد كن كه دل و زبانت يكى باشد و درونت با بيرونت مطابقت كند . تو حقيقتاً به ياد خدا نخواهى بود، مگر آن گاه كه هنگام ذكر گفتن، خود را فراموش كنى و در وقتِ كار خود (ذكر گفتن) خويشتن را گم كنى»(تصنیف غررالحکم، ص 189) امام صادق(ع) فرمود: « مَن كانَ ذاكراً للّهِ على الحقيقةِ فهُو مُطِيعٌ ، و مَن كان غافِلاً عنهُ فهُو عاصٍ ، و الطاعَةُ علامَةُ الهدايَةِ ، و المَعصيَةُ علامَةُ الضَّلالَةِ ، و أصلُهُما مِنَ الذِّكرِ و الغَفلَةِ - هر كه براستى به ياد خدا باشد، فرمان بَر و هركه از خدا غافل باشد، نافرمان است . طاعت، نشانه رهيافتگى است و معصيت، نشانه گمراهى و ريشه اين هر دو، ياد خدا و غفلت است .» (بحار/ج۹۳ص۱۵۸)
چون ز اول تا به آخر غافليست حاصل ما لا جرم بي حاصلي است
زنده شو اين مردگي از خود ببر گرم شو افسردگي از خود ببر
آتشی از عشق او در دل فروز خرمن تقليد را يكسر بسوز
جلسه پنجم 1400/4/30
آیات شریفه :«فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ ﴿۱۶﴾ وَاللَّيْلِ وَمَا وَسَقَ ﴿۱۷﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ ﴿۱۸﴾ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ ﴿۱۹﴾ فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴿۲۰﴾ وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لَا يَسْجُدُونَ ﴿۲۱﴾ – نه سوگند به شفق (۱۶) سوگند به شب و آنچه [شب] فروپوشاند (۱۷) سوگند به ماه چون [بدر] تمام شود (۱۸) كه قطعا از حالى به حالى برخواهيد شد (۱۹) پس چرا آنان باور نمى دارند (۲۰) و چون بر آنان قرآن تلاوت مى شود چهره بر خاك نمى سايند (۲۱)»
عنوان: اگر فضل خدا بر خود بدانی/ بماند بر تو نعمت جاودانی
درباره سوگندهای الهی در این آیات شریفه به نظر میرسد که خداوند از ما میخواهد با نگاهی به آیت طبیعی « شفق » در غروب هر روز، یادی از غروب زندگی خود کنیم (به سرعت سپری شدن کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری و کهنسالی، آنهم در صورتی که مرگ زودتر حادث نشود. ) « فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ » همین سیر مرحلهای تحولات در آیت طبیعی « شب » دیده میشود؛ از وقتی که روز روشن شروع به تاریک شدن میکند تا وقتی که سرخی جانب مغرب هم کاملا از میان میرود و ظلمت همه جا را فرا میگیرد « وَاللَّيْلِ وَمَا وَسَقَ » انسان را به یاد شمع وجود عمر خود میاندازد که این شعله روشن حیات چگونه بیفروغ شده و به لحظه خاموشی میرسد. در آیت طبیعی « ماه » همین سیر مرحلهای دیده میشود؛ از زمانی که هلال نازکی در آسمان دیده میشود تا وقتی که قرص ماه کامل میشود « وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ » مانند پیمانه عمر که پر میشود و دیگر به اندازه یک روز دیگر هم جا ندارد و وقت تولدی دیگر و زندگی جدید فرا میرسد. همه این آیات یک سخن را به گونه خود تکرار میکنند، همه میگویند: « لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ » همه شما « راکب» هستید که بر « مرکبی » سوار شده، منزل به منزل برده میشوید و این حرکت مرحلهای به دست شما نیست؛ اختیار شما در تعیین کمیّت و طول سفر نیست بلکه در تعیین کیفیّت و نوع بهرهبرداری از این فرصتها است.میتوانیم ظرف لحظهها، دقیقهها، ساعتها، روزها، هفتهها، ماهها و سالهای عمر را با هرچه از خوبیها و بدیها میخواهیم پر کنیم.
اشتباه نشود مقصود کیفیّت و کمیّت اندامهای بدن نیست که روزی بسیار کوچک بودند و روزی هم بزرگتر شدند البته اینها هم به سهم خود مانند لحظهها و دقیقهها که ساعات عمر را میسازند، ظرفهایی هستند که باید دید داخل آنها با چه چیزهایی پر شده؟ آیا این چشمها پر است از صحنههای عبرت آمیز و مشاهداتی که روح را تعالی و تکامل بخشیده است؟ گوشها و قوای درونی ما با چه چیزهایی پر شده است؟« اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً (اسراء۳۶) » امام صادق (عليه السلام) در توضیح این آیه شریفه فرمود: « يُسألُ السَّمعُ عَمّا سَمِعَ ، و البَصَرُ عَمّا نَظَرَ إلَيهِ ، و الفُؤادُ عَمّا عَقَدَ عليهِ – از گوش درباره آنچه شنيده است بازخواست مى شود و از چشم درباره آنچه بدان نگريسته است و از دل درباره باورها و دلبستگى هايش»(مشكاة الأنوار / 445/1488) از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: « هر کس چشم را از نگاه حرام و هوس آلود پر کند خداوند در روز قیامت آن را از آتش پر مینماید، مگر توبه کند و از آن راه (نادرست) بازگردد». (میزان الحکمه ج۱۰ ص۷۷) امام علی(ع) میفرماید: « نگاه مؤمن عبرتآمیز و نگاه منافق سرگرمی است». (تحف العقول ص۲۱۲) و به همین ترتیب است سایر اعضاء. که حضرت امیر تعبیر زیبایی درباره آن دارد: « چشم جاسوس و مأمور دل و نامهرسان عقل است». (بحارالانوار ج۱۰۴ ص۱۴)و نیز در فرمایشات پیامبر مکرم اسلام(ص) میخوانیم: « پروردگارم هفت چیز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشکار، گذشت از کسی که به من ظلم نموده، بخشش به کسی که مرا محروم کرده، رابطه با کسی که با من قطع رابطه کرده و سکوتم همراه با تفکر و نگاهم برای عبرت باشد.»(کنزالفوائد ص۴۸۱)این فرمایش پیامبر (ص)راه و روش رشد و تکامل روح انسانی را به ما میآموزد اگر در پیمودن راهش جدّی باشیم «وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ – و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد چه اندک سپاسگزارید»(مؤمنون/ ۷۸)
موضوع محوری این سوره شریفه و پیام عام و همه شمول آن در تاکید بر ضرورت یادآوری این نکته مهمّ است که آنچه در ظرفهای اوقات و لحظات زندگی ریخته میشود، زیر بنای تحولات در مراحل دیگر عمر انسان، برزخ، قیامت و چگونگی ملاقات با پروردگار عالمیان است. همین انتخابها از خوب و بد در این فرصتها است که با کیفیّتها و کمیّتهایی بسیار متفاوت به ظهور میرسد و جایگاه ابدی انسان را معین میسازد. قرآن می فرماید «إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً – هرگاه شنیدید افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مىكنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند؛ وگرنه، شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، همهی منافقان و كافران را در دوزخ جمع مىكند»(نساء/۱۴۰) انسان اگر قوای خود را صرف امیال نفسانی نماید، از آنها جز حسرت و ندامت چیزی به دست نخواهد آورد و اگر این قوا را در جهت اطاعت خداوند صرف كند، به تعبیر خواجه نصیر (قدس سره) « عارف چون از خود منقطع گردید و به حق متصل شد به این نكته پی می برد كه تمام قدرت ها غرق در قدرت خدا و تمام علوم غرق در علم الهی و تمام اراده ها غرق در قدرت خداست. پس تمام موجودات را از آن ذات الهی صادر می بیند و آنها را از جانب الهی فائض می یابد. پس خداوند در این حال چشم و گوش و قدرت و علم او می گردد و عارف در این حالت به اخلاق الهی مزین می شود».حضرت امیر(سلام الله علیه) در وصف اهل تقوا میفرماید: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِم وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُم – چشمان خويش را از آن چه خداوند بر آن ها تحريم نموده، پوشيده اند و گوشهاى خود را وقف شنيدن علم و دانش سودمند ساختهاند.» (نهج البلاغه، خطبه193)
همه ذرات جان پیوسته با دوست همه اندیشه ام اندیشه ی اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا خدایا! این منم یا اوست اینجا؟
عنوان: شیفته دنیا، گیج و منگ مسّ شیطان
« فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ »: خداوند ایمان به آخرت را از نتایج متعارف و طبیعی تدبّر و توجّه به آیات آفاقی و أنفسی قرار داده است؛ از این رو با استفهام توبیخی، منکران را بیمار و نامتعادل میخواند « فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ » حالتی که از مس شیطان برای افراد حاصل میشود« لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ – برنخیزند (از قبر در قیامت) جز به مانند آن که به وسوسه شیطان مخبّط و دیوانه شده. »(بقره/۲۷۵) و یا به تعبیر سیّد الساجدین (علیه السلام) « حتّى كَأنَّ المُبتَلى بِحُبِّ الدنيا بهِ خَبَلٌ مِن سُكرِ الشَّرابِ – گویى انسان مبتلا به دوستى دنیا، از میگُسارى گیج و منگ شده است»(تحف العقول، 273) حضرت علی (علیه السلام) فرمود: « السُّكرُ أربَعُ سَكراتٍ : سُكرُ الشَّرابِ ، و سُكرُ المالِ ، و سُكرُ النَّومِ ، و سُكرُ المُلكِ – مستى چهار گونه است : مستى شراب ، مستى ثروت ، مستى خواب و مستى حكومت »(بحار الأنوار،10/114/1) و نیز فرمود: « يَنبَغِي للعاقِلِ أن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ ، و سُكرِ القُدرَةِ ، و سُكرِ العِلمِ ، و سُكرِ المَدحِ ، و سُكرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِكُلِّ ذلكَ رِياحا خَبيثةً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ – سزاوار است كه خردمند از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى دانش و مستى ستايش و مستى جوانى پرهيز كند ؛ زيرا هر يك از اين مستيها بادهاى پليدى دارد كه عقل را مى ربايد و وقار را از بين مى برد» ( غرر الحكم ،10948 ) بیان دلیل بیشتر این گیجی و منگی را حضرت امیر(سلام الله علیه) اندوهی رها نشدنی، حرصی جدانشدنی، و آرزویی دست نایافتنی میداند – «همٍّ لا یُغِبُّهُ، و حِرصٍ لا یترکُهُ، و اَمَلٍ لا یُدرِکُهُ» ( نهج البلاغه/خ۲۲۸) این آثار تباه کننده برای کسانی است که دل را آلوده به حبّ دنیا میکنند «من اَبصر الیها اَعمَتهُ – کسی که چشم به دنیا بدوزد و با چشم دل به او بنگرد دنیا کورش میکند و از پیمودن راه کمال بازش میدارد. »(نهج البلاغه/خ 82) حاصل آنچه درباره سکر مستی حبّ دنیا گفته شد در فرمایشات مولا امیرالمؤمنین به صورت نصیحتی چنین آمده است: « فَأفِقْ أيُّها السامِعُ مِن سَكرَتِكَ ، و استَيقِظْ مِن غَفلَتِكَ ، و اختَصِرْ مِن عَجَلَتِكَ ، و أنعِمِ الفِكرَ فيما جاءَكَ على لِسانِ النبيِّ الاُمِّيِّ صلى الله عليه و آله مِمّا لا بُدَّ مِنهُ و لا مَحِيصَ عَنهُ – پس ، اى شنونده! از مستى خود به هوش آى و از خواب غفلتت بيدار شو و از شتابت بكاه و درباره آنچه به زبان پيامبر امّى صلى الله عليه و آله به تو گفته شده و چاره و گريزى از آن نيست ، به دقّت بينديش»(نهج البلاغه / خطبه153 ) اما برعکس آنچه گفته شد آثار و برکات دنیا را برای مردان و زنان وارسته، چیزی دوستداشتنی و بسیار مطلوب میبینی؛ جابربن عبداللّه انصاری میگوید: با حضرت علی علیهالسلام در بصره بودیم؛ هنگامی که جنگ با دشمنان تمام شد، در پایان شب به سراغ ما آمدند. ما با یکدیگر درباره دنیا صحبت میکردیم. پرسیدند: درباره چه سخن میگویید؟ جواب دادیم: درباره سرزنش دنیا، حضرت علیهالسلام فرمودند: چرا دنیا را سرزنش میکنی، ای جابر؟ سپس حمد و سپاس خدا را شروع کردند و بعد فرمودند: «الدنیا منزِلُ صِدقٍ لِمَن صَدَّقَها، و مَسکَنُ عافیةٍ لِمَن فَهِمَ عَنها، و دارُ غِنًی لِمَن تَزَوَّدَ مِنها، مَسجدُ انبیاء اللّه و مَهبَطُ وحیهِ و مُصَلَّی ملائکتهِ و مَسکَنُ أحِبائه و مَتجَرُ أولیائِه، إکتسَبُوا فیها الرحمة و رَبِحُوا منها الجنّة – دنیا خانه راستگویی است برای کسی که پذیرا باشد، و جای سلامتی است نسبت به کسی که بفهمد، و سرای بینیازی است برای کسی که از آن توشه برگیرد. سجدهگاه انبیای خدا، محلّ وحی او، مصلّای ملائکه، محل سکونت دوستان خدا و جای تجارت مقرّبان اوست که رحمت خدا را به دست میآورند و بهشت سودشان است»(مستدرک نهجالبلاغه،ج 1، ص 397)
نقطه مقابل حبّ دنیا زهد است که فرمود: « الزُهدُ کُلُّهُ بین کلمتین من القرآن. قال اللّه سبحانهُ: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ- زهد بین دو کلمه از قرآن است که خدای سبحان فرمود: تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید.» (نهجالبلاغه، خ 152)
شد آنكه اهل نظر بر كناره مي رفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
عنوان: شرف مرد بجود است و كرامت بسجود
« وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لَا يَسْجُدُونَ»: امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «ما خَسِرَ واللّه مَن أتى بحَقیقَةِ السُّجودِ و لَو كانَ فی العُمُرِ مَرَّةً واحِدَةً و ما أفلَحَ مَن خَلا بِرَبِّهِ فی مِثلِ ذلكَ … – به خدا قسم زیانكار نباشد هركس حتى در تمام عمر یك بار حقیقت سجده را به جاى آورد؛ و رستگار نباشد هركس در چنین حالتى (سجده) با پروردگارش خلوت كند، اما چونان كسى باشد كه خود را مى فریبد و از خوشى دنیا و آسایش آخرت كه خداوند براى سجده كنندگان آماده كرده غافل و بى خبر است. كسى كه در سجود به خدا خوب تقرّب جست، هرگز از او دور نشد»(مصباح الشريعة ، ج۱، ص۹۱ ) اگر معتقد باشیم که حقیقت سجده محدود به سر بر مهر گذاشتن نمیشود و سجده را باید زندگی کرد یعنی هر کجا که امر الهی و خواست و رضای او را تشخیص دادیم باید سر فرود آورده اطاعت کنیم، اگر چه مخالف هوای نفس و خواهش دل ما باشد. در این صورت است که در مرتبه و مقام ساجدین خواهیم بود و الّا « ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»
شرف مرد بجود است و كرامت بسجود هر كه اين هر دو ندارد عدمش به ز وجود
از تعریف حقیقت سجده فهمیده میشود که پیام این آیه شریفه عام و فراگیر است و همه مواردی را که انسان خواسته خود را بر اراده و رضای حق ترجیح میدهد، در واقع از سجده در برابر او خود داری کرده است.متأسفانه این گناه بزرگ اکثریت افراد کافر و مؤمن را در مراتب مختلف مبتلا ساخته و این وعده دشمن انسان، شیطان معلون است« ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ – آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در میآیم (و هر یک از قوای عامله و ادراکی آنها را به میل باطل میکشم)، و بیشتر آنان را شکرگزار نعمتت نخواهی یافت. »(اعراف/۱۷) در عصر حضرت موسی (علیه السلام)، روزی ابلیس نزد آن حضرت آمد و گفت : می خواهم تو را هزار و سه پند بیاموزم. موسی (علیه السلام) او را شناخت و به او گفت : آنچه که تو می دانی بیشتر از آن را من می دانم، نیازی به پندهای تو ندارم. جبرئیل بر موسی نازل شد و عرض کرد: ای موسی! خداوند می فرماید: هزار پند او فریب است، اما سه پند او را فراگیر. موسی (علیه السلام) به ابلیس گفت : سه پند را از هزار و سه پندت به من بگو. ابلیس گفت : هرگاه تصمیم گرفتی که کار نیکی انجام دهی در آن شتاب کن و گرنه تو را پشیمان می کنم. اگر با زن نامحرمی خلوت کردی از من غافل مباش که تو را به عمل منافی عفت وادار می نمایم. هرگاه خشمگین شدی جای خود را عوض کن وگرنه موجب فتنه خواهم شد. اکنون که به تو سه پند آموختم پس حقی بر تو پیدا کردم، در عوض از خدا بخواه تا مرا بیامرزد! موسی (علیه السلام) خواسته ابلیس را به خداوند عرض کرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شیطان آن است که به کنار قبر آدم (علیه السلام) برود و خاک قبر او را سجده کند». حضرت موسی (علیه السلام) فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد. ابلیس که همچنان در خودخواهی و تکبر غوطه ور بود گفت : ای موسی! من در آن هنگام که آدم زنده بود بر او سجده نکردم چگونه اکنون حاضر شوم که بر خاک قبر او سجده کنم!؟ (همای سعادت، ص ۲۰۶)
حال متعادل و سلامت نفس اقتضا دارد که بنده در پیشگاه پرودگارش با درک عظمت و استماع سخن او به نشان بندگی و خضوع و سرسپردگی به حالت سجده بر خاک بیفتد.« رَحِمَ اللّهُ أمرَءً عَرَفَ قَدرَه وَ لَم یَتَعَدَّ طَورَه – خدا رحمت کند کسی را قدر خود را بداند و از حدود خود تجاوز نکند. »(غرر الحکم ، ص ۳۷۳) اما چه چیزباعث میشود که انسان در برابر پروردگار خویش سر فرود نیاورد؟ مولای متقیان(ع) میفرماید: « وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ – اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگى نعمتهاى او مىاندیشیدند به راه راست باز مىگشتند و از آتش سوزان مىترسیدند اما دلها بیمار و چشمها معیوب است»(نهج البلاغه، خطبه 185) و نیز مىفرماید: « وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَه – در نادانى انسان همین بس که قدر و ارزش خود را نداند.» (نهج البلاغه، خطبه 1۰۳) ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل میکند: «از جمله دعاهاى امیر المؤمنین(ع) این بود: « إلهي ، كَفى لي عِزّا أن أكُونَ لكَ عَبدا، و كَفى بي فَخرا أن تكونَ لي رَبّا – اى خداى من! همین عزّت مرا بس که بنده توأم، و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منى. اى خداى من!تو همانی که من دوست دارم پس را چنان قرار ده که دوست می داری.» (بحار ، ج74، ص402)
الهى اگر یکبار گویى «بنده من» از عرش بگذرد «خنده من»
گر تو خواهی حری و دل زندگی بندگی كن بندگی كن بندگی
از خودی بگذر كه تا يابی خدا فانی حق شو كه تا يابی بقا
چون ز خود رستی همه برهان شدی چون كه گفتی بنده ام سلطان شدی
و صلی الله علی محمد و آله
جلسه ششم 1400/4/31
آیات شریفه :« بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ ﴿۲۲﴾ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ ﴿۲۳﴾ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۲۴﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿۲۵﴾- [نه] بلكه آنان كه كفر ورزيده اند تكذيب مى كنند (۲۲) و خدا به آنچه در سينه دارند داناتر است (۲۳) پس آنان را از عذابى دردناك خبر ده (۲۴) مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده اند كه آنان را پاداشى بى منت خواهد بود (۲۵)»
عنوان: اساس و ریشه مخالفت با دین و شرع!!؟
« بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ » خداوند متعال در جواب سؤالهایی که مطرح فرمود، که آنها را چه شدهاست؟ چرا ایمان نمیآورند؟ و هنگامی که قرآن بر ایشان خوانده میشود، سجده نمیکنند؟ خود جواب میفرماید: « بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ » اقتضای ذاتی کفر تکذیب نمودن است؛ چرا که کافر واقعیت دانسته شده را پنهان میکند، نه آنچه را که نمیداند یا نمیفهمد یا اینکه به چیز دیگری خلاف آن معتقد باشد.« وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ – و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند که آنها معجزه خداست باز از کبر و نخوت و ستمگری انکار آن کردند، پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به کجا انجامید (و چگونه هلاک شدند).» (نمل/۱۴) « وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ- و اهل کتاب راه اختلاف نپیمودند مگر پس از آگاهی به حقّانیت آن، و این خلاف را از راه حسد در میان آوردند. و هر کس به آیات خدا کافر شود (بترسد که) محاسبه خدا زود خواهد بود. »(آلعمران/ ۱۹) دلیل این انکار هم مورد بحث قرار گرفت که شدّت دلبستگیها و تعلقات و نخوت و کبر و از این قبیل مسائل است چرا که آنها دوست ندارند و نمیخواهند نه اینکه نمیدانند و باور ندارند؛ و این است دلیل واقعی تکذیب آنها. تا به اینجای مطلب خداوند متعال یک خطر بزرگ را به همگان گوشزد فرمود و آن آثار شوم دلبستگی به دنیا است که به هر مقدار در هر فردی به هر چیزی از امور دنیا وجود داشته باشد، به همان اندازه تمایل به فرار و انکار حق در انسان ایجاد میشود. از این جهت در آیات و روایات نهی شدید نسبت به آن دیده میشود:« يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ – پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبكار شما را به(كرم) خدا مغرور سازد و فریب دهد!» (لقمان/33) از على(ع) نیز آمده است كه فرمود: « حُبُّ الدنيا رأسُ الفِتَنِ و أصلُ المِحَنِ – دنیاپرستى سرآغاز فتنهها و ریشه همه محنتها و رنجهاست»(غررالحكم، شماره 4870) « إِنَّ اَلدُّنْيَا لَمُفْسِدَةُ اَلدِّينِ مُسْلِبَةُ اَلْيَقِينِ – دنیاپرستى دین انسان را بر باد مىدهد و ایمان و یقین او را مىگیرد». (غررالحكم، شماره 3518) از امام صادق(ع) آمده است كه فرمود: « أوَّلُ ما عُصِيَ اللهُ تباركَ و تعالى بِسِتِّ خِصالٍ: حُبِّ الدنيا، و حُبِّ الرئاسةِ، و حُبِّ الطعامِ، و حُبِّ النساءِ، و حُبِّ النومِ، و حُبِّ الراحةِ – نخستین چیزى كه با آن عصیان و نافرمانى خدا شد شش چیز بود: دنیاپرستى، حب ریاست، علاقه به غذا(شكمپرستى)، محبت(افراطى) زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تنپرورى». و از امیرمؤمنان است که فرمود: « ارْفُضِ الدُّنْيَا فَانَّ حُبَّ الدُّنْيَا يُعْمِی وَ يُصِمُّ – دنیاپرستى را ترك كن چرا كه حب دنیا چشم را كور و گوش را كر و زبان را لال مىكند و گردنها را به ذلت مىكشاند»( كافى، ج 2، ص136) و نیز فرمود: « حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ وَ يُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ وَ يوجِبُ اَليمَ العِقابِ – دنیاپرستى خرد را فاسد مىكند و گوش قلب را از شنیدن سخنان حكمت آمیز ناشنوا مىسازد و سبب عذاب دردناك(در دنیا و آخرت) مىشود»(غررالحكم شرح فارسى، ج3، ص397) امام على بن موسى الرضا(ع) مىفرماید: « لا يَجتَمِعُ المالُ إلاّ بخِصالٍ خَمسٍ: بِبُخلٍ شَديدٍ، وأمَلٍ طَويلٍ، وحِرصٍ غالِبٍ، وقَطيعَةِ الرَّحِمِ، وإيثارِ الدُّنيا علَى الآخِرَةِ – اموال دنیا در یك جا جمع نمىشود، مگر(به كمك) پنج چیز: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت»(وسائل الشیعه، ج12، ص19، ح 4) امام باقرعلیه السلام فرمود: «در زمان رسول خدا، در آغاز هجرت یکی از مؤمنین صُفّه(فقیران مقیم جوار مسجد) به نام سعد بسیار در فقر و ناداری به سر می برد و همیشه در نماز جماعت، ملازم پیامبر خدا بود و هرگز نمازش ترک نمی شد رسول خدا (ص) وقتی او را می دید، دلش به حال او می سوخت و نگاه دلسوزانه به او می کرد. غریبی و تهیدستی او رسول خدا را سخت ناراحت می کرد، روزی به سعد فرمود: اگر چیزی به دستم برسد تو را بی نیاز می کنم. مدتی از این جریان گذشت، رسول خدا (ص) از این که چیزی به او نرسید تا به سعد کمک کند، غمگین شد خداوند وقتی رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوی او فرستاد جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا (ص) خداوند اندوه تو را به خاطر سعد دریافت، آیا دوست داری که سعد بی نیاز گردد، پیامبر صلی الله علیه واله و سلم فرمود: آری. جبرئیل گفت، این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن تجارت کند پیامبر (ص) آن دو درهم را گرفت و سپس برای نماز از منزل خارج شد؛ دید سعد کنار حجره مسجد ایستاده و منتظر رسول خداست. وقتی که سعد را دید، فرمود: ای سعد آیا تجارت و خرید و فروش می دانی؟ سعد گفت: سوگند به خدا چیزی ندارم که با آن تجارت کنم. پیامبر (ص) آن دو درهم را به او داد و به او فرمود: با این دو درهم تجارت کن و روزی خدا را به دست بیاور. او هم آن دو درهم را گرفت و همراه رسول خدا (ص) به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند، بعد از نماز، رسول خدا (ص) به او فرمود: برخیز به دنبال کسب رزق برو که من از وضع تو غمگین هستم. سعد برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد به قدری از آن دو درهم برکت داشت که هر کالایی با آن می خرید، سود فراوان می کرد؛ دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید و تجارتش رونق بسیار گرفت. در کنار مسجد محلی را برای کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش، مشغول گردید کم کم پیامبر (ص) دید که بلال حبشی وقت نماز را اعلام کرده ولی هنوز سعد سرگرم خرید و فروش است، نه وضو گرفته و نه برای نماز آماده می شود. پیامبر (ص) وقتی او را به این وضع دید، به او فرمود: «یا سعد شغلتک الدنیا عن الصلاة – ای سعد دنیا تو را از نماز بازداشت». او در پاسخ چنین توجیه می کرد و می گفت: چه کار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟ به این مرد متاعی فروخته ام؛ می خواهم پولش را بستانم و از این مرد متاعی خریده ام؛ می خواهم قیمتش را بپردازم. رسول خدا (ص) در مورد سعد، آن چنان ناراحت و غمگین شد که این بار اندوه رسول خدا شدیدتر از آن هنگام بود که سعد در فقر و تهیدستی به سر می برد. جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و عرض کرد: خداوند اندوه تو را در باره سعد دریافت، کدام یک از این دو حالت را در مورد سعد دوست داری آیا حالت اولی یعنی فقر و تهیدستی او و توجه به نماز و عبادت را دوست داری یا حالت دوم را که بی نیاز است ولی توجه به عبادت ندارد؟ پیامبر (ص) فرمود: حالت اولی را دوست دارم، چرا که حالت دوم او باعث شد که دنیایش، دینش را برباید و ببرد. جبرئیل گفت: « انَّ حُبَّ الدُّنيا وَ الْأموالِ فِتنَةٌ و مَشغَلَةٌ عَنِ الْآخِرَةِ – دلبستگی به دنیا و ثروت، مایه آزمایش و بازدارنده آخرت است.» آن گاه جبرئیل گفت: آن دو درهم را که به او قرض داده بودی از او بگیر که در این صورت وضع او به حالت اول برمی گردد رسول خدا (ص) به سعد فرمود: آیا نمی خواهی دو درهم مرا بدهی؟ سعد گفت: به جای آن دویست درهم می دهم. پیغمبر (ص) فرمود: همان دو درهم مرا بده. سعد دو درهم آن حضرت را داد از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت.( الکافی، ج 5، ص 445) امام صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه « رجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ – مردانی که نه تجارت آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و ادای زکات باز میدارد و نه خرید و فروش. (نور /۳۷) » فرمود: « هُمُ اَلتُّجَّارُ اَلَّذِينَ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللَّهُ، إِذَا دَخَلَ مَوَاقِيتُ اَلصَّلاَةِ أَدَّوْا إِلَى اَللَّهِ حَقَّهُ فِيهَا – آنها تاجرانى هستند كه تجارت و بيع آنان را از ياد خدا غافل نمىسازد، هنگامى كه وقت نماز داخل مىشود حق آن را اداء مىكنند »(وسائل، ج ۱۲، ص ۲۹۷)
هر كجا فكر تو، ذكر دو جهان اينهمه نيست
آری آنجا كه تويی كون ومكان اينهمه نيست
شعله در خرمن عشقت زده بلبل ورنه
سوزش ناله و تأثير فغان اينهمه نيست
عنوان: هرگز نگو: کاش فقط به اين گناه مؤاخذه میشدم
« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ * فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ » : پیشتر گفته شد که خداوند فقط نخواسته است که صرفا تهدید کند یا عواقب شوم تکذیب را یادآوری کند بلکه برای درمان این بلیه بزرگ راهکار نشان داده است که جهت بیداری و تنبّه ذکر گردیده است؛ در واقع اکسیر درمان همه دردها توجه به حضور و احاطه خداوند است؛ درست مانند وقتی که خورشید تابان میتابد و با تابش آن همه تاریکیها از میان میرود؛ فرمایش امام صادق(ع) را بخاطر میآوریم که فرمودند: « مَن كانَ ذاكراً للّهِ على الحقيقةِ فهُو مُطِيعٌ ، و مَن كان غافِلاً عنهُ فهُو عاصٍ … و أصلُهُما مِنَ الذِّكرِ و الغَفلَةِ – هر كه براستى به ياد خدا باشد، فرمان بَر و هركه از خدا غافل باشد، نافرمان است . طاعت، نشانه رهيافتگى است و معصيت، نشانه گمراهى و ريشه اين هر دو، ياد خدا و غفلت است .» (بحار/ج۹۳ص۱۵۸) و نیز گفته شد « فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ » توجه دادن نفس به عذاب دردناک، اسراری دارد که مربوط به خلقت و آفرینش نفس حیوانی و نحوه تربیت آن است. در آیه شریفه « وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ » ، تنها نمیگوید خداوند به آنچه در سینه دارند آگاه است، بلکه میفرماید « أعلم » است؛ یعنی آنچه را که از قبل و بعد و نتیجه و عاقبتی که شما نمیدانید میداند. یعنی توجه به این حقیقت ضروری است که همه نعمتها و هر چه وجود دارد با اراده و حکمت الهی تحقق یافته و اطاعت فرمان خداوند مساوی است با برخورداری از مواهب زندگی و در مقابل، نافرمانی از اراده و خواست او به معنای تباهی و نادیده گرفتن حکمت و مصالح و خیر خواهی خدای مهربان است.
اساساً انسان هیچگاه نمیتواند اقدام به انجام جنایت و خطایی کند مگر این که به نحوی خود را توجیه نماید؛ نکته بسیار مهمّ این است که هر یک از ما در بزنگاه های نافرمانی و زیر پا گذاشتن حریم شرع و هدایتهای الهی (در سیره و اخلاق و عمل)، تا به نوعی خود را قانع نکنیم که آنچه ما انجام میدهیم به سود ماست یا برای ما بهتر یا راحتتر و یا لذتبخشتر و … است، اقدام به انجام آن نمیکنیم و از آنجایی هم که چشم بینایی نداریم تا در پشت پرده این افکار پلید، شیطان را ببینیم، صدمه سنگینی به ایمان ما وارد می شود؛ چرا که خداوند را در نظر خود آنقدر کوچک، ناتوان، ناآگاه و… تصور کردهایم که به خیرخواهی او و حضورش شک بردهایم. و این خیلی وحشتناک است. نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیّئات اعمالنا.
همین بزنگاه پیچیده لغزش است که عدّهای را به دام افراط و تفریط و انحراف از اعتقادت شیعه کشانیده است. (« مرجئه» معتقد بودند که اگر شخصی، شهادتین را به زبان گفت و مسلمان شد، هیچ گناهی مانع از ورود او به بهشت نخواهد شد. غالبا این اندیشه را حاکمان ستمگر اموی پشتیبانی میکردند؛ چرا که علی رغم کشتار اهل بیت (ع) و مردم بی گناه، شرب خمر، و دیگر گناهان کبیره، افرادی عاقبت به خیر و مستحق بهشت قلمداد میشدند) امام صادق (ع) می فرمایند: «مرجئه، معتقدند که حتی افرادی از بنی امیه که ما اهل بیت را به قتل رسانده اند، مؤمن هستند! و بر این اساس، خون شهیدان اهل بیت (ع)، دامنگیر آنان نیز خواهد شد»(کافی، ج 2، ص 409) بر خلاف آنها اندیشه دیگری پدیدار شد که هر مرتکب کبیرهای را کافر و مرتد قلمداد نمود،و جان و مال مرتکب گناه کبیره را مباح شمرد. بعد از جنگ صفین و جریان حکمیت، خوارج ، حکم به کفر امیرالمؤمنین داده، شکم همسر کسی را که دوستدار علی (ع) بود، دریدند، کودک در شکم را درآورده بر سر نیزه کردند و با او وارد جنگ شدند همان اندیشهای که داعش امروز، به ظاهر ادامه دهنده راه آنان هستند؛ با همه اینها حضرت امیر (ع) افکار مرجئه را پست تر و خطرناکتر از خوارج میدانستد.( نهج البلاغه، خطبه 61) این حوادث تاریخ به ما نشان میدهد که نباید آنچه را که هنگام ارتکاب گناه در دل و اندیشه ما میگذرد، ساده و کم اهمیت بشماریم. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: « إنّ المؤمنَ لَيَرى ذَنبَهُ كَأَنَّهُ تحتَ صَخرَةٍ يَخافُ أن تَقَعَ علَيهِ ، والكافِرَ يَرى ذَنبَهُ كأنّهُ ذُبابٌ مَرَّ على أنفِهِ – مؤمن گناه خود را چونان تخته سنگ بزرگى بر بالاى سرش مى بيند كه مى ترسد به روى او بيفتد و كافر گناه خويش را مانند مگسى مى بيند كه از جلوى بينى اش رد شود »(أمالي شیخ طوسی،527/1162 ) ابو هاشم جعفری نقل می کند، شنيدم از حضرت امام حسن عسکری (ع)که فرمود: « مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لَا تُغْفَرُ قَوْلُ الرَّجُلِ يَا لَيْتَنِي لَا أُؤَاخَذُ إِلَّا بِهَذَا … – از گناهاني که آمرزيده نمي شود، آن گناهي است که صاحبش بگويد: کاش فقط به اين گناه مؤاخذه مي شدم [يعني اي کاش گناه من فقط اين گناه بود، که گناه را سبک بشمارد].من به خود گفتم اين فرمايش حضرت بسيار دقيق است، بايستي انسان هر چيز را از خود و کارهايش با دقت و تأمل جست و جو نمايد. تا اين جمله از قلب من خطور کرد حضرت رو به من کرده و فرمود: ابا هاشم، خوب فکر کردی، ملازم و مواظب خودت باش، همانا شرک ورزيدن به خدا، پنهان تر از يک مورچه در روی سنگ سياه در شب ظلمانی و تاريک است، و نيز از مورچه ای در روی پلاس سياه مخفی تر است.» ( بحار الانوار 359/73)
تا چند ز دست خويش فرياد كنم از كرده خود كجا روم داد كنم
طاعات مرا گناه بايد شمری پس از گنه خويش چسان ياد كنم
عنوان: مروارید زیباتر از صدف و مؤمن زیباتر از بهشت
« إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ » کلمه « إِلَّا » که از آیه قبل« فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ » استثناء شده، نشان میدهد که تنها راه نجات انسان از عذاب و شقاوت ابدی، تأیید و تثبیت نمودن ایمان با اعمال صالح است و ایمان به تنهایی کافی نیست؛ زیرا از آیه شریفه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ – ای اهل ایمان، آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک (آخرت) نجات بخشد دلالت کنم؟ »(صف/۱۰) فهمیده میشود که اهل ایمان هم در معرض عذاب الیم قرار دارند، و دیگر اینکه فهمیده میشود مقصود از عمل صالح، جهاد با مال و جان در راه خداوند است « تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ – به خدا و رسولش ايمان آوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد»(صف/۱۱) مجاهده با مال و جان، مراتب و تنوعات گستردهای دارد که شامل بهرهگیری از امکانات مختلف مالی، جسمی، روحی و فکری در راه خدای تعالی است. از ضمیر « هم » در تعبیر « لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ » و « فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ » ميتوان این مطلب را استفاده کرد که ماهیّت و درون اهل ایمان، و قلب آنها که حریم و خانه خدا بوده است مخزن جمال و زیبایی خداست و نعمتهای در بهشت تماماً ظهور این زیبائیهاست به این معنا که حقیقت و درون مؤمن زیباتر از بهشتی است که در آن قرار میگیرند.برای همین هم بهشت ظرف وجود اهل ایمان است و مؤمنین هم مظروف آن؛ مانند درّی که درون صدف است؛از این رو خداوند عنایتش به اهل ایمان است و بهشت برای پذیرایی از آنهاست، همانطور که درون ستمکاران و اهل جهنّم آنقدر زشت و پلید است که مخوفتر و پلیدتر از جهنّم است. جهنّم هم ظرف نگهداری از آنها است.
در روایتی آمده است که روزی ام سلمه، همسر پیامبر (ص) عرض کرد: یا رسول الله؛ اگر ما زنان دنیا وارد بهشت شویم، آیا بر حورالعین فضیلتی داریم؟ حضرت فرمودند:« وَالذی نَفسی بِیده! اِنَ فَضل المَخدومِ عَلی الخادِم کَفضل القَمَر لَیلَة البَدر عَلی سائر الکَواکب – قسم به کسی که جان من در دست اوست! حوریان بهشتی خادم شما زنان دنیا می باشند و فضیلت و برتری شما نسبت به آنان، مانند ماه است در شب چهارده بر سایر ستارگان، یعنی شما مانند ماه هستید و آنان همچون ستارگان»( كنز الدقائق ج۱۲ ص۴۵۶) و نیز در روایت میخوانیم که در باب برتری زنان دنیا بر حوریان آمده است« هنگامی که زنان بهشتی در مقابل حوریان قرار می گیرند، دلایل برتری خود را این گونه می شمارند: ما نمازگزارانیم و شما نماز نخوانده اید، ما روزه گیرانیم و شما روزه نگرفته اید، ما وضو گرفتگانیم و شما وضو نگرفته اید، ما صدقه دهندگانیم و شما صدقه نداده اید، ما زحمت خانه داری و شوهرداری را تحمل کرده ایم و شما تحمل نکرده اید، ما بچه های خود را نُه ماه در شکم نگاه داری کرده ایم و شما چنین نکرده اید، و ما، درد تولد به دنیا آوردن فرزندمان را احساس کرده ایم و در آن لحظه مرگ خود را به چشم دیدیم، ولی شما احساس درد و ناراحتی نکرده اید» (آمال الواعظین، ج3: 263- 267) درس زیبای این حقایق به ما این است که وجود خود را با محسنات اخلاقی و اعمال شایسته و درک معارف توحیدی، محبوب خداوند قرار دهیم.پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: « ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلَیْسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّه عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّه، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى اللّه عَزَّوَجَلَّ – سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد»(خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲) و امام على (علیه السلام)فرمود: « مَن حَسُنَت خَلیقَتُهُ طابَت عِشرَتُهُ – هر کس خوش اخلاق باشد، زندگى اش پاکیزه و گوارا مى گردد»(نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴) امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به پرسش از معناى حُسن خلق ـ فرمود :« تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَتُطَیِّبُ کَلامَکَ وَتَلقى أخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ – حُسن خلق اين است كه نرمخو و مهربان باشى ، گفتارت پاكيزه و مؤدبانه باشد و با برادرت با خوشرويى برخورد كنى»(معاني الأخبار ، 253/1 )
چون شود اوصاف و اخلاقت نكو هشت جنت خود توئي اي نيك خو
گر گرفتار صفات بد شدي هم تو دوزخ هم عذاب سرمدي
هر كه دارد در جهان خلق نكو مخزن اسرار حق شد جان او
گاه نارت مي نمايد گاه نور گاه دوزخ گاه جناتست و حور
آنچه گفتم هست از عين اليقين ني ز استدلال تقليد است اين
////////////////////////////////////////////////////////////////
پایان سوره مبارکه انشقاق
استاد احمد ضرابی- تیرماه1400