موسسه فرهنگی پیوند با امام (ره)

آموزشی، پژوهشی، تهذیب و خودسازی

سوره المطففین

جلسه اول       1400/5/6

آیه شریفه : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ – به نام خداوند رحمتگر مهربان»

عنوان:  کیست که مشتاق شنیدن سخن تو بود و آن را نشنید؟

ظاهرا گوش ما دری ندارد که به اختیار ما باز و بسته شود مانند چشم که پلک‌ها را بر هم بگذاری و نبینی و این حکمتی دارد ؛ شاید به قلب مربوط باشد؛ هریک از قوای ادراکی ما که به قلب نزدیک‌تر است محفوظ‌تر است و کنترل بیشتری دارد؛ تأثیری که دیده‌ها بر قلب می‌گذارند بسیار بیشتر از شنیده‌ها است اما چشم و گوش قلب با انتخاب و اراده خود متوجه هر چیزی می‌شود که آن را بخواهد و بسته می‌شود به روی هر چیزی که آن را نمی‌خواهد. آن که بخواهد سخن خداوند خود را می‌شنود آنگاه که:« قالَ اللّه‏ عَزَّ و جَلَّ… اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» قالَ اللّه‏ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِكَ لَهُ فى اَحوالِهِ  –خداوند می‌فرماید: «… هرگاه بنده بگويد: بِسمِ اللّه‏ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، خداى متعال مى‏گويد: بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم» (عيون اخبار الرضا، ج1، ص300 )  امام صادق (عليه السلام) فرمود: « اَلباءُ بَهاءُ اللهِ وَ السِّينُ سَناءُ اللّهِ وَ الْمِيمُ مَجدُ اللّهِ و اللّهُ إلهُ كُلِّ شَىءٍ الرَّحمنُ بِجَميعِ خَلقِهِ وَ الرَّحيمُ بِالْمُؤمنينَ خاصَّةً – باء (بِسمِ اللّه‏ الرَّحمنِ الرَّحيمِ) بهاء (روشنى) خدا و سين آن سناء (بزرگى) خدا و ميم آن مجد (عظمت) خدا، و اللّه معبود همه چيز، رحمن مهربان به همه خلق، رحيم مهربان فقط به مؤمنان است»(كافى، ج ۱، ص ۱۱۴)  با این همه معانی بلند که در این کلمه طیّبه وجود دارد، چه خوب است که خود را عادت دهیم به نورانی کردن جانمان در آغاز هر کاری؛ چرا که بدون نام و یاد خداوند مهربان شیطان در هر کاری شریک می‌شود. امام صادق عليه السلام فرمود:« إذا تَوَضَّأَ أحَدُكُم و لَم يُسَمَّ كانَ لِلشَّيطانِ فى وُضوئِهِ شِركٌ و إن أكَلَ أو شَرِبَ أو لَبِسَ و كُلُّ شَىءٍ صَنَعَهُ يَنبَغى أن يُسَمِّى عَلَيهِ فَإن لَم يَفعَل كانَ لِلشَّيطانِ فيهِ شِركٌ  –  هر گاه يكى از شما وضو بگيرد و بسم اللّه الرحمن الرحيم نگويد. شيطان در آن شريك است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد يا لباس بپوشد و هر كارى كه بايد نام خدا را برآن جارى سازد، انجام دهد و چنين نكند، شيطان در آن شريك است»(محاسن، ج ۲، ص ۴۳۳)  این ملکه و عادت خوب ذکر یاد و نام خدا در آغاز هر کار آنچنان مصلحت دارد که خداوند مهربان برای توجه ما به اهمیت آن متذکر برخی عواقب ناگوار آن شده است امام صادق عليه السلام : «رُبَّما تَرَكَ بَعضُ شيعَتِنا فِى افْتِتاحِ أَمرِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَـيَمْـتَحِنَهُ اللّه ُ بِمَكْروهٍ لِيُـنَـبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّهِ وَ الثَّناءَ عَلَيهِ و يَمحَقُ وَ صَمةَ تَقصيرِهِ عِندَ تَركِهِ قَولَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ  – بسا كه يكى از شيعيان ما در آغاز كارى، بسم اللّه الرحمن الرحيم نمى گويد و به همين خاطر، خداوند، او را گرفتار چيزى ناخوشايند مى سازد تا به شكر و ثناى الهى متوجّه گردد و كوتاهى اش را در گفتن بِسمِ اللّه‏ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، جبران كند.»( التوحيد، ص ۲۳۱ ) و نیز فرمود: «اِغْلِقُوا أَبوابَ الْمَعصيَةِ بِالإْسْتِعاذَةِ وَ افْتَحُوا أبوابَ الطّاعَةِ بِالتَّسميَةِ – درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببنديد و درهاى طاعت را با « بِسمِ اللّه‏ الرَّحمنِ الرَّحيمِ » گفتن بگشاييد»(الدعوات، ص ۵۲ )  

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود              گر جان بشود مهر تو از دل نشود

افتاده ز روی تو در آیینه دل                عکسی که به هیچ وجه زایل نشود

عنوان:  جان و حقیقت کم فروشی در ساحت روح انسان

« وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ » همه مطالب سوره در همین آیه نخستین خلاصه شده که ارائه درک درستی نسبت به حقیقت کم فروشی است. در طول سوره چهره دنیایی این رذیله و چهره اخروی آن به همراه مقایسه آن با اهل بهشت و نفوس پاکان و وارستگان از این خصلت شوم ارائه گردیده است؛ گویا می‌توان همه خوبی‌ها و بدیهای عالم را در در داشتن و نداشتن همین رذیله خلاصه نمود(و این همان چیزی است که باید در اطراف آن بسیار اندیشه کرد) در انتهای سوره نیز که همه مطالب سوره در آن جمع و خلاصه می‌شود به آیه « هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ »می‌رسد.

 اما تفصیل بیشتر بحث: همانطور که قبلا بحث شد « ویل »  اگر به معنى وادى سخت و سوزانى در دوزخ باشد یا به معنی هلاکت یا عذاب دردناک یا غم و اندوه یا به معنای مطلق شر باشد، سرنوشت محتوم « مطففین» است؛ مگر آنان که توبه کنند.« مطفف» از ریشه‌ی « طف» (« تطفطف» به معنی کاستن وکم گذاشتن و « تطفیف» به معناى ایجاد نقص در کیل و وزن) به فروشنده‌ای می‌گویند که کم‌فروشی می‌کند، کاری که خداى تعالى از آن نهى فرموده است. « تطفطف»  با معنای عام و فراگیری که دارد مصادیق بی‌شماری را شامل می‌شود: ( کم کاری در انجام وظایف و امور محوله مانند: به‌اندازه کافی مطالعه نکردن معلّم ، دیر سر کلاس حاضر شدن ، زودتر از موعدِ مقرّر کلاس را ترک کردن. بی‌جهت به تاخیر انداختن کار ارباب رجوع از سوی کارمند، اشتغال به کار غیر اداری در ساعات موظف، حکم دادن قاضی بدون مطالعه و بررسی کافی، منبر رفتن بدون مطالعه کافی، در آب گذاشتن مرغ یا سبزیجات برای اینکه وزن آنها بیشتر شود، بیشتر گذاشتن چربی و استخوان همراه گوشت، کم گذاشتن از کیفیت کالا و… اما نکته مهمّ این است که جان و حقیقت کم فروشی،‌ خود‌خواهی در مقابل خدا خواهی، همان پرستش بت بزرگ « من »، راه و روش شیطان رجیم است که با خود خلق کثیری را همراه نموده، به جهنّم می‌برد. « أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» آیا اینان به روز عظیم برانگیخته شدن و ایستادن در پیشگاه پروردگار عالمیان(برای جزا و پاداش خوب و بد کردارشان) باور ندارند؟ امام علی (علیه ‏السلام) روز حساب را چنین توصیف می‌فرماید: « و ذلکَ یَومُ یَجمَعُ اللّه‏ فیهِ الأوَّلینَ و الآخِرینَ لِنِقاشِ الحِسابِ و جَزاءِ الأعمالِ، خُضوعا قِیاما، قَد ألجَمَهُمُ العَرَقُ و رَجَفَت بهِمُ الأرضُ ، فَأحسَنُهُم حالاً مَن وَجَدَ لِقَدَمَیهِ مَوضِعا، و لِنَفَسِهِ مُتَّسَعا!  – روز قیامت روزی است که خداوند همگان را ، از اولین نفر تا آخرین نفر، برای رسیدگی به حسابشان و جزای اعمالشان گرد می‏ آورد، در حالی که سر به زیر و خاضع ایستاده‌‏اند و عرق از سر و رویشان می ‏ریزد عرق تا گوشه دهنهاشان روان و زمین آنها را می ‏لرزاند. (در آن روز) نیکو حالترین مردم کسی است که برای خود جای پایی بیابد و برای آسایش خود مکانی فراخ !. »(نهج البلاغه، خ ۱۰۲ )  و نیز فرمود: « إنَّ بَعدَ البَعثِ ما هُوَ أشَدُّ مِنَ القَبرِ ، يَومٌ يَشيبُ فيهِ الصَّغيرُ ، و يَسكَرُ مِنهُ الكَبيرُ ، و يَسقُطُ فيهِ الجَنينُ ··· إنَّ فَزَعَ ذلكَ اليَومِ لَيُرهِبُ المَلائكَةَ الّذينَ لا ذَنبَ لَهُم ··· فكَيفَ مَن عَصى بِالسَّمعِ و البَصَرِ وَ اللِّسانِ و اليَدِ و الرِّجلِ و الفَرْجِ و البَطنِ إن لَم يَغفِرِ اللّه ُ لَهُ و يَرحَمْهُ مِن ذلكَ اليَومِ؟!( الأمالي للطوسي : 28/31) «‌‌ زمان بعد از برانگيخته شدن سخت تر از قبر است، روزى است كه در آن كودكان خُرد سال پير مى شوند و بزرگسالان هوش از سرشان مى رود و جنينها سقط مى شوند… هول و هراس آن روز حتى فرشتگانِ بى گناه را به وحشت مى افكند… چه رسد به كسى كه با گوش و چشم و زبان و دست و پا و شرمگاه و شكم خويش گناه كرده است [واى بر او] اگر خداوند وى را نيامرزد و آن روز بر او رحم نكند.) ». امام باقر(ع) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُکْرِمُ رُوحَ کَافِرٍ وَلَکِنْ یُکْرِمُ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِنَّمَا کَرَامَةُ النَّفْسِ وَ الدَّمِ بِالرُّوحِ»« همانا خداوند روح کافر را گرامی نمی‌دارد، ولی ارواح مؤمنان را گرامی می‌دارد و کرامت نفس و خون فقط به روح است» (نور الثقلين  ج۳ ص۱۸۷) 

« كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » از همه محرومیت ها مهم‌تر محرومیت حضور در میان جمعی است که خداوند در وصفشان فرمود: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَّاضِرَ‌ةٌ إِلَىٰ رَ‌بِّهَا نَاظِرَ‌ةٌ – در آن روز صورت‌هایى شاداب و مسرور است و به پروردگارشان مى‌نگرند!» (قیامت/۲۲و۲۳)  ( رؤیت قلبی است، نه رؤیت با چشم) همان مواجهه با پروردگار هستی که انبیاء در دنیا  تمنای آن را داشتند «رَ‌بِّ أَرِ‌نِی أَنظُرْ‌ إِلَیک – پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم»(اعراف/۱۴۳)  رؤیت قلبی خدا که   مشروط به پاکی دل و دوری از گناه و تعلق به غیر خداست، چگونه ممکن است برای خیانت‌کاران(کم‌فروشان) در حق دیگران حاصل ‌شود؟ امام علی علیه السلام می‌فرماید: «ایّاکَ والخیانَةَ فَاِنّها شَرُّ مَعصِیَةٍ، و اِنَّ الخائِنَ لَمُعذَّبٌ بِالنّارِ عَلی خِیانَتِه – برحذر باش و از خیانت کردن بپرهیز که خیانت بدترین گناهان است. کیفر و عذاب آدم خیانتکار به خاطر خیانتش بدون تردید آتش جهنم خواهد بود. » (غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۱۶۸)  «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ – خداوند خیانت‌کاران را دوست ندارد.» (انفال/۵۸)

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت         فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر           کنایتیست که از روزگار هجران گفت

عنوان:  رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

حبّ ذات، جلب منافع و دفع مضارّ (از «خود» یا « من»)فطری هر انسانی است و ابدا مذموم نیست؛ اما نکته این است که کدام « من» بر « من» دیگر غلبه می‌کند؛ «إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِی الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِی بَنِی آدَمَ كِلْتَیهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌ مِنَ الْمَلَائِكَة وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ – خدای سبحان در ملائکه عقل بدون شهوت قرارداد و در حیوانات شهوت بدون عقل را قرار داد و برای آدم عقل و شهوت هر دو را قرار داد پس كسی که عقلش بر شهوتش غلبه کند از ملائکه بالاتر است و اگر کسی شهوتش بر عقلش حاکم شد از بهائم بدتر می شود.» ( وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۰۹) به بیان دیگر انسان موجودی جامع از فرش تا مافوق عرش است و به طور سیّال از من جمادی حرکت کمالی خود را آغاز کرده به من نباتی و حیوانی می‌رسد و وقتی هم که به صورت انسانی متولد می‌شود، حیوان بالفعل و انسان بالقوّه است، وقتی به فهم و شعور رسید، در میان جدال و کشاکش خوی حیوانی و انسانی خود، به حالت انتخاب می‌رسد؛ چنانچه « من انسانی» بر « من حیوانی» غلبه پیدا کرد، راه برای او باز می‌شود تا به « من الهی »‌ که مرتبه‌ای فوق « من انسان عادی» است، هدایت یابد؛

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت      

                                              حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد                                   

                                              که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی                                         

                                             که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

چنانچه « من الهی» بر عواطف انسانی غلبه پیدا کرد،انسان مادّی طبیعی که از نظر سطح ادراکات هم سطح با حیوانات است به انسانی روحانی و الهی بدل می‌شود؛‌ مانند قطره‌ای که به دریا متصل شده، احکام دریا و اقیانوس را پیدا کرده است ( دریاها و اقیانوس‌های نامتناهی علم و قدرت ، حکمت و جمال و زیبایی الهی). یکی از نشانه‌های متصل شدن به اقیانوس‌های جلالت و عظمت الهی، معجزات انبیاء و کرامات اولیاء است(مرده زنده می‌کند، دریا را می‌شکافد و …). چشم و گوش و قدرت و معرفت متصل به نور الهی، چیزی فراتر از توانمندیهای بشر عادی است که با آن طرف قیاس نیست. علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) می فرمایند: «از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سؤال شد شما بالاترید یا ملائکه؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از قول پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: “إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا – ملائکه نه فقط خادم ما، بلكه خادم دوستداران ما هم هستند- الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَه‏-  ملائکه‌ای كه عرش را حمل می‌كنند كه آنان بالاترین نوع ملائکه هستند و همچنین ملائکه اطراف عرش – یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ … وَ یسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِوَلَایتِنَا – اینان تسبیح گوی خدایشان هستند و همچنین استغفار می‌كنند برای كسی كه ولایت ما را پذیرفته است.”» (علل الشرایع، ج۱، ص۵) و نیز از حضرت امیر (علیه السلام) نقل شده است: «نخستین چیزی که خداوند متعال آن را آفرید نور حبیبش محمّد(صلی الله علیه وآله) بود…. پس خداوند از نور محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) دریاهایی آفرید که همه از جنس نور بود. سپس به نور محمّد(صلی الله علیه وآله)فرمود: در آن دریاها نزول کند. پس نزول کرد و چون از آخرین دریا خارج شد خداوند متعال به او فرمود: ای حبیب من! و ای سرور پیامبرانم! شفیع روز حشر تویی. آنگاه نور یاد شده به سجده افتاد و سپس برخاست و از او ۱۲۴هزار قطره مترشّح شد و خداوند متعال از هر قطره پیامبری آفرید و زمانی که انوار انبیا کامل شد همه آنها مانند طواف حاجیان بر گرد خانه خدا بر گرد نور محمّد(صلی الله علیه وآله)طواف کردند» (بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۷)   و نیز فرمود « مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ جِوَارَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ الْحُورَ الْعِینَ لِلْمُؤْمِنِین.  – فرشتگان خدمتگزار مؤمنان هستند.همجواری با خدا، بهشت و حورالعین برای آنان است»( الکافی، ج۲، ص۳۳)  

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد            همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند          بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت            به در آی تا ببینی طیران آدمیت

عنوان: يـا بكش يــا برَهان زين قفس تنگ، مرا !    

« إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ …فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ … هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»

از آیه شریفه « فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ»  به ذهن می‌رسد که آیا این رفتار که مؤمنان در قیامت و بهشت، به تمسخر کافران بپردازند، کاری شایسته و در شأن مومنان است؟ آیا مگر تمسخر کردن، فعل مناسب شخصیت حقیر کفار در دنیا نبوده است؟ پس چرا باید بهشتیان به چنین عمل مشابهی اقدام کنند؟ پاسخ‌‌هایی به این پرسش داده شده است. مانند حق بودن این عذاب برای کفّار و اینکه به امر خداوند انجام می‌شود و…     همانطور که قبلا گفته شد هر آیه‌ای در قرآن کریم به گونه‌ای آیات قبل خود را توضیح می‌دهد. آیه شریفه « إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ » می‌گوید که مجرمین در دنیا مؤمنین را مسخره می‌کردند. آیه بعد می‌گوید « فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ » در قیامت(که یوم تبلی السرائر است و باطن و حقیقت همه چیز آشکار می‌شود) باطن و حقیقت عمل کفار عکس آن چیزی است که در دنیا دیده می‌شده؛ زیرا با آشکار شدن موضع باطل مجرمان و گرفتار آمدن آنها به عذاب الهی، واقعیت پشت پرده را این گونه‌ نشان می‌دهد که در واقع عمل خود مجرمین مسخره و تمسخرآمیز بوده است نه عمل مؤمنین؛

اگر پرنیان است، خود رشته‌ای     وگر بار خار است خود کشته‌ای

و این حقیقت نمایی از آثار جهان آخرت است؛ نه فعل مؤمنان که بخواهند خود را در بهشت با تمسخر مجرمان تسکین دهند یا مرتکب فعلی حقیر مانند فعل اهل باطل شوند. این پاسخ را آخرین آیه این سوره شریفه تأیید می‌کند.« هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ» آيا پاداش كافران به جز آن چیزی است که عمل می‌کردند؟   « اِنَّما هِیَ اَعْمالَکُمْ رُدَّتْ اِلَیْکُمْ  – این عذابها همان اعمال و كردارهای شماست كه به سوی شما برگردانیده شده است.» (بحارالانوار، ج3، ص90) مانند سخن حضرت رضا (ع) که فرمود هفت چيز بدون هفت چيز ديگر مسخره کردن است: « سَبْعَةُ أَشْيَاءَ بِغَيْرِ سَبْعَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الِاسْتِهْزَاءِ- مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ- وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ- وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ يَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ- وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ- فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ- وَ لَمْ يَتْرُكْ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ- وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ وَ لَمْ يَسْتَبِقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ لَمْ يَسْتَعِدَّ لَهُ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏  – هر كه با زبان استغفار كند ولى با دل پشيمان نباشد خود را مسخره كرده. شخصی از خدا توفيق بخواهد اما كوشش ننمايد خود را مسخره كرده . هر کس در طلب احتياط باشد ولى« در ارتکاب گناه» باكى نداشته باشد، خود را مسخره نموده. هر كه از خدا بهشت بخواهد اما بر گرفتاريها صبر نكند خود را مسخره كرده. کسی که از آتش جهنم به خدا پناه برد ولى ترك شهوات دنيا را ننمايد خود را مسخره كرده. هر كه به یاد خدا باشد ولى براى ديدار خدا سرعت نگيرد خود را مسخره كرده. کسی که مرگ را یاد کند وخود را برای آن آماده نکند خود را مسخره كرده است. »(ميزان الحكمه ، ح 2790)

در پایان به خود متذکر می‌شویم که مبادا گمان کنیم که این آیات درباره کفار است و به ما ارتباطی ندارد؛ چرا که انسان مبتلا به نفس و شیطان دائما در معرض غفلت و نگاه کفرآمیز به خود ، خدا و هستی است. پناه می‌بریم به خداوند از دلخوش کردن به ظواهری که ما را از جوهره و حقیقت دین خالی می‌کند، آن‌طور که فرصت عمر از دست برود و به فرمایش ولی‌نعمتمان ثامن الحجج (ع ) روزی بیدار شویم و ببینیم که خود را مسخره کرده‌،  دین خدا را به بازی گرفته بودیم.

گـــــرچه از هر دو جهان هيچ نشد حاصل ما      

                           غــــم نباشد، چـــــــو بـــــود مهر تو اندر دل ما

حاصل كونْ و مكان، جمله ز عكس رخ توست   

                            پس همين بس كه همه كوْن و مكانْ حاصل ما

جملـــــــه اسرار نهان است درونِ لب دوست   

                             لب گشا! پـــــــرده بــــــــرانداز ازين مشكل ما

يـــــــــــا بكش يــا برَهان زين قفس تنگ، مرا   

                           يا بــــــــرون ساز ز دل، ايـــــن هــوس باطل ما

لايـــــق طوْف حــــــــــريم تو نبـــــــــوديم اگر  

                           از چــــــه رو پس ز مــــحبت بسرشتى گِل ما؟

جلسه دوم       1400/5/11

آیات شریفه : «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ﴿۱﴾ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ﴿۲﴾ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ﴿۳﴾ أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿۴﴾ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۵﴾ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۶﴾ – واى بر كم‏فروشان (۱) كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند (۲) و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند به ايشان كم دهند (۳) مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد (۴) [در] روزى بزرگ (۵) روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند (۶)»

عنوان: خداوند عدالت و انصاف را برای آرامش دل‌ها واجب نمود

« الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ » همان‌طور که ملاحظه می‌کنید این دو آیه به بیان معنا و تعریف «مُطَفِّفِينَ » در آیه نخستین پرداخته است.

در مقابل کم‌فروشی، انصاف‌ ورزیدن و مساوات به معنای عدالت‌ورزی قرار دارد. به تعبیر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام): «الانصاف افضل الفضائل – انصاف، برترین ارزش‌هاست»(غررالحکم، ح ۸۰۵)  از بالاترین و والاترین کمالات و فضائل اخلاقی است؛ حضرت (ع) می‌فرماید: «المؤمِنُ یُنصِفُ مَن لا یُنصِفُهُ – مومن [حتّی] با کسی که نسبت به او انصاف به خرج نمی‌دهد، با انصاف عمل می‌کند»(غررالحکم، ج۱، ح ۱۴۵۱) و می‌فرماید حتی بالاتر: «وَلِعَدُوِّکَ عَدلَکَ وَ اِنصَافَکَ؛ – و در مورد دشمنت عدالت و انصافت را به کار ببر»( تحف العقول، ص 212) و نیز فرمود: «تَحِلُّوا بِالْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْىِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ وَ الْأِنْصافِ مِنَ النَّفْسِ وَ اجْتِنابِ الْفَسادِ وَ إِصْلاحِ الْمَعادِ.  – خودتان را با در پيش گرفتن فضيلت و خوددارى از ستم و تجاوز و عمل به حق و انصاف به خرج دادن و دورى از فساد و آباد كردن قيامت، بياراييد»(غرر الحكم: 317، حديث 7323) از همه مهم‌تر فرمود: «نِظامُ الدِّینِ خَصلَتانِ: انصافُکَ مِن نَفسِکَ و مُواساةُ اخوانِکَ – نظام و رشتۀ دین دو خصلت است: انصاف داشتن و همدردی و کمک نسبت به برادران[ایمانی]» (غررالحکم، ج۱، ص۷۲۱، ح ۳۴)

 مرد عربی خدمت پیامبر (ص) آمد در حالی که آن حضرت به سوی جنگی رهسپار بودند. عرب رکاب شتر پیامبر (ص) را گرفت و عرض کرد: یا رسول الله! به من عملی بیاموز که سبب رفتن من به بهشت شود. رسول خدا (ص) فرمود: از روی انصاف هرگونه دوست داری که مردم با تو رفتار کنند، تو نیز با آنها رفتار کن و هر چه را ناخوش داری مردم با تو کنند، با آنها انجام مده. سپس فرمود: رکاب شتر را رها کن[که قصد جهاد دارم… ]( اصول کافی، ج۲، ص۱۴۶)

 کم‌ترین آثار بی‌انصافی که به صورت کم‌فروشی ظاهر می‌شود، مورد بی‌انصافی دیگران واقع شدن است کما اینکه به فرمایش امیرمؤمنان (ع) شخص منصف ،انصاف خواهد دید: «من اَنصف اُنصف»  (بحارالانوار، ج۹۵، ص۲۹۸) چنانچه در نامه خود به امام مجتبی (علیه‌السلام)، می‌فرماید: « یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ، فَاَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا، وَ لاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ، وَ اَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ اَنْ یُحْسَنَ اِلَیْکَ – پسرکم! خود را میان خویش و دیگری میزان قرار بده، پس آنچه برای خود دوست می‌داری برای غیر از خود نیز دوست بدار و آنچه تو را خوش نیاید برای او نیز ناخوش بشمار و ستم مکن چنان‌که دوست نداری بر تو ستم رود و نیکی کن چنان‌که دوست می‌داری به تو نیکی کنند.» (نهج البلاغه ، نامۀ ۳۱) فریادامام علی(ع) در بازار بلند بود که: «یا مَعشرَ التُّجّارِ… و جانِبوا الکَذِبَ، و تَجافَوا عنِ الظُّلْمِ، و انْصِفوا المظلومِینَ – ‌ای گروه تاجران! از دروغ گفتن دوری کنید؛ از ستم کردن فاصله بگیرید؛ و با مظلومان به انصاف و عدالت رفتار کنید»(الکافی، ج۵، ص۱۵۱)

دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است           خوش باش که ظالم نَبرد بار به منزل

 روزی مردی نزد امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) آمد و از وضعیت خود شکایت کرد و گفت: من بنّا هستم و روزی پنج درهم دستمزد می‌گیرم، ولی روز به روز وضعیت زندگی‌ام بدتر می‌شود. چه کنم تا وضعیت زندگی‌ام بهبود یابد؟ حضرت فرمود: روزی سه درهم بگیر! مرد با شگفتی گفت: روزی پنج درهم می‌گیرم، ولی وضعیت نابسامان است، حالا چگونه با سه درهم وضع من بهبود می‌یابد؟ حضرت فرمود: از من مشورت و راهنمایی خواستی، گفتم. اگر بدان عمل کنی وضعیت تو خوب می‌شود. آن مرد از نزد حضرت رفت و به توصیۀ آن حضرت عمل کرد. مدتی بعد بازگشت و به آن حضرت عرض کرد که وضعیت من بهبود یافته است، ولی می‌خواهم بدانم که چگونه چنین چیزی ممکن می‌شود؟ آن حضرت فرمود: دستمزد تو سه درهم بیشتر نبود و تو انصاف را رعایت نمی‌کردی و مزد بیشتری می‌گرفتی که ظلم بود. وقتی انصاف روا داشتی، خداوند در مالت برکت قرار داد و وضعیت زندگی‌ات بهبود یافت.( روایت‌ها و حکایت‌ها، ص۹۸) فیض کاشانی (ره)در کتاب « راه روشن» از یونس بن عبید چنین حکایت می‌کند که: «لباسهای فروشی، با نرخهای متفاوتی داشت، هر کدام را چهار صد درهم نرخ گذاشته بود برخی لباس‌ها هم دویست درهم بود؛ خودش به نماز رفت و برادر زاده اش را در مغازه گذاشت، مرد بادیه نشینی آمد یک لباس به چهار صد درهم خواست و او یکی از لباسهای دویست درهمی را عرضه کرد اعرابی آن را پسندید و خرید و با خود برد؛ همین طور که لباس را در دستش داشت و می‌رفت، یونس با او روبرو شد، و لباس را شناخت پرسید: چند خریدی؟ گفت: چهار صد درهم، گفت: بیشتر از دویست درهم نمی‌ارزد، برگرد تا بقیه پولت را پس بگیری؛ او گفت: این لباس در دیار ما به پانصد درهم می‌ارزد و من راضی‌ام. یونس گفت: برگرد، که خیر خواهی در راه دین بهتر از تمام موجودی دنیاست. سپس او را به مغازه برگرداند و دویست درهم را به او پس داد و برادر زاده اش را

سرزنش کرد و گفت: آیا خجالت نکشیدی؟! آیا از خدا نترسیدی که چنین استفاده‌ای را ببری و خیر خواهی مسلمانان را ترک کنی؟! او گفت: به خدا سوگند تا راضی نشد نخرید. یونس گفت: تو چرا برای او نپسندیدی آنچه را برای خودت می‌پسندی؟» (فیض کاشانی، محمد، راه روشن، ج۳، ص۲۰۵)

مراقبت و مواظبت در حفظ عدالت برای انسان به بیان زهرای مرضیّه (علیهاالسّلام) واجب شده است تا موجب آرامش دل‌ها باشد: « فرض الله العدل تسکینا للقلوب  – خداوند عدالت و انصاف را برای آرامش دل‌ها واجب نموده است»(شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۳۴۸)  حضرت امیر(سلام الله علیه) در فرمان خود به مالك اشتر چنین نصیحت فرمود: «نسبت به خدا و بندگانش انصاف را از دست مده و نسبت به اطرافيان و خانواده و زير دستانت انصاف داشته باش كه اگر انصاف را پيشه خود نسازی ستم كرده‌ای و كسی كه به بندگان خدا ستم كند خدا دشمن اوست و كسی كه خدا دشمن او باشد دليلش را باطل می‌سازد (عذرش را نمی‌پذيرد) و چنين شخصی با خدا در جنگ است مگر آن‌كه دست از ستم بردارد و توبه كند.» (نهج البلاغه، ، نامه۵۳)

گر فضل كنی ندارم از عالم باك                               ور عدل كنی، شوم بيك باره هلاك

روزی صدبار گويم ای صانع پاك                             مشتی خاكم، چه آيد از مشتی خاك

عنوان:  رهی پیشم آور که فرجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

در توضیح مقدماتی گفته شد معنای کم‌فروشی در کلمه « مُطَفِّفِينَ» شامل همه‌ روابط اجتماعی می‌شود و این پیمانه های اندازه گیری یا این ترازوی‌های سنجش، اختصاصی به اجناس و کالای اقتصادی ندارد. اکنون این معنا را توسعه داده می‌گوئیم شامل تعاملات قوای درونی و باطنی انسان‌ها با یکدیگر اعم از اندیشه‌ها و تصورات و احساسات و قضاوت‌ها و غیر آن هم هست؛ بلکه باید گفته‌ شود تا نگاه‌های غلط و تصورات باطلی در درون افراد نسبت به دیگران نباشد، اصلا اقدام به این گونه رفتارهای ظالمانه صورت نمی‌پذیرد. ( و این کارها را نوعی زرنگی تلقی نمی‌کنند) خداوند نیز برای درمان این مرض مهلک کم‌فروشی، روز قیامت و جزاء و پاداش الهی را متذکر می‌شود« أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ » و برای این که درمان به نتیجه برسد، فقط اعتقاد به روز حساب « أَلَا يَظُنُّ » را کافی نمی‌داند و در واقع تکلیف می‌کند که برای درمان زشت‌کاری‌ها چه در ظاهر اعمال چه در باطن، هر چه می‌توانید به دنبال درک بیشتر و بهتر عظمت روز جزا باشید؛ چرا که درمانی‌ جز یاد خدا و روز ملاقات با او (قیامت) وجود ندارد؛ حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: « إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ.  – خداى سبحان یاد خود را مایه جلاى قلب‏ها قرار داده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینى (بر اثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سویى بینا گردد و از لجاجت و عناد به اطاعت و انقیاد باز گردد و رام شود»(نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۲) 

باید دائما به ادراک و دریافت بیشتر و بهتر خود از عظمت و حقیقت روز جزا افزود، اما افسوس! کاملا روشن است که ما عملا چنین اهتمام و دغدغه‌ای در زندگی خود نداریم و آن را محور تلاش‌های خود قرار نمی‌دهیم و این همان بیراهه  رفتن و قرار نداشتن در صراط مستقیم است؛ چرا که سیر و حرکت روحی ما که جان و حقیقت اعمال ما است، یا ما را به وادی ضلالت و گمراهی می‌کشاند یا در مسیر هدایت و صراط مستقیم قرار می‌دهد؛  اساسا در نظام تربیتی اسلام اعمال و کردار انسان همه به مثابه علائم و نشانه‌هایی هستند که از امر مهم‌تری در درون انسان و جان و روان او خبر می دهند و چون این جان و روان، حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد، همه خطاب‌ها به آن حقیقت صورت می‌گیرد؛ درست مانند اینکه وقتی ما با کسی حرف می‌زنیم، خطاب ما به خود اوست نه به کت و شلوار و لباس او، همین‌طور هم در یک مرتبه دقیق‌تر خطاب ما به چشم و ابرو و بینی او نیست به آن جان و روانی است که همچون صاحب خانه در خانه تن ساکن است؛ پس در امر درمان هم آنچه مهم است علائم بیماری نیستند که موضوع اصلی درمان قرار می‌گیرند بلکه خود مرض و بیماری است که اگر درمان شود، علائم و نشانه‌های آن هم از میان می‌رود. خداوند برای تحقق این مقصود در آیه بعد « يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ » به ما می‌فهماند که تمامی عظمت و اهمیّت آخرت« ذلک اليَوْمَ » مربوط به مواجهه و ایستادن انسان در پیشگاه پروردگار عالمیان« يَقُومُ النَّاسُ »  و ملاقات با اوست. « أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ » (بقره/46) . خداوند افزون بر توجه دادن به برپایی آخرت و حساب و کتاب اعمال انسان « أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ » و همین‌طور بعد از توجه دادن به عظمت و بزرگی موضوع مواجهه با پروردگار«« لِيَوْمٍ عَظِيمٍ »، خود را با صفت ربوبیّت جهان هستی « رَبِّ الْعَالَمِينَ » معرفی نموده؛ معنایش این است که شناخت بهتر و بیشتر اسم « رَبّ»، کلید اصلی و رمز همه گشایشها و توفیقات است؛« اِلهی وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفا وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خائفا مُراقِبا …- معبود من! مرا به نور عزت خود که از هر چیز مسرت انگیزتر است ملحق فرما،تا به تو عارف گردم و از غیر تو روی گردان شوم و فقط از تو ترسان و مراقب باشم»(مناجات شعبانیه)        

گوهر معرفت آموز که با خود ببری        که نصیبِ دگران است نِصاب زر و سیم

 اما چگونه باید او را بشناسیم؟ خداوند برای ایجاد معرفت در انسان، نسبت به خود، آیات آفاقی و أنفسی را خلق فرموده، از انسان ها می‌خواهد که با تأمل و اندیشه به باطن و حقیقت پدیده‌ها و متوقف نماندن در ظواهر آنها، در آئينه وجود همه چیز، پروردگار خود را بهتر ببینند و بشناسند.

آینه آوردمت ای روشنی               تا چو بینی روی خود یادم کنی

از همین جهت کلمه « ربّ » به عالمین اضافه شده و به ما می‌فهماند که شناخت جهان ( دنیا و آخرت) مسیر شناخت پروردگار است. پس اگر بگوئیم باید از لحظه لحظه زندگی در جهت فهم حقیقت زندگی و در عوالم وجود (مبدأ و معاد)، بهره برد و به طور جدّی از هر چیزی که  انسان را به خواب غفلت و بی‌خبری و مشغولیت از این امر سرنوشت ساز می‌کشاند، احتراز نمود، خطا نگفته‌ایم.  « مَنْ ذَا يَعْرِفُ قَدْرَكَ فَلَا يَخافُكَ، وَمَنْ ذَا يَعْلَمُ مَا أَنْتَ فَلَا يَهابُكَ؛…  –   کیست که قدر تو را بشناسد و از مقام تو نترسد؟ و کیست که بداند تو کیستی آنگاه از تو نهراسد»(دعای صباح)« أَلَّفْتَ بِقُدْرَتِكَ الْفِرَقَ، وَفَلَقْتَ بِلُطْفِكَ الْفَلَقَ، وَأَنَرْتَ بِكَرَمِكَ دَياجِىَ الْغَسَقِ، وَأَنْهَرْتَ الْمِيَاهَ مِنَ الصُّمِّ الصَّياخِيدِ عَذْباً وَأُجَاجاً، وَأَنْزَلْتَ مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً، وَجَعَلْتَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لِلْبَرِيَّةِ سِراجاً وَهَّاجاً،  – با قدرت خود پراکنده را الفت بخشیدی و با مهربانی‌ات سپیده‌دم را شکافتی و با بزرگواری‌ات تاریکی‌های شب را روشن کردی و آب‌های شیرین و شور را از دل سنگ‌های سخت و خارا جاری ساختی و از ابرهای گران بارانی فراوان فروریختی و خورشید و ماه را برای مردمان چراغی فروزان قرار دادی» (دعای صباح)

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر             خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا              گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

روز مرگم نفسی وعده دیدار بده                  وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

عنوان:  اسم رب ‏از اسماء ذاتیّه و صفاتیّه و‏ ‏افعالیّه

‏‏ رب در اصل به معنای تربیت کردن است؛ تربیتی که موجود مورد تربیت را به منتهای کمال برساند اما در قرآن به معانی متعددی مانند: سیّد، مدبّر، مربّی، متمم، منعم، قیّم و صاحب نیز استعمال شده است.( مجمع البحرین، ج2، ص64.) حضرت موسی (علیه السلام) در پاسخ به سؤال فرعون که پرسید: «پروردگار شما کیست؟» فرمود: « رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی – ‌‌ ربّ و پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آنچه لازمة آفرینش او بوده بخشیده، و سپس هدایتش کرده است»( طه/ 50)  خداوند، ما را به خواندن این اسم شریف و تمسک به آن دعوت کرده و فرموده است:« ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین – پروردگارتان را با حالت خشوع و ذلّت و پنهانی بخوانید؛ زیرا خداوند، کسانی را که از حد تجاوز می کنند دوست ندارد»(اعراف/ 55)

یا رب ز کرم دری برویم بگشا                راهی که در او نجات باشد بنما

مستغنیم از هر دو جهان کن به کَرَم           جز یاد تو هر چه هست بَر از دل ما

پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) فرمود: «اِنَّ رَبِّى أَمَرَنِى أَنْ یَکُونَ نُطْقِى ذِکْراً وَصَمْتِى فِکْراً وَنَظَرِى عِبْرَةً  –  پروردگار من مرا مأمور ساخته است که سخنم ذکر خدا باشد و سکوتم فکر و اندیشه و نگاهم عبرت‌آموز»(بحار،90، ص 165)

 حضرت امام خمینی (قدس‌سرّه) در شرح معنای اسم ربّ در کتاب شریف آداب الصلاة می‌فرماید: «ربّ» چنانچه اهل معرفت گفته اند، از اسماء ذاتیّه و صفاتیّه و‏‎‎‏افعالیّه است به سه اعتبار. بنابراین، «ربّ» در اَلْحَمْدُلله رَبِّ‏‎‎‏الْعالَمین از اسماء فعلیّه شاید باشد به مناسبت مقام قیام، که مقام‏‎‎‏توحید افعالی است؛ و در رکوع از اسماء صفاتیّه است به مناسبت‏‎‎‏اینکه رکوع مقام توحید صفات است؛ و در سجود از اسماء ذاتیه‏‎‎‏است به مناسبت آن که سجود مقام توحید ذات است.(آداب الصلاة،ص۳۶۰)‏

از فرمایشات امام راحل فهمیده می‌شود که انسان در تحت تجلیات اسم ربّ در افعال و صفات و ذات قرار می‌گیرد و اگر کسی بخواهد، به روایت «تخلّقوا باخلاق الله» به اخلاق الهی متخلق شود، باید همان گونه که خداوند، در مقام تربیت مخلوقات آن ها را به منتهای کمالشان می رساند و لازمه کمال آن ها را فراهم می کند او نیز نسبت به دیگران مربّی دلسوز و مهربان باشد و آن ها را در ارتقای معنوی و فهم و بصیرت الهی کمک کند؛ خداوند به فرمایش امام (قدس‌سره) عالمیان را به دوگونه ربوبیّت می‌کند« ‏‏ یکی «ربوبیّت عامّه» که تمام موجودات عالم در آن شرکت‏‎‎‏دارند. و آن تربیتهای تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص‏‎‎‏به کمال لایق خود در تحت تصرّف ربوبیّت می رساند. و تمام‏‎  ‏‏ترقیّات طبیعیّه و جوهریّه و حرکات و تطوّرات ذاتیّه و عرضیّه در‏‎‎‏تحت تصرّفات ربوبیّت واقع شود و بالجمله، از منزلِ مادّة الموادّ و‏‎‎‏هیولای اولی تا منزل حیوانیت و حصول قوای جسمانیّه و روحانیّۀ‏‎‎‏حیوانیّه، تربیت تکوینی، و هر یک از آنها شهادت می‌دهند به این که‏‎‎‏الله ـ جلّ جلاله ـ ربّی.‏ ‏‏  و دوم از مراتب ربوبیّت «ربوبیّت تشریعی» است، که مختصّ به‏‎‎‏نوع انسانی است و دیگر موجودات را از آن نصیبی نیست. و این‏‎‎‏تربیتْ هدایت طرق نجات و ارائۀ راههای سعادت و انسانیّت و‏‎‎‏تحذیر از منافیات آن ‏‏[‏‏است‏‎‎‏]‏‏که به توسّط انبیاء ( علیهم السلام)‏‎‎‏اظهار فرموده. و اگر کسی با قدم اختیارْ خود را در تحت تربیت و‏‎‎‏تصرّف ربِ العالمین واقع کرد و مربوب آن تربیت شد به طوری که‏‎‎‏تصرّفات اعضا و قوای ظاهریّه و باطنیّۀ او تصرفات نفسانیّه نشد‏‎‎‏بلکه تصرّفات الهیّه و ربوبیّه گردید، به مرتبۀ کمال انسانیّت که‏‎‎‏مختصّ به این نوع انسانی است می رسد» (آداب الصلاة/۲۶۴)‏

البته الهی شدن و با قدم اختیار پیمودن این راه آسان نیست؛ پیامبر اکرم(صلی  الله علیه و آله) به على(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِىُّ ثَلاث لا تُطِیقُهَا هَذِهِ الاْمَّةُ الْمُوَاسَاةُ لِلاخِ فِى مَالِهِ وَاِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ وَذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَلَیْسَ هُوَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ وَلَکِنْ اِذَا وَرَدَ عَلَى مَا یَحْرُمُ عَلَیْهِ خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عِنْدَهُ وَتَرَکَهُ – اى على! سه چیز است که این امت [به‌آسانى] توان انجام آن را ندارند: مواسات و کمک به برادر دینى در اموال، و رعایت انصاف (در حقوق الناس) و ذکر خداوند در هر حال»(بحارالانوار، ج 90، ص 151، ح 4) در روایت امام باقر(علیه السلام) چنین آمده است: «ثَلاث مِنْ أَشَدِّ مَا عَمِلَ الْعِبَادُ اِنْصَافُ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ وَمُوَاسَاةُ الْمَرْءِ أَخَاه‌وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَهُوَ أَنْ یَذْکُرَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ یَهُمُّ بِهَا فَیَحُولُ ذِکْرُ اللَّهِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ – سه چیز است که از سخت‌ترین اعمال بندگان مى‌باشد: انصاف دادن (در برابر حقوق مردم)، مواسات با برادر دینى و ذکر خداوند در هر حال. و حقیقت ذکر آن است که وقتى قصد معصیتى کند [بلافاصله] به یاد خداوند متعال بیفتد و ذکر خداوند میان او و آن معصیت حائل شود و این همان چیزى است که خداوند در قرآن مجید فرمود: پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه‌هاى شیطان شوند، به یاد [خدا و پاداش و کیفر او] مى‌افتند؛ و [در پرتو یاد او، راه حق را مى‌بینند و] ناگهان بینا مى ‌گردند.» (بحارالانوار، ج 90، ص 151، ح 6)

در تفسیر آیه «فَاذْکُرُونى أَذْکُرْکُمْ – پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم!» (بقره/ 152) پیامبر اکرم(صلی   الله علیه و آله) فرمود: مفهوم آن این است: «اذْکُرُونِى بِالطَّاعَةِ وَ الْعِبَادَةِ أَذْکُرْکُمْ بِالنِّعَمِ وَ الاْحْسَانِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ –  شما از طریق اطاعت فرمان و عبادتم به یاد من باشید، من هم از طریق انواع نعمت ‌ها و احسان و رحمت و خشنودى‌ام به یاد شما خواهم بود.» (بحارالانوار، ج 90، ص 163)  

یا رب تو زمانه را دلیلی بفرست          نمرودان را پشه چو پیلی بفرست

فرعون صفتان همه زبردست شدند       موسی و عصا و رود نیلی بفرست!

جلسه سوم       1400/5/17

آیات شریفه : «كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ ﴿۷﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ﴿۸﴾ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۹﴾ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۰﴾ الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿۱۱﴾ وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲﴾ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۳﴾  –

نه چنين است [كه مى ‏پندارند] كه كارنامه بدكاران در سجين است (۷) و تو چه دانى كه سجين چيست (۸) كتابى است نوشته‏ شده (۹) واى بر تكذيب ‏كنندگان در آن هنگام (۱۰) آنان كه روز جزا را دروغ مى ‏پندارند (۱۱) و جز هر تجاوزپيشه گناهكارى آن را به دروغ نمى‏ گيرد (۱۲)[همان كه] چون آيات ما بر او خوانده شود گويد [اينها] افسانه ‏هاى پيشينيان است (۱۳) »

عنوان:  تیرهای در چلّه و دلهای غافل

« كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ »  پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: « إِنَّ رُوحَ الْفَاجِرِ یُصْعَدُ بِهَا إِلَی السَّمَاءِ فَتَأْبَی السَّمَاءُ أَنْ تَقْبَلَهَا فَیُهْبَطُ بِهَا إِلَی الْأَرْضِ فَتَأْبَی الْأَرْضُ أَنْ تَقْبَلَهَا … – جان بدکار را به آسمان برآرند و آن را نپذیرد، به زمین باز آرند و آن را نپذیرد، و آن را زیر هفت زمین برند تا به سجّین رسانند که لشکرگاه ابلیس است … »(بحارالأنوار، ج۵۵، ص ۵۲)  « وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ  كِتَابٌ مَرْقُومٌ » این آیه شریفه، سجین را معرفی کرده، می گوید که آن کتاب(امری ثبت و ضبط شده، ثابت و غیر قابل تغییر)  است؛ همانند سخن امام رضا (علیه السلام) می فرماید: « لاَ يَجْتَمِعُ اَلْمَالُ إِلاَّ بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِيدٍ وَ أَمَلٍ طَوِيلٍ وَ حِرْصٍ غَالِبٍ وَ قَطِيعَةِ رَحِمٍ وَ إِيثَارِ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْآخِرَةِ –  مال جمع نمى شود مگر با وجود پنج خصلت: بخل شديد،آرزوى طولانى، حرص زياد، قطع رحم، ترجيح دنيا بر آخرت» ( مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 573) یعنی که این سنّت قطعی الهی است و قطعا پیمودن این راه دوستی و جمع مال، به شقاوت اجتناب ناپذیر تکذیب دین و آخرت منتهی می شود ؛ در آیات بعد ( وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ) سجین را جایگاه تکذیب کنندگان دین معرفی می کند. که در روایتی از  امام صّادق (علیه السلام) آمده است: « مَرَّ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) عَلَی قَرْیَةٍ قَدْ مَاتَ أَهْلُهَا وَ طَیْرُهَا وَ دَوَابُّهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ یَمُوتُوا إِلَّا بِسَخْطَةٍ … – حضرت عیسی‌بن‌مریم (علیه السلام) از قریه ای عبور کرد که اهل و طیور و حیوانات آن عموما مرده بودند، پس [به حواریون] فرمود: «اینان جز به غضب خدا نمرده‌اند [زیرا] اگر به غیر این طریق مرده بودند البتّه بدن‌هایشان دفن می‌گردید (یعنی دفعتا به نزول عذاب همگی با هم مرده‌اند، و چنانچه فاصله‌ای بین موت آن‌ها بود احیاء اموات را دفن می‌نمودند). حواریون گفتند: «یا روح اللَّه خدا را بخوان تا مردگان این بلد را برای [عبرت] ما زنده کند و از اعمال [و کردار] خود آگاهمان سازند. تا [از آنچه باعث نزول عذاب بر ایشان گردیده است] از افعال هلاک‌کننده؛ دوری کنیم. عیسی (علیه السلام) خدا را خواند». پس از فضای آسمان ندا آمد: بخوان ایشان را، پس عیسی (علیه السلام) شب در محلّ بلندی از زمین قرار گرفت و فرمود: «ای اهل این قریه»! شخصی در پاسخ حضرت گفت: لبیک یا روح اللهِ و کلمته، پس [عیسی (علیه السلام)] فرمود: «وای بر شما چه بوده اعمال شما»؟ گفت: «بندگی [و پرستش] طاغوت (یعنی رؤسای ضلالت و گمراه‌کنندگان مردم از طریق حق و صراط مستقیم و راه روشن انبیاء عظام (علیهم السلام)) و دوستی دنیا درحالی‌که چندان ترسی [از خدا] نداشتیم و آرزوی زیاد داشتیم [که در دل‌ها پرورانده بودیم] و غافل محض در لهو و لعب [در زندگی] بودیم»، پس [عیسی (علیه السلام)] فرمود: «چگونه دنیا را دوست می‌داشتید»؟ گفت: «چون دوستی کودک نسبت به مادرش، هنگامی‌که [دنیا] بر ما اقبال می‌نمود [و از نظر معیشت در رفاه و آسایش بودیم] خوشحال و مسرور بودیم، و چون بر ما پشت می‌نمود [و با ناکامی‌ها روبرو می‌شدیم] گریان و محزون می‌گردیدیم [حضرت عیسی (علیه السلام)] فرمود: «چگونه طاغوت را عبادت می‌نمودید»؟ عرض کرد: «از اهل معصیت فرمانبری می‌نمودیم [عیسی (علیه السلام)] فرمود: «سرانجام کار شما چگونه شد»؟ عرض کرد: « شب را در عافیت خوابیدیم و روز خود را در هاویه دیدیم»، فرمود: «هاویه چیست»؟ عرض کرد: «سجین»، فرمود: «سجین چیست»؟ عرض کرد: «کوه‌هایی از آتش گداخته که [جایگاه ما و] تا روز قیامت است»(الکافی، ج۲، ص۳۱۸) 

این ماجرای عبرت انگیز برای اهل ایمان فریاد بلندی است برای آگاه شدن از خطر بزرگی که در کمین آنها نشسته است؛ بنابراین اهل ایمان باید تصاویری را که از دریچه چشم و گوش حواریون حضرت عیسی(ع) به همه عالمیان مخابره شد ، ببینند و عبرت بگیرند، همانهایی که گفتند: «یا روح اللَّه خدا را بخوان تا مردگان این قریه را برای [عبرت] ما زنده کند و از اعمال [و کردار] خود آگاهمان سازند. تا [از آنچه باعث نزول عذاب بر ایشان گردیده است] از افعال هلاک‌کننده؛ دوری کنیم» مادامی که اهل ایمان با هر فکر و ذکری که بر خلاف بندگی خدا است، مخالفت جدی ندارند و همت کافی برای پیمودن راه کمال و سعادت انسانی ندارند، زوایای قلب از خطر تکذیب آخرت، تطهیر نشده به تعبیر امام خمینی(قدس سره)« دنیا هر آن چیزی است که انسان را از حق تعالی به خود مشغول کند. … اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشند و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدا و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنیا و تعمیر آن است » (شرح چهل حدیث ، ص535) امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرماید: « مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ.  – کسى که عبرت آموزد، آگاهى یابد و کسى که آگاهى یابد، مى‏فهمد و آنکه بفهمد، دانش‏ آموخته است»(نهج‏البلاغه، حکمت 208) و نیز به فرزند خود می فرماید: « پسرم، اگرچه من به اندازه همه کسانى که پیش از من مى‏زیسته‏اند عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بوده‏ام. پس من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، از میان تمام آنها، قسمتهاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آن‌‌ها زیبایش را برایت انتخاب نمودم و ناشناخته‏هاى آن را از تو دور کردم.» (نهج البلاغه، نامه 31) «… أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ ··· و بَصِّرهُ فَجائِعُ الدُّنيا ، و حَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ  – دل خويش را به پند و اندرز ، زنده دار . . . و به بديها و دردهاى اين جهان بينا كن ، و به هجوم روزگار و دگرگونيهاى گردش شبها و روزها بترسان و داستان گذشتگان بر او فرو خوان و سرگذشت پيشينيان را به يادش آور.» (نهج البلاغه، نامه 31)

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن       گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست          عینک بد‌بینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـم‌ها جــان دیـــده‌ام          درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام

عنوان: گناهانی که به انحراف عقیده و انکار حق می‌انجامد

« وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ » از قوانین و سنن الهی که این آیات شریفه بر آن تاکید دارد این است که تصدیق آیات الهی ثمره پاکی‌ها و تکذیب حق از آثار گناهان است.

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست         در باغ لاله روید و در شوره زار خس

و به این ترتیب ارتباط محکمی میان تکذیب حقایق با ظلم و ستم جود دارد؛ قران کریم شهادت می‌دهد که: « ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ – آخر سرانجام کار آنان که بسیار به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند (چرا که  معصیت، دل را تاریک کند و چون بسیار شود به ظلمت کفر انجامد)» ( روم/۱۰)  و این که می‌‌‌بینیم گاهی ما در مقابل دشمن، طاقت نمی‌‌‌آوریم، و قادر به ایستادگی نیستیم، به خاطر آن گناهانی‌ است که قبلاً از ما سر زده است؛ و باطن‌مان را آلوده نموده است « إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا … – کسانی از شما که در روز برخورد دو گروه (مسلمان و کافر در جنگ احد) پشت کردند و فراری شدند شیطان آنها را به سبب نافرمانی و بدکرداریشان به لغزش افکند، …» (آل‌عمران/۱۵۵)  و از جمله آثار ناپاکی‌ها، ابتلاء به نفاق است.« فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ –  در نتیجه (این نقض عهد) خدا هم دل آنها را ظلمتکده نفاق گردانید تا روزی که به کیفر بخل و اعمال زشت خود برسند، زیرا با خدا خلف وعده کرده و دروغ می‌گفتند.» (توبه/۷۷)  هشدار این آیات شریفه به ما این است که چرا پاکی و طهارت را قدر نمی‌دانید که منشأ نعمت‌های بی‌پایان الهی است؟!!! حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «اَدِمِ الطّهارة یُدیمُ عَلَیکَ الرِّزْقُ – دائماً با طهارت باش(پاکیزگی جسم و جان) تا روزیت ادامه یابد»(بحارالانوار، ج 1، ص 16)  از امام صادق (ع) روایت شده است:« قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ يَا بُنَيَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلَامَةٌ يُعْرَفُ بِهَا وَ يُشْهَدُ عَلَيْهَا… و لِلْآثِمِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَخُونُ وَ يَكْذِبُ وَ يُخَالِفُ مَا يَقُول‏… – لقمان به پسرش گفت: فرزندم! هر چیزی علامتی دارد که بدان شناخته می‌شود و آن علامت بر آن شهادت می‌دهد: … و برای «تقصیرکار»  [گناهکار] علاماتی است: خیانت می‌کند و دروغ می‌گوید و به  خلاف آنچه گفته عمل می‌کند»(الخصال، ج‏۱، ص۱۲۱)

« إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ » چگونه می‌شود که انسان به مرحله‌ای می‌رسد که آیات الهی را یکسره بی‌معنا می‌بیند و چه می‌شود که به جایی می‌رسد که دیگر درکی از هیچ امر اعجاب انگیزی در راه ایمان به خدا ندارد « وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا  ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ – و اگر هر آیتی بینند به آن ایمان نیاورند و اگر راه رشد و هدایت یابند آن را نپیمایند و اگر راه جهل و گمراهی یابند آن را پیش گیرند. این (ضلالت آنها) بدین جهت است که آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل و معرض بودند. »(اعراف/ ۱۴۶)

 آری این چنین احوالی بر اثر شیوع فحشاء و فساد و بی‌اعتنایی به محرمات و واجبات و قوانین الهی، تا آنجا پیش می‌رود که مشاعیر و ادراکات انسانی از کار می‌افتد و جز لذات حیوانی چیز دیگر نمی‌فهمد. حذيفه می گويد: ديدم رسول معظم اسلام (صلی الله عليه و آله و سلم) پرده کعبه را گرفته و گريه می کند. عرض کردم يا رسول الله! چه چيز شما را به گريه آورده است؟ خداوند چشمهای تو را نگرياند. فرمودند: « يا حذيفه قد ذهبت الدنيا او کانک بالدنيا لم تکن قلت فداک ابي و امي يا رسول الله فهل من علامة يستدل بها علي ذلک قال نعم يا حذيفة احفظ بقلبک و انظر بعينک و اعقد بيدک اذا ضيعت امتي الصلواة و اتبعت الشهوات و کثر الخيانات و قلت الامانات… – ای حذيفه! دنيا از بين رفته يا مثل اينکه تو در اين دنيا نبودی. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمی هست که دال بر وقوع چنين وضعی در دنيا باشد؟ فرمودند: آری – ای حذيفه! – مطالبی که مي گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره کن: 1. وقتی که امت من نماز را ضايع کنند. 2. از شهوات پيروی کنند.3. خيانت در ميان مردم زياد شود.4. امانت و امانتداری کم شود.5. مشروبات الکلی بنوشند.6. فضا تاريک شود.7. به واسطه خشکسالی، آب قناتها و چاهها کم می شود – کما اينکه الان شده است -.8. آسمان و اين فضای لايتناهي غبارآلود شود.9. امنيت از راههای زميني و هوايی برداشته شود (نظير هواپيما ربايي، آدم دزدي).10. و مردم همديگر را سب و لعن کنند.11. خانواده ها در دامن فساد سقوط کنند (مانند بی حجابی، رقاصی، قمار و غيره).12. مردم در زندگی گرفتار تجملات و مدپرستی شوند و سرانجام قناعت و ميانه روی متروک گردد.13. افراد جامعه نسبت به يکديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افکند.14. سالهای دنيا پست و خوار شود.15. درختکاری زياد شود و محصولها اندک شود.16. قيمتها بالا رود.17. بادها زياد شود.18. پرده از روی باطن مردم برداشته شود.19. عمل شنيع لواط علنی شود 20.خلاف، پسنديده شود.21. تجارت و کاسبی دچار سختی و تنگی شود و اشياء مورد درخواست کم شود.22. تمام برنامه ها را با کمال گستاخی و خودسری بر مبنای هوای نفس  پياده کنند.23. ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمی و مزاح قرار دهند.24. آشکارا ربا بخورند و کوچکترين ترسی از خداوند نداشته باشند.25. بی عصمتی و زنا در ميان مردم رواج پيدا کند.26. خشنودی و راضی بودن از زندگی و برنامه آن بسيار کم شود.27. افراد سفيه و نادان زمام امور را به دست گيرند.28. خيانت به انواع و اقسام مختلف در ميان همه طبقات زياد شود.29. امانت را بی اهميت بدانند و به آن بی اعتنا باشند و افراد امين کم شوند.30. افراد از اخلاق و کار خويش تعريف کنند.31. نادانها به دليل نادانی خويش مشهورند. 32. مردم خانه هایخود را بيارايند و ديوارهای آن را زينت دهند.33. قصرها و خانه ها بلند ساخته شود 34. باطل را به لباس حق جلوه دهند.35. زشتی دروغ از بين برود بحدی که لباس راستی بر آن بپوشانند.36. اگر کسی در کارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.37. پستی و لئامت و سرزنش يکديگر را به حساب عقل بگذارند 38. گمراه بودن و راه کج رفتن را هدايت بشمارند.39. بيان را کوری بدانند.40. و خموشی را بی خردی بدانند.41. دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانی بدانند.42. نشانه ها بسيار شود و علامتها يکی پس از ديگری ظاهر گردد. 43. تحقيق نکرده سخنان دور از حقيقت بگويند 44. آسيای مرگ بر سر جامعه بچرخد.45. مردم از نظر بينش و ديد قلبی کور شوند و حقايق را نبينند.46. کارهای ناپسند بر اعمال خوب غلبه پيدا کند (مردم طرفدار کارهای بد شوند).47. محبت نسبت به يکديگر وصله رحم از دلهای مردم برداشته شود.48. تجارت و بازرگانی زياد شود و مردم کارهای باطل و ناچيز را نيکو بدانند.49. جان خود را به يکديگر به خاطر شهوتهای زيادی که دارند، بذل کنند.50. کارهای بزرگ را آسان شمارند 51. از پوشيدن پوستهای حيوانات حرام گوشت باکی نداشته باشند.52. جامه های نرم و زيبا و نازک بپوشند 53. رغبت به دنيا پيدا کنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند 54.رحم از دلهای همه مردم برود 55. فساد جنبه عمومی پيدا کند 56. قرآن را به بازی بگيرند 57.اموال بيت المال  را مال شخصي خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است.58. مسکرات را با تغيير نام حلال بدانند.59. در وقت دادن زکات مال خود خيانت کنند 60. ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلی از مقروض بگيرند. 61. در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابری کنند.62. به نافرمانی از خداوند مباهات کنند.63. دلهای مردم پر از تکبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانی در مردم ظاهر شود.64. در چنين وضعی ديندار بايد دين خود را بردارد و از اين طرف به آن طرف و از اين قله کوه به آن قله و از اين دره به دره ديگر برود تا سلامت دين داشته باشد.65. از اسلام باقی نماند جز اسمی و از قرآن باقی نماند جز رسمی 66. قرآن بخوانند در حالی که از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده های خداوندی و وعيدهای آن عملا در ميان مردم خبری نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بی خبر باشند.67. در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهي.68. علما و دانشمندان آن زمان بدترين مردم روی زمين باشند و تمام فسادها و فتنه ها از ناحيه آنها برخيزد و بازگشت همه آنها (فتنه ها) به سوی خود ايشان است.69. مردم خيّر و نيکوکار و مراکز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.70. مردم به خداوند عالم در کارهايشان بی اعتنا باشند و اعمالشان از روی تحقيق نباشد.71. تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهی که بيايد، حلال يا حرام، مانعی نداشته باشد).72. هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم.» ( نوائب الدهور، ص 291)

زمین شوره سنبل بر نیارد                          در او تخم و عمل ضایع مگردان

نکویی با بدان کردن چنان است                    که بد کردن به جای نیک مردان

عنوان: مراتب تحصیل طهارت ظاهری و باطنی

همان‌طور که تکذیب آیات خدا ثمره گناه و طغیان شهوات است ، در مقابل تحصیل معارف حقّه و فهم آیات الهی و بهرمندی از آنها نیاز به طهارت دارد که برای اهل ایمان در مراتب مختلفی حاصل می‌شود ؛ درباره چگونگی تحصیل طهارت و مراتب آن، مطالب فراوانی گفته شده ، از جمله آنها مراتبی است که در برخی ادعیه وارد شده و برخی بزرگان اخلاق مانند جناب آقا سید علی قاضی(ره) به تلامذه خویش می فرموده اند که این ادعیه را  در قنوت نماز های خویش بخوانند.  «اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی‌ بِطَاعَتِکَ، وَ بَاطِنِی‌ بِمَحَبَّتِکَ، وَ قَلْبِی‌ بِمَعْرِفَتِکَ، وَ رُوحِی‌ بِمُشَاهَدَتَکِ، وَ سِرِّی‌ بِاسْتِقْلَالِ اتِّصَالِ حَضْرَتِکَ؛ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الإکْرَامِ –  خداوندا ظاهرم را به طاعتت، و باطنم را به محبّتت، و قلبم را به شناختت، و روحم را به دیدارت، و سویدایم را به پیوستگى تامّ به حضرتت نوربخش، اى صاحب جلال و جمال»(بحرالمعارف، ملا عبدالصمد همدانی، ص 309)  و نیز پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) در دعا فرمود: « اللهم اجْعَل قَلْبی نُوراً وسَمْعی نوراً وبَصَری نوراً ولِسانی نوراً ویَدی نوراً ورِجْلی نوراً وجَمیعَ جَوارِحی نوراً یا نُورَ الأنْوار. اللّهم أرِنا الأشیاءَ کَما هِیَ. اللهم کُنْ وِجْهَتی فی کلِّ وَجْهٍ ومَقْصَدی فی کلِّ قَصدٍ وغایَتی فی کلّ سَعْیٍ ومَلْجأی ومَلاذی فی کلِّ حالٍ –  بار خدايا! خدایا (برای)قلب و گوش و چششم و زبان و دست و پا و همه جوارح من نوری قرار بده یا نُورَ الأنْوار. خدایا همه چیز را آنگونه که هست به ما بنمایان .خدایا  در هر جهتی تو جهت من باش و در هر مقصدی تو مقصد من باش، در هر سعی و تلاشی تو هدف من باش و در هر سختی و ناراحتی تو ملجاء و پناه من باش و در هر امری خودت وکیل من باش، و از روی عنایت و محبت سرپرستی مرا در هر حال بپذیر.» ( الترغيب و الترهيب، 4 / 589 / 71)

 امام صادق (ع) در شرح آیه شریفه  «‏‏اِلاّ مَنْ اَتی الله بِقَلْبٍ‏‎‎‏سَلیمٍ» فرمودند: اَلسَّلیمُ الذّی یَلْقٰی رَبَّهُ وَ لَیْسَ فیهِ اَحَدٌ سِوٰاهُ. وَ قٰالَ: کُلُّ قَلْبٍ فیهِ شَکٌ‏‎ ‎‏اَوْ شِرْکٌ فَهُوَ سٰاقِطٌ؛ وَ اِنَّمٰا اَرٰادَ بِالزُّهْدِ فیِ الدُّنْیٰا لِتَفْرَغَ قُلُوبُهُمْ لِلاْخِرَة؛…‎‏  – قلب سلیم آن دلی است که در آن جز خدا کسی دیگر نباشد. هر دلی که در آن شرک و یا شکی باشد آن دل ساقط می‌باشد، آن‌ها در دنیا زاهد شدند تا دلشان برای آخرت آماده گردد و به آن دل بستگی پیدا کنند.» ( کافی ، ج2، ص16،ح5)

 و در حدیث می‌خوانیم که: «  اِنَ ‏‎‎‏الله لاٰ یَنْظُرُ اِلیٰ صُوَرِکُمْ وَلٰکِنْ یَنْظُرُ اِلیٰ قُلُوبِکُمْ – خداوند به صورتهایتان (ظواهرتان) نمی گردد بلکه به دلهایتان نظر می کند.» ( بحارالانوار، ج 67، ص 248) (برای شرح و تفصیل این جملات به کتاب‌های مرتبط رجوع شود. آملی، سید حیدر، أنوار الحقیقة و أطوار الطریقة و أسرار الشریعة، النص، ص 435، و هزار و یک کلمه، ج ‏4، ص 119، حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 181)

در فرمایشات امام خمینی (ره) درباره مراتب طهارت می‌خوانید که« ‏ تطهیر قلوب از قذارات معنویه و کثافات خلقیه، از مهمات‏‎‎‏است؛ که انسان باید با هر عِده و عُده ای شده، و به هر ریاضت و مجاهده ای‏‎‎‏است، به آن قیام کند و خود را از ننگ و عار آن خلاص کند؛ که اگر در محضر‏‎‎‏ربوبیت بدون آن طهور معنوی بایستد، جز صورت و قشر نماز و تعب و‏‎‎‏زحمت آن، چیز دیگر عایدش نشود؛ قال تعالی: ‏‏اِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقین».( سرالصلوة، امام خمینى، ص ۳۷) ‎‏  اما به بیان ساده‌تر برای طهارت می‌توان چهار مرتبه شمرد:     اول: پاک ساختن بدن، از حدث و خبث و فضولات.    دوم: پاک نمودن اعضا و جوارح، از معاصی و گناهان. سوم: پاک نمودن نفس، از اخلاق ذمیمه و ملکات رذیله.  چهارم: پاک ساختن خانه دل از آنچه غیر از خدا است. حاصل مطلب اینکه فهم قرآن و تحصیل معارف  و عمل نمودن به آن اساس همه چیز است که مشروط به طهارت است«‌ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ  فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ  لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ – ‌همانا آن قرآن كريم است. كه در كتاب محفوظى جاى دارد. جز پاكيزگان به آن دسترسی ندارند. فرو آمده از سوى پروردگار جهانيان است.» (واقعه/۷۹)‌

موانع چون در این عالم چهار است        طهارت کردن از وى هم چهار است

نخستین پاکى از احداث و انجاس          دویم از معصیت و از شر وسواس

سیم پاکى ز اخلاق ذمیمه است            که با وى آدمى همچون بهیمه است

چهارم پاکى سرّ است از غیر             که اینجا منتهى مى‌گرددت سیر

جلسه چهارم      1400/5/29

آیات شریفه : «كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۱۴﴾ كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵﴾ ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِيمِ ﴿۱۶﴾ ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿۱۷﴾ – نه چنين است بلكه آنچه مرتكب مى ‏شدند زنگار بر دلهايشان بسته است (۱۴) زهى پندار كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند (۱۵) آنگاه به يقين آنان به جهنم درآيند (۱۶) سپس [به ايشان] گفته خواهد شد اين همان است كه آن را به دروغ مى‏ گرفتيد (۱۷)»

عنوان: هشدار: بر گناهان و خطاها اصرار و لجاجت نکنیم

« كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ‌» سرمایه بزرگی که همه از آن برخوردارند، نقطه سفیدی در قلب است که پذیرفتن و پیروی از نور هدایتش انسان را متصل به معنویت و حقیقت می‌کند؛ مانند نور گرایش به خوبی‌ها و تنفر از پلیدی‌ها که در فطرت هر انسانی نهفته است.مانند نوری که در سخنان پیامبران الهی و اهل حق وجود دارد؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: « تَذَاکَرُوا وَ تَلَاقَوْا وَ تَحَدَّثُوا فَإِنَّ الْحَدِیثَ جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ إِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرِینُ کَمَا یَرِینُ السَّیْفُ جِلَاؤُهَا الْحَدِیثُ – به یاد هم آرید، با هم مباحثه کنید و [در امور خیر و آیات الهی] سخن گویید چون که سخن گفتن دل‌ها را صیقل می‌دهد، به‌راستی که دل‌ها زنگار می‌گیرند، چنان‌که شمشیر زنگار می‌گیرد و جلای دل‌ها سخن [خوب] است.»( الکافی، ج۱، ص۴۱)

 چنانچه خدا نکرده این سخنان، ناپسند و در پیش‌برد معاصی و گناهان باشد، روشنایی را از دل‌ها می‌برد و ادامه آن می‌تواند تا تاریکی محض انسان را پیش ببرد؛ امام حسین علیه السلام فرمود: « مَن اَحَبَّکَ نَهاکَ وَ مَن اَبغَضَکَ اَغراک – کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند»(بحار الانوارج75،ص128)  تعبیر به نقطه سیاه و سفید در روایات مطلبی بسیار قابل تأمل در این زمینه است؛ امام باقر (علیه السلام) فرمود: « مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ بَیْضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِی النُّکْتَةِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِکَ السَّوَادُ وَ إِنْ تَمَادَی فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ حَتَّی یُغَطِّیَ الْبَیَاضَ فَإِذَا غَطَّی الْبَیَاضَ لَمْ یَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَی خَیْرٍ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ-  در دل هر بنده‌ مؤمن یک لمحه سپید و نورانی است، پس اگر به ارتکاب گناهی دست یازد، در آن لمحه سپید نقطه‌ سیاهی پدید آید که اگر توبه و بازگشت نماید زائل شود و اگر در ارتکاب گناهان اصرار ورزد سیاهی بر سیاهی می‌افزاید تا روی آن لمحه سفید را می‌پوشاند، و چون سپیدی در زیر زنگار سیاهی ناپدید شود، صاحب آن دل روی رستگاری نمی‌بیند. و این است کلام خدای عزّوجلّ که می‌گوید: کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. ‌»(بحارالأنوار، ج۷۰، ص۳۶۱)

 این حدیث بروشنی دلالت دارد بر اینکه شیوع فساد و دین‌ستیزی، در عصر و زمانه ما ریشه در گناهان و اصرار و لجاجت بر آن دارد. اغلب ما دوست نداریم کسی راجع به بدیهای ما سخنی بگوید اما از تحسین و تمجید دیگران به وجد می‌آییم و به گرمی از آن استقبال می‌کنیم؛ و حال آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود سه چيز دوستى را يكرنگ مى سازد: « ثَلاثَةٌ تُخلِصُ المَوَدَّة َ: إِهداءُ العَيبِ، وَ حِفظُ الغَيبِ و َالمَعونَةُ فِى الشِّدَّةِ – سه چيز دوستى را يكرنگ مى سازد : هديه كردن عيب هاى يكديگر ، پاسداری در غیاب(و بدگويى نكردن) و يارى رساندن در سختى.» (مجموعه ورام ج2، ص121)

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست     كه هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست

آن سيه چرده كه شيرينی عالم با اوست    چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست

در قرآن می فرماید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَرِیب‌… – پذیرش توبه از سوى خدا، تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى‌دهند سپس زود توبه مى‌کنند…» ( نساء/۱۷)  امام حسن (علیه السلام) به حبیب‌بن‌مسلمه فهری فرمود: « رُبَّ مَسِیرٍ لَکَ فِی غَیْرِ طَاعَةٍ قَالَ أَمَّا مَسِیرِی إِلَی أَبِیکَ فَلَا قَالَ بَلَی وَ لَکِنَّکَ أَطَعْتَ مُعَاوِیَةَ … قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً وَ لَکِنَّکَ کَمَا قَالَ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ – تو چه مسیرهایی می‌روی که طاعت خدا در آن نیست»! گفت: «من مسیری را که پدر تو طی کرد نخواهم رفت». فرمود: «آری، ولی تو برای دنیای دنی مطیع معاویه شده‌ای، اگر معاویه برای تأمین دنیای تو قیام نموده آخرت تو از دست رفته است. اگر تو این‌طور بودی که هرگاه عمل شری را انجام می‌دادی سخن خیری می‌گفتی از آن اشخاصی به شمار می‌رفتی که خدای علیم  در باره شان می فرماید: کار خوب و بد را به هم آمیختند. (توبه/۱۰۲) و می‌فرماید: بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ.» ( بحارالأنوار، ج۴۴، ص۱۰۶)

مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی              ازين آيين بی دينان، پشيمانی پشيمانی

مسلمانی كنون اسميست بر عرفی و عاداتی       دريغا كو مسلمانی، دريغا كو مسلمانی

عنوان:  بزرگترین ظلمی که ممکن است در حق خود کنیم!

« كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » این آیه شریفه در توضیح آیه قبل از خود می‌گوید که نتیجه و حاصل زنگار بر دلها محجوب شدن از پروردگار و محروم شدن از راه رشد و تکامل و سعادت است. و از آنجا که لذّت و راحت و آرامش ابدی در تکامل و سعادت است، محجوب از پروردگار، دیگر هرگز روی راحت و لذت و آرامش را هم نخواهد دید و پیوسته و همیشه در عذاب خواهد بود. در حدیث معروفی آمده است: «إنّ لله سبعین ألف حجاب من نور و ظلمة –  خدای متعال هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد. به مقتضای این حدیث شریف عرفای بزرگ به بحث از حجاب های نورانی و ظلمانی پرداخته تا پس از معرفی و شناخت این حجاب ها، به خرق و کنار زدن آنها اقدام نمایند.» (بحارالانوار، ج 55، ص 45)

زان كه هفتصد پرده دارد نور حق         پرده های نور دان چندين طبق

«حجاب‏هاى ظلمانى» عبارت است از حجاب تعلّق به بدن مادى، كفر و شرك و عناد با حق و آيات الهى، عقايد و افكار باطل و ناصحيح، اخلاق و اوصاف رذيله، حجاب عادات، اوهام و تخيّلات، تعلّق و اسارت به مظاهر مادى و آنچه غير حضرت حق است. به بيان ديگر «حجاب‏هاى ظلمانى» عبارت است از هر خصوصيت و رنگى كه عارض روح انسان شده، او را به سوى غير خداى متعال سوق داده و در جهت غير او و دورى و فرار از او، قرار مى‏دهد؛ مانند: تكاثر، تفاخر، مباهات، كبر، غرور، جاه‏طلبى، شهرت‏طلبى و نظاير اينها از اوهام و تخيّلات. اين حجاب‏ها هر كدام به شكل خاصى حاجب حضرت حق بوده و موجب فاصله ميان انسان و حق مى‏گردد و روح را به قيد و بند مخصوص كشيده و محجوب مى‏كند. هر گناه كبيره ای يك حجاب است و اگر هر شاغل  و مانع از حق را یک حجاب در نظر بگيريم، تعداد حجاب ها بی نهايت است.، پس حجاب های غليظ ظلمانی بين انسان و خداوند، بی‌نهایت است.

اما اگر هر اسم از اسماء الهی را يك حجاب بدانيم، هفتاد و دوحجاب و اگر هر اسم و صفتی را يك حجاب بدانيم، حجاب ها هزار عدد می باشند.

و اگر معصومان عليهم السلام حجاب هاي حق متعال باشند، به تعداد آنان حجاب هاي نوراني وجود دارد؛ و اگر هر كدام از فرشتگان را حجاب بدانيم، عدد حجاب ها بی نهايت می باشد. در روايات، انواع بسيار زيادی براي حجاب ها ذكر شده است، مثل: حجاب های نورانی، حجاب های ظلمانی، حجاب عزت، حجاب عظمت، حجاب رُعب، حجاب ملكوت، حجاب آب، حجاب آتش، حجاب كبريا، حجاب جلال، حجاب شفاعت، حجاب قدرت، حجاب قدس،حجاب حيرت، حجاب غيب… از مولای متقیان روایت شده که فرمود: « أَیُّهَا الغَافِلُونَ غَیْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَ التَّارِکُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، مَالی أَرَاکُمْ عَنِ اللهِ ذَاهِبِینَ، وَ إِلَی غَیْرِهِ رَاغِبِینَ – ‌ای مردمی که از کار شما غافل نیستند، و‌ ای مردمی که (خدا و اوامر او را) رها کرده‌اید و (هر چه دارید از جان، مال و فرزند) از شما گرفته می‌شود، چه شده است که می‌بینم از خدا روی گردان شده‌اید و به غیر او روی آورده‌اید! ؟ »(نهج البلاغه، ص۳۸۶، خطبه ۱۷۵)

در بخشی از مناجات شعبانیه، از زبان امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «اِلهِی اِنْ اَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاْسْتِعْدادِ لِلِقائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلائِکَ – پروردگارا! اگر غفلت مرا به خواب فرو برده و استعداد لقای تو را از من گرفته، شناخت کرم نعمتهایت، مرا [از این خواب غفلت] بیدار ساخته است.»

بردار حجاب از ميان تا يابد         راهی به رخ تو چشم بيگانه من

بردار حجاب تا جمالش بينی        تا طلعت ذات بی مثالش بينی

در برخی احاديث، غفلت نيز جزو حجاب های ظلمانی شمرده شده و بلكه آن را منشأ سرآغاز ساير حجاب ها ذكر كرده اند: «الغفلة سبب كلّ حجاب». اگر غفلت، سبب همه حجاب هاي ظلماني است، مي توان ادعا كرد كه ياد خدا و رفع غفلت نيز باعث خرق همه حجاب های ظلمانی است: «إذا ذكر الله ارتفع كلّ حجاب»؛ يعنی هرگاه خداوند ياد شود و حضور قلبی باشد، همه حجاب ها كنار می روند. حضرت صادق (ع) فرمود:« اعراب قلوب بر چهار نوع است: “رفع و فتح و خفض و وقف” .حالت رفع قلوب: در صورتيست كه در ذكر و ياد خدا باشد. حالت فتح: در مورديست كه از پروردگار خود راضى باشد. حالت خفض: در حاليست كه به غير خدا متوجه و مشغول باشد. حالت وقف: آن وقتيست كه از خداى خود غافل باشد. آيا نمى ‏بينى كه اگر انسان در ياد خدا باشد و او را روى خلوص نيت و محبت تجليل و تعظيم كند، چگونه حجاب ها و موانعى كه در ميان او و خدا بود  بر طرف شده، و قلب به سوى خدا مرتفع و متوجه گردد. و چون در مقابل قضا و حكم خدا راضى و تسليم گشت، چگونه قلب انسان منفتح و باز شده، و حالت سرور و آرامش و اطمينان پيدا مى ‏كند.و هنگامى كه انسان مشغول امور دنيوى و متوجه به شهوات و زخارف دنيا شد؛ مى ‏بينى كه چگونه در مقابل ذكر خدا و آيات او محجوب  و منخفض و تاريك است، مانند اطاقى كه مخروبه و خالى بوده و اثرى از انس و عمران و سكنى در آن نباشد. و چون انسان از ياد خدا غفلت ورزيد،: چگونه مى‏ يابى آن را كه متوقف و سر پوشيده و ظلمانى گشته، و اثرى از انوار عظمت و جلال در آن پيدا نمى ‏شود.» (مصباح الشريعة ،  ص: ۱۰ )

صدرالمتألهين در مقام معرفی حجاب هايی كه مانع از انكشاف صور علميه برای نفس انسان است، می فرمايد: حجاب ها بر پنج قسم مي باشند:۱ . ضعف قوّه و استعداد و نقصان جوهري انسان و بالقوّه بودن او.۲ . كدورت های گناهان و شهوات كه گوهر انسان را كدر می نمايد و همچون زنگار آينه، مانع از ظهور حق می گردند.۳. روی گردانی انسان از عالم حقايق به زندگي دنيوی و توجه كامل به مباحث فروع دين و غفلت از معارف اصلی دين.۴ . حجاب هايی كه به واسطه تقليد و تعصب، از ابتدای تولد همراه انسان بوده و موجب پذيرفتن اعتقادات باطل گرديده است. اين ها همچون ديوار بين آينه و تصاوير، حجاب بين نفس انسان و فهميدن حقايق می گردند.۵ . كوچ ننمودن از يك صورت به صورتی ديگر و نرسيدن به هدف اصلی، كه همان مشاهده جمال يار است. نادانی نسبت به اصول معارف و عدم انتقال از صورتی به صورت ديگر باعث محروميت است.

در ميان اين حجاب ها، چيزي بدتر از اشتغال به غير حق نيست و كار شياطين اين است كه با چرخيدن به دور قلب مردم، آنان را به غير خداوند مشغول می کنند  و در نتيجه، آنان را از نظر به ملكوت محروم می سازند حضرت امام راحل «ره» می فرماید این حجاب ها آدمی را از مشاهده ملکوت و جمال حق که کمال حقیقی است، باز می دارد. پس انسان سالک برای وصول به شمس حقیقت باید از این حجاب ها خلاصی یابد تا فانی در حق و باقی در حق گردد «اول شرط تحقق سیر الی الله، خروج از بیت مظلم نفس و خودی و خود خواهی است. چنانچه در سفر حسی عینی تا انسان به منزل و جایگاه خویش است، هر چه گمان مسافرت کند بگوید من مسافرم، مسافرت تحقق پیدا نکند، مگر به خروج از منزل و اختفای آثار بلد ، همین طور این سفر عرفانی الی الله و مهاجرت شهودی، تحقق پیدا نکند مگر به خروج از بیت مظلم نفس و اختفای آثار آن. تا جدران(دیوار) تعینات و دعوت اذان کثرت در کار است، انسان مسافر نیست، گمان مسافرت است و دعوی سیر و سلوک است، قال الله تبارک و تعالی: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرًا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا –  و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است. (نساء/ ۱۰۰) »(چهل حدیث امام «ره»، ص 625)

صد هزاران دام و دانه است اى خدا!                ما چو مرغان حريص بينوا

دمبدم پا بسته دام نويم‏                                 هر يكى گر باز و سيمرغى شويم‏

ميرهانى هر دمی ما را و باز                        سوى دامى مى‏رويم اى بى نياز

ما در اين انبار گندم مى‏كنيم‏                          گندم جمع آمده گم مى‏كنيم‏

مى نينديشيم آخر ما بهوش‏                           كاين خلل در گندمست از مكر موش‏

موش تا انبار ما حفره زده است‏                    وز فنش انبار ما ويران شدست‏

اوّل اى جان دفع شرّ موش كن‏                      و آنگه اندر جمع گندم جوش كن

عنوان: هم اکنون به فکر باشیم؛ پیش از پشیمان شدن

« ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِيمِ* ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ » گفته شد که: حاصل زنگار بر دلها محجوب شدن از پروردگار و محروم شدن از راه رشد و تکامل و سعادت است. و از آنجا که لذّت و راحت و آرامش ابدی در تکامل و سعادت است، محجوب از پروردگار، دیگر هرگز روی راحت و لذت و آرامش را هم نخواهد دید و پیوسته و همیشه در عذاب خواهد بود. آیه شریفه: « ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ » پرده از حقیقت تلخی برمی‌دارد که آن هم بینا شدن چشم انسان به این حقیقت است که خود او با تکذیب ربوبیت پروردگارش و مخالفت و دشمنی با آن خود را از ربّ رؤوف که جز خیر و رحمت برای او نمی‌خواسته، محروم ساخته و جز خود سبب دیگر برای بدبختی‌های خود نمی‌یابد « وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَسْرَةِ إِذْ قُضىِ‏ الْأَمْرُ وَ هُمْ فىِ غَفْلَةٍ وَ هُمْ لَا يُؤْمِنُون – آنان را از روز ندامت بترسان، آن دم كه كار بگذرد و آنها بی‌خبر مانند و باور ندارند »(مریم/ ۳۹)  و این حسرت و ندامت، باطن آن طعامی است که در جهنّم سوزان می‌خورد.« وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا  – و طعامی که (از فرط غصه و اندوه) گلوگیر آنها می‌شود و عذاب دردناک بر آنهاست. »(مزمل/۱۳)  زیرا که پیشاپیش همه چیز به آنها گفته شده بود ولی آنها نپذیرفتند. « أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ في‏ جَنْبِ اللَّه –  تا آنكه [مبادا] كسى بگويد: دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم‏.»(زمر / ۵۶)

 پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: « لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا أَنِیسٌ لِلْمُؤْمِنِ حِینَ یَمْرُقُ مِنْ قَبْرِهِ. ..» «به مردگانتان لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ را تلقین کنید چراکه آن (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ) در آن هنگام که مؤمن در قبرش فرو می‌رود، مونس اوست. جبرئیل به من گفت: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! اگر آن‌ها را ببینی در آن وقت که از قبرهایشان خارج می‌شوند [خواهی دید که] خاک را از سرهایشان می‌گیرند. و [در این هنگام] این (شخص مؤمن) صورتش درخشان است و می‌گوید: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ الحَمْدُ لِلهِ خدایی جز الله نیست و سپاس از آن اوست و کافر صورتش سیاه است و می‌گوید: یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ یعنی [حسرت از کوتاهی‌هایی که] در ولایت علی (علیه السلام) [کردم]». (بحارالأنوار، ج۷، ص۲۰۰) و نیز أمیرالمؤمنین (علیه السلام)فرمود: « فَأَصْبَحَ الْمَرْءُ بَعْدَ صِحَّتِهِ مَرِیضاً وَ بَعْدَ سَلَامَتِهِ نَقِیصاً یُعَالِجُ کَرْباً… –  انسان در هنگام مرگ، به ناگاه از صحّت و سلامت، به مریضی گرفتار می‌شود و از سلامتی و کمال به نقص و سستی می‌رسد، به فکر درمان درد و محاسبه رنج و گرفتاری اش می‌افتد، نفس به شماره می‌افتد [و به احتضار می‌افتد] و ناله‌اش بلند می‌شود؛ به دختران و پسرانش خیره شده و حیران می‌ماند، گرفتار یک حادثه‌ای شده که او را با بیم و هول فراوان به خود مشغول کرده، زبانش را می‌چرخاند و مشتش را گره می‌کند و ناگهان بلا او را در بر می‌گیرد و همه چیز را در دنیا باقی می‌گذارد و دنیا را ترک می‌کند و هیچ کس [از بستگانش] نه می‌تواند به او کمکی کند و نه می‌تواند جلوی آنچه بر او می‌رود را بگیرد. خدای عزّوجلّ در کتابش می‌فرماید: اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمی‌شوید، پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست می‌گویید!. (واقعه/۸۷-۸۶) بعد از این گرفتاری‌ها، بیم‌های روز قیامت آغاز می‌شود؛ و روز افسوس و پشیمانی، روزی که ترازوی محاسبه‌ی اعمال آورده می‌شود نامه‌های اعمال برای شمردن هر گناه کوچکی و آشکارنمودن هر گناه بزرگ گشوده می‌شود، خدای تعالی در کتابش می‌فرماید: و [این درحالی است که] همه‌ی اعمال خود را حاضر می‌بینند و پروردگارت به هیچ‌کس ستم نمی‌کند. (کهف/۴۹) ای مردم! هم اکنون [به فکر باشید] پیش از پشیمان‌شدن، اینکه نفس بگوید: یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ و می‌گوید اگر خدا مرا هدایت می‌کرد از پرهیزکاران بودم یا می‌گوید وقتی که عذاب را می‌بیند، کاش بازگشتی برایم بود پس از نیکوکاران بودم. و خدای جلیل پاسخ داده و می‌فرماید: آری، آیات من به‌سراغ تو آمد، امّا آن را تکذیب کردی و تکبّر نمودی و از کافران بودی! به خدا قسم، درخواست بازگشت به دنیا نمی‌کنند مگر برای اینکه کار خوب انجام دهند. و هیچ‌کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (کهف/۱۱۰) ای مردم! هم اکنون، هم اکنون که اعتماد آزاد است، چراغ روشن است و در توبه باز است [به فکر قیامت خود باشید] پیش از اینکه قلم بخشکد و نامه [اعمالتان] پیچیده شود، و پیش از آنکه رزق و روزیتان قطع شود و دیگر اعمالتان بالا نرود [و ثبت نشود] امروز زمان عمراست و فردا روز پیشی‌گرفتن است، و شما نمی‌دانید بهشتی هستید یا دوزخی و من از خدا طلب آمرزش برای خود و شما می‌کنم». »(بحارالأنوار، ج۷۴، ص۳۷۵)

هر آن كس وقت و فرصت را ز كف هشت          بلوح جان خطوط از غصّه بنوشت

بزندان ندامت گشت محبوس                           بهم سايد دو دست درد و افسوس

دلا وقت خودت از دست مگذار                       بهنگام خودش هر كار بگذار

چو بيخود وقت را از كف گذارى                    بنزد عاقلان عذرى ندارى

كنى ضايع چو وقت و گاه و هنگام                  برد تاريخ با زشتى تو را نام

بسان ابر فرصت در گذار است                      بكن كارى كه اكنون وقت كار است

اگر بيهوده اوقاتت تلف شد                         خدنگ غصّه را جانت هدف شد

جلسه پنجم      1400/5/31

آیات شریفه : «كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ … عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۸﴾- نه چنين است در حقيقت كتاب نيكان در عليون است (۱۸)و تو چه دانى كه عليون چيست (۱۹)كتابى است نوشته‏ شده (۲۰)مقربان آن را مشاهده خواهند كرد (۲۱)براستى نيكوكاران در نعيم [الهى] خواهند بود (۲۲)بر تختها [نشسته] مى ‏نگرند (۲۳)از چهره ‏هايشان طراوت نعمت [بهشت] را درمى‏ يابى (۲۴)از باده‏ اى مهر شده نوشانيده شوند (۲۵)[باده‏ اى كه] مهر آن مشك است و در اين [نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند (۲۶)و تركيبش از [چشمه] تسنيم است (۲۷)چشمه‏ اى كه مقربان [خدا] از آن نوشند (۲۸)»

عنوان:  دلا در عاشقی ثابت قدم باش/ كه در اين ره  نباشد كار بی اجر

« كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ » با اینکه موضوع و محور اصلی این سوره شریفه رذیله کم‌فروشی است و کتاب الفجّار به تبع آن مطرح شده، ولیکن خدای متعال درباره کتاب الابرار هم به تفصیل سخن گفته است؛ چرا که این دو کتاب(دو عالم با قوانین بسیار دقیق و حکیمانه)، هر یک در مقایسه با دیگری شناخته می‌شوند؛ عمق فاجعه در مورد سرنوشت ستمکاران وقتی معلوم می‌شود که روشن شود چه چیزی را از دست داده و به چه عاقبتی دچار شده‌اند؛ از این رو معرفی جایگاه نیکوکاران نه تنها خروج از بحث مربوط به ستمکاران نیست بلکه موجب درک عمیقتر و  بالاتری از آن  می شود.از این نظر، قسمتی از عذاب ستمکاران مشاهده برخورداری و رفاه بهشتیان و نعمت‌‌های آنان است.« وَنَادَىٰ أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ  قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ  – و اهل دوزخ بهشتیان را آواز کنند که ما را از آبهای گوارا یا از نعم بهشتی که خدا روزی شما کرده بهره‌مند کنید. آنها پاسخ دهند که خدا این آب و طعام را بر کافران حرام گردانیده است. »(اعراف/۵۰)  و نیز همان‌طور که جهنّم و طبقات آن جز با عنایت الهی قابل ادراک برای افراد بشر نیست« وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ » طبیعتا بهشت و عالی‌ترین مراتب حیات عالم امکان نیز جز با مدد الهی قابل ادراک نخواهد بود« وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ » به همین دلیل مشاهده جهانی را که خداوند در عالی‌ترین مرتبه کمال و عظمت، با حکمت و عدالت و رحمت خود رقم زده است(کتاب مرقوم) برای همگان مقدور نیست« يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ » و به همین جهت تنها مقربان درگاه الهی که همان سابقون هستند(السّابِقونَ السّابِقونَ. اُولئِک الْمُقَرَّبونَ)، به آن اشراف داشته و آن را مشاهده می‌کنند؛ ولیکن خداوند شمّه‌ای از نعمت‌های ابرار را که در مقام پایین‌تری نسبت به مقربین قرار دارند شرح می‌دهد و می‌فرماید: « إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ » براستى نيكوكاران در نعيم [الهى] هستند. در حقیقت برّ و نیکوکاری خود نعمت یا به تعبیر دیگر سرچشمه نعمت‌ها در دنیا و آخرت است.

اما این « برّ» چیست؟ خداوند اینگونه توصیف نموده است که: « نیکوکاری آن نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنانند که با هر که عهد بسته‌اند به موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراسته‌اند) آنها به حقیقت راستگویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند». (بقره/ ۱۷۷)

« لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ (شاید اشاره به آنهایی باشد که دوست دارند مانند برخی گردشگران فقط تفرّج کنند و به حالت حیرت تنها، تماشا کننده باشند )

وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ(یعنی نیکویی آن است که اوّلین و مبرم‌ترین نیاز یعنی ایمان خود را تکمیل کنید.

 دلا زنور هدايت گر آگهی يابی        چو شمع خنده زنان ترك سر توانی كرد)

وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ(یعنی آنکه ایمان به آخرت را تحصیل کرد بی‌شک، نیکوکاری را برمی‌گزیند.)

 وَأَقَامَ الصَّلاةَ (یعنی این نیکوکاری را برای تحصیل رضا و تقرّب به درگاه او بجا می‌آورد. از آن جهت که همه را جز او فقیر مطلق می‌بیند.)

وَآتَى الزَّكَاةَ(یعنی کسی که دغدغه تقرّب به خدا دارد، بخوبی می‌فهمد که تزکیه و صفای باطن، مرکب رهوار «براق و رفرف» سیر اوست .)

وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ  (یعنی با همه وجود پیمودن این راه را پاسخگویی به ندایی می‌دانند که از عمق جانشان و فطرت حقیقت‌خواهشان برخاسته است.) وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ(و به راستی کیست که نداند پیمودن این راه شکیبایی می‌خواهد و صبر و استقامت؟)

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا (یعنی ادعای او پوچ و توخالی نیست و عملش ادعایش را تصدیق می‌کند)وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(و اگر بر روی همه آنچه گفته شد نام پرهیزگاری و تقوا را بگذاری حقیقتا بجاست.

گفتم كه دلا مباركت باد             در حلقه عاشقان رسيدن)»

نیکوکاران انگیزه و محرّک اصلی خود را نیک‌خواهی خداوند نسبت به بندگانش می‌دانند و می‌گویند: « إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ  –  بندگانش) بسیار نیکخواه و مهربان است. »(طور/۲۸)   

رسول اللّه(ص)فرمود:« أوحَی اللّهُ إلی نَجِیِّهِ موسَی بنِ عِمرانَ(ع): یا موسی، أحبِبنی، وحَبِّبنی إلی خَلقی. قالَ: یا رَبَّ، إنّی اُحِبُّکَ، فَکَیفَ اُحَبِّبُکَ إلی خَلقِکَ ؟ قالَ: اُذکُر لَهُم نَعمائی عَلَیهِم وبَلائی عِندَهُم؛ فَإِنَّهُم لا یَذکُرونَ؛ إذ لا یَعرِفونَ مِنّی إلّا کُلَّ خَیرٍ –  خداوند به همرازش موسی بن عمران(ع) وحی کرد: «ای موسی ! مرا دوست بدار و مرا نزد بندگانم محبوب گردان». [موسی] گفت: پروردگارا ! من تو را دوست دارم؛ اما چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم ؟ [خداوند] فرمود: «نعمت ها و آزمایش هایم را به یادشان بیاور؛ زیرا آنان به یاد نمی‌آورند؛ چرا که از من جز خوبی سراغ ندارند»( الأمالی للطوسی، ص ۴۸۴، ح ۱۰۵۸)

از عشق دلا نه بر زيان خواهی شد        بيجان زكجا شوی كه جان خواهي شد

اول بزمين ازآسمان آمده ای                آخر ز زمين بر آسمان خواهی شد

عنوان:  شراب طهور بهشت و دل صافی بی غش

« عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ » گفته شد ابرار قبل از آنکه بخاطر نعمت‌های اخروی  و در بهشت دارای چنین شرایط و اوصافی باشند، در دنیا متخلق به اوصاف و نعمت‌هایی معنوی هستند که در آخرت، باطن و حقیقتش به صورت نعمت‌های بهشتی ظاهر می‌شود.صفاتی مانند: صداقت، پارسایی، وفاداری، شکیبایی، اخلاص و دیگر فضایل معنوی .

 آری وقتی به چهره‌ کسانی می‌نگری، که خداوند در وصف احوالشان در بهشت  فرموده است « عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ »خواهی دید از فرط اعتماد و تکیه به پروردگار، آنچنان آرامشی بر آنها حاکم است و چنان از جایگاه اطمینان و آرامش  به حوادث می‌نگرد که، شک نخواهی کرد هم‌اکنون صاحب آن نعمت‌های بهشتی هستند؛ زیرا تا کسی تکیه‌اش به خدا نباشد و به پشتوانه خداوند به حوادث ننگرد، برای او أریکه‌ای در بهشت نخواهد بود و به نعمت « عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ » و خرّمی و نشاط در آخرت دست نخواهد یافت.

 با این مبنا اگر پیش برویم که نعمتی را بهشتیان در بهشت نخواهند داشت مگر این که حقیقت و باطن کمالاتی است که در دنیا با مجاهدت و عبادت درخواست و دعا به درگاه خدا تحصیل کرده‌اند.

 اکنون می‌گوئیم شرابی كه ابرار از آن می نوشند «يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُوم» جذبه و محبّت به خدا که در دنیا انگیزه و جوهره عمل آن‌ها بوده است، به صورت شرابی ظاهر می‌شود که نامش رحيق است ؛شرابی که مختص به ابرار است. اکنون می‌گوئیم شرابی كه نامش رحيق و مختص ابرار است و  از آن می نوشند «يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُوم»ظهور جذبه محبّت به خدا و باطن و حقیقت آن است که در دنیا انگیزه و جوهره عمل آن‌ها بوده است.

« خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ » ختام مسک می‌تواند پایان زندگانی پر افتخار نیکوکاران باشد  که به زیبا ترین وجه جان به جان آفرین تسلیم نموده اندکه هر کس از آنها یادی کند بگوید « عاش سعیدا و مات سعیدا» طوری که مورد غبطه و حسرت دیگران باشد و آرزو داشته باشند همانگونه زیبا و غبطه انگیز بمیرند مانند شهدای سرفراز اسلام.

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق       آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست

اما اینکه ممزوج به طعم … (لطفا به متن اضافه کنید)اما اینکه ممزوج به طعم و رائحه‌ای است که گاهی كافور «كانَ مِزاجُها كافُورا» (انسان/5) و گاهی نیز تسنيم است: «وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيم» شاید به خاطر این باشد که تسنيم برترين شراب طهور بهشتى است كه به طور خالص مختص مقربان است همانها که در وصفشان خواندیم: « السّابِقونَ السّابِقونَ. اُولئِک الْمُقَرَّبونَ » بنابراین شرابی که مقربين از آن می‌نوشند، چشمه خالص تسنيم است که شراب ابرار تنها طعم و رائحه‌ آن را دارد در حالیکه مقربین  آن را به طور خالص مى ‏نوشند « عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ »، می‌توان گفت این تفاوت به قلب مقربین بر می‌گردد که جز محبت خدا در آن نيست«أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ»

به من نگر كه رخى همچو كهربا دارم           دلى به سوى رخ يار دلربا دارم

ز جام عشق چشيدم شراب صدق و صفا         به خمّ ميكده با جان و دل، وفادارم

مرا كه مستى عشقت، ز عقل و زهد رهاند      چه ره به مدرسه يا مسجد ريا دارم؟

ولیکن اهل ایمان که ابرار از جمله آنها هستند، شدید‌ترین حبّ‌ شان به خداوند است. « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ  وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ – برخی از مردم (نادان) غیر خدا را همانند خدا گیرند و چنانکه خدا را بایست دوست داشت با آنها دوستی ورزند، لیکن آنها که اهل ایمانند کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند. و اگر فرقه مشرکین ستمکار وقتی که عذاب خدا را مشاهده کنند ببینند که قدرت خاص خدا است و عذاب خدا بسیار سخت است (از شرک خود سخت پشیمان شوند)» (بقره/۱۶۵)  مقایسه میان مقرّبان و ابرار و راز تفاوت قلب‌ها و تفاوت آثار آن در دنیا و آخرت از اسرار آمیز‌ترین و دقیق‌ترین موضوعات است که نمی‌توان لطایف آن را درک نمود؛ پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله فرمودند: « اَلدُّنْیا حَرامٌ عَلی اَهْلِ الاْخِرَةِ وَ الاْخِرَةُ حَرامٌ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا وَ کلاهُما حَرامانِ عَلی اَهْلِ اللهِ – دنیا (یعنی دنیاپرستی) حرام است بر اهل آخرت، و آخرت حرام است بر دنیاپرستان و هر دوی اینها (یعنی پرستش و خواستن اینها) حرام است بر اهل الله.» (كنز العمّال ، 3 / 184 / 6071)

 اهل الله همان مقربین هستند، اهل الآخره همان ابرار هستند و اهل الدنیا همان فجار هستند. 

ای دوست قبولم کن و جانم بستان             مستم کن و از هر دو جهانم بستان

با هرچه دلم قرار گیرد بیتو                    آتش به من اندر زن و آنم بستان

جلسه ششم 1400/6/2

آیات شریفه : «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ ﴿۲۹﴾ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ …  وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ ﴿۳۳﴾ –  [آرى در دنيا] كسانى كه گناه مى‏كردند آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى‏گرفتند. ﴿۲۹﴾  و چون بر ايشان مى‏گذشتند اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى‏كردند. ﴿۳0﴾ و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود بازمى‏گشتند به شوخ‏طبعى مى‏پرداختند. ﴿۳1﴾ و چون مؤمنان را مى‏ديدند مى‏گفتند اينها [جماعتى] گمراهند. ﴿۳2﴾ و حال آنكه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند﴿۳۳﴾»   

عنوان: من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش    

« إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ » مجرمین که برای رفتار مجرمانه خود پایگاه محکم و منطقی و مورد تأیید عقل و وجدان ندارند، دست به تمسخر می‌زنند، همانطور که می‌بینیم به تصریح این آیه شریفه، تمسخر یک عمل مجرمانه است که مراتبی دارد، از چشمک زدن گرفته تا خندیدن و به زبان آوردن سخنان تحقیر آمیز و شکلک درآوردن و نادان و احمق خواندن دیگران و غیر آن. متأسفانه این رفتارها شیوع بسیاری حتی در میان مؤمنین دارد؛از این رو خداوند متعال مؤمنان را مخاطب قرار داده می‌گوید: «‌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ  وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ  وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ – ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره می‌کنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان زنان دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقب‌های زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند.» (حجرات/ ١١) 

حاصل اینکه این رفتار مجرمانه ریشه کفرآلودی دارد حتی اگر از مؤمنین صادر شود؛ زیرا ایمان ده درجه دارد و کسی که ایمان او کامل نیست در مقابل هر مرتبه از نقصان ایمان،  در مرتبه ای از  کفر قرار دارد،(اعم از کفر اعتقادی، قلبی و عملی) جمیل‌بن‌درّاج می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «قربانت گردم! اینکه خدای عزّوجلّ در بسیاری آیات قرآنی مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا؛ آیا منافقان هم در این خطاب داخل هستند»؟ فرمود:« قَالَ: نَعَمْ یَدْخُلُ فِی هَذَا الْمُنَافِقُونَ وَ الضُّلَّالُ وَ کُلُّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَة الظَّاهِرة – آری! منافقان هم در آن وارد هستند، چنان که گمراهان و هرکسی داخل در آن است که به دعوت ظاهر اسلام، اعتراف دارد». (مرآة العقول، ج۲۶، ص۲۸۳)

آنچه بسیار مهم است نتیجه دنیایی و اخروی این عمل شیطانی است که خداوند را به خشم می‌آورد و جزای دردناکی به دنبال دارد. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)می‌فرماید: « لَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِه – لغزش‌های مؤمنین را جستجو نکنید، زیرا هرکه لغزش‌های برادرش را جستجو کند، خداوند لغزش‌هایش را دنبال می‌کند، و هرکه را خداوند لغزش‌هایش را دنبال کند رسوایش می‌سازد؛ گرچه در درون خانه‌اش باشد»( مشکاة الأنوار، ص۱۰۷)  امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: “كانَ بِالمَدينَة رَجُلٌ بَطّالٌ يَضحَكُ النّاسُ مِنهُ … : فَجاءَ الرَّجُلُ حَتَّى انتَزَعَ رِداءَهُ مِن رَقَبَتِهِ ، ثُمَّ مَضى فَلَم يَلتَفِت إلَيهِ عَلِيٌّ عليه السلام  … فقال: قولوا لَهُ : إنّ لِلّهِ يَوما يَخسَرُ فيهِ المُبطِلونَ – در مدينه ، مردى بيكار بود كه مردم را مى خندانْد . آن مرد گفت : اين مرد (امام سجّاد عليه السلام) مرا ناتوان كرد در اين كه او را بخندانم . امام سجّاد عليه السلام مى گذشت و پشتِ سر ايشان ، دو غلامش حركت مى كردند . آن مرد آمد و عباى امام عليه السلام را از دوشش برداشت و رفت . امام سجّاد عليه السلام ، به وى هيچ التفاتى نكرد . غلامان ، دنبال مرد رفتند و عبا را از وى گرفتند و آمدند و آن را بر دوش ايشان انداختند . امام سجّاد فرمود : «اين مرد كيست؟» گفتند : اين ، مرد بيكارى است كه مردم مدينه را مى خندانَد . فرمود : «به وى بگوييد كه : خداوند را روزى است كه باطل كاران ، در آن زيان مى كنند»( بحار الأنوار ، ج 46 ص 68 ح 39)

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت      که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش     هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

 عنوان:  تمسخر و جایگزینی ولایت شیطان با ولایت حق‌

« وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ» دخالت در امور دیگران و هتک شخصیت آنها چه دلایلی می‌تواند داشته باشد؟ هر کس برای خود شخصیتی قائل است و هیچکس دوست ندارد مورد تمسخر دیگران قرار گیرد و آن را توهین به خود می‌داند و از مشاهده آن سخت رنج می برد ؛ حال این تمسخر چه به صورت کتبی انجام شود، چه صوتی، چه تصویری و چه شفاهی؛ با این وجود استهزاء دیگران، گناهی شایع است که با انگیزه‌های متفاوتی و به وفور انجام می‌گیرد؛ گاهی بخاطر خودنمایی، گاهی از روی حسادت، گاهی بخاطر کینه و دشمنی، گاهی برای خود برتربینی و گاهی هم برای جبران کمبودهای شخصیتی، که نسبت به افراد متفاوت است و البته در گناه بودن این رفتار زشت، فرقی هم نمی‌کند که به خاطر رنگ چهره و قیافه و اندام کسی باشد، یا نژاد و شغل و عقاید و اخلاقیات یا رفتار؛ اما توهین به ارزش‌ها معنوی و اخلاقی و باورهای دینی بسیار دردناک‌تر است و حاصل و نتیجه استهزاء، معمولا به تیره و سرد شدن روابط اجتماعی می‌انجامد و بذر بی‌مهری و عداوت را در دلها می‌افشاند. بنابراین مسلمان نباید هیچ گاه و به هیچ دلیلی ادب و احترام و تکریم را با برخورد استهزاء آمیز و تحقیرکننده عوض کند.

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید       گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او      ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

امام جعفرصادق علیه‌السلام فرمود: « مَن كانَت لِأَخیهِ عندَهُ مَظلَمةٌ فی عِرضٍ او مالٍ فَلیُحلِّلْها مِنه مِن قبلِ أَن یأتِیَ یَومٌ لَیْسَ هناکَ دینارٌ و لا دِرهَمٌ – هر کس به گردن او مظلمه و حقی از حیثیت یا مال برادر دینی خود دارد از او حلالیّت بطلبد پیش از آنکه روزی فرا رسد که دیگر نه درهمی (برای جبران آن) وجود دارد و نه دینار!» (لئالی‌الأخبار، ج ٥، ص ٢٣٣ )  و نیز فرمود: «مَن رَوی مُؤْمِنٍ رِوایَةً یُریُدبِها شَینَهُ وَ حَدْمَ مُروُءَ تِهِ لِیَسقُطَ مِن أَعیُنِ النّاسِ، اَخرَجَهُ اللهُ عَزَّ وجَلَّ مِن وِلایَتِهِ الی وِلایَةِ الشّیطانِ – هركس داستانی نقل كند و قصدش ظاهر ساختن بدی‌ها و ریختن آبروی مؤمنی باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد خداوند متعال ولایت خود را از او برمی‌دارد و ولایت شیطان را جایگزین آن می‌نماید»(ثواب و عقاب‌الاعمال، ص ٥٤٧)

 درمقابل ،دفاع از آبروی مؤمن به حدّی با ارزش است که پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ كانَ لَهُ سبعونَ اَلفَ حجابٍ مِنَ النّار – کسی که از حیثیت و آبروی برادر دینی خود دفاع کند برای او هفتاد هزار سپر از آتش جهنم خواهد بود»(بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٣)  نکته مهمّ دیگر این است که دیگران هم نمی‌توانند نسبت به ریختن آبروی مؤمنی بی‌تفاوت باشند. از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که: « مَن اُذِلَّ عِندَهُ مُؤِمنُ وَ هُوَ یَقدِرُ علی أن یَنصُرَهُ فَلَم یَنصُرْهُ اَذَلَّهُ اللهُ یَومَ القِیامةِ عَلی رُؤُسِ الخلائِق.  –  كسی كه در نزد او یك مؤمنی خوار و محقّر گردد و او بتواند وی را یاری دهد و یاری نكند خداوند او را در روز قیامت در برابر همة خلایق خوار و ذلیل خواهد نمود.» (لئالی‌الاخبار، ج ٥، ص ٢٣١)   و پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم) فرمود: «در شب معراج برقومی گذر كردم كه با ناخن‌های خود صورت‌هایشان را می‌خراشیدند. از جبرائیل حال آنها را جویا شدم، گفت: ” هَؤُلَاءِالَّذِینَ یغْتَابُونَ النَّاسَ وَیقَعُونَ فِی‌اَعْراضِهِم – اینان كسانی هستند كه غیبت مردم را می‌كردند و حیثیت و آبروی آنها را لكّه‌دار می‌ساختند.” (مستدرك، ج ٩، ص ١١٩) پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: « هر كس به مسلمانى تهيدست، به خاطر تهي دستيش، اهانت كند و او را خوار شمارد، فَقدِ استَخَفَّ بحَقِّ اللّه -هر آينه حقّ خدا را خوار شمرده و پيوسته خداوند عزّ و جلّ از او در خشم و ناخشنودى باشد تا آنگاه كه آن تهيدست را راضى گرداند و هر كس مسلمان تهيدستى را احترام كند، لَقِيَ اللّه َ يَومَ القِيامَةِ و هُو يَضحَكُ إلَيهِ روز قيامت خداوند را خندان ديدار كند. (ثواب الأعمال: 333)

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم                جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است   کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

جلسه هفتم 1400/6/4

آیات شریفه : « فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ ﴿۳۴﴾ عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ ﴿۳۵﴾ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾- و[لى] امروز مؤمنانند كه بر كافران خنده مى‏ زنند (۳۴) بر تختها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند (۳۵) آیا کافران به نتیجه افعال زشتی که می‌کردند رسیدند؟ (36)»

عنوان:  استهزاء عمل شیطان یا عمل اهل بهشت؟

سؤالی مطرح شد که آیا عمل زشت تمسخر که از سوی افراد پلید و مجرم سر می‌زند چگونه ممکن است به وسیله بهشتیان به عنوان مکافات عمل مجرمین در بهشت انجام گیرد؟  « فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ » اولین پاسخی که داده شد این بود که در قیامت(که یوم تبلی السرائر است و باطن و حقیقت همه چیز آشکار می‌شود) باطن و حقیقت عمل کفار عکس آن چیزی را نشان می‌دهد که در دنیا دیده می‌شده؛ زیرا با آشکار شدن موضع باطل مجرمان و گرفتار آمدن آنها به عذاب الهی، واقعیت پشت پرده را این گونه‌ می‌بینند « فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ»  که در واقع مجرمین عمل خود را مسخره و تمسخرآمیز مشاهده می‌کنند نه عمل مؤمنین را.

گر مراقب باشی و بيدار تو                 هر دمی بينی جزای كارتو

و این حقیقت نمایی از آثار جهان آخرت است؛ نه فعل مؤمنان که بخواهند خود را در بهشت با تمسخر مجرمان مشغول کرده، تسکین دهند یا مرتکب فعلی حقیر مانند فعل اهل باطل شوند. این پاسخ را آخرین آیه این سوره شریفه تأیید می‌کند.« هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ» آيا پاداش كافران به جز آن چیزی است که عمل می‌کردند؟   « اِنَّما هِیَ اَعْمالُکُمْ رُدَّتْ اِلَیْکُمْ  – این عذابها همان اعمال و كردارهای شماست كه به سوی شما برگردانیده شده است.» (بحارالانوار، ج3، ص90)

آنچه دی كاشته ای می كنی امروز درو       طمع خوشه گندم مكن از دانه جو

پاسخ دیگری که به سؤال مطرح شده می‌توان داد این است که استهزاء دیگران، گناهی شایع است که با انگیزه‌های متفاوتی و به وفور انجام می‌گیرد؛ گاهی بخاطر خودنمایی، گاهی از روی حسادت، گاهی بخاطر کینه و دشمنی، گاهی برای خود برتربینی و گاهی هم برای جبران کمبودهای شخصیتی است؛ اما همین عمل وقتی در جبهه حق صورت می‌گیرد مانند خنده و خوشحالی در فتوحات صدر اسلام هنگام باطل شدن حیله و فریبکاری دشمنان و مفتضح شدن افراد فریبکار و خبیث و در یک کلمه نابودی باطل و پیروزی حق، ماهیتی الهی و فطری دارد. همچنین وقتی در بهشت به وسیله بهشتیان صورت گیرد هرگز جنبه حقیرانه و زشتی در آن وجود ندارد و با ماهیتی متفاوت که متناسب با پاکی عالم ملکوتیان و بهشت است، تحقق می‌یابد.

 امام عسکری (علیه السلام) درباره آیه پانزدهم سوره مبارکه بقره که می‌فرماید: « اللهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ – خداوند آنان را استهزا می‌کند» این چنین توضیح می‌دهد که: « أَمَّا اسْتِهْزَاؤُهُ بِهِمْ فِی الْآخِرَةِ فَهُوَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ إِذَا أَقَرَّ الْمُنَافِقِینَ الْمُعَانِدِینَ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) فِی دَارِ اللَّعْنَةِ وَ الْهَوَانِ وَ عَذَّبَهُمْ بِتِلْکَ الْأَلْوَانِ الْعَجِیبَةِ مِنَ الْعَذَابِ …  – تمسخر خداوند نسبت به آن‌ها در روز قیامت این است که خداوند عزّوجلّ وقتی منافقان و دشمنان علی (علیه السلام) را در جهنّم و دوزخ جای داد و آن‌ها را با انواع عذاب ‌های عجیب شکنجه کرد و  مؤمنانی را که در دنیا مورد تمسخر منافقان بودند در بهشت جای داد، در کنار محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده‌ی برگزیده خداوند متعال آن  مؤمنان‌ را به این تمسخرکنندگان (در دنیا ) نشان می ‌دهد تا مؤمنان عذاب ‌های عجیب مسخره کنندگان را ببینند . شادی و سرور مؤمنان از شماتت و نکوهش شدن جهنّمیان است.

همان‌طورکه شادی و لذّت  مؤمنان‌ از نعمت‌های بهشتی است. آن‌ها کافران را با نام ‌ها و صفاتشان می ‌شناسند و در چند گروه هستند: گروهی بین دندان‌های نیش افعی قرار دارند و افعی آن‌ها را می ‌گزد و گروهی بین چنگال ‌های حیوانات وحشی هستند و حیوان آن‌ها را می ‌درد. و یا کسانی که زیر شلاق ‌های آتشین و ستون ‌های آتش هستند و گرزهایی که از دست آنان می‌افتد عذاب آنان را تشدید می ‌کند و بر ذلّت آن‌ها می ‌افزاید و گروهی در دریای آب جوش هستند و غرق می ‌شوند و گروهی در چرک و خون غوطه ‌ور شده ‌اند و شعله‌ی آتش آن‌ها را می ‌سوزاند. و گروهی در انواع دیگر عذاب هستند و کافران و منافقان این  مؤمنان‌ را می ‌بینند که در دنیا به دلیل عشق به محمّد (صلی الله علیه و آله) و علی و خاندان ایشان (علیهم السلام)، آن‌ها را به تمسخر می ‌گرفتند. این  مؤمنان‌ که کافران منافق را می ‌بینند می ‌گویند: ابو فلانی، و فلانی، تا آن‌ها را با نام ‌هایشان صدا می ‌زنند و می ‌گویند: در این جایگاه که خوار شده ‌اید، چه می ‌کنید؟ به نزد ما بیایید تا درهای بهشت را به‌سوی شما باز کنیم و از عذاب خود نجات یابید و به ما در نعمت ‌های بهشتی ملحق شوید. آن‌ها می ‌گویند: «وای بر ما، این از کجا برای ماست»؟  مؤمنان‌ میگویند: به این درها بنگرید. آن‌ها به درهای بهشت که باز شده است نگاه می ‌کنند و تصوّر می ‌کنند که درهای جهنّم که در آن عذاب می‌شدند باز است و می ‌توانند به‌سوی آن نجات یابند و شروع به شناکردن در دریای جوشان آن می ‌کنند و بین شعله ‌ها می ‌دوند، و آن‌ها به ایشان می ‌رسند و با گرزها و پتک ‌ها و شلّاق ‌های خود آنان را می ‌زنند و هم ‌چنان به این کار ادامه می ‌دهند و این عذاب را تحمّل می ‌کنند تا اینکه گمان می ‌کنند به آن درها رسیده ‌اند، امّا به ناگاه می ‌بینند که درها به رویشان بسته است و دربانان جهنّم با گرزهای خود به آن‌ها ضربه می ‌زنند و آن‌ها را به دل جهنّم بازمی ‌گردانند و  مؤمنان‌ بر بسترهای خود آرمیده ‌اند و آن‌ها را به تمسخر می ‌گیرند. این سخن خداوند عزّوجلّ است که می‌فرماید: خداوند آنان را استهزا می‌کند. (بقره/۱۵) و می ‌فرماید: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ.» (بحارالأنوار، ج۸، ص۲۹۸)

زورت ار پيش می رود با ما               با خداوند غيب دان نرود

زورمندی مكن بر اهل زمين               تا دعايی بر آسمان نرود

چهره دیگری از تمسخر شدن مجرمین در جهنّم در فرمایشی از امام صادق (علیه السلام) به این صورت به تصویر کشیده شده است: «‌إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سُوراً مِنْ نُورٍ مَحْفُوفاً بِالزَّبَرْجَدِ وَ الْحَرِیرِ مُنَجَّداً بِالسُّنْدُسِ وَ الدِّیبَاجِ یُضْرَبُ هَذَا السُّورُ بَیْنَ أَوْلِیَائِنَا وَ بَیْنَ أَعْدَائِنَا…  – خدای تبارک‌وتعالی را حصاری از نور است که لفافه‌ای از زبرجد و حریر دارد و به سندس (پارچه ابریشمین زربافت) و دیبا تزیین شده، این حصار [در قیامت] میان دوستان و دشمنان ما کشیده شود، آنگاه که از بلندی روز محشر [و شدّت گرما] مغزها به جوش می‌آید، دل‌ها به گلوگاه می‌رسد، و جگرها پخته می‌شود، دوستان خدا را به درون آن می‌برند، و آنجا در امن و حراست خدا می‌باشند، و از هرچه دل بخواهد و چشم لذّت برد برخوردار می‌شوند، دشمنان خدا از شدّت عرق دهانشان بند می‌آید، و از ترس بند دلشان می‌برد، و [وحشت‌زده] به عذاب‌هایی که خدا برایشان مهیّا کرده می‌نگرند و می‌گویند: «چرا ما مردمی را که می‌پنداشتیم از اشرارند، نمی‌بینیم»؟ دوستان خدا این منظره را می‌نگرند و به آن‌ها می‌خندند، چنان‌که خداوند [از زبان دوزخیان] فرموده است: أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا؛ آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم. (ص/۶۳) یا [هستند و] ما نمی‌بینیم»؟. [سپس می‌فرماید]: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ هیچ‌کس باقی نماند که مؤمنی از دوستان ما را [و لو] به یک کلمه کمک کرده باشد، جز اینکه خدایش بی‌حساب به بهشت برد.» (تحف العقول، ص۳۰۷)

جفا پيشگان را بده سر به باد        ستم بر ستم پيشه عدل است و داد

آنچه از این روایات نورانی فهمیده می‌شود اهمیّت اجرای تربیت الهی است که فرمود: « مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ – هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود و هر کس کار زشت کند به قدر کار زشتش مجازات شود و بر آنها اصلا ستم نخواهد شد.» (انعام/۱۶۰)  بنابراین تمسخر شدن که یکی از انواع عذاب های ستمگران است و چیزی فراتر از استحقاق آنها نیست و این در حالی است که از بسیاری از گناهان آنها هم گذشت صورت گرفته است « وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ – و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند.» (شوری/۳۰)

گر فضل كنی ندارم از عالم باك               ور عدل كنی، شوم بيك باره هلاك

روزی صدبار گويم ای صانع پاك            مشتی خاكم، چه آيد از مشتی خاك

عنوان:  اگر عذابی نبود و تنها ستمکاران معدوم می‌شدند!

 برخی مطرح می کنند که هیچ جانداری را هر چقدر هم که جانی و خون‌آشام و پلید باشد، شایسته نیست که آزارش دهند و فقط باید معدومش کنند که نباشد. برخی دیگر هم شاید از سر دلسوزی این رأی را بپسندند اما این افراد فراموش کرده‌اند که فلسفه اجرای حدود و تعزیرات و وعده های خداوند به عذاب اخروی چیست؟ عذاب‌های اخروی هم جنبه بازدارندگی دارند؛ همانطور که تازیانه و قصاص و اجرای حدود در دنیا همه به هدف بازدارندگی از ارتکاب جرم است زیرا  نه می‌شود تجاوزگران به نوامیس و نفوس و اموال مردم را به حال خود رها کرد که هر چه می خواهند  به سر مردم بیاورند، و نه می‌توان برای  هر جرمی مجازات اعدام در نظر گرفت  و البته با اکتفا به نصیحت و اندرز هم جامعه اصلاح نمی‌شود.

زگوش پنبه برون آر و داد خلق بده        و گر تو می ندهی داد، روز دادی هست

شخصی در زمان امیرالمؤمنین  نزد ایشان شکایت کرد که فلانی به من افتراء بسته است، حضرت فرمودند چه گفته است؟ شخص گفت به من گفته من دیشب محتلم شده و خواب مادر فلانی را دیدم. حضرت فرمودند «اگر بخواهیم به عدالت رفتار کنیم، باید تازیانه به سایه او بزنیم، خواب دیدن مانند سایه است. اما ما او  را به گونه ای می‌زنیم که دردآور باشد تا دیگر مسلمانان را اذیت نکند  – سَنُوجِعُهُ ضَرْباً وَجِيعاً حَتَّى لاَ يُؤْذِيَ اَلْمُسْلِمِينَ» و بعد حضرت این شخص را به نحو ضربه دردناک مجازات کردند. شخصی داشت جایی را سوراخ می کرد که داخل خانه شود، قبل از وارد شدن او را گرفتند  حضرت فرمودند این شخص را تعزیر می کنیم تا این کار را نکند – لَكِنِّي أُؤَدِّبُهُ لِئَلاَّ يَعُودَ يُؤْذِي اَلْمُسْلِمِينَ».( وسائل الشيعه، كتاب الحدود و التعزیرات، ابواب حد القذف، باب 24، حدیث 1 و 2)

با اینکه خداوند متعال هیچ نیازى به عبادت ما ندارد و گناهان ما هیچ ضررى به او نمى زند؛ اما بهشت و جهنّم را ضامن اجرای قوانین حیات بخش اسلام  قرار داده است« لِیَجْزِیَ الَّذِینَ اَسَاؤُوا به ما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ اَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی  – تا بدکاران را به کیفر کارهایشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد»(شوری/ ۴۰)  در دعای افتتاح می‌خوانیم «أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِى مَوْضِعِ الْعَفْوِ و الرَّحْمَةِ، وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِى مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ – پروردگارا! به یقین مى دانم که تو در جایى که جایگاه بخشایش و رحمت است، از همه مهربان‏ترى، و در مقام عبرت‏ دادن بدکاران و مجازات گناهان، سختترین عقاب‏ کنندگانى!»

تذکر و یادآوری یو م الدین  که روز جزا و پاداش اخروی است علاوه بر جنبه تبشیر و تنذیر و جنبه بازدارندگی از جرم و جنایت ، روز وعده الهی برای   اجرای قسط و عدلت هم هست. «‌ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ  – و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا (مردم آزمایش شوند و) هر نفسی به پاداش اعمالش در (آن روز) برسد.» (طه/۱۵)   

صورت عدلست ميزان وصراط                   بر صراط حق گذر با احتياط

اما اینکه  چرا ستمکاران برخلاف انتظار برخی، معدوم نمی‌شوند و در قرآن می‌خوانیم که « ثم‌َّ لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی‌‌ – و در آن دوزخ نه بمیرد (تا راحت شود) و نه زنده ماند (و برخوردار از زندگانی باشد). »(اعلی/ ۱۳)  و نیز فرمود: « …كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا  –  …هر چه پوست تن آنها بسوزد آنان را پوست دیگری جایگزین کنیم تا (سختی) عذاب را بچشند، که همانا خدا مقتدر و کارش از روی حکمت است»(نساء/۵۶)  این آیه شریفه تصریح دارد به اینکه معذب بودن ستمکاران و کافران وچشیدن عذاب، مطابق مصلحت و حکمت و عزّت است. این حکمت نیز بی‌شک مصلحت اجرای عدالت و رعایت استحقاق افراد است که با نجات و راحت ستمگران از عذاب ناسازگار است؛ چون در نابودی و عدم، منتفی شدن عذاب و راحت شدن از انتقام نهفته است. افزون بر این مطابق فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله)در خلقت انسان راهی برای فنا وجود ندارد و هر که پا به عرصه وجود گذاشت تنها از عالمی به عالم دیگری منتقل می‌شود. «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار – خداوند ,شما را برای فناء ونابودی خلق نکرده ؛ بلکه شما را آفریده که همیشه بمانید , بله؛ هنگام مرگ , از این منزل به منزل دیگری منتقل می شوید.» ( بحارالأنوار 58/ 78 )  پس باید فکر انسان به عظمت و بزرگی ابدیتی بزرگ باشد نه حقیر و ناچیز به اندازه چند روزه زندگی دنیا.

عين دريائيم و دريا عين ما                        عين ما از عين ما جوييم ما

نيست ما را ابتدا و انتها                            تا ابد خود را بحق پوييم ما

ما و او با هم يگانه گشته ايم                       بی دوئيم و ما و تو اوئيم ما

پیمایش به بالا