موسسه فرهنگی پیوند با امام (ره)

آموزشی، پژوهشی، تهذیب و خودسازی

سوره عبس

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه اول 1400/7/19

آیه شریفه : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ – به نام خداوند رحمتگر مهربان»

عنوان: نا امنی و خطر در توجّه و امید و اتّکال به غیر محبوب

با آغاز هر سوره جدیدی، مژده‌ای به هدایتی بالاتر و برخوداری از رحمتی بیشتر، همچون وزش نسیم رحمت دیگری مشام جان قاری قرآن را می‌ نوازد   و امید تازه‌ای را به رستگاری نوید می‌دهد. وقتی دل را از گرد و غبار توجّه به غیر او زدودی و خود را به او، ‌سپردی محال است که احساس خوب امنیّت را تجربه نکنی؛ اساسا نا امنی و خطر در توجّه و امید و اتّکال به غیر اوست؛ چرا که غیر او میان‌تهی و فقیر بالذات است و تنها اوست که توپر و غنی بالذات (صمد) است.

با توجه  به   کریمه « بسم الله الرحمن الرحیم » که مطابق فرمایش امام صادق (عليه السلام) همچون تاجی بر سر سوره‌های قرآن قرار گرفته: « اَلْبَسمَلَةُ تيجانُ السُّوَرِ-‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  تاج سوره هاست»(تفسير القرطبى، ج ۱، ص ۹۲)  و به فرموده امام کاظم (عليه السلام) برترین و بزرگترین آیه کتاب خداست: « سُئِلَ الكاظِمُ عليه‏ السلام : و أىُّ آيَةٍ أَعظَمُ فى كِتابِ اللّه‏؟ فَقالَ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» -‌ از امام كاظم عليه‏ السلام پرسيدند: كداميك از آيات كتاب خدا برتر و بزرگ‏تر است؟ فرمودند: ” بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ “»(بحارالأنوار،ج 89 ، ص 238 ، ح 38)   و به امید رحمت نامنتهای الهی و اتّکال به ذات مقدسش وارد سوره مبارکه عبس می‌شویم.

استعانت جستن از غیر خدا           مرد را بی شک فزاید ابتلا

خواهش دل در طریق اولیاء         کفر باشد جستن از غیر خدا

عنوان: نگاه غلط به زندگی و خطر ابتلاء به حالات شیطانی

 با توجّه به اولین آیه که موضوع محوری سوره را به ما می‌فهماند و آخرین آیه سوره که آن را به بیان دیگری تاکید می‌کند، درمی‌یابیم که محور سخن «‌عَبَسَ وَتَوَلَّى» حالتی شیطانی و جهنمی است که از سر نخوت و تکبر ناشی ازمعیارهای نادرست نگاه غلط در ارزش‌گذاری امور (غرور و فریب) عارض انسان می‌شود که طبق قاعده: « اتحاد محتوای بدو و ختم آیات» («‌ عَبَسَ وَتَوَلَّى » با آخرین آیه: « أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ » )، تأکید می‌شود که این احوال « کفّار و فجّار» است. در روایاتی که شأن نزول این آیات را بیان می‌دارد می‌خوانیم که: علی‎بن‎إبراهیم -رحمة الله علیه: « نَزَلَتْ فِی عُثْمَانَ وَ ابْنِ أُمِّ مَکْتُومٍ، وَ کَانَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ مُؤَذِّنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ کَانَ أَعْمَی، وَ جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ وَ عُثْمَانُ عِنْدَهُ، فَقَدَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَی عُثْمَانَ، فَعَبَسَ عُثْمَانُ وَجْهَهُ وَ تَوَلَّی عَنْهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: عَبَسَ وَ تَوَلَّی یَعْنِی عُثْمَانَ- علی‎بن‎ابراهیم -رحمة الله علیه:« در خصوص عثمان و ابن اُمّ مَکْتُوم نازل شد. ابن‌امّ مَکْتوم، مؤذّن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و نابینا بود. یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد ایشان بودند و عثمان نیز در آنجا بود که ابن‌امّ مکتوم وارد شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وی را بر عثمان مقدّم کرد. پس عثمان ترش‌رویی‌کرد و روی برتافت. پس خداوند عزّوجلّ این آیات را نازل‎ کرد: عَبَسَ وَتَوَلَّی؛ منظور عثمان است.» (بحارالأنوار، ج۳۰، ص۱۷۴)

 و از امام صادق(علیه السلام) راویت شده است « نَّهَا نَزَلَتْ فِی رَجُلٍ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَ عِنْدَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله)، فَجَاءَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ، فَلَمَّا رَآهُ تَقَذَّرَ مِنْهُ وَ جَمَعَ نَفْسَهُ وَ عَبَسَ وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْهُ، فَحَکَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ ذَلِکَ وَ أَنْکَرَهُ عَلَیْهِ – این آیات در خصوص مردی از بنی‌امیّه نازل شد که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و ابن‌امّ‌مکتوم وارد شد. هنگامی‌که وی را دید، متنفّر شد و ترش‌رویی کرد و خود را کنار کشید و روی برتافت و خداوند داستان او را بازگو کرد و آن را ناپسند دانست.» (بحارالأنوار، ج۳۰، ص۱۷۵) 

خداوند ملاک‌های ظاهری برخی مردمان کور دل را که فقر و نابینایی را سبب بی‌ارزش بودن انسان می‌دانند و ثروت و تمکن را ملاک ارزش انسان‌ها می‌شمرند، و کرامت انسانی را  نادیده می‌گیرند، به شدّت توبیخ نموده، در مورد نابینا می‌فرماید: « وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى » (و تو چه می‌دانى شايد او خود را تزکیه کند يا پند پذيرد و اندرز سودش ده) و در مورد شخص ثروتمند می‌فرماید: « وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى » (آنكه خود را پاك نگرداند بر تو [مسؤوليتى] نيست) و پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: « إنَّ اللّه َ تباركَ وتعالى لا يَنظُرُ إلى صُوَرِكُم ولا إلى أموالِكُم ولكنْ يَنظُرُ إلى قُلوبِكُم وأعمالِكُم –  خداوند تبارك و تعالى، به چهره‌ها و داراييهاى شما نمى‌نگرد، بلكه به دلها و اعمال شما مى نگرد. »(الأمالي للطوسي : 536/1162)

ايدل تو بهر خيال مغرور مشو                     پروانه صفت كشته هر نور مشو

تا خود بينی، تو از خدا مانی دور                 نزديكتر آی و از خدا دور مشو

مسأله بسیار مهمّی که خداوند با طرح این نمونه تاریخی از آن نتیجه می‌گیرد این است که نباید تبلیغ دین خدا به دست افراد بیمار دل و آلوده به معاصی سپرده شود: « كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ * فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرَامٍ بَرَرَةٍ – (زنهار [چنين مكن] اين [آيات] پندى است تا هر كه خواهد از آن پند گيرد در صحيفه‌‏هايى ارجمند والا و پاك‏شده به دست فرشتگانى ارجمند و نيكوكار)» امام صادق (علیه السلام)می‌فرمودند: «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ؛ و آن کتاب‌های نازل‎ شده بر پیامبران (علیهم السلام) است، مانند کتاب‌های ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام). و مُکَرَّمَةٍ یعنی نزد خداوند سبحان [پرارزش است]» (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۷۶ )

و نیز برید عجلی می‌گوید: «از امام باقر (علیه السلام) درباره‎ی این آیات پرسیدم: “صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ – صحیفه‌هایی پاک * که در آن‌ها نوشته‌های استوار است (بیّنه/ ۲و۳) ” فرمود: «سخنان ماست و در صحیفه‌هایی است که از دروغ پاک شده‎ است» (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۷۶)

و همچنین امام صادق (علیه السلام)فرمودند:« مَرْفُوعَةٍ عِنْدَهُ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مُطَهَّرَةٍ مِنْ دَنَسِ الْأَنْجَاسِ لَا یَمَسُّهَا إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ مِنَ النَّاسِ- خدا آن‌ها را از ناپاکی بالا برده، مطهّره که جز پاکیزه‌ها از بین مردم آن را نسایند»(بحرالعرفان، ج۱۶، ص۳۰۶) و ابو أیّوب حذّاء از امام صادق (علیه السلام) درباره‎ی آیه: “بِأَیْدِی سَفَرَةٍ* کِرَامٍ بَرَرَةٍ” نقل می‌کند که فرمود: «آن‌ها امامان (علیهم السلام) هستند.»( بحارالأنوار، ج۲۴، ص۹۰)

مكن تكيه بر ملك و جاه و  حشم               كه پيش از  تو  بودست و بعد از تو هم

برادر، ز کار بدان شرم دار                   که در روی نیکان شوی شرمسار

در آن روز کز فعل پرسند و قول            اولوالعزم را تن بلرزد ز هول

عنوان: هر چه بينی محض خير و حكمت است

در رابطه با ارتباط آیات، می‌توان گفت: سوره با « عَبَسَ وَتَوَلَّى… » و توضیح این فعل قبیح شروع شده است و نشان می‌دهد که این عمل بر علم و آگاهی مبتنی نبوده و بخاطر عدم سلامت نفس بوده و انگیزه‌های روحی دارد:  « وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى… » و سپس برای ردّ فعل قبیح دلیل می‌آورد که « كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ… » و سپس تعبیری بکار می‌برد که معنای ظاهری آن، لعن و نفرین است و به نظر می‌رسد : « قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ »  (اگر چه در روایات معانی مختلفی برای آن ذکر شده است) بدلیل اینکه « الْإِنْسَانُ » با قرینه « مَا أَكْفَرَهُ » همراه شده، از معنای مطلق«الْإِنْسَان» به انسان هایی  که طریق کفر را می‌پیمایند، منصرف می‌شود ؛ مانند مصداقی که در شأن نزول برای « عَبَسَ وَتَوَلَّى » ذکر شد. دلیل دیگر روشن این تحدید معنا، در همین سوره آیات « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ* ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ » است که در آن به برخی مؤمنین وعده بهشت داده شده و از خوشی و رستگاری آن‌ها خبر می‌دهد،  و نشان از این است که لعن همه انسان‌ها مد نظر نبوده،بلکه  تنها شامل کفار و منکرین و ستمگران می‌شود. و دلیل دیگر این که آیات بعد به راه درمان بیماری کفر و انکار که ریشه در  غرور و تکبر دارد، می‌پردازد:

 « قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ* مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ* ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ *ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ *ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ* كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ – كشته باد انسان چه ناسپاس است او را از چه چيز آفريده است از نطفه‏ اى خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد سپس راه را بر او آسان گردانيد آنگاه به مرگش رسانيد و در قبرش نهاد سپس چون بخواهد او را برانگيزد» درمان تکبر و غرور این است که انسان توجه کند از چه چیز پدید آمده و چگونه در دست قدرت آفریدگار خود بین دو راه حق و باطل قرار می‌گیرد (تا مدت معین) سپس او را می‌میراند و به اراده الهی برانگیخته می‌شود.سپس می‌فرماید « کَلَّا لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ » با اینکه انسان جهل و ناتوانی خود و قدرت و توانایی خدای خود را مشاهده می کند هرگز دستورات پروردگار خود را آن طور که باید بجا نمی‌آورد. درمان این ناسپاسی این است که چشم باز کند و ببیند چگونه پروردگارش به او روزی می‌رساند و حیات و جمیع مایحتاج همه موجودات را تأمین می‌کند.

« فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ *أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا* ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا* فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا* وَعِنَبًا وَقَضْبًا* وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا* وَحَدَائِقَ غُلْبًا* وَفَاكِهَةً وَأَبًّا* مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ – (پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم آنگاه زمين را با شكافتنى [لازم] شكافتيم پس در آن دانه رويانيديم و انگور و سبزى و زيتون و درخت‏ خرما و باغهاى انبوه و ميوه و چراگاه [تا وسيله] استفاده شما و دامهايتان باشد)» پیام این آیات به عموم انسان‌ها این است که برای رسیدن به این باور و یقین بکوشند که امر پروردگار جز حیات و زندگی نیست و عصیان و نافرمانی او جز تباهی و محرومیت به بار نمی‌‌آورد.

زیرا وقتی انسان نافرمانی می‌کند که گمان می‌کند به نفع خود عمل می‌کند تا عافیت و خیری را به چنگ می‌آورد و با اطاعت فرمان خدا چیزی را از دست می دهد و ضرر می‌کند؛ ولی با توجه به این آیات خواهد فهمید این افکار باطل ناشی از عدم معرفت و غفلت از نعمت‌های ولی نعمت  خود است و دیگر اینکه متوجه حکمت‌ها و مصالح امور خود نیست.

هر چه بينی محض خير و حكمت است        گر تو را زو راهت و گر زحمت است

زآنكه نايد فعل باطل ازحكيم                    فعل حق باطل نباشد ای سليم

گله شترهاى مردى عرب، آرام از میان صحرا عبور مى‏کرد گله از جلوى پیامبر(ص) گذشت. پیامبر(ص) رو کرد به یکى از اصحاب خود و فرمود: نزد ساربان آن گله شتر برو و مقدارى شیر از او بگیرد او نزد ساربان آمد و مقدارى شیر درخواست کرد. شتربان گفت: شیر این شترها که در پستانشان است صبحانه قبیله و آن چه در ظرفها دارم شام آنهاست. او برگشت و به رسول خدا(ص) آنچه شنیده بود بیان داشت. پیامبر(ص) فرمود: خدا بر مال و فرزندان او بیفزاید. پیامبر(ص) به راه خود در صحرا ادامه داد تا به گله گوسفندی رسیدند. حضرت، شخصى را نزد چوپان گله فرستاد تا مقدارى شیر از او بگیرد. او نزد چوپان آمد. وقتى چوپان از درخواست پیامبر اکرم(ص) مطلع شد بى‏درنگ شیر گوسفندان را در ظرفى دوشید و همه آن را براى پیامبر(ص) فرستاد. چوپان به اندازه‏اى خوشحال شده بود که یکى از گوسفندان خود را نیز به فرستاده پیامبر(ص) داد تا براى ایشان ببرد و غذایى براى پیامبر(ص) تهیه نماید. در پایان نیز عذرخواهى کرد که بیش از این گوسفند و شیر چیز دیگرى در بساط ندارد تا براى ایشان بفرستد. فرستاده پیامبر(ص) به سوى کاروان خود بازگشت و ظرف شیر و گوسفند را به پیامبر(ص) داد.
پیامبر(ص) از این رفتار چوپان خوشش آمد و دست به دعا برداشت و فرمود: «پروردگارا به او بسندگى و قناعت ارزانى دار». یکى از اصحاب جلو آمد و پرسید: «اى رسول خدا! شما در مورد آن شتربانى که از دادن شیر به ما دریغ ورزید دعایى فرمودید که همه ما دوست داریم آن دعا را در مورد ما نیز بکنید و از خدا خواستید که پروردگار مال و فرزندانش را بیشتر کند ولى در مورد این چوپان که هم شیر به ما داد و هم گوسفندى براى شما هدیه فرستاد دعایى مى‏کنید که حتى ما نیز آن را ناخوش مى‏داریم. شما فرمودید: خدایا به او بسندگى و قناعت بده، دلیل آن چیست؟ پیامبر (ص) به او فرمود: بدانید اگر انسان مال کمى داشته باشد ولى بدان قانع باشد بهتر است از اینکه مال زیادى داشته باشد و آن مال سبب غفلت او گردد. سپس دست به دعا برداشت و فرمود: بار خدایا! به محمد(ص) و دودمان او بسندگى در زندگى عنایت بفرما.» (محمد بن یعقوب کلینى، الأصول من الکافى، ج 2، ص 140)

قناعت كن ای نفس بر اندكی                               كه سلطان و درويش بينی يكی

چرا پيش خسرو بخواهش روی                           چو يكسو نهادی طمع ، خسروی

و گر خود پرستی شكم طبله كن                            در خانه اين و آن قبله كن

عنوان: وحشت مشاهده قیامت ، دقت حساب و کتاب، و دیدار جهنّم

« فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ * يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ *  لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ *  وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ *  وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ *  تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ *  أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ – (پس چون فرياد گوش‏خراش دررسد روزى كه آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مى‏ گريزد در آن روز هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى دارد در آن روز چهره ‏هايى درخشانند خندان [و] شادانند و در آن روز چهره ‏هايى است كه بر آنها غبار نشسته[و] آنها را تاريكى پوشانده است آنان همان كافران بدكارند.)»

 خبر از فنای عالم طبیعت شکافته شدن هسته طبیعت و بیرون آمدن باطن و درون آن و جدا شدن از پوسته و قشر ظاهری موجودات و قدم نهادن به سرای باقی که شک و تردید و غفلت از آن آخرین و مهمّ‌ترین پیام این سوره و همه سوره های قرآن کریم بلکه همه آیات آن است؛ چرا که همه چیز به توحید برمی‌گردد.  

این آیات خبر از فنای عالم طبیعت، شکافته شدن هسته طبیعت و بیرون آمدن باطن و درون آن و جدا شدن از پوسته و قشر ظاهری موجودات و قدم نهادن به سرای باقی  می دهد که هشدار نسبت به شک و تردید و غفلت از آن آخرین و مهمّ‌ترین پیام این سوره و همه سوره های  قرآن کریم بلکه همه آیات آن است؛ چرا که همه چیز به توحید برمی‌گردد.  

ای خواجه زفكر گور غم می بايد                  اندر دل و ديده سوز و نم مي بايد

صد وقت  برای كار دنيا داری                    يك وقت بفكر گور هم می بايد

پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: « أَنَ الْخَلَائِقَ إِذَا عَایَنُوا الْقِیَامَةَ وَ دِقَّةَ الْحِسَابِ وَ أَلِیمَ الْعَذَابِ …-  در خبر صحیح از نبیّ‎اکرم (صلی الله علیه و آله) است که: همانا مردمان هرگاه روز رستاخیز و دقّت حساب و دردناکی عذاب را لمس کنند، همانا پدر در این روز به فرزندش می‌چسبد و می‌گوید: «من چطور پدری برای تو در دنیا بودم؟ آیا من تو را تربیت نکردم، از دسترنج و زحمت خودم تو را غذا ندادم و تو را نپوشاندم؟ احکام را به تو نیاموختم، آیا قرآن را به تو آموختم از فامیل خودم برای تو زن تزویج‎ کردم، بودجه‌ زندگی تو و همسرت را تا زنده بودم تأمین ‎کردم بعد از مرگ هم مال فراوانی برایت به‌جا گذاشتم». فرزند می‌گوید: «پدرم! راست و درست می‌فرمایی، خواسته‎ی شما چیست»؟ پدر می‌گوید: «پسرم! همانا میزان عمل و کردارم سبک است، گناهم از ثوابم بیشتر است، فرشتگان گفته‌اند اگر یک حسنه‌ی دیگر داشته باشی میزان خوبی‌ها از بدی‌ها سنگین‌تر می‌شود هم‌اکنون خواهش من از شما این است که یک حسنه از کردار نیک خویش به من ببخشی تا میزان خوبی‌هایم بواسطه همان حسنه سنگین‎ شود امروزی که خطرش بزرگ است». فرزند به پدر می‌گوید: «نه، به خدا حاضر نمی‌شوم پدر جان! خود من هم می‌ترسم که کفّه‌ گناهانم سنگین و کفّه‌ کارهای نیک من سبک باشد، من قدرت اینکه چیزی به تو ببخشم ندارم». سپس پدر می‌رود درحالی‎که پشیمان و گریان است بر آن خوبی‌ها که به فرزندش در دنیا کرده و همین‌طور مادر نیز فرزندش را در این روز ملاقات می‌کند و می‌گوید: «پسرم! آیا رحم من جایگاه تو نبود»؟ می‌گوید: «بلی، ای مادر»! مادر می‌گوید: «آیا پستانم برای تو وسیله‎ آشامیدنی نبود»؟ می‌گوید: بلی، مادرم»! سپس مادر می‌گوید: «پسرم! گناهانم سنگین و فراوان است از تو می‌خواهم که یکی از گناهانم را تو تحمّل ‎کنی و بپذیری تا سبک‌بار شوم». می‌گوید: «ای مادر، از من دور شو! همانا من سرگرم نفس و حساب خودم می‌باشم سپس اشک‌ریزان از پسر جدا می‌شود این است تأویل گفته‎ خدای تعالی: هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضای کمک نمی‌کنند [چون کاری از کسی ساخته نیست]! (مؤمنون/۱۰۱) و مرد هم به همسر متوسّل ‎می‌شود و می‌گوید: «فلانی من چطور همسری بودم برای تو در دنیا»؟ زن، اوّل او را ستایش به خوبی می‌کند و می‎گوید که تو شوهر خوبی بودی برایم». سپس مرد به او می‌گوید: «من فقط یک حسنه از تو می‌خواهم شاید بدان واسطه‎ نجات پیدا کنم و وارهم از این باریک‌بینی حساب و سبکی میزان و عبور از صراط». زن به‌همسرش می‌گوید: «نه به خدا! من طاقت این را ندارم من هم مانند تو از سرنوشت امروزم بیمناکم». پس شوهر با دلی غمگین و افسرده و سرگردان از کنار زن می‌رود. این موضوع در تأویل گفته‎ی خدای تعالی: «اگر شخص سنگین‌باری دیگری را برای حمل گناه خود بخواند، چیزی از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد! (فاطر/۱۸)» یعنی نفسی که گرانبار به گناه شده از اهل خود می‌خواهد که چیزی از بار او بردارند، همانا ایشان باری از گناهش را برنمی‌دارند؛ بلکه حال مردم روز قیامت چنین است هرکسی می‌گوید: «خودم، خودم، آنچنان که خدای تعالی می‌فرماید: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ* وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ* وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ* لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ – روزی‎که فرار می‌کند مرد از برادرش و مادر و پدرش و از همسر و برادرش، برای هر مردی از ایشان روز چنین کاری است که او را از هرچیز بی‌نیاز می‌کند». (إرشادالقلوب، ج۱، ص۵۶)

برخی از خویشاوندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از ایشان پرسیدند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا در روز قیامت، انسان افراد نزدیک خویش را به یاد می‌آورد»؟ فرمود: «در سه جایگاه است که هیچ‌کسی، دیگری را به یاد نمی‌آورد؛ زمانی‎که شخص در برابر ترازوی اعمال قرار می‌گیرد که تمام توجّه او معطوف این است که آیا ترازوی وی سنگینی می‌کند یا خیر و هنگام گذشتن از صراط است که آیا از صراط گذر خواهد کرد یا خیر و هنگام تحویل نامه‌های اعمال است که آیا نامه‎ اعمالش در دست راستش خواهد بود یا در دست چپ. در این سه جایگاه، انسان همسر و خویشاوند و دوستان صمیمی و فرزندان و پدر و مادر خویش را به یاد نمی‌آورد و این همان سخن خداوند عزّوجلّ است: لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ، که به دلیل آن همه‎ خطرات عظیم و هولناکی‎که در آنجا هست، انسان تمام توجهش  معطوف خویشتن می‌شود و به دیگری توجّه ندارد. از خداوند می‌خواهیم که از رهگذر رأفت و رحمت و لطف خویش، آن لحظات را بر ما آسان و آرام گرداند. »(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۹۲ ،البرهان)

رو قيامت شو قيامت را بين                دانش هر شيء را شرطي است اين

تا نگردی آن ندا نيش تمام                  خواه كان انوار باشد يا ظلام

عقل گردی عقل را دانی كمال              عشق گردی عشق را بينی جمال

صلی الله علی محمد وآل محمد

جلسه دوم     1400/7/24

آیات شریفه :« عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱﴾ أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿۲﴾ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى ﴿۳﴾ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى ﴿۴﴾ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵﴾ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶﴾ وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى ﴿۷﴾ وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى ﴿۸﴾ وَهُوَ يَخْشَى ﴿۹﴾ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰﴾- چهره در هم كشيد و روى گردانيد (۱) كه آن مرد نابينا پيش او آمد (۲) و تو چه دانى شايد او به پاكى گرايد (۳) يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد (۴) اما آن كس كه خود را بى ‏نياز مى ‏پندارد (۵) تو بدو مى ‏پردازى (۶) با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤوليتى] نيست (۷) و اما آن كس كه شتابان پيش تو آمد (۸) در حالى كه [از خدا] مى‏ ترسيد (۹) تو از او به ديگران مى ‏پردازى (۱۰)»

 عنوان: قانون الهی، در امر هدایت

« وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى*أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى» قانون الهی، در امر هدایت (صرف‌نظر از امتیازهای ظاهری) در مورد هر فرد، فقیر یا غنی، سالم یا مریض، عرب یا عجم و تفاوت‌های دیگر، تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم است «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ – اوست خدایی که میان عرب امّی (یعنی قومی که خواندن و نوشتن نمی‌دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت که بر آنان آیات وحی خدا تلاوت می‌کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک می‌سازد و شریعت و احکام کتاب سماوی و حکمت الهی می‌آموزد و همانا پیش از این همه در ورطه جهالت و گمراهی آشکار بودند.» (جمعه/ ۲) بنابراین عرضه نمودن سخن حق به هر انسانی و دعوت او به خیر و صلاح وظیفه هادیان طریق الی الله است؛ زیرا جز خدا و اؤلیای مأمور از ناحیه او، کسی از قلوب بندگانش آگاه نیست و یا نمی‌داند فردا چه خواهد شد « مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا  – هیچ کس نمی‌داند که فردا (از سود و زیان) چه خواهد کرد »(لقمان/۳۴)

قانون دیگر الهی این است که اگر کسی نمی‌خواهد پاک باشد و تن به آلودگی و گناه می‌‌دهد، در نجات او از جهنّم سوزان مسؤلیتی متوجه کسی نیست؛ « أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى» 

و قانون دیگر الهی عدم حمایت از برخورد ظالمانه و ستمگرانه است ؛ در تفسیر قمی و علی‌بن‌ابراهیم(رحمة الله علیه)  می‌خوانیم : « الرّسول (صلی الله علیه و آله)خَاطَبَ عَثْماَنَ فَقَالَ: أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى … – پیامبر (صلی الله علیه و آله)- سپس عثمان را مورد خطاب قرار داد: امّا مَنِ اسْتَغْنَی…منظور این است که اگر شخصی ثروتمند باشد، دیگر برای تو اهمیّتی ندارد که آیا آن شخص پاک و باتقوا هست یا نیست – وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی أَیْ لَا تُبَالِی زَکِیّاً کَانَ أَوْ غَیْرَ زَکِیٍّ إِذَا کَانَ غَنِیّا»( تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۷۴ القمی، ج۲، ص۴۰۵/ نورالثقلین/ البرهان)

و نیز ضرورت توجّه به محرومین و مستضعفان از این جهت نیست که مردمانی قابل ترحم هستند بلکه از جنبه انسانی وقتی خدا ترسی و پرهیز‌گاری پیشه می‌کنند در نزد خدای متعال شرافت و آبرو دارند و شایسته احترامی بیشتر خواهند بود؛ ولی اگر بخاطر ظاهر فقیرانه یا آسیب دیده به آنها بی‌توجّی شود و از استماع وحی و هدایت‌های الهی محروم شوند، به آنها ظلم بزرگی شده است؛  « وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى * وَهُوَ يَخْشَى * فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» خدای متعال در توبیخ شدید این برخورد غیر منصفانه می‌فرماید : « كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ » پیام این آیات الهی برای همه مؤمنین این است که خداوند متعال تنها درباره مواهب مادّی، امر به قسط و عدالت نفرموده بلکه رعایت قسط و عدل در مسائل معنوی بسیار مهمّ‌تر و عظیم‌تر است.

گوهر معرفت آموز كه با خود ببری       كه نصيب دگرانست نصاب زر و سيم

 بخش معنوی حیات مانند تربیت و آموزش احکام شریعت و فضایل اخلاقی و معارف و عقاید حقه ، همچون حیات و زندگی در کالبد  انسان، یا همچون جان آدمی در مقابل جسم او اهمیّت دارد و قسط و عدل، تار و پود آن را تشکیل می‌دهد. پيامبر (صلى ‌الله ‌عليه‌ وآله) فرمود: « بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ – آسمان‌ها و زمين، با عدالت، پا برجا مى‌مانند.» (عوالى اللآلى ، ج ۴، ص۱۰۳)  سرچشمه حیات معنوی که تغذیه روح و جان موجودات جهان را برعهده دارد.

حافظان و نگهبانانی مشغول به کارند که مسؤل رساندن ارزاق معنوی هر جانداری هستند مانند قوت و غذای مادّی که تابع حکمت و تقدیرات الهی است، با نظامی اعلی و اشرف، تحت ربوبیّت پروردگار و صانع حکیم به وسیله پاکان از اولیاء و ملائکه الهی مدیریت می‌شود؛ این تغذیه معنوی همه را به نحوی در چرخه حیات شرکت داده است و سهمی از اداره و تأمین حیات معنوی را بر دوش هر فردی نهاده است؛ درست مانند نقش و تأثیری که افراد در رساندن غذای جسم به کودکان خود و همسر و خانواده خود و تأمین نیازهای اقتصادی جامعه دارند؛حال ممکن است وظیفه خود را درست انجام دهند یا نادرست و در جریان اداره زندگی و حیات سهم خود را بخوبی ادا کنند یا نکند و اگر نکند، در شبکه مخوف شیطانی ایفاء نقش می‌کند. نقش و تأثیری در جریان شوم و پلید، نابودی و فساد خواهد داشت.

هشدار و پیام این آیات که تصرف نااهلان را در چرخه و نظام معنوی نمی‌پذیرد « كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ » از اهل ایمان می‌خواهد. در نظام طیّبه‌ی ملکوتی، جایگاه و موقعیّت خود را درک کنند و به وظایف ایمانی خود عمل کنند. آیات این سوره شریفه برای آنها که پیامش را می‌شنوند  و از نور هدایتش تبعیت می‌کنند، بصیرتی و نوری ویژه دارد تا  این حیات معنوی را که خود به لحاظ روح ایمانی فردی از اجتماع آن هستند، و در ورای عالم طبیعت و مسلط محیط بر همه چیز است، ببینند.: «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ – آیا در ملکوت آسمانها و زمین و در هر چه خدا آفریده نظر نکرده اند»(اعراف/۱۸۵)

ما محرمان خلوت انسيم غم مخور                 با يار آشناسخن آشنا بگو

هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير                شاهانه ماجرای گناه گدا بگو

جان پرورست قصه ارباب معرفت                رمزی برو بپرس حديثی بيا بگو

صلی الله علی محمد وآل محمد

جلسه سوم     1400/7/26

آیات شریفه :«كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ ﴿۱۱﴾ فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ ﴿۱۲﴾فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ ﴿۱۳﴾ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ ﴿۱۴﴾ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ﴿۱۵﴾ كِرَامٍ بَرَرَةٍ ﴿۱۶﴾قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ ﴿۱۷﴾ – زنهار [چنين مكن] اين [آيات] پندى است (۱۱)تا هر كه خواهد از آن پند گيرد (۱۲)در صحيفه ‏هايى ارجمند (۱۳) والا و پاك‏شده (۱۴) به دست فرشتگانى (۱۵)ارجمند و نيكوكار (۱۶)كشته باد انسان چه ناسپاس است (۱۷)»

عنوان:  خدا آنان را بکشد، از حق به کجا بازگردانیده می‌شوند؟!

« كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ »: محمّدبن‌فضیل از امام کاظم (علیه السلام) نقل می‌کند که درباره این آیه شریفه از ایشان پرسیدم. فرمود: «منظور ولایت است – عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی‎الْحَسَنِ الْمَاضِی (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ … کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ قَالَ: “الْوَلَایَةُ”.»( الکافی، ج۱، ص۴۳۴) و این در حالی است که مرجع ضمیر حکایت از آن  دارد که صحف مکرمه مقصود است و به تعبیر علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه) کلاَّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ؛ قرآن است.؛ بنابراین تفسیر امام کاظم (علیه السلام) حمل بر تطبیق بر مصداق و « جری» می‌شود. یعنی: ولایت که باطن و حقیقت قرآن است، مقصود است؛ خداوند متعال اول درباره قرآن می‌فرماید: « فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ *مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ » در صحيفه ‏هايى ارجمند، والا و پاك‏شده؛ یعنی: در الواح پرارزشى والا قدر و پاكيزه. (البته باید توجه داشت که چهره ملکوتی قرآن مانند چهره مادّی آن دفتر و کتاب دنیایی نیست بلکه حقیقتی زنده و با عظمت و شکوه است که در زیبایی نظیری برای آن نیست) با این همه باطنی دارد که بر انسان کامل تطبیق دارد؛ ازاین رو در دنباله آیاتی که آیات ما قبل را توضیح می‌دهد می‌گوید: « بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرَامٍ بَرَرَةٍ » ابو أیّوب حذّاء از امام صادق (علیه السلام) درباره‎ی این آیه شریفه نقل می‌کند که فرمود: «آن‌ها امامان (علیهم السلام) هستند- عَنْ أَبِی‎عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ قَالَ: هُمُ الْأَئِمَّةُ(علیهم السلام)»( بحارالأنوار، ج۲۴، ص۹۰) سپس حضرت آن‌ها (ائمّه (علیهم السلام) ) را توصیف فرمود به اینکه آن‌ها برای او والامقام هستند. فرمانبردار امر او هستند. هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‎کنند و آنچه را فرمان داده ‎شده‎اند [به‌طورکامل] اجرا می‎نمایند- ثُمَّ وَصَفَهُمْ بِأَنَّهُمْ کِرَامٍ عَلَیْهِ بَرَرَةٍ مُطِیعُونَ لِأَمْرِهِ لَا یَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ.»(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۷۸)

از خاك درت رخت اقامت نبرم                           وز دست غمت جان بسلامت نبرم

بردار نقاب از رخ و بنمای جمال                         تا حسرت آن رخ بقيامت نبردم

« قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ » امیرالمؤمنین (علیه السلام) در شرح « قُتِلَ الْإِنسَانُ » می‌فرماید: « خدا آنان را بکشد چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوند؟! (توبه/۳۰). یعنی خدا لعنتشان کند، چقدر دروغ می­گویند، امّا لعنت را کشتن نامید. همچنین فرمود: قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ؛ یعنی لعنت بر انسان. همچنین فرمود: و شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت و چون (ریگ به‌سوی آنان) افکندی تو نیفکندی، بلکه خدا افکند. (انفال/۱۷) این‌گونه فعل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را فعل خود نامید. حال دیدی که تأویل این سخنان متفاوت از تنزیل آن­هاست؟ – قاتَلَهُمُ اللهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ أَیْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ فَسَمَّی اللَّعْنَةَ قِتَالًا وَ کَذَلِکَ قَالَ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ أَیْ لُعِنَ الْإِنْسَانُ وَ قَالَ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی فَسَمَّی فِعْلَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فِعْلًا لَهُ أَ لَا تَرَی تَأْوِیلَهُ عَلَی غَیْرَ تَنْزِیلِه.»( بحارالأنوار، ج۹۰، ص۱۱۴)

ماجرای «عَبَسَ وَتَوَلَّى» گذشته از شأن نزولی که از امام صادق(علیه السلام) راویت شده است « إنَّهَا نَزَلَتْ فِی رَجُلٍ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَ عِنْدَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله)، فَجَاءَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ، فَلَمَّا رَآهُ تَقَذَّرَ مِنْهُ وَ جَمَعَ نَفْسَهُ وَ عَبَسَ وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْهُ، فَحَکَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ ذَلِکَ وَ أَنْکَرَهُ عَلَیْهِ- این آیات در خصوص مردی از بنی‌امیّه نازل شد که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و ابن‌امّ‌مکتوم وارد شد. هنگامی‌که وی را دید، متنفّر شد و ترش‌رویی کرد و خود را کنار کشید و روی برتافت و خداوند داستان او را بازگو کرد و آن را ناپسند دانست.» (بحارالأنوار، ج۳۰، ص۱۷۵)

و اگرچه سنّت شوم و جهنّمی روی ترش کردن و پشت کردن در برابر پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) به وسیله افرادی بنا گذاشته شد و در رحلت آن حضرت در ماجرای دوات و قلم تکرار گردید پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «ائتونى باللوح والدواة اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده ابداً» عمر بن خطاب فریاد زد:« دَعَوهُ إنَّ الرَجُلَ لَیَهجُرُ ! – یعنی این مرد یعنی (پیامبر) هذیان می گوید و حرف زشت می زند.« ان الرجل لیهجر ! قد غلب علیه الوجع ! »( این عبارت در کتاب های اهل تسنن به وفور آمده و قابل انکار نیست.از جمله: صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۵ )  و در ادامه هنوز پیامبر رحمت دفن نشده، سقیفه بنی ساعده را شکل دادند که صدّیقه طاهره(س) درباره آن فرمود:  « وَ يْحَهُمْ اَنَّى زَحْزِحُوها عَنْ رَواسِي الرِّسالَةِ وَ قَواعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدِّلالَةِ، وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْاَمينِ وَ الطِّبّينِ بِاُمُورِالدُّنْيا وَ الدّينِ، اَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ…- واى بر آنان، چگونه خلافت را از مواضع ثابت و بنيان هاى نبوت و ارشاد، و محل هبوط جبرئيل، و آگاهان به امور دين و دنيا دور ساختند، آگاه باشيد كه اين زيان بزرگى است»( خطبه حضرت زهرا (س) در جمع زنان مهاجر و انصار)  

اما اکنون سخن ما در فرمایش امیرالمؤمنین (ع)است که فرمود: « أَ لَا تَرَی تَأْوِیلَهُ عَلَی غَیْرَ تَنْزِیلِه – حال دیدی که تأویل این سخنان متفاوت از تنزیل آن‌هاست؟» بارها یادآوری شد که شأن نزول معنای آیه را محدود به افراد و اشخاص نمی‌کند و صبحت از « قضیةٌ فی واقعةٍ» نیست که گذشته و سپری شده، صحبت بر سر جریان ولایت حق و ولایت شیطان است که در همه اعصار و دورها تا زندگی انسان به روی زمین ادامه دارد و هر کسی به سادگی نمی‌تواند بگوید که تحت ولایت حق و اولیاء او قرار دارد یا ولایت شیطان؛ زیرا نفس حیوانی و وسوسه شیطانی همانند خون در رگ آدمی جریان دارد- إن الشَّيْطَانَ يَجْرِي من ابن آدم مَجْرَى الدَّمِ -‌ شیطان مانند خون در رگ‌های فرزند آدم جریان دارد.» (پیامبر(ص)، العدة في فوائد أحاديث العمدة ،ص330)  و جز آنهایی که در میدان جهاد با نفس باقی می‌مانند و اهل صبر و استقامت‌اند: « وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى…- و هر کس از حضور در پیشگاه عزّ ربوبیت بترسید و از هوای نفس دوری جست»کسی نمی تواند با ولایت خدای سبحان در جوار رحمت او قرار ‌گیرد.

يا رب بمحمد و علی و زهرا                      يا رب بحسين و حسن وآل عبا

كز لطف برآر حاجتم در دوسرا                   بی منت خلق يا علی اعلی

ای خوانده ترا خدا ولی ادركنی                    بر تو ز نبی نص جلی ادركنی

دستم تهی و لطف تو بی پايان است                يا حضرت مرتضی علی ادركنی

صلی الله علی محمد وآل محمد

جلسه چهارم    1400/7/28

آیات شریفه: « قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ ﴿۱۷﴾مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ﴿۱۸﴾ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿۱۹﴾ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ﴿۲۰﴾ ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ﴿۲۱﴾ ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ ﴿۲۲﴾ كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ ﴿۲۳﴾كشته باد انسان چه ناسپاس است (۱۷)او را از چه چيز آفريده است (۱۸) از نطفه‏ اى خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد (۱۹) سپس راه را بر او آسان گردانيد (۲۰) آنگاه به مرگش رسانيد و در قبرش نهاد (۲۱) سپس چون بخواهد او را برانگيزد (۲۲) ولى نه هنوز آنچه را به او دستور داده به جاى نياورده است (۲۳)»

عنوان:  روزهـا فکر من این است و همه شب سخنـم …  

« قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ » در ابتدا گفتیم بدلیل اینکه « الْإِنْسَانُ » با قرینه « مَا أَكْفَرَهُ » همراه شده، از معنای مطلق«الْإِنْسَان» به انسان هایی  که طریق کفر را می‌پیمایند، منصرف می‌شود. و دیگر در همین سوره آیات « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ* ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ » است که در آن به برخی مؤمنین وعده بهشت داده شده و از خوشی و رستگاری آن‌ها خبر می‌دهد،  و نشان از این است که لعن همه انسان‌ها مد نظر نبوده، بلکه  تنها شامل کفار و منکرین و ستمگران می‌شود؛ یا می توان از باب تطبیق بر مصادیق، از بدترین مصداق یعنی همان شخصی که در شأن نزول آیه « عَبَسَ وَتَوَلَّى » در روایات ذکر گردیده، نام برد؛ اما از آنجا که قرآن « ذوالوجوه » است و معانی آن هرگز محدود به آنچه که ما فهمیدیم نمی‌شود همین آیه« قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ » می‌تواند از معنای « لعن» به منکرین و سمتگران بیرون آمده و بر پاک‌ترین انسانها، قابل تطبیق می‌شود؛ ملاحظه کنید: از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که درباره « قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» پرسیدند، فرمود: « الْإِنْسَانُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا أَکْفَرَهُ عِنْدَهُمْ حَتَّی قَتَلُوهُ؟ – قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ؛ این انسان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. مگر چه کرده بود، گناهش چه بود که او را کشتند؟»(المناقب، ج۳، ص۱۰۳)  ابواسامه گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی این آیه: قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، پرسیدم. فرمود: «آری! در خصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل‎ شده‎ است و منظور از مَا أَکْفَرَهُ، به خاطر اینکه او را به قتل رساندید – قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ قَالَ: نَعَمْ نَزَلَتْ فِی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ما أَکْفَرَهُ یَعْنِی بِقَتْلِکُمْ إِیَّاهُ.»( بحارالأنوار، ج۵۳، ص۹۹)

 علی‎بن‎إبراهیم (رحمة الله علیه) می گوید: « قُتِلَ الْإِنْسانُ یَعْنِی بِهِ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) مَا أَکْفَرَهُ یَعْنِی قَاتِلَهُ حَتَّی قَتَلَهُ.» قُتِلَ الْإِنْسانُ – منظور از آن امیرالمؤمنین (علیه السلام) است [یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) کشته ‎شد]. ما أَکْفَرَهُ؛ منظور قاتل او است. [یعنی چه‌چیزی قاتل او را به کفر واداشت] تا اینکه او را کشت؟!(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۸۰)

دايم ز ولايت علی خواهم گفت             چون روح قدس ناد علی خواهم گفت

تا روح شود غمی كه بر جان منست       كل همّ و غم، سينجلی خواهم گفت

اکنون اگر بخواهیم تطبیق سومّی را غیر از بهترین و بدترین مصادیق این آیه شریفه در نظر بگیریم و آن خطاب به عموم انسان‌ها باشد، در این صورت آیات بعدی « مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ * مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ * ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ * ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ » سه پیام متفاوت برای مخاطبین خود خواهد داشت. اگر مخاطبین عام را ملاحظه کنیم و مصداق خاصی را در نظر نگیریم، این آیات سه دوره زندگی انسان را به تصویر می‌کشد و از انسان می‌خواهد آن‌ها را بخوبی درک کند؛ (او را از چه چيز آفريده است؟، از نطفه‏ اى خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد، سپس راه را بر او آسان گردانيد (راه هدایت و تکامل)، آنگاه به مرگش رسانيد و در قبرش نهاد، سپس چون بخواهد او را برانگيزد.) یا به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنجا که می‌فرماید: «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَفی أینَ وَ إلی أینَ » (شرح اصول کافی در جلد 1، ص 571) در این عبارت: « مِنْ اَیْنَ» اشاره به معرفت مبدأ و « فی اَیْنَ» اشاره به معرفت طریق و « اِلی اَیْنَ» اشاره به معرفت معاد است. مكان در اين حديث مطلق می‌باشد هم فضايی را كه اشياء در بر می‌گيرند ، شامل می‌گردد و هم به معنای منزلت و مقام می‌باشد. يعنی انسان متوجه باشد در چه مكانی و چه مقامی بوده و از خلقت اوليه خود غافل نماند. از مجموع آيات فهمیده می‌شود که خداوند آفرينش انسان را در سه مرحله انجام داده است.
مرحله اوّل: خاك متحول:

الف: خاك: إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ( آل عمران/60)

 ب: گل: الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِينٍ.( سجده/8)

ج: گل چسبنده:إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ( صافات/12)

د: گل تيره رنگ: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ( حجر/27)

ه: چكيده گل: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ (مؤمنون/13)

 و: از گل خشكيده مانند سفال: خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ (الرحمن/15) پیام این آیات می‌تواند این باشد که انسان هر چه دارد به مدد الهی است هر آني می‌تواند او را به همان خاک برگرداند، پس تكبر را که راه شیطان است باید از خود دور کند.

مرحله دوّم: مرحله صورتگری را دومين مرحله آفرينش می‌داند چنان كه می‌فرمايد: وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ.

مرحله سوم: مرحله دميدن روح:مرحله سوم نفخ روح يا دميدن روان در كالبد اوست اگر انسان موجود برتری به شمار می‌رود به خاطر همين مرحله است كه او را به صورت معجونی چند بعدی آفريده است از يك نظر دارای عقل، فكر و انديشه است  كه وی را به پايه فرشتگان می‌رساند واز نظر ديگر مجهز به غرائز نفسانی است كه اگر در تعديل آن‌ها نكوشد از اوج كمال به حضيض ذلّت سقوط می‌كند .

پس انسان اگر بداند از خاك است و خلقت لجنی خود را فراموش نکند و متوجه باشد با اینکه از گلی بدبو و تیره رنگ است ولی اگر در زندگي به افراط و تفريط نیفتد و صراط مستقيم را پيدا ‌كند می‌تواند مورد تأييد الهی و فرشتگان مقرّب درگاه او بوده و مصداق واقعی خليفة الله ‌گردد چنانچه آيه : «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً » به آن اشاره دارد.و آنچه را خدا اراده می‌كند و حكم می‌كند حکم خواهد کرد و می‌داند« وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ خدا هميشه به حق حكم می‌كند (غافر/21)» با اراده پروردگارش و رضای او خلیفه خدا بر روی زمین خواهد بود: «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» اما خدای متعال باشدت اعلام می‌دارد: « كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ » ولى نه هنوز آنچه را (خدای) به او دستور داده به جاى نياورده است.

یعنی سه اصل: « مِنْ اَیْنَ» معرفت مبدأ (خدا شناسی) ، « فی اَیْنَ» معرفت طریق (پیامبر شناسی و امام شناسی) و « اِلی اَیْنَ» (معاد شناسی ) را، شما آن‌طور که باید، نشناخته‌اید و در نتیجه بمقتضای آن عمل نکرده‌اید.

روزهـا فکر من این است و همه شب سخنـم       کـه چرا غافل از احـوال دل خـویشتنم

از کجــا آمـده ام آمـدنـم بـهر چـه بــود              بــه کجا مـی روم آخر ننـمائی وطـنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا      یـا چه بود است مراد وی از این ساختنم

مـرغ بـاغ مـلکوتم نـیم از عـالـم خــاک            چند روزی قفـسی ساخته اند از بـدنـم

ای خـوش آن روز که پرواز کنم تا بـر دوست    بـه هوای سـر کـویـش پر و بالی بزنـم

صلی الله علی محمد وآل محمد        

جلسه پنجم    1400/8/1

 آیات شریفه: « فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ﴿۲۴﴾ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿۲۵﴾ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿۲۶﴾ فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا ﴿۲۷﴾ وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿۲۸﴾ وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا ﴿۲۹﴾ وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿۳۰﴾ وَفَاكِهَةً وَأَبًّا ﴿۳۱﴾ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ﴿۳۲﴾- پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد (۲۴) كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم (۲۵) آنگاه زمين را با شكافتنى [لازم] شكافتيم (۲۶) و انگور و سبزى (۲۸) و زيتون و درخت‏ خرما (۲۹) و باغهاى انبوه (۳۰) و ميوه و چراگاه (۳۱) [تا وسيله] استفاده شما و دامهايتان باشد (۳۲)»

عنوان: ارزاق معنوی یا جان و حقیقت اطعمه و اشربه مادّی

هیچ باطلی یا هیچ خطایی در قرآن کریم ذکر نشده مگر اینکه تحلیل آن مطرح و حق آن بیان گردیده است ، در آیه شریفه « كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ »، خداوند سبحان وقتی اعلام فرمود: هنوز آنچه را (خدایتان) به آن دستور داده به جاى نياورده‌اید، انسان را به حال خودش رها نکرد بلکه بدنبال آن راهی به او نشان داد که معرفت خود را نسبت به پروردگارش » قوّت بخشد و آن، معرفت به خدا در آئینه آفرینش موجودات، در حوادث قیامت و در طریق به سوی او (یعنی پیامبر شناسی و امام شناسی) است؛

ای دليل دل گم گشته خدا را مددي                 كه غريب ار نبرد ره بدلالت برود

 حكم مستوری و مستی همه بر خاتم تست         كس ندانست كه آخر بچه حالت برود

 این معرفت‌ها  را به عنوان ارزاق معنوی بلکه به عنوان جان و حقیقت غذاهای مادّی، به صورت‌های متنوع و بسیار زیادی که از شمارش بیرون است، به بندگان خدا عرضه نمود؛ پروردگار مهربان در این مجموعه از آیات « فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ … مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ » دعوت فرموده تا انسان به طعام خود بنگرد و چرخه حیات را از ریزش باران تا خرّمی زمین، همراه با چشم دل مشاهده کند. « أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا، فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا، وَعِنَبًا وَقَضْبًا، وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا، وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا – كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم آنگاه زمين را با شكافتنى [لازم] شكافتيم و انگور و سبزى و زيتون و درخت‏ خرما و باغهاى انبوه و ميوه و چراگاه» چشم‌هایی که مشاهده می‌کند چگونه پروردگار مهربان با پدیدار ساختن باران در فضای آسمان، قطرات بلورین آن را به خاک تشنه می‌بخشد، صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا تا به این وسیله جوهر جانش را به هر صورتی که اراده حکیمانه‌اش اقتضا دارد، تغییر ‌دهد، باطن این تغییر را نمی‌بیند؛ باران تا عمیق جان خاک نفوذ کرده، از مرزهای ذرات نادیدنی و کوچک آن عبور می‌کند، ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا با تغییرات مولکولی و ترکیبات شیمایی، خواص و آثار و شکل و سازمان متفاوت دانه گیاهان و نطفه‌ی حیوانات را پدید آورده، رشد می‌دهد؛ فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا محصول به دست آمده از انگور و سبزى و زيتون و درخت‏ خرما و باغهاى انبوه و ميوه و چراگاهها و غیره همان خوان گسترده نعمتی می‌شود که انسان و حیوان از آن برخوردار می‌گردد. مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ. چنانچه کریمه « فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ » یکبار دیگر با موضوع طعام معنوی پیگیری شود، مشابهت‌های زیادی میان آنها دیده می‌شود.

چيست اندر خم كه اندر نهر نيست                 چيست اندر خانه كه اندر شهر نيست

اين جهان خمست دل چون جوی آب               اين جهان خانه است و دل شهر عجاب

با این مقدمات معلوم می‌شود همچنان که غذای جسم را خداوند با بارش باران در دل خاک قرار می‌رویاند، غذای روح را از طریق انوار وحی که دانه‌های بلورین باران آیتی طبیعی از آن هستند، در آسمان روح پیامبر (صلی الله علیه وآله) پدیدار می‌گرداند و در قلب نازنین او درخت حکمت و معرفت و اخلاق می‌پروراند و از آن وجود مقدس و اهل‌بیت پاک او جان‌های تشنه را سیراب می‌‌کند. در قرآن می‌خوانیم: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یتْلُواْ عَلَیهِمْ ءَایاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِن کانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ – بی گمان ، [ خدا] بر مؤمنان در بر انگیختن فرستاده‌ای از ایشان ، منّت نهاده است که آیاتش را بر ایشان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به ایشان ، کتاب و حکمت می‌آموزد ، هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بوده‌اند»(آل عمران / ۱۶۴)  

 پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله ) فرمود: « قَلْبٌ لَيْسَ فيهِ شَىْ‏ءٌ مِنَ الْحِكْمَةِ كَبَيْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّه‏ لا يَعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ – دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد و نادان نميريد. براستى كه خداوند، بهانه‏اى را براى نادانى نمى‏پذيرد.» (نهج الفصاحه،ص600) 

 و نیز از امام صادق (علیه السلام) در این باره روایت شده که فرمود : « نَحنُ شَجَرَةُ النُّبوّةِ ، وَ بَیتُ الرَّحمَةِ ، وَ مَفاتیحُ الحِکمَةِ ، وَ مَعدِنُ العِلمِ- ما درخت نبوّت ، خانه رحمت ، کلیدهای حکمت و معدن دانش هستیم .» ( الكافى : ج۱ ص۲۲۱ ح۳) در «زیارت جامعه» ـ که از امام هادی علیه السلام نقل شده و همه امامان با آن ، زیارت می شوند- آمده است : « السلام عَلی مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّه ، وَ مَساکنِ بَرَکةِ اللّه ، وَ مَعادِنِ حِکمَةِ اللّهدرود خدا بر جایگاه های شناخت الهی ، جایباش های برکت خداوندی و معادن حکمت پروردگار !» ( تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۹۶ ح ۱۷۷)

 در سوره مبارکه آل‌عمران آیه ۱۶۴خواندیم: « یتْلُواْ عَلَیهِمْ ءَایاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ – خدا بر مؤمنان در بر انگیختن فرستاده‌ای از ایشان ، منّت نهاده است که آیاتش را بر ایشان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به ایشان ، کتاب و حکمت می‌آموزد.» بنابراین با توفیق تلاوت آیات است که نعمت عمل به شریعت و احکام الهی نصیب مومنین می‌گردد و با عمل به احکام شریعت است که اخلاق کریمانه تحصیل می‌شود و وقتی اخلاق اصلاح شد و تزکیه صورت گرفت قلب پاک ظرف معارف و حکمت می‌گردد. امام كاظم (عليه السلام) فرمود : « إِنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلايَنبُتُ فِى الصَّفا فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه  جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّكَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ – زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است» (تحف العقول، ص 396) از این روایت فهمیده می‌شود تا انسان متصف به اخلاق کریمانه نشود برای دریافت حکمت آماده نشده است.

علوم دين زاخلاق فرشته است      نيايد در دلی كو سگ سرشتست

 اخلاق کریمانه بسیار است اما بعضی از آنها زیر بنای دیگر صفات خوب اخلاقی هستند،از این رو امیرالمؤمنین عليه السلام اطعام نمودن را از جمله اخلاق کریمانه‌ای می‌شمارد که ممتاز به ذکر گردیده: « قُـوتُ الأَجْسادِ اَلطَّـعامُ وَ قُوتُ الأرْواحِ اَلإِطْعامُ –”طعام”، قُوت و غذاى جسم است، و “اطعام” غذاى روح است»(بحارالأنوار ج 72، ص 456)

كيست آن يوسف؟ دل حق جوی تو                چون اسيری بسته اندر كوی تو

جبرئيلی را بر استن بسته ای                      پر و بالبش را به صد جا خسته ای

پيش او گوساله بريان آوری                گه كشی او را به كهدان آوری

كه بخور اينست ما را لوت و پوت                نيست او را جز لقاء الله قوت

زين شکنجه و  امتحان آن مبتلا                    می كند از تو شكايت با خدا

و شاخصه کلی در علم اخلاق، پرهیز از افراط و تفریط است؛ امام على (عليه ‏السلام) می‌فرماید: « اَعجَبُ ما فِى الانسانِ قَلبُهُ وَ لَهُ مَوارِدُ مِنَ الحِكمَةِ وَ اَضدادٌ مِن خِلافِها فَاِن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ اَذَ لَّهُ الطَّمَعُ وَ اِن هاجَ بِهِ الطَّمَعُ اَهلَكَهُ الحِرصُ وَ اِن مَلَكَهُ اليَأسُ قَتَلَهُ السَفُ… فَكُلُّ تَقصيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ اِفراطٍ بِهِ مُفسِدٌ –  شگفت‏ترين عضو انسان قلب اوست و قلب مايه هايى از حكمت و ضد حكمت دارد. اگر آرزو به آن دست دهد، طمع خوارش مى گرداند و اگر طمع در آن سر بركشد، حرص نابودش مى‏كند و اگر نااميدى بر آن مسلّط شود، اندوه، او را مى‏كُشد… هر كوتاهى برايش زيانبار است و هر زياده‏روى برايش تباهى آفرين»(علل الشرايع ج1، ص 109)

 حاصل آن که: اگر این تلاشها به نتیجه رسید حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که مضمون آن از امام زین العابدین و امام صادق (علیهما السلام) نیز نقل گردیده و محدّثان شیعه و سنی، با اندکی اختلاف در لفظ، آن را نقل کرده اند، و متن آن چنین است:« ما مِن عَبدٍ إلّاو فِی وَجهِهِ عَینانِ یبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنیا و عَینانِ فِی قَلبِهِ یبصُرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ. فَإذا أراد اللَّهُ بِعَبدٍ خَیراً فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَین فی قَلبِهِ فَأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَیبِ، فَآمَنَ بِالغَیبِ عَلَی الغَیبِ…-  همه مردم بدون استثنا دو چشم در صورت دارند که با آنها محسوسات و امور مربوط به جهان ماده را می بینند، و دو چشم در قلب دارند که با آنها امور نامحسوس و آنچه را مربوط به جهان آخرت است، مشاهده می نمایند هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، دو چشم دل او را مى گشايد كه به وسيله آنها وعده هاى غيبى او را مى بيند و با چشم دل به وعده هاى الهى ايمان مى آورد» ( کنز العمّال: ج 2 ص 42 ح 3043 )

ديدن ديده فزايد عشق را                           عشق اندر دل فزاید صدق را

صدق بيداری هر حس مي شود                    حسّها را ذوق مونس می شود

چون یکی حس در روش بگشاد بند               مابقی حسّها همه مبدل شوند

چون یکی  حس غير محسوسات ديد               گشت غيبی بر هه حسها پديد

پنبه اندر گوش حسّ دون كنيد                     بند حس از چشم خود بيرون كنيد

پنبه آن گوش سِرّ گوش سَر ا ست                 تا نگردد اين كر آن باطل كر است

بی حس و بی گوش و بی فكرت شويد               تا خطاب ارجعی را بشنويد

صلی الله علی محمد وآل محمد

جلسه ششم     1400/8/5

 آیات شریفه:«فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ ﴿۳۳﴾ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ﴿۳۴﴾ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ ﴿۳۵﴾ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ ﴿۳۶﴾ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ ﴿۳۷﴾ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ﴿۳۸﴾ ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ ﴿۳۹﴾ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ ﴿۴۰﴾ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ ﴿۴۱﴾ أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ ﴿۴۲﴾- پس چون فرياد گوش‏خراش دررسد (۳۳) روزى كه آدمى از برادرش (۳۴) و از مادرش و پدرش (۳۵) و از همسرش و پسرانش مى‏ گريزد (۳۶) در آن روز هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى دارد (۳۷) در آن روز چهره ‏هايى درخشانند (۳۸) خندان [و] شادانند (۳۹) و در آن روز چهره ‏هايى است كه بر آنها غبار نشسته (۴۰) [و] آنها را تاريكى پوشانده است (۴۱) آنان همان كافران بدكارند (۴۲) »

عنوان:  برگ عیشی به گور خویش فرست             

« فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ » ابواسامه گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم که: «در این آیه‌ی شریفه منظور از فَإِذَا جَاءتِ الصَّاخَّةُ چیست»؟ فرمود: «قیامت است» ( بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۷۴) و « الصَّاخَّةُ» یعنی بانگ قیامت.

از «فاء» ابتدای این آیه شریفه معنای « تفریع» فهمیده می‌شود و آیات پیش از خود را توضیح می‌دهد؛ خداوند به ما می‌گوید همانگونه که چگونگی رشد دانه در دل خاک و پرورش آن تا به مرحله به ثمر رسیدن محصول باغات میوه و دیگر روئیدنی ها را مشاهده می‌کنید باید این حقیقت را باور کنید که شما به همین ترتیب با اعمال و اخلاق و باورهای خود پرورش می‌یابید و روزی به ثمر خواهید رسید و زمان درویدن محصول وجود شما قیامت است که با بانگ قیامت « الصَّاخَّةُ» ناگاه خواهد آمد و آنگاه هر کس محصول یک عمر تلاش خود را دریافت خواهد کرد. « رِزْقًا لِلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا  كَذَٰلِكَ الْخُرُوجُ -اینها را رزق بندگان قرار دادیم و به باران زمین مرده را زنده ساختیم (تا خلق بدانند که) همچنین پس از مرگ سر از خاک بیرون می‌کنند.» (ق/ ۱۱)

 باید دانست آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می شود تجسم خود عمل آنهاست و در حدیث است که:« انما هی اعمالکم ردت الیکم» «این عذابها همان اعمال و کردارهای شماست که به سوی شما برگردانیده شده است.» در قرآن می‌خوانیم:  « و اتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون- و بپرهیزید از آن روز که بسوی خدا بازگشت داده می شوید آنگه به هر کسی آنچه که فراهم کرده است به تمام و کمال پرداخت می گردد و به آنان ستم نمی شود»(بقره /281)

و نیز می‌فرماید:‌ « و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا- آنچه را که انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگار تو به احدی ستم نمی کند» (کهف / 49).در جای دیگر می فرماید: « یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره – در این روز مردم گروه گروه بیرون می آیند تا در نمایشگاه اعمال ، اعمال آنها به آنها ارائه شود پس هر کس هموزن یک ذره کار نیک کند آن را می بیند و هر کس هموزن یک ذره کار زشت کند می بیند»(زلزال / 6 – 8)

بد ميكنی و نيك طمع می داری                    همه بد باشد سزاي بدكاری

با اينكه خداوند كريم است و رحيم                 گندم ندهد بار، چو جو ميكاری

پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: ای پسر مسعود! آنچه را که فایده ندارد واگذار و بر تو باد به آنچه که فایده دارد. چراکه خدای تعالی می‌فرماید: لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیه – قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) … یَا ابْنَ مَسْعُودٍ دَعْ عَنْکَ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ عَلَیْکَ بِمَا یُغْنِیکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ: لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیه.» (بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۰۱)

« وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ  ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ » پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: « ای فاطمه (سلام الله علیها)! هر چشمی فردای قیامت گریان است غیر از چشمی که در مصیبت حسین (علیه السلام) گریه کند، زیرا صاحب آن چشم، خندان و مژده‌ی نعمت‌های بهشت به وی داده‎خواهد شد – کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنّةِ.» ( بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۹۲)

و  امام علی (علیه السلام) فرمود: « هرکس مسجدی را بزرگ بدارد، روزی که به دیدار خدا می‎آید درحالی‎که خندان و مسرور است خداوند را دیدار می‎کند و خداوند نامه‎ی عمل او را به‌دست راستش می‎دهد.( المحاسن، ج۱، ص۵۴)

 قیس بن عاصم که از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است نقل کرده که روزی باگروهی از «بنی تمیم » خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شدم گفتم یا رسول الله ما در صحرا زندگی می کنیم و از حضور شما کمتر بهره مند می گردیم ما را موعظه فرمایید. رسول اکرم نصایح سودمندی فرمود از جمله اینکه:« برای تو به ناچار همنشینی خواهد بود که هرگز از تو جدانمی گردد با تو دفن می گردد در حالی که تو مرده ای و او زنده است همنشین تو اگر شریف باشد تو را گرامی خواهد داشت و اگر نابکار باشد تو را به دامان حوادث می سپارد آنگاه آن همنشین با تو محشور می گردد و در رستاخیز با تو برانگیخته می شود و تو مسؤول آن خواهی بود پس دقت کن که همنشینی که انتخاب می کنی نیک باشد زیرا اگر او نیک باشد مایه انس تو خواهد بود و در غیر این صورت موجب وحشت تو می گردد آن همنشین کردار تو است »( خصال صدوق ، باب ثلثه ، شماره 93)

هر دم از عمر می رود نفسی                   چون نگه می کنم نمانده بسی

ای که پنجاه رفت و درخوابی                  مگر این پنج روز دریابی

در نصایح لقمان حکیم به فرزندش فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نوعی تفصیلی با شرح و توضیح و تطبیقی بیان گردیده است: «  یا بُنَیَّ، إنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ، هَلَکَ فیها بَشَرٌ کَثیرٌ، تَزَوَّد مِن عَمَلِها، وَاتَّخِذ سَفینَةً حَشوُها تَقوَی اللّه‏ ، ثُمَّ ارکَب لُجَجَ الفُلکِ تَنجو، وإنّی لَخائِفٌ أن لا تَنجُوَ . یا بُنَیَّ، السَّفینَةُ إیمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَکُّلُ، وسُکّانُهَا الصَّبرُ، ومَجاذیفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّکاةُ. یا بُنَیَّ، مَن رَکِبَ البَحرَ مِن غَیرِ سَفینَةٍ غَرِقَ. یا بُنَیَّ، … – لقمان حکیم علیه‌السلام وقتی که از سرزمین خود بیرون رفت، در موصل ( که به آن کوملیس گفته می‌‏شد ) فرود آمد.وقتی که در کارش در ماند و اندوهش شدّت گرفت و کسی هم نبود که او را در انجام دادن کارش کمک کند، پسرش را به خانه برد و در را بر روی خود بست و او را پند داد و گفت: پسرم! دنیا، دریای عمیقی است که انسان‏های بسیاری در آن هلاک شده‏‌اند. از عمل در آن، توشه بر گیر، و کشتی‏‌ای را بر گیر که مسافر آن، از خدا پروا داشته باشد. سپس سوار بر کشتی، به اعماق دریا برو، تا نجات یابی، و من نگرانم که نجات نیابی. پسرم! کشتی (نجات) ایمان است، و بادبان آن توکّل، و سکان آن شکیبایی، و پاروهایش روزه و نماز و زکات.پسرم! هر که بدون کشتی وارد دریا شود، غرق می‏‌گردد. پسرم! سخن اندک بگو، و خداوند عز و جل را در همه جا یاد کن؛ چرا که او تو را بیم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت. پسرم! از مردم پند بگیر، پیش از آن که تو مایه پند مردم شوی.
پسرم! از (پیش‏آمد) کوچک، پند بگیر و پیش از آن که (پیش‏آمد) بزرگ بر تو وارد شود. پسرم! هنگام خشم، خود را مهار کن تا هیزم جهنّم نشوی. پسرم! فقر، بهتر از این است که ستم کنی و سرکشی نمایی. پسرم! بپرهیز از این که قرض بگیری و در پرداخت آن، خیانت ورزی. پسرم! بپرهیز از این که کسی را خوار نمایی؛ چرا که خود نیز خوار می‏‌شوی. پسرم! بپرهیز از این که فقیر از دنیا بیرون بروی و دیگری را سرپرست کار و دارایی‌‏ات قرار دهی  که او را امیر گردانده‏‌ای. پسرم! خدای متعال، مردم را به خاطر عملشان گرو گرفته است. پس وای بر آنان، به خاطر آنچه دست و دلشان کسب کرده است. پسرم! دنیا را در حالی که گناهان و شیطان در آن هستند، امن ندان. پسرم! هر آینه نیکوکارانِ پیشین، مورد آزمون قرار گرفتند، پس پسینیان چگونه از آن نجات می‌‏یابند؟ پسرم! دنیا را زندان خود قرار ده، تا آخرت، بهشت تو باشد. پسرم! تو موظّف نشده‏‌ای که کوه‏ها را بر دوش بکشی، و نیز به انجام دادن چیزی که توانش را نداری، موظّف نشده‏‌ای، پس گرفتاری را بر دوشت حمل نکن، و با دست خودت، خود را قربانی نکن. پسرم! تو چنان که می‏‌کاری، می‏‌دِرَوی، و چنان که عمل می‏‌کنی، می‏‌یابی. پسرم! با پادشاهان همسایگی نکن، که تو را می‏‌کشند، و اطاعتشان نکن، که کافر می‏‌گردی. پسرم! با بینوایان همسایگی کن؛ بویژه با نادارها و بینوایان مسلمان. پسرم! برای یتیم، همچون پدری مهربان، و برای بیوه زنان، همچون همسری دلسوز باش. پسرم! چنین نیست که هر کس بگوید: “مرا بیامرز” آمرزیده شود.  آمرزیده نشود، مگر کسی که پروردگارش را اطاعت کرده باشد»(الاختصاص: ص 336 – بحار الأنوار: ج 13 ص 427)

« وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ  تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ » ابا سلمه از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند : « عَنْ أَبِی سَلَمَة عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ … ذَکَرَ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ.‌ – امام باقر (علیه السلام)… سپس دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) را ذکر می‌کند؛ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ » (بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۷۴)

اما چه کنیم که از دسته  وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ. نباشیم ؟

علی (علیه السلام) فرمود: پیامبر (صلّى الله علیه و آله) می‌فرماید: خداوندِ والا می‌فرماید: « یَا ابنَ آدَمَ ما تُنصِفُنی اَتَحَبَّبُ‌ اِلَیکَ بِالنِّعَمِ وَ تَتَمَقَّتُ اِلَیَّ بِالمَعاصی خَیری عَلَیکَ نازِلٌ وَ شَرُّکَ اِلَیَّ صاعِدٌ وَ لا یَزالُ مَلَکٌ کَریمٌ یَأتینی عَنکَ فی کُلِّ یَومٍ وَ لَیلَةٍ بِعَمَلٍ قَبیحٍ. یَا ابنَ آدَمَ لَو سَمِعتَ وَصفَکَ مِن غَیرِکَ وَ اَنتَ لا تَعلَمُ مَنِ المَوصوفُ لَسارَعتَ اِلىٰ مَقتِهِ. یَا ابنَ آدَمَ اذکُرنی حینَ تَغضَبُ اَذکُرکَ حینَ اَغضَبُ وَ لا اَمحَقُکَ فیمَن اَمحَق -‌ ‌اى فرزند آدم! با من به انصاف رفتار نمى‌کنی؛ با نعمتهاى خود به تو محبّت مى‌کنم و تو با گناهان با من بدرفتارى مى‌کنى؛ نیکىِ من به سوى تو نازل و جارى است و بدىِ تو به سوى من بالا مى‌آید؛ پیوسته، در هر شبانه‌روز، فرشته‌ی بزرگوارى با کردار ناشایستِ تو به نزد من مى‌آید. اى فرزند آدم! اگر صفت خود را از غیر خود مى‌شنیدى و نمى‌دانستى این صفات از آنِ کیست، شتابان بر او خشمگین مى‌شدى. اى فرزند آدم! در هنگام خشمناکى‌ات مرا یاد کن تا در هنگام خشمناکى‌ام تو را یاد کنم و تو را در میان نابودشدگان هلاک نسازم.» (امالی طوسی، ص ۲۷۸)

 امام صادق عليه السلام : فرمود: « قَدِمَ رجلٌ على رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَلَّمَ عليه و أسلَمَ ، ثمّ قال له : تَعرِفُني يا رسولَ اللّهِ ؟ قال : و مَن أنتَ ؟ قال : أنا رَبُّ المنزِلِ الذي نَزَلتَ به بالطائفِ في الجاهليّةِ يومَ كذا و كذا فَأكرَمْتُكَ ، فقال له رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَرحبا بكَ، سَلْ حاجَتَكَ . فَقالَ : أسألُكَ مِائَتَي شاةٍ برُعاتِها ، فَأمَرَ لَهُ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بما سَألَ . ثُمّ قالَ لأصحابِهِ : ما كانَ على هذا الرّجُلِ أن يَسْألَنِي سؤالَ عَجوزِ بني إسرائيلَ لموسى عليه السلام ؟ –  مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و سلام كرد و مسلمان شد و سپس عرض كرد : اى رسول خدا ، مرا مى شناسى؟ حضرت فرمود : تو كيستى؟ عرض كرد : من صاحب همان منزلى هستم در طائف كه شما در فلان روز از دوره جاهليت بر من وارد شديد و من گرامى تان داشتم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : خوش آمدى ، حالا حاجتت را بخواه. آن مرد عرض كرد : دويست گوسفند با چوپانان آنها . رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد به او بدهند ، آن گاه به اصحابش فرمود : اين مرد آن همّتِ بلند را نداشت تا چيزى را از من بخواهد كه آن پير زن بنى اسرائيل از موسى عليه السلام خواست»(الكافی : ۸/۱۵۵/۱۴۴)

تو و طوبی و ما و قامت يار        فكر هر كس بقدر همت اوست

سپس امام صادق (عليه السلام) در پاسخ به اين سؤال كه درخواست پير زن بنى اسرائيلى از موسى عليه السلام در قبال نشان دادن قبر يوسف عليه السلام چه بود؟ فرمود : آن پير زن گفت : اين كار را نمى كنم مگر آن كه چند كار برايم بكنى: پايم را چابك گردانى ، بينايى مرا به من بازگردانى ، جوانى ام را به من برگردانى ، و مرا با خودت در بهشت جاى دهى . » (من لا يحضره الفقيه، ۱/۱۹۳/۵۹۴)

خجل آنکس که رفت و کار نساخت         کوس رحلت زدند و بار نساخت

عمر، برف است و آفتاب تموز              اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز

هر که آمد عمارتی نو ساخت                رفت و منزل به دیگری پرداخت

برگ عیشی به گور خویش فرست          کس نیارد ز پس تو پیش فرست

صلی الله علی محمد وآل محمد

پیمایش به بالا