موسسه فرهنگی پیوند با امام (ره)

آموزشی، پژوهشی، تهذیب و خودسازی

شرح زیارت عاشورا

شرح زیارت عاشورا – استاد ضرابی

****************************************************************

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه اول

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

عالم به ماتم تو حسینیۀ غم است         یعنی که فصل سوک و عزا، فصل ماتم است
از عرش تابه فرش تمام فرشتگان       فریاد می زنند که ماه محّرم است

موضوع تدبر:

زیارت عاشورا دارای چه خصوصیت مهمی است که هر فرد موحّدی در فرازهای گوناگون آن ، مرتب از علاقه و علل وابستگی خود به جبهه امامش و برائت و عدم پیوستگی خود نسبت به مخالفین و دشمنان او سخن می گوید و با تمام وجود آمادگی و عطش خود را برای هر گونه همراهی و همکاری و فداکاری در راه حق و مقابله و مبارزه باطل اعلام می دارد؟!

فضیلت و اهمیت

زیارت عاشورا معروف ترین زیارت نامه امام حسین(ع) است. این زیارت نامه حدیث قدسی و از سوی خداوند رسیده است.)حسینی، زیارة عاشورا تحفة من السماء، ۱۴۳۶ق، ص۱۰۹) شیعیان و علمای شیعه در ایام مختلف سال آن را به تنهایی یا به صورت جمعی قرائت می کنند.)ملکیان، مقدمه شفاءالصدور، انتشارات اسوه، ص۵( به گفته میرزا ابوالفضل تهرانی، از علمای شیعه در قرن سیزده و چهاردهم قمری، از زیارت عاشورا در برآورده شدن حاجات، آن قدر برکات و منافع دنیوی و آثار و خواص شگفت آور نقل شده است که قابل شمارش نیست.)حسینی زنجانی، شرح زیارت عاشورا، ۱۳۸۸ش، ص۳۲ و ۳۳(

برپایه روایت صفوان بن مهران، امام صادق(ع) و پدران معصوم آن حضرت ضمانت کرده اند که هر کس این زیارت و دعای بعد از آن را از دور یا نزدیک بخواند، زیارتش مقبول درگاه خدا، دعایش مستجاب، حاجاتش برآورده شده، مورد شفاعت قرار گرفته و حتی شفاعتش درباره دیگران نیز پذیرفته شده و اهل بهشت خواهد بود.)طوسی، مصباح المتهجد، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۷۸۱) در پایان روایت صفوان آمده است: ای صفوان هرگاه حاجتی داشتی، در هر مکان که بودی، این زیارت و دعای بعد از آن را بخوان و حاجتت را از خدا بخواه که از جانب خداوند برآورده خواهد شد.(طوسی، مصباح المتهجد، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۷۸۲)

به گفته میرزا جواد تبریزی، از مراجع تقلید شیعه ، در اهمیت این زیارت نامه همین بس که علمای بزرگ شیعه همچون ابن قولویه، شیخ طوسی، ابن مشهدی، سید ابن طاووس، علامه حلی، شهید اول و دیگران در طی قرون متمادی آن را نقل کرده اند.(تبریزی، زیارت عاشورا فراتر از شبهه، ۱۳۸۹ش، ص۹۶)

هفت آسمـان پُر است ز گرد عزای تو     چشمـان مهر و ماه ز داغ تو پُر نم است

کعبه سیاهپوش عزایت شد و هنوز          شور غمت به سینۀ پُر شور زمزم است

ثواب قرائت زیارت عاشورا

براساس روایتی که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) نقل کرده است، کسی که پس از سلام بر امام حسین(ع) و دو رکعت نماز، زیارت عاشورا را بخواند، هزار هزار حسنه به او عطا می شود، هزار هزار گناه از او محو می شود و هزار هزار درجه بالا می رود و از کسانی خواهد بود که در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیده اند؛ هم درجه با آنان خواهد بود. همچنین او در ثواب تمام انبیا، رسولان و هر کس که امام حسین را از روز شهادتش تا کنون زیارت کرده است، شریک خواهد بود.(ابن قولویه، کامل الزیارات، ۱۳۵۶ش، ص۱۷۶) در این روایت آمده است که امام پنجم شیعیان بعد از نقل این زیارت، فرمود: «ای علقمه! اگر توانستی هر روز از عمرت حسین(ع) را با این زیارت نامه، زیارت کنی، این کار را انجام بده، پس برای تو ثواب تمام این زیارت است.»(طوسی، مصباح المتهجد، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۷۷۶ و ۷۷۷)

بر پایه روایت مذکور، برای کسی هم که با این زیارت نامه، امام حسین(ع) را در روز عاشورا از دور زیارت کند، تمام آن ثواب ها نوشته می شود.(ابن قولویه، کامل الزیارات، ۱۳۵۶ش، ص۱۷۵)

بعد از گذشت این همه سال از شهادتت       گلزار دین هنوز ز خون تو خُـّرم است

تا با خبر شوند همه عالم از غمت                 یادآور غم تو رسول مکّرم است

اعتبار سندی زیارت عاشورا

به گفته آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، حدیث شناس و عالم رجالی شیعه، علمای امامیه درباره وثاقت سند زیارت عاشورا اجماع دارند و همه آنها اصل زیارت عاشورا را امری قطعی و مسلم می دانند.(شبیری زنجانی، استفتاء شماره ۴۳۸۳، تاریخ ثبت استفتاء ۱۳۸۶/۰۱/۳۰) آیت الله شبیری همچنین معتقد است علاوه بر تاییدات غیبی که زیارت عاشورا دارد، سند نقل شده در کتاب مصباح المتهجد سندی صحیح است. («استفاتائات عزاداری»، سؤال ۶۷، پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر آیت الله العظمی شبیری زنجانی) او از دو طریق صحت این سند را تبیین می کند.(شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا، ۱۳۸۹ش، ج۱، ص۲۵۱-۲۵۲) آیت الله میرزا جواد تبریزی نیز معتقد است که زیارت عاشورا نیازی به بررسی سندی ندارد؛ زیرا این زیارت، مشهور و جزو شعارها و باورهای شیعه شده است و مضامین آن نیز در روایات صحیح وجود دارد.(تبریزی، زیارت عاشورا فراتر از شبهه، ۱۳۸۹ش، ص۷۵)

شاید بتوان گفت  قدیمی ترین متنی  که زیارت عاشورا در آن نقل شده، کامل الزیارات(ابن قولویه، کامل الزیارات، ۱۳۵۶ش، ص۱۷۵-۱۷۹) نوشته ابن قولویه در قرن چهارم هجری است. در این کتاب، متن زیارت عاشورا از امام باقر(ع) نقل شده است.(ابن قولویه، کامل الزیارات، ۱۳۵۶ش، ص۱۷۵)

♦️به گفته ابوالمعالی محمد کلباسی، از مجتهدان قرن سیزدهم هجری که شرحی بر زیارت عاشورا نگاشته، شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد(طوسی، مصباح المتهجد، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۷۷۲) این زیارت را با سندی دیگر از امام باقر(ع) نقل کرده است.(کلباسی، شرح زیارت عاشورا، ۱۴۲۸ق، ص۲۱۰)

برخی از محققان معتقدند شیخ طوسی زیارت عاشورا را از کامل الزیارات نقل کرده است.(«دیدگاه علامه عسگری در رابطه با زیارت عاشورا»، سایت دبیرخانه دین پژوهان کشور)

شیخ ما ثقه الاسلام نورى رحمه الله فرموده : اما زیارت عاشورا ، پس در فضل و مقام آن بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشاء و املاى معصومى باشد هر چند که از قلوب مطهره ایشان چیزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا رسد بیرون نیاید بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیت جلت عظمته به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلى الله علیه و آله رسیده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضاى حاجات و نیل مقاصد و دفع اعادى بى‏نظیر است (مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی) از خداوند متعال می خواهیم ما را به ولایت ائمه اطهار خاصه صاحب این زیارت محشور بگرداند و با هدایت و کرامت خود به ما معرفت و شناخت بیشتر عنایت فرماید تا شاید به برکت اعتصام به عترت ، تقرب خداوند میسّرگردد.

صفوان از قول امام صادق علیه السلام نقل می کند که بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و این زیارت را به جای آوردیم سپس حضرت فرمود که مواظب بـاش ایـن زیـارت را بخوان که من ضمانت مـی کنم در نـزد خـداوند برای کسانی که از دور یا نزدیک این زیارت را بخوانند که زیارتش مقبول و سعیش مشکور و سلامش خدمت ابا عبد الله امام حسین بـرسد و حـاجتش هـرچند زیاد باشد روا خواهد شد. و سپس ادامه داد که ایـن زیـارت را از پدرم و او از پدرش علی ابن الحسین (ع)…تا امیر المؤمنین (ع) و پیامبر (ص) و او از جانب خداوند با همین ضمانت ها آورده است.( مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، باب سوم) (بحارالانوار،جلد 98،ص 300)

تا فیضی از فضیلت غم های تو برند             خلوت نشیـن سوگ تو موسی و آدم است

هرجا به پاست محفل سوگت ، به پیش چشم      تصویر کربلای تو آنجا مجسّم است

اتحاد و معیّت با سیّدالشهداء (ع) در زیارت عاشورا

در متن زيارت عاشورا برای زائر حالات و مقاماتی حاصل می شود که می تواند در هر مقامی از رشد و سلوک خود، دعايی و خواسته رفيعی مثل خونخواهی امام حسين (ع)، و افتخار معيت با معصوم (ع) و همراهی با او را در دنيا و آخرت از خداوندگار هستی طلب کند. «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» بعد از آن سلام و لعن ها، اولين دعا اين است که: «لَقَدْ عَظُمَ مُصابي بِكَ فَاَسئلُ اللهَ الَّذي اَكرَمَ مَقامَكَ وَ اَكْرَمَني اَنْ يرزُقَني طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ صَلي اللهُ عَلَيهِ وَ الِه»

رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله به اصحابش فرمود:« أَيُّ عُرَى اَلْإِيمَانِ أَوْثَقُ كداميك از دستاويزهاى ايمان محكم تر است ؟» گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضى از آنها گفتند: نماز و برخى گفتند: زکات  و بعضى گفتند: روزه و برخى گفتند: حج و عمره و بعضى گفتند: جهاد، رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله فرمود: فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَيْسَ بِهِ – هر يك از اينها را كه گفتيد فضيلتى است، ولى جواب پرسش من نيست. وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى اَلْإِيمَانِ اَلْحُبُّ فِي اَللَّهِ وَ اَلْبُغْضُ فِي اَللَّهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ وَ اَلتَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اَللَّهِ …- محکم ترین  دستاويزهاى ايمان دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا و پيروى اولياء خدا و بيزارى از دشمنان خداست.» (الکافی،جلد۲،صفحه۱۲۵)

 از هر غمی که بر دل ما خیمه می زند             فرموده اند گریۀ بر تو مقّدم است

ازحُرمت غمت چه بگویم که تا به حشر          زهرا سیاهپــوش عزایت دمادم است

به فرموده امام رضا علیه السلام از امشب تا عاشورا کسی خنده رو لبای پدرم امام کاظم علیه السلام نمی دید. آخه همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سید الشهداء (علیه السلام) را ازعرش خدا رو به زمین آویزون می کنند، حزن وغم و اندوه همه عالم را فرا می گیرد.

گفتم به صبا حال من زار بگوید               از حال سفیرت به سر دار بگوید

گوید به تو در کوچه چه آمد به سر من       گوید که چسان بسته عدو بال و پر من

نقل می کنند : مسلم مانند شیر بوده وچنان نیرویی داشت که دست مردی را می گرفت و او را به پشت بام پرت می کرد. تا اینکه بکر ابن حمران ملعون ضربتی بر روی مسلم زد ولب بالا و دندان او را افکند اما باز ،مسلم به هر طرف رو می کرد کسی در برابرش نمی ایستاد. وقتی دیدند حریف مسلم نمی شوند رفتن بالای بامها سنگ و چوب بر او می زدند. نی ها را آتش می زدند و بر سر مسلم می ریختند.

با سنگ، سر راه و لب بام نشستند           آن سر که پر از عشق تو می بود شکستند

خفاش صفت، نیمه شب از جای پریدند      آن لب که ثنا گوی تو می بود دریدند

ننموده حیا طایفه سنگ دل از تو             من در عوض مردم کوفه خجل از تو

السلام علیکم یا اهل البیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه دوم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

 آیـد صـدا ز غیب كـه قـد قـامت العـزا     رخصت بـده اقـامۀ بـزم عـزا كنیم

در حـد مـا كه نیست ولیكـن خـدا كنـد       بر گـریـه های روز و شبت اقتـدا كنیم

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«إنَّ أولَى الناسِ بِاللّه و برسولِهِ مَن بَدَأ بِالسلامِ – نزدیک ترین  مردم به خدا و رسول او كسى است كه آغازگر سلام باشد.» ( بحار الأنوار:۷۶/۱۲/۵۰ )

موضوع تدبر:

آیا تنها به زبان آوردن سلام، زودتر از دیگران انسان را سزاوار چنین مقامی می کند یا عوامل دیگر در تقرب به خداوند نقش تعیین کننده دارد؟

پاسخ اجمالی:

طبیعتا! صرف اعمالی صوری، خالی از حقیقت، نمی تواند منشأ چنین اثری باشد و اگر حقیقت سلام مورد ملاحظه گیرد و لفظ سلام نشانی از اعماق و ژرفای عشق و شیفتگی انسان به انتشار سلامت متناسب با هر چیزی باشد، در این صورت، جایی برای هیچ نقصی در جان و روان انسان نمی گذارد؛ به همین سبب در قرآن مجید به مؤمنان سفارش شده است که بر پیامبراکرم صلی الله علیه وآله سلام کنند؛ «در حقیقت، خدا و فرشتگانش بر پیامبر، درود و صلوات می فرستند. ای کسانی که ایمان آوردید! بر او درود و صلوات بفرستید و به طور کامل، سلام کنید [و کاملاً تسلیم او باشید]».(احزاب/56)  و نیز پیامبر رحمت (ص) فرمود: « أ لاَ اُخبِرُكُم بخَيرِ أخلاقِ أهلِ الدُّنيا و الآخِرَةِ؟ قالوا : بَلى يا رسولَ اللّه ، فقالَ : إفشاءُ السلامِ في العالَمِ – آيا شما را از بهترين اخلاق مردم دنيا و آخرت خبر ندهم؟ عرض كردند : چرا ، اى رسول خدا . فرمود : رواج دادن سلام در جهان.»(بحار الأنوار : ۷۶/۱۲/۵۰)      

پاسخ تفصیلی:

سلام! نامی از نام های خدا و بهشت 

در قرآن می خوانیم : «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»( یس/58)  «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ‏ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ» (حشر/۲۳) سلام نامی از نام های خداوند سبحان است». همچنان که در کریمه « وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ »(یونس/25) منظور از دارالسلام «سرای سلامت»، یکی از نام های  بهشت است و با توجه به اینکه مؤمنین در دنیا و آخرت جز سلام سخن دیگری ندارند،«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً. إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/25-26) «در آن بهشت، هیچ سخن گناه و بیهوده ای نمی شنوند؛ گفتارشان فقط سلام سلام است.» برعکس جهنمی ها که به هم فحش می دهند، «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/۳۸) هر گروهی می آیداین به او می گوید تو بودی، او به این می گوید تو بودی.اینها آیه قرآن است. می گوید: «لَوْ لا أَنْتُمْ‏ لَكُنَّا مُؤْمِنِين‏» (سبأ/۳۱) اگر تو نبودی من مؤمن بودم، تو نگذاشتی من ایمان بیاورم. می گوید: نخیر، «بَلْ‏ لَمْ‏ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» (صافات/۲۹) خودت ایمان نداشتی.

معنای عشق غیر سلام و علیک نیست        وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!

قبل از سلام جام  تشهد گرفته ایم         ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام!

تجلی ولایت در زیارت عاشورا

بنابراین می توان گفت که ما در این دنیا آمده ایم تا جز سلام نیاموزیم و امری جز سلام و سلامتی از ما صادر نشود؛ هر چه از ما سر می زند مصداقی از سلام در رفتار و گفتار و اندیشه و خواسته های قلبمان باشد تا کیمیایی را که خدا از ما می خواهد با خود ببریم: «یَوْمَ لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاّ مالُ و بَنُو مَنْ أَتَی اللهَ بَقَلْبٍ سَلیمٍ» (شعراء/89) قلب سلیم هم دلی سالم از بیماری کفر و نفاق و ریااست؛ دلی محفوظ از پراکندگی های فکری و میل های پراکنده و هوس های متفاوت، دلی به یگانگی در همه امور، دلی که به شأنِ اتّصال به حضرت اَحَد و خدای یگانه راه پیدا کرده باشد. اموال و اولاد هم وقتی به انسان سود می رسانند که تبدیل به باقیات صالحات شده باشند.«سلام» فارغ از اثرات تربیتى و اخلاقى آن در روح آدمى و ایجاد روحیه تواضع و صمیمیت در جامعه انسانى ، یادآور آرزوى سلامتى و خیر برکت نیز مى باشد و این که در جامعه اسلامى همه مردم خواهان سلامت و برکت براى یکدیگر باشند و کینه و نفرت و حسادت و تکبر و . . . از میانشان رخت بربندد .

عشق یعنی کوچه کوچه انتظار      رؤیت خورشید در باغ بهار

عشق یعنی با جنون تا اوج ها       رفتن از ساحل به بام موجها

 دراولین فراز زیارت عاشورا، با سلام برامام حسین (ع) علاوه بر خضوع و خشوع خود ، اراده و انتخاب خود را در جدال میان حق و باطل، که همان سلام است، اعلام می کنیم. 

سلام هايی كه محتوای دعا را در خود دارد؛ دعاهایی که سبب آن جمال و عظمت آنها و صفات انسانی آنها است که در اوج خود قرار دارد، همان طور که لعن بر دشمنان ايشان، دعای برای دوری مخالفان آنها از رحمت خدای متعال است.

در واقع، چهره سراسر انسانی و الهی سيدالشهدا (عليه السلام) ما را به سلام دعوت می کند و زشتی چهره سراسر حیوانی و کارهای پلید  دشمنان آنها ما را به این لعن می کشاند؛ در روايتی، امام صادق (عليه السلام) در توضيح اينکه چرا پيروان امام جائر، دين ندارند و پيروان امام عادل، سرزنش نمی شوند، فرمودند: چون سيئات امام جائر، حسنات دوستدارانش را از بين می برد و حسنات امام عادل هم سيئات دوستدارانش را نابود می کند.(مستدرک سفینه البحار، الجزء ۳، صفحه ۴۰۶) وقتی نیکویی های اعمال امام (عليه السلام) با دل و قلب شما و همراهی و سلام شما مرتبط شد، همه سيئات و ظلمات شما محو مي شوند و آن طرف، وقتي گناه يزيد و حامیانش(لعنه الله علیهم اجمعین) مورد تایید و حمایت  طرفدارانش شد، ديگر نماز و ساير اعمال محو و نابود خواهد گردید!

«السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیدِ الْوَصِیینَ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ.»

پس سلامی بی پایان به افضل سفرای الهی که پیام آور نور و رحمت بوده اند: سلام برحسین(ع) فرزند رسول خدا، و بر رسول خدا، بر علی مرتضی(ع)، بر زهرای اطهر، بر همه رهبران بزرگ نظام توحید وانسان های کامل، آنها که خداوند خونشان را خون خود خوانده و به خونخواهی شان برخاسته است.

در رگهای ما چه خونی جاری است؟

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ» سلام بر تو! ای کشته ا ی که خداوند برای تو خون خواهی می کند، و پسر کسی که خدا خون خواهی او می کند، و ای تنهایی که نزدیکان او کشته شدند

خون خدا حقیقتی است  با شکوه و با عظمت که در رگهای امامان و رهبران الهی جاری است. وآن  جز یقین ثابت ،اخلاص ، شرافت ، صبر و صفا و همه ارزشهای انسانی و الهی…. چیز دیگری نیست.

چنین خون هایی اگر بر زمین ریخته شوند باید مورد خون خواهی قرار گیرند. انتقام و کینه، می تواند ممدوح یا مبغوض باشد؛ حتی می توان گفت که در پاره ای از موارد واجب باشد؛ زیرا یکی از برترین فروع دین تولّا و تبرّا است، تولّا یعنی دوست داشتن خوبی ها و خوبان، و تبرّا یعنی دشمن داشتن بدیها و بدان. تولّا و تبرّا آن قدر اهمیت دارد که در بعضی از روایات از آن به عنوان محکم ترین دستاویز ایمان یاد شده است. مؤمن اگرچه نباید نسبت به مؤمنین حقد و کینه داشته باشد ولی دشمنی با دشمنان خدا و کسانی که با جلوگیری از فراگیر شدن احکام الاهی، سعادت نسل های بشری را از بین بردند، وظیفه الاهی و حتی انسانی است. خون خواهی چنین افرادی هرگز جنبه شخصی ندارد، بلکه نوعی انتقام از همه بدی ها  و بدان عالم است. نوعی امر به معروف و نهی از منکر است. در منابع دینی به ویژه قرآن کریم، یکی از اوصاف ذات حق تعالی منتقم شمرده شده است و خود قرآن کریم دشمنی و عدم دوستی با عده ای از گنه کاران را مطالبه کرده است.

جمله « وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ »وسلام برکشته ای که خون کسانش ریخته شده است. ، ما رابه خصوصیات وچگونگی عمل پیروان واقعی امام شهیدمان آگاه می کند. احیای ارزش های از دست  رفته و فراموش شده ، احیای شریعت الهی و مجاهدت در راه آن از لوازم چنین راه پر مخاطره ای است؛ می توان گفت همان روح فریضه  امر به معروف و نهی از منکر است که بر دوش همه مؤمنین نهاده شده و بدون آن فریضه دیگری باقی نمی ماند. حضرت علی ـ عليه السّلام ـ اين فريضه را يكی از شعبه‎های جهاد كه خود از اركان ايمان است معرفی می‎نمايد.( نهج‎البلاغه، حكمت 31) ايشان پس از ضربت خوردن و در آستانه شهادت در وصيتي به فرزندان بزرگوارش امام حسن و امام حسين ـ عليهم السلام ـ فرمودند:

«لا تنزكو الامر والنهی عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم-امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنيد كه بدان بر شما مسلط می‎گردند و دعايتان نيز مستجاب نخواهد شد.» (نهج‎البلاغه، نامه 47)

در بررسی فلسفه قیام  خونين امام حسين ـ عليه السّلام ـ نيز با همين فريضه به عنوان اساسی‎ترين انگيزه و هدف ايشان در اين قيام مواجه می‎شويم. ايشان كه خود معتقد بود هيچ انسان با ايمانی نمی‎تواند در برابر صحنه‎های ارتكاب معصيت بی‎اعتنا چشم فرو بندد.»(جامع احاديث الشيعه، ج 18، ص 230) با هدف اقامه امر به معروف و نهی از منكر در برابر مفاسد بی‎شمار حكومت يزيد قيام كرد و با خون خويش به اصلاح امت رسول خدا برخاست. حضرت علی عليه السّلام كسانی را كه اين فريضه را ترك كنند چنين توصيف نموده است:

«در اين ميان گروهی ديگرند كه با دست و زبان و قلب نهی از منكر را وانهاده‎اند. اينان مردگانی متحرك‎اند چرا كه تمامی اعمال ارزشمند حتی جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهی از منكر چون قطره ای است به دريای پر موج و پهناور…»(نهج‎البلاغه، حکمت 374)

امام علی علیه السلام فرمود: «ما از درخت سرسبز رسالتیم و از جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاستیم. ما معدن های دانش و چشمه سارهای حکمت الهی هستیم. یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگار اند  و دشمنان و کینه توزان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر می برند».( نهج‎البلاغه،خطبه 109)

امام علی علیه السلام هنگامی که با یارانش به سوی صفین می رفت، در نیمه راه با اشاره به سرزمین نینوا فرمود: «این جا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است؛ شهیدانی که نه پیشینیان بر آنان سبقت جسته اند و نه آیندگان به مقام آنان دست می یابند».

سراپا وسعت دریا گرفتند          همان مردان که در دل جا گرفتند

تمام خاطرات سبزشان ماند        به بام آسمان مأوا گرفتند

آقا برای كدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند؟

وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال كرد برا كدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشك چشمم تموم شه خون گریه می كنم؟ آیا روضه جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می كرد.آیا روضه عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می كرد. روضه علی اكبر و قاسم؟ نه..آقا پس اون كدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب…

بدون تو خوشی روز فردا را نمیخواهم               نفس را، اشک را حتی دو دنیا را نمیخواهم

نمیخواهم بدانم نام این صحرای غمگین چیست      نمیخواهم بدانم بی تو غم ها را نمیخواهم

مرا مگذار بی تو دست گیر قافله باشم                اسیر زجر و خولی و سنان و حرمله باشم

ببین اشکم ببین دردم ببین زخمم ببین آهم           فراقت را نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم

گفت:گریه نكن عزیز دلم،این وعده حتمی خداست، جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم: از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع كرد گریه كردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟ فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یكی كمكم كنه، كسی به دادش نمی رسه!

برای خواب پنجاه سال پیشت        دم تعبیرها اینجاست زینب

همان جایی که گفته امّ أیمن          زمین نینوا، اینجاست زینب

ببین نرمی زیر حنجرم را             فرود نیزه ها اینجاست زینب

مبادا معجر از سر وا نمایی          عدوی بی حیا اینجاست زینب

حنا از خون به گیسویت بگیری     حجاب کبریا اینجاست زینب

السلام علیکم یا اهل بیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه سوم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

اگر بریده بریده به لب سخن دارم     هزار لطمه ناگفته در دهن دارم

قسم به موی سپیدم سیاه شد روزم     چقدر حرف در این واژه “نزن” دارم

امام باقر در فرازی از زیارت عاشورا چنین فرموده اند: «مُصِیبَه مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض-مصیبت عاشورا مصیبتی است که در اسلام و در آسمان و زمین بزرگ تر از آن وجود ندارد» ( فرازی از زیارت عاشورا)

موضوع تدبر:

چرا مصیبت امام حسین (ع)بزرگترین مصیبت در آسمان ها و زمین است و این موضوع چه تکلیفی برای ما ایجاد می کند؟

پاسخ اجمالی:

بی شک خدا و اولیاء او بهتر می دانند، هر کسی نمی تواند به درک عظمت مصیبت عاشورا، آن طور که هست، توفیق یابد. میزان فهم و درک افراد از این مصیبت اعظم و فاجعه عظمی، بسته به عمق معرفتشان نسبت به ظاهر و باطن و بازتاب آن در سرنوشت انسان  و هستی متفاوت است.

پاسخ تفصیلی:

توضیح امام صادق (ع) چنین است: « روز امام حسین علیه السّلام از تمام ایام مصیبتش بزرگ تر است؛ زیرا اصحاب کساء که کریم‏ترین مخلوقات و شریف‏ترین آن ها نزد خدا بوده پنج تن مى باشند؛ پس وقتى نبىّ اکرم (ص) از بین ایشان رحلت کردند، امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع) باقى ماندند؛ پس مردم ایشان را تسلیت مى‏ دادند و وقتى فاطمه (س) از بینشان رفتند، مردم امیرالمؤمنین و حسن و حسین (ع) را امر به صبر مى‏نمودند و وقتى امیرالمؤمنین (ع) رفتند، مردم حسنین (ع) را تسلیت مى‏دادند و وقتى امام حسن (ع) از دنیا رفتند، مردم امام حسین (ع) را تسلیت مى ‏گفتند و وقتى ایشان شهید شدند، در اصحاب کساء احدى باقى نمانده بود که مردم به او تسلیت بگویند. پس رفتن امام حسین از دنیا به مثابه این بود که تمام اصحاب کساء از دنیا رفته اند؛ چنانچه بقای آن حضرت همچون بقای جمیع آن ها بود. لذا روز شهادت آن حضرت ازنظر مصیبت، از تمام ایّام بزرگ تر است.( صدوق، علل الشرائع، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۷۳۳) از این فرمایش استفاده می شود که پنج تن آل کسا (ع) به لحاظ شخصیتی باهم مقایسه نشده اند زیرا هر کدام ویژگی منحصر به فردی دارند که در ظهور و بروز آنها را از دیگری متفاوت می کند ، باقی بودن تعدادی از آنها در صورت مصیبت فقدان تعدادی دیگر، مصیبت آسان تری خواهد بود نسبت به فقدان آخرین فرد از افراد حلقه این نور الهی، (علیهم افضل صلوات المصلین)

به روی نیزه رگ غیرت تو میجوشید             که مثل مادر تو ردپا به تن دارم

سرت به دامن طشت و سرم به دامن خاک       تو در دل من و من در دلت وطن دارم

مصیبت امام حسین (ع)، بزرگترین مصیبت در آسمان ها و زمین

«يا اباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ  الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلى  جَميعِ اهْلِ الْإِسْلامِ– یا ابا عبداللّه، به راستى که سوگوارى تو گران و مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام عظيم گشت»

روشن است که کشتن حجت الهی عظیم ترین مصیبت در عالم محسوب می شود و جز خداوند کسی نمی تواند حقیقتا بزرگی واقعه را در عالم بیان کند. با این حال خداوند از مؤمنین خواسته است که در حدّ توان خود عظمت مصیبت عاشورا را اظهار کنند:« وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ » (حج/ 30) يعنى و هر کس اموری را که خدا حرمت نهاده بزرگ و محترم شمارد البته این برایش نزد خدا بهتر خواهد بود.. و در آيه 32 همين سوره می فرمايد: « وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ». و هر کس شعائر (دین) خدا را بزرگ و محترم دارد این از صفت دلهای باتقواست.

بزرگى مصيبت ابا عبدالله عليه السلام به قدرى بوده كه خداوند پيغمبران را به كربلا آورده و گوشه اى از مصيبت آنحضرت را براى آنها ذكر نموده و آنها گريه كرده و در آن زمين ناراحتى ديدند:

آدم عليه السلام در زمين كربلا: شيخ طريحى  در«منتخب» نقل ميكند كه چون حضرت آدم به زمين هبوط كرد و حوا را نديد در مسیرش برای طلب او به زمین  كربلا رسید بدون آنكه واقعه اى براى او پيش آمد كند به اندوهى بزرگ در افتاد و سينه اش تنگى گرفت و چون به مقتل حسين (ع ) رسيد لغزشى در وى پديد آمد كه خون از پاى وى جارى گشت ، سر به سوى آسمان كرده و گفت پروردگارا آيا من مرتكب گناه ديگرى شدم كه اينك مرا كيفر دادى چه من در روى زمين عبور كردم به چنين حادثه اى گرفتار نشدم . حق تعالى وحى فرستاد كه اى آدم جرم تازه اى از تو صادر نشده ولى فرزندت حسين در اين زمين به ظلم كشته ميشود اينك خون تو به  موافقت وى ريخته شد، آدم عرض كرد پروردگارا حسين پيغمبر است ؟ خطاب آمد كه پيغمبر نيست ولى فرزندزاده پيغمبر من محمد صلى الله عليه و آله می باشد، عرض كرد قاتل او كيست ؟ خطاب آمد قاتلش يزيد است كه ملعون اهل آسمانها و زمين است . آدم روى به جبرئيل آورده گفت چه كار كنم گفت لعن بر يزيد كن آدم چهار مرتبه يزيد را لعن نمود و چند قدمى برداشت تا به كوه عرفات رسيد و حوا را دريافت .

حضرت نوح عليه السلام در زمين كربلا: و نيز در«منتخب» روايت ميكند چون حضرت نوح سوار كشتى شد و دنيا را آب گرفت در روى آب حركت می كرد تا به كربلا رسيد، در آنجا كشتى ايستاد و حركت نكرد نوح از غرق شدن كشتى ترسيد عرض كرد الهى در روى آب همه جا گرديدم مرا خوفى مثل اين زمين نرسيد جبرئيل نازل شد عرض كرد يا نوح در اين زمين امام حسين (ع ) شهيد می شود كه سبط خاتم انبياء محمد مصطفى ميباشد حضرت نوح پرسيد قاتل او كيست ؟ جبرئيل گفت لعين هفت آسمان و زمين مي باشد حضرت نوح چهار مرتبه او را لعن كرد كشتى حركت كرد تا به كوه جودى رسيد.

حضرت ابراهيم عليه السلام در زمين كربلا: طريحى  نقل می كند كه وقتى حضرت ابراهيم (ع ) سواره به صحراى كربلا گذر نمود اسب او به سر در آمده و آن حضرت از پشت اسب به زمين افتاد و سر مباركش شكست و خون جارى شد پس زبان به استغفار گشود و گفت الهى از من چه گناهى سر زده كه بدون جهت به زمين خورده خون از سرم جارى شد؟ جبرئيل نازل شده گفت اى ابراهيم گناهى از تو صادر نگشته ولى اين سرزمينى است كه در آن سبط خاتم الانبياء و پسر خاتم الاوصيا كشته می شود پس خون تو به موافقت خون او ريخته شد. ابراهيم گفت اى جبرئيل قاتل او چه كسى خواهد بود؟ جبرئيل گفت او ملعون اهل آسمانها و زمينها است و قلم بر لوح به لعن آن پليد بدون اذن پروردگار جارى شد. حق تعالى به قلم وحى نمود كه به نگارش اين لعن مستحق ثنا و ستايش گشتى آنگاه ابراهيم دست به دعا برداشت و بسيار يزيد را لعن كرد و اسب آن حضرت به زبان فصيح آمين گفت . ابراهيم خطاب به اسب نموده فرمود چگونه بدى يزيد بر تو معلوم شد كه آمين گفتى ؟ اسب گفت اى ابراهيم من هميشه فخر می كردم كه تو بر پشت من سوار می شوى و چون به سر فرود آمدم و تو از پشت من به زمين افتادى خجلت و شرمسارى من زياد شد و دانستم كه اين به واسطه پليدى يزيد است لذا آمين گفتم.

بلند مرتبه شاهى ز صد رزين افتاد                اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد

حضرت  اسماعيل عليه السلام در زمين كربلا:  حضرت اسماعيل با گوسفندانى كه داشت در كنار شط فرات عبور می كرد و گوسفندان چرا می نمودند روزى شبان آنحضرت خبر آورد كه اين گوسفندان چند روز است كه از فرات آب نمي خورند حضرت اسماعيل سبب را از خدا سئوال نمود جبرئيل نازل شد عرض كرد كه جهت را از خود گوسفندان بپرس حضرت اسماعيل به گوسفندى فرمود چرا آب نمی خوريد؟ گوسفند به زبان فصيح عرض كرد كه به ما رسيده فرزند تو حسين كه سبط محمد است در اين سرزمين تشنه شهيد مي شود و ما به واسطه حزنى كه داريم از اين آب نمی خوريم .

حضرت موسى عليه السلام در زمين كربلا:  وقتى حضرت موسى(ع) با يوشع بن نون به زمين كربلا رسيدند بند نعلين موسى پاره شد و خارى سخت بر دو پاى مباركش فرو رفت و خون جارى شد عرض كرد الهى چه گناهى از من صادر شده كه بدين كيفر مبتلا شدم حق تعالى وحى فرستاد كه در اين موضع خون حسين ريخته می شود و خون تو به موافقت خون وى جارى گرديد عرض كرد خدايا حسين كيست ؟ خطاب آمد كه سبط محمد مصطفى و پسر على مرتضى است ، عرض كرد قاتل او كيست ؟ خطاب آمد كه او لعين ماهي هاى دريا و وحوش صحرا و طيور هوا است. موسى دست به دعا برداشته يزيد لعين را لعن كرد و يوشع بن نون آمین گفت .

حضرت عيسى در زمين كربلا: روايت شده كه حضرت عيسى (ع ) در ايام سياحت خود با حواريون گذارش به زمين كربلا افتاد ناگاه شير بزرگى بر سر راه ايشان آمد راه را بر ايشان مسدود كرد حضرت عيسى پيش رفت و فرمود چرا راه را بر ما گرفته اى و نميگذارى عبور كنيم؟ شير به زبان فصيح گفت نميگذارم شما ازين بگذريد مگر آنكه يزيد را که كشنده حسين است لعن كنيد، عيسى فرمود حسين كيست ؟ شير گفت سبط محمد النبى الامى و پسر على كه وصى او است ، فرمود قاتل او كيست ؟ شير گفت ملعون وحوش بيابان ها و گرگان و درندگان صحراها بالخصوص در روز عاشورا آنگاه حضرت عيسى دست به دعا برداشت و يزيد را لعن فرمود، حواريون آن حضرت آمين گفتند شير دور شده آنها رفتند.

یارب دلم از غم حسین محزون کن    در سیـــــنه   ما محبتش افزون کن

جز مهر حسین هر آنچه باشد به دلم    خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن

پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله در زمين كربلا: شيخ مفيد  در كتاب ارشاد به اسناد خود از ام سلمه  نقل مي كند كه گفت شبى پيغمبر خدا (ص ) از نزد ما بيرون رفت و مدت زمان طويلى از ما غايب بود بعد از مدتي كه باز آمد آن حضرت را پريشانحال و گرد و غبارآلوده ديديم كه دست مباركش را به هم گذاشته و بسته بود عرض كردم يا رسول الله چرا شما را گرد و غبارآلوده و پريشانحال مى بينم فرمود در اين ساعت مرا به عراق به زمينى كه كربلا نام داشت بردند و مقتل حسين و جماعتى از فرزندان و اهل بيت مرا به من نشان دادند و من خون ايشان را همى جستم و اينك خاك آن سرزمين در دست من است آنگاه حضرتش دست خود را بگشود كه ميان دستش خاك قرمز رنگى بود به من داد و فرمود اين خاك را محفوظ بدار من آن خاك را در شيشه كردم و سر آن را محكم بستم و چون حضرت حسين (ع ) از مدينه متوجه عراق شد هر روز و هر شب آن را مي ديدم و چون آخر روز عاشورا آنرا ديدم تبديل به خون تازه شده بود صداى ناله ام بلند شد و گريه بسيارى كردم و دانستم كه حسين (ع ) كشته شده ولى اين مطلب را به كسى نگفتم تا خبر شهادت آن حضرت رسيد. و در ارشاد از ام سلمه نقل نموده كه گفت شب يازدهم محرم با كمال   غم خوابيدم رسول خدا را در خواب ديدم با حالت حزن و ناله و گريان و غبارآلوده و تا آن شب آن حضرت را خواب نديده بودم من مشغول پاك كردن آن گرد و غبار شدم و عرض كردم يا رسول الله جانم قربانت چرا گريه مي كنى و اين گرد و غبار چيست كه بر سر و محاسن شما مى بينم؟ فرمود اى ام سلمه امشب مشغول كندن قبر براى حسينم و اصحابش بودم و الان از كندن آنها فارغ شدم .

اميرالمؤ منين عليه السلام در زمين كربلا: صدوق( عليه الرحمه) در«امالى» از ابن عباس نقل می كند كه گفت در مراجعت از جنگ صفين در ركاب اميرالمؤ منين عليه السلام بودم چون به زمين نينوا و شط فرات رسيديم آن حضرت با صداى بلند فرمود كه اى پسر عباس اين موضع را می شناسى ؟ عرض كردم نمی شناسم فرمود اگر اين زمين را می شناختى همچنانكه من می شناسم از اينجا عبور نمی كردى تا مانند من گريه كنى آنگاه حضرتش چنان بگريست كه اشك چشمش از محاسن مباركش جارى شد و بر سينه اش ريخت و ما نيز گريان شديم پس فرمود  آه مرا چه كار است با آل ابى سفيان و  آل حرب  كه لشكر شيطان و اوليای كفراند مالى و لال ابى سفيان مالى و لال حرب حزب الشيطان و اولياء الكفر» بعد فرمود: « صبرا ابا عبدالله فقد لقى ابوك مثل الذى تلقى منهم– صبر كن اى ابو عبدالله كه رسيد بر پدر تو مثل آنچه به تو خواهد رسيد.» آنگاه فرمود تا آب حاضر كردند و وضو ساخت و مدتى نماز گزارد و دوباره كلام نخستين را اعاده فرمود و ساعتى به خواب رفت و چون بيدار شد فرمود يابن عباس عرض كردم اينك حاضرم فرمود خوابى ديدم و اگر خواهى از براى تو حديث كنم عرض كردم به خير است فرمود در خواب ديدم كه مردانى از آسمان نازل شدند با علمهاى سفيد كه شمشيرهايى به گردن خود انداخته و دور اين زمين خطى كشيدند بعد ديدم كه شاخه هاى اين درخت خرما سر بر زمين آوردند و اين صحرا به خون تازه موج مي زند و گويا حسين كه فرزند من و گوشت و مخ و جان من است در آن درياى خون غرق شده و استغاثه می كند و كسى به فرياد او نمی رسد و آن مردان سفيد كه از آسمان فرود آمده بودند او را ندا مي كردند و مى گفتند صبر بر شما باد اى آل رسول كه شما به دست اشرار ناس كشته می شويد و اينك اى ابوعبدالله بهشت به سوى تو مشتاق است ، آنگاه زبان به تعزيت من گشودند و گفتند اى ابوالحسن بشارت باد تو را كه خداوند چشم تو را در روز قيامت به او روشن خواهد كرد، پس از خواب بيدار شدم و قسم به آن كسی كه جان على در يد قدرت اوست مرا صادق مصدق ابوالقاسم(صلى الله عليه و آله) خبر داد كه هنگام خروج به قتال اهل بغى اين زمين را خواهم ديد و اين زمين كرب و بلا است كه حسين با هفده تن از فرزندان من و فاطمه در اين زمين مدفون خواهند شد و اين زمين در آسمان ها معروف و مذكور است كه زمين كرب و بلا مي نامند چنانكه حرمين و بيت المقدس معروف و مذكور است…

عظمت  عاشورا نزد حضرت صدیقۀ طاهره(س):  این واقعه بر مادر گرامی اش صدیقۀ طاهره نیز بسیار عظیم و گرانبار است؛ تا حدی که حضرت زکریا بر حال  ایشان ترحم می کند و این مصیبت را برای  ایشان بزرگ می داند و فاجعه می خواند.«إِلَهِی أَ تُلْبِسُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ ثِیَابَ هَذِهِ الْمُصِیبَهِ إِلَهِی أَ تُحِلُّ کُرْبَهَ هَذِهِ الْفَجِیعَهِ بِسَاحَتِهِمَا-معبودا آیا جامه این مصیبت را به تن على و فاطمه خواهى پوشید؟معبودا آیا گرفتارى این فاجعه در محیط زندگانى آنها وارد مى‏ شود؟» شدت  این مصیبت برای مادر ایشان فاطمۀ زهرا به حدی است که وقتی در  ایام حمل  ایشان متوجه مصیبت ها و وقایع شهادت  این فرزند خود می گردند، دوران حمل را با کراهت شدید طی می کنند.( حَمَلَتْهُ أُمُّهُ‏ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً) و وقتی از آن چیزهایی که به عوض شهادت به  ایشان داده می شود مطلع می شوند، به آن رضایت می دهند و آرام می شوند.

دل مردان خدا راست ز تو نور حیات       یا قتیل العبرات

شده محکم ز مناجات تو ارکان صلات      یا قتیل العبرات

عظمت  عاشورا نزد امام حسن مجتبی (ع): امام مجتبی (ع) نیز این مصیبت را بزرگ می دانند. مظلومیت آن حضرت به حدی است که    به دست همسرشان در داخل خانۀ خود مسموم می شوند؛ با این حال وقتی سیدالشهدا (ع) گریان به بالین  ایشان می آیند می فرمایند: «مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عبداللّه قَالَ أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ … یا حسین! برای چه گریان شدی؟ فرمود: برای آن ظلمی که در حق تو خواهد شد.» امام حسن (ع) فرمود: آنچه موجب قتل من می‏ شود زهری است که با دسیسه به من داده اند؛ و لکن لا یوم کیومک یا ابا عبداللّه؛‏ ولی هیچ روزی مثل روز (عاشورای) تو نخواهد بود یا ابا عبداللّه! زیرا سی هزار نفر در اطراف تو اجتماع می کنند که گمان می‏ نمایند از امت جد ما خواهند بود و خود را به دین اسلام می‏بندند. آنان برای کشتن،  ریختن خون، هتک حرمت، اسیر کردن فرزندان و زنان و تاراج اموال تو ازدحام خواهند کرد! در چنین موقع است که لعنت خدا دامنگیر بنی امیه می ‏شود. آسمان خاکستر و خون می‏ بارد. هر چیزی برای مظلومیت تو گریان می‏ شود؛ حتی وحشیان صحرا و ماهیان دریاها. خداوندا ! ما را با عالم خلقت و بزرگان  این عالم و همۀ جنبندگان و همۀ مخلوقات آسمان ها و زمین همگام گردان تا این روزها را روزهای مصیبت خود قرار   دهیم وآن را اعظم مصیبت ها بدانیم.

  دل بی تـو باشد مرده ای بهتر کـه در گورش کنم

چشمی کـه بیند جز تـو رابا خنجری کورش کنم

                               افتاده زار و منفعل، در چنگ دیو نفس، دل

دستی بده کاین دیو را از این حرم دورش کنم

دل بحر خون در ماتمت جانِ تشنه اشک غمت

باشد کـه در امواج غم، ازگریه مسرورش کنم

السلام علیکم یا اهل بیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه چهارم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

مادر نشسته سیر تماشایشان کند      هنگام رفتن است مهیّایشان کند

عون است یا محمّد؟ فرقی نمی کند     در اشک های بدرقه پیدایشان کند

امام محمد باقر (ع) فرمودند: « مَنْ لَمْ يَعْرِفْ سُوءَ مَا أُوتِيَ إِلَيْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَ ذَهَابِ حَقِّنَا وَ مَا نُكِبْنَا بِهِ فَهُوَ شَرِيكُ مَنْ أَبَى إِلَيْنَا فِيمَا وَلَّيْنَاهُ– هر کسی که نداند بر ما اهل بیت چه گذشته است و نسبت به ظلم ها و ستم هایی که بر ما خاندان روا داشته شده جاهل باشد(معترف نباشد) شریک ظلم ظالمین و شریک جرم ستمگران بر ما خواهد بود.» ( ثواب الأعمال ، ج 2، ص 208)

موضوع تدبر:

آیا براساس فرمایش امام باقرالعلوم(ع) آگاهی بر ستم هایی که به ساحت قدس اهل بیت (علیهم السلام ) رفته، کافی است یا اظهار انزجار و لعن زبانی و دفاع عملی نیز واجب است؟

پاسخ اجمالی:

حبّ و بغض در وجود انسان  به عنوان   دو نيروی اساسی به ودیعت نهاده شده است که همه چیز در آن خلاصه شده و منشأ حرکت در مسیر رشد و بالندگی و  رهایی   از فساد و تباهی شمرده می شود؛ طبیعی است به همین دلیل در اسلام به آن توجه زیادی شود؛ پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «هل الإيمان إلاّ الحبّ و البغض– آيا دين غير از حبّ و بغض است؟» (بحار الأنوار، ج‏66، ص241، باب 36)

پاسخ تفصیلی:

 دارا بودن عشق و محبت و ابراز آن نسبت به شخصیت هایی که مظهر خوبی اند، بیانگر عشق و محبت شخص به خوبی ها بوده و همچنین ابراز بغض و نفرت از آنهایی که دشمنان آنها هستند در حقیقت بیزاری از بدی ها و هر آنچه انسان را از خدا دور می کند، محسوب می شود.

 یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب زیستن در عصر رسول خدا و آشنا  بودنشان   با سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و داشتن این موقعیت خاص، مورد توجه همگان هستند؛ هر چند همه آنها در یک سطح نبودند و گروهی از آنها نتوانستند بر ایمان خود ثابت بمانند و از مسیری که در زمان پیامبر انتخاب کرده بودند منحرف شدند؛ به همین دلیل لازم است بین آنهایی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده و تا آخر بر همین صراط مستقیم ماندند و آنهایی که در بین راه بریدند و کارهای خلاف سیره پیامبر و خلاف دستورات آن حضرت مرتکب شدند فرق قائل شد. نسبت به گروه اول اظهار مودت و نسبت به گروه دوم و اعمالشان اظهار تبری کرده و از اعمال غیر اسلامی آنها برائت جوییم؛ و لذا مسلمانان طبق سنت خداوند در قرآن، این گروه  را  که شقاوت و مخالفتشان از فرمان و سیره پیامبر را به نهایت رساندند و سبب گمراهی عده زیادی شدند لعن کرده و از آنها بیزاری می جویند.

با نام خدا که عاشقی پیشه اوست           ابراز محبتی کنم خدمت دوست

سرمایه من امید من عشق علی است       عشقی که از آن دو عالمم شاد و نکوست

تفاوت معنای سب و لعن

سب در اسلام حرام اعلان شده است و در لغت به معنی شتم و دشنام است.( بحار /ج‏66، ص241) و لازم نيست كه در آن تهمت نيز باشد . خداوند متعال مي فرمايد: «وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم…- و شما مؤمنان بر آنان که غير خدا را می خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها هم از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند- انعام/ 108». پيامبر گرامی اسلام صلَّی اللّه عليه و آله نيز به شدّت دشنام دادن را نهی کرده است؛ ايشان می فرمايند: «سِبابُ المُسْلمِ فُسُوقٌ– دشنام به مسلمان ، فسق و گناه است.» (صحيح البخاری، ج5، ص 2247)  

در جريان جنگ صفين وقتی به اميرمؤمنان عليه السَّلام گزارش دادند که برخی از ياران وی شاميان را ناسزا می گويند، حضرت آنان را فرا خواند و چنين فرمود: «إِنّي أَکرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبّابِينَ وَلکِنَّکُم لو وَصَفْتُم أَعْمالَهُمْ وَذَکَرْتُمْ حالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ في الْقَولِ وَأَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ– دوست ندارم دشنام دهنده باشيد، اما اگر کردار آنان را بازگو کنيد و روش آنان را تشريح کنيد، به حقيقت نزديک تر و عذری رساتر برای شما خواهد بود.» (نهج البلاغه، حکمت206)

 همچنين امام صادق عليه السَّلام می فرمايد: «سباب المؤمن کالمُشرِفِ علي الهلکة- کسی که به مؤمن ناسزا بگوید همچون کسی است که در پرتگاه هلاکت باشد.» (وسائل الشيعه، ج‏12، ص298، 158)

بنابراين «سب» مطلقاً در اسلام حرام است و هر فرد عاقل و دانايی از دشنام و ناسزاگويی و بددهانی رويگردان است و از آن بهره نمی گيرد؛ اما مسأله لعن با سب فرق می كند لعن به معنی راندن و دور کردن از خوبی است.

لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنيا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفيقش است. واگر از طرف انسان باشد به معنای دعا و نفرين و در خواست بر ضرر غير است».( راغب اصفهانى / 741)

شاید بهترین تعبیری که مفهوم لعن عربی را در فارسی منتقل کند عبارت «خدا نیامرزد» باشد. خدایا فلانی را لعن کن؛ یعنی از او نگذر، او را نیامرز.

لعن در قرآن

خداوند متعال در قرآن کريم در موارد متعددی گروهی را لعن و نفرين كرده است كه اين دليلی بر مشروعيت به کار بردن اين واژه به صورت اصل اولی می باشد. در قرآن با اينكه از سبّ نهی شده است؛ ولی نه­ تنها هيچگاه از لعن نهی نكرده است؛ بلکه خود بارها عده ای را لعن كرده است.

مصاديق لعن در قرآن کريم

با مراجعه به قرآن کريم پی می بريم که خداوند متعال افراد و گروه های بسیاری را لعن كرده است :

«وَ إنَّ عَلَيْکَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ–  و همانا لعنت من برتو ابلیس است تا روز جزا» (ص/ 78)

« إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعيراً – همانا خداوند لعنت کرده کافران را و برای آنان جهنم را آماده نموده است » (احزاب/ 64)

« لُعِنَ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ بَني إِسْرائِيلَ عَلي لِسانِ داوُدَ وَعيسَي بْنِ مَرْيَمَ– لعنت شدند کسانی که از بنی اسرائيل کافر شدند، به زبان داود و عيسی بن مريم » (مائده/ 78)

« ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ–  آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است » (هود/ 17)

« وَالَّذينَ يُؤْذوُنَ اللهَ وَ رسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ -و کسانی که خدا و رسول را اذيت می کنند خداوند آنان را در دنيا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است» (احزاب 57)

« إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ– کسانی که به زنان با ايمان و پاک دامن   بی خبر از کار بد تهمت بستند محققاً در دنيا و آخرت ملعون شدند» (نور/ 23)

« وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجززاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضَبَ اللهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظيماً – و هرکس مؤمني را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاويد معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابي بسيار شديد برايش مهّيا سازد» (نساء/ 93)

« وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فِيها هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ-خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ برای کيفر آنان کافي است، و خدا آنان را لعن کرده و براي آنان عذاب ابدی است» (توبه/ 68)

« فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ -شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روی برگردانيد يا در زمين فساد و قطع رحم کنيد باز هم اميد داريد؟ اينان همين منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانيد» (محمد/ 22-23)

لعن در احاديث رسول خدا (صلی الله عليه و آله)

پيامبر اكرم (صلَّی اللّه عليه و آله) افرادی را که باعث انتشار فساد و تباهی بودند لعن می فرمود مانند: دزد، جوانی که خود را به شکل زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه مرد کند، کسی که حيوانی را به غير نام خدا ذبح کند، کسی که والدين خود را لعن کند، کسی که عمل قوم لوط انجام دهد و يا رشوه بگيرد و….( مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص309 و 317 ) نیز می فرمود:« خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقی، بايع و مشتری آن را و…»( سنن أبی داود، ج 2، ص350، ح 3674) و نيز می فرمود: « خدا لعنت کند گيرنده ربا و دهنده و نويسنده و شاهد آن را» ( مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص393 و402 ) شعبی می گويد: عبداللّه بن زبير در حالي که بر کعبه تکيه زده بود، گفت: سوگند به پروردگار اين خانه «لَقَدْ لَعَنَ رَسُولُ اللّه فُلاناً وَما وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ– رسول خدا فلاني و آن کس که از صلب او متولد شود را لعن کرده است.» ( مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص5) در مورد شخص مورد ادعای عبدالله بن زبير، حاكم نيشابوری درحديثی در مستدرک، او را حکم بن عاص و فرزندانش معرفی می كند: «لَعَنَ رَسُولُ اللّه الحَکَمَ وَوَلَدَهُ – پيامبر حکم بن عاص و فرزندان او را لعن کرد.» ( کتاب الفتن والملاحم، ح 8485)

و نیز مروان و پدرش مورد لعن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفتند. حاکم نیشابوری در کتابش مستدرک می گوید: «رسول الله لعن أبا مروان ومروان في صلبه- پیامبر پدر مروان را لعن کرد در حالیکه مروان در صلب او بود.»( کتاب الفتن والملاحم، ح 8483)؛

عبدالله بن عمر در جایی دیگر مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز جنگ احد چنین نفرین نمود: «اللّهُمَّ الْعَنْ أباسُفْیانَ…» (جامع البيان فى تفسير القرآن، طبرى ، ج‏4، ص58، سوره آل‏عمران، آيه 128)

دشمن آن هر که هست چاکش در دل     دشمن این هر که هست خاکش بر سر

اولین لعن مطرح شده در زیارت عاشورا

 « فَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَأَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللّهُ فِيها»

موسسین بنیاد ظلم بر اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، نه تنها بر ایشان   بلكه بر همه اهل عالم تا روز قیامت سخت‎ترین ظلم  را  روا داشتند و آن دو ظلم بود: یكى مانع شدن از نوشتن وصیت پیامبر اکرم در آخرین ساعت عمر خود، و دیگری موضوع جمع شدن در سقیفه و گرفتن حق آل محمد.

اما در مورد وصیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، یکی از علمای بزرگ اهل سنت که در سال ۵۴۸ قمری از دنیا رفت، محمدبن عبدالکریم شهرستانی بود. ایشان کتاب معروفی به نام “مِلَلُ وَ النّحَل” دارند و این جمله را در آن کتاب نوشتند: «اولین نزاع و اختلافی که در اسلام واقع شد همان است که محمد بن اسماعیل بُخاری به اسناد خود از عبدالله بن عباس نقل نمود که چون موتِ حال رسول الله(صلی الله علیه وآله) شدت یافت فرمود: «ایتونی بِالدَواةٍ وَ قِرطاس أکتُب لَکُم کِتابا لا تضلوا بعدی- یک کاغذ و دواتی برای من بیاورید من شما را نصیحت کنم، که دیگر بعد از آن گمراه نمی شوید.» عمر گفت: درد بر او غلبه کرده، کتاب خدا ما را بس است و احتیاجی به نوشته  آن حضرت نیست. چون نزاع و گفتگو در اطراف بستر آن حضرت زیاد شد، حضرت فرمود: برخیزید از نزد من بروید که نزد من نزاع سزاوار نیست. ابن عباس می گوید: بالاترین مصیبت و بلا در آن وقتی بر ما نازل شد که مانع نوشته رسول خدا شدند.» متن این روایت در معتبرترین کتب اهل سنت موجود است، مانند کتاب صحیح بخاری. در چهار جای این کتاب، این روایت آمده است. جلد ۴ صحفه ۳۱، جلد ۵ صفحه ۱۳۷، جلد ۷ صفحه ۹، جلد ۸ صفحه ۱۶۱

بعضی از متون اهل سنت در نقل این جریان چنین  آورده اند که آن شخص این جمله را گفت: «إنّ الرَّجُلَ لَیَحجُر– این مرد هذیان می گوید.» «حسبنا کتاب الله- کتاب خدا ما را کافی است.» 

هر چند اهانت به نبی جان سوز است        این ظلم و ستم بنایش از دیروز است

پیغمبر و کاغذ و قلم، یادت هست؟            سر منشاء این اهانت از آن روز است

قاضی ایاض شافعی [عالم بزرگ شافعی] در کتاب شفاء و کرمانی در شرح بخاری نقل می کنند که: «گوینده این کلام هر که بوده اصلا به رسول خدا ایمان نداشته، و از معرفت کامل به مقام و مرتبه آن حضرت عاجز بوده چه آنکه نزد ارباب مذاهب ثابت است، که انبیاء عظام در مقام ارشاد و هدایت خلق اتصال به غیب عالم دارند، خواه در حال صحّت یا مرض. حتما باید اوامر آنان اطاعت شود پس مخالفت با آن حضرت، خاصه بیانِ کلمه هذیان دلیل بر عدم معرفت به مقام آن حضرت می باشد.» دومین بنا ی   ظلمی که گذاشته شد جریان  سقیفه  بود: موقعی که پیامبر از دنیا رفتند قبیله اوس و خزرج ( که از اول هم با هم جنگ داشتند ) در منطقه ای به نام  سقیفه   بنی ساعده جمع شدند تا خلیفه مشخص کنند. اوس می گفت چرا خلیفه از بین ما و شما (انصار) انتخاب شود؟! از مهاجرین باشد. آنهایی که از مکه آمده اند، انتخاب کنید. نزاع بالا گرفت در این لحظه خلیفه دوم به سمت ابوبکر می رود و می گوید دستت را دراز کن می خواهم با تو بیعت کنم. عمر با ابوبکر بیعت می کند، و دیگر بحثی نمی شود. خلیفه اول به عنوان خلیفه بعد از پیامبر انتخاب می شود. سلمان می گوید: آمدم پیش حضرت علی(علیه السلام) که در خانه پیامبر بود و پیامبر از دنیا رفته بودند. جریان را برای حضرت عنوان کردم و گفتم که اجتماعی شده و ابوبکر به عنوان خلیفه اول معرفی شد. حضرت فرمودند: متوجه شدی ابتدا چه کسی با ابوبکر بیعت کرد؟ عرض کردم: نه! ولی پیرمردی را دیدم که در پیشانی اش اثر سجود بود با حالت گریه خود را به ابوبکر رساند و با او بیعت کرد. سپس از منبر به زیر آمده و از مسجد خارج شد. حضرت فرمودند او را شناختی؟ گفتم نه، حضرت فرمود: او ابلیس بود، خدا او را لعنت کند. این روایت در کتاب سَلیم بن قیس که کتاب بسیار مهمی است  آمده  و در سلسله راویان مختلف، ابن هشام، محمد جریر طبری، عبدالرزاق بن همّام، محمد بن اسماعیل بخاری و ابن حنبل نقل کرده اند.( ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲) ابن ابی الحدید معتزلی (یکی از علمای اهل سنت) در شرحی که بر نهج البلاغه می نویسد می گوید: خدمت استاد خودم ابوجعفر نَقیب گفتم در اخبار صحیح به ما رسیده که حُبار بن اَسود که به هودج زینب (دختر پیامبر) حمله کرد و او طفلی که در رحم داشت از ترس سقط کرد! و پیامبر فرمودند: خونش هدر است. ابوجعفر گفت: پس کسی که طفل فاطمه(سلام الله علیها) را سقط کرد اگر پیامبر در قید حیات بود با او چه معامله ای را می  کرد؟! گفتم این مسئله را از شما روایت کنم که فاطمه(سلام الله علیها) طفلی را به نام محسن در اثر آزار  و اذیت گروهی سقط کرد؟ ابوجعفر گفت از من نقل نکن و بطلان این خبر را هم به من منسوب مدار. خود ابن ابی الحدید می گوید: این مطلب بر ما روشن است که فاطمه از دنیا رفت و از ابوبکر و عمر رنجیده بود و وصیت کرده بود که آنان بر جنازه من نماز  نگزارند.(شرح ابن ابی الحدید جلد ۶ ص۵۰)

خوشی ز عُمر ندیده خدا نگهدارت            صنوبری که خمیده خدا نگهدارت

قرار بعدی ما ظهر روز عاشورا              کنار رأس بریده خدا نگهدارت

 وداع  جانسوز

وصیت هاشو کرد به علی، علی جان! شب ها بالا سر حسینم،ظرفِ آب بذار…گفت:فاطمه جان! خیلی زود داری از کنار من میری،اینجوری نبود قرارِ من و تو…راوی میگه: آخرین سنگِ لحد رو که علی  می خواست بذاره،..گفت:  زهرا! یه قراری با هم گذاشتیم…چه زمانی… چه زمانی؟ “الشمر جالسٌ علی صدره…”

ای تک سوار فاطمه پا در رکاب کن           عالم غبار کفر گرفته، شتاب کن

مهدی بیا غبار غم از روی دین بشوی        دنیا پر از تجلی اسلام ناب کن

در جای جای پهنه گیتی سپاه کفر              دین را هدف گرفته بیا انقلاب کن

السلام علیکم یا اهل بیت النبوة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه پنجم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده          وای قاسم عوض وا عطشا افتاده

چاره ای کن که نمانند به روی دستم         عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده

امام على عليه السلام فرمودند: « أما إنَّ أهلَ الكوفَةِ لو حَنَّكوا أولادَهُم بِماءِ الفُراتِ لَكانوا شيعَةً لَنا – آگاه باشيد كه اگر اهل كوفه، كام فرزندانشان را با آب فرات برمى داشتتند ، هر آينه ، پيرو ما مى شدند . »( كافی، ج 6،ص 389)

موضوع تدبر:

آیا خواصی است که خداوند در آب فرات قرار داده یا تاثیر ارادت و عشق وادب  به اهل بیت (ع) سبب چنین تاثیری می گردد؟

پاسخ اجمالی:

« آب فرات » یادآور تشنگی امام (ع) و اهل بیت او و وفای عباس( ع) است و « تربت » سیدالشهدا ، خاک آمیخته به خون « ثارالله »،این دو  فرهنگ عاشورا و حب اهل بیت را با خود دارند؛ یعنی « شهادت » و « عطش » مهم ترین جلوه های  عاشورا .

پاسخ تفصیلی:

از سنتهای مؤکد شیعی ، برداشتن کام نوزاد هنگام تولد ، با تربت سیدالشهدا و آب فرات است ( اندکی از تربت به کام نوزاد مالیدن، یا آب فرات در دهان او چکاندن). بی شک مقصود این نیست که برداشتن کام کودک با آب فرات باعث بی اثر شدن دیگر عوامل خواهد شد. (اثبات شئ، نفی ما ادا، نمی کند) این کار ، پیوند دادن نوزادان از همان بدو تولد با محبت امام حسین (ع) و عاشوراست ، هم نشان عشق والدین به ایجاد این رابطه است ، هم تاثیرطبیعی این « آب و خاک » در سرشت و طینت و خلق و خوی فرزندان . زیرا خداوند که در تربت سیدالشهدا « شفا » قرار داده است ، اثر ایجاد محبت و امنیت هم در این تربت و نیز آن آب نهاده است.

پس ، این یک سنت تاثیرگذار دینی برای ایجاد محبت است. والدین با انتقال این محبت در واقع سعادت ابدی را به کودک خود هدیه می دهند؛ امام علی (ع) فرمودند:«مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ وقاتَلَ مَعَنا أعدَاءَنا بِيَدِهِ فَهُوَ مَعَنا فِي الجَنَّةِ في دَرَجَتِنا. ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ ولَم يُقاتِل مَعَنا أعداءَنا فَهُوَ أسفَلُ مِن ذلِكَ بِدَرَجَتَينِ ، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ولَم يُعِنّا بِلِسانِهِ ولا بِيَدِهِ فَهُوَ فِي الجَنَّةِ. – هر كه در دل ما را دوست بدارد و با زبانش ياريمان رساند و در كنار ما عملاً با دشمنانمان بجنگد، در بهشت با ما همدرجه خواهد بود و هر كه در دل ما را دوست بدارد و با زبانش ياريمان رساند، ولى در كنار ما با دشمنانمان نجنگد، دو درجه پايين تر از آن قرار خواهد گرفت و هر كه در دل ما را دوست بدارد، اما با زبان و دست خود ياريمان نرساند، او نيز در بهشت خواهد بود. »( تحف العقول/ 118 ،ثواب الأعمال ،ج 2،ص 208)

معلوم است که عشق به اهل بیت علیهم السلام همان عشق به خداوند است؛ زیرا دوست داشتن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله مهر ورزیدن به ارزش های والای الهی می باشد.

«یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ-یا اباعبداللّه من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت»

براین اساس تقرب به خداوند و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت با عشق و دوستی آل پیامبر صلی الله علیه و آله عجین شده است.

 هر که خواهد همنشینی با خدا         او نشیند در کنار اولیاء

از آثار اظهار عشق و داشتن عواطف پاک نسبت به معصومین علیهم السلام، ثبات قدم در راه دین و دینداری و پایداری در برابر گناه و فساد در اجتماع مسلمین است؛ از این رو در قرآن کریم می خوانیم: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی – بگو: من بر انجام امر رسالت، از شما مزدی نمی خواهم مگر دوستی و محبت درباره نزدیکانم.» (شوری / 23)

 سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی       عشق محمد بس است و آل محمد

در زیارت امین الله نیز آمده است:« اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي .. مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ-خداوندا! دل و جان مرا شیفته اولیای برگزیده ات قرار ده و مرا در زمین و آسمانت محبوب گردان.» (وسائل الشیعه، ج 14، ص 395)  

مردم پیوسته از چهره های محبوبشان الگو و سرمشق می گیرند. ایمان عاطفی به رهبری حتی در اطاعت سیاسی و اجتماعی هم تاثیر می گذارد و روشن است که میان «شناخت »، «عشق حقیقی » و «پیروی » رابطه ای مستحکم وجود دارد. هر کس براساس معرفت خویش به محبوب ارادت می ورزد؛ لیکن از آثار و خواص تکوینی پدیده ها نباید غافل بود. امام صادق علیه السلام درباره زمینه های عشق به اهل بیت علیهم السلام فرمودند: «من گمان نمی کنم کام نوزادی را با آب فرات برداشته باشند ولی او عاشق ما اهل بیت نباشد.»( الكافى، ج 6، ص 388)

در برنامه تربیتی فرزند، راه های مختلفی برای زمینه سازی دوستی اهل بیت علیهم السلام  وجود دارد: همچون نامگذاری کودک با نام های اهل بیت علیهم السلام، بردن به زیارت ومجالس آن بزرگواران، دقت در غذای کودکان، ذکر فضائل و آشنایی فرزندان با مقام اهل بیت علیهم السلام، ارتباط دادن خاطرات خوش زندگی با خاندان رسالت صلی الله علیه و آله و سایر مواردی که می توانیم به وسیله آن ها خود و فرزندانمان را در مسیر ارادتمندان آل پیامبر و شیفتگان حضرات معصومین علیهم السلام  قرار دهیم.توجه به این نکته ضروری است که باید از ابراز محبت در نزد افراد نامحرم پرهیز نمود.

 امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: «ما را در پیش دشمنانمان مدح نکنید و در نزد نااهلان به ما اظهار علاقه ننمایید، زیرا آنان این عشق مقدس شما را برنمی تابند و موجب تحقیر و اذیت شما می شوند.» (خصال، ج 2، ص 628)

اما چنانچه بخواهیم بدانیم آیا موفق به تربیت خود و فرزندانمان شده ایم نشانه  هایی دارد؛ از جمله اینکه در کلام حضرت امیر (ع) آمده است: «مَن أحَبَّنا فَليَعمَل بَعَمَلِنا ، وَليَستَعِن بِالوَرَعِ ، فَإِنَّهُ أفضَلُ مايُستعانُ بِهِ في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ-هر كه ما را دوست دارد، بايد به كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد ؛ چرا كه آن، بهترين مددكار در امر دنيا و آخرت است.» (بحارالانوار، ج 1، ص 92)

دل جایگاه عشق تو باشد نه غیرتو       این خانه خداست به شیطان نمی دهم

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هر کس می خواهد بداند که آیا عاشق حقیقی اهل بیت علیهم السلام است یا نه، به قلب خویش رجوع نماید، اگر در دلش محبت دوستان ما هست پس او دشمن ما نیست; دوست ماست، ولی اگر یکی از دوستان ما را در دلش دشمن می دارد، او دوستدار حقیقی ما نیست.» (بحارالانوار، ج 27، ص 53)

روزی شخصی به حضور حضرت آمد و عرضه داشت: « یا امیرالمؤمنین! من تو را دوست می دارم و به فلانی هم علاقمندم. و در آن حال نام یکی از دشمنان آن حضرت را برد. حضرت به او فرمود: «یا کور باش یا بینا.» (مستطرفات السرائر، ص 639)

در زیارت جامعه کبیره می گوئیم: «فمعکم معکم لا مع عدوکم … – (ای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله!)من با شما هستم، با شما هستم، نه با دشمن شما … .» (من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 613)

ولایت اهل بیت و دلباختگی به این خاندان بدون آمادگی برای رنج و محنت ها و با گریختن از انواع محرومیت ها امکان پذیر نخواهد بود، . مولا علی علیه السلام می فرماید: « مَنْ تَوَلَّانَا فَلْیَلْبَسْ لِلْمِحَنِ إِهَاباً– هر کس ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست دارد، باید برای محنت ها پوستی دیگر بپوشد.» (غررالحکم با ترجمه آقا جمال، ش 9038)  یعنی باید  برای تحمل انواع بلاها و مشکلات  آمادگی داشته باشد .و گرنه در هنگام راحتی و آسایش هر کسی می تواند ادعای دوستی اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد. آری راه عشق، راهی بس دشوار و رنج آور و بلاخیز است.

نازپرورده تنعم نبرد راه بدوست       عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

در عوض آثار و برکات عشق به اهل بیت علیهم السلام بی شمار است؛ از جمله آنها:

حشر با اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت: علی علیه السلام فرمود: « مَن أحَبَّنا كانَ مَعنا يَومَ القِيامَةِ، و لَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ– هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد.» (امالی صدوق، ص 209، مجلس 37)

بالاترین درجات بهشت: آن بزرگوار فرمود: « إنَّ أهْلَ الْجَنَّةِ يَنْظُرُونَ اِلى مَنازِلَ شيعَتِنا كَما يَنْظُرُ الاْءنْسانُ اِلَى الْكَواكِبِ– اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می کنند همانطوری که انسان به ستارگان می نگرد.» (بحارالانوار، ج 8، ص 148)

وصول به زیباترین نیکی ها: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا، و أسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا-زیباترین نیکی ها دوستی و زشت ترین بدی ها مخالفت و دشمنی با ما است.» (غررالحکم با ترجمه آقا جمال، ج 2، ص 480)

رسیدن به مقام شهید: حضرت علی علیه السلام فرمود: « وَ الْمَیِّتُ مِنْ شیعتنا صّدیقٌ شهیدٌ؛ صَدَّقَ بِاَمْرِنا وَ اَحَبَّ فینا وَ اَبْغَضَ فینا یُریدُ بِذلِکَ اللهَ عّزَّوَجَلَّ-میت شیعه ما صدیق و شهید است چون که امر ما را تصدیق نموده و به خاطر ما دوستی و دشمنی نموده است و از این کار خود، خدای عز و جل را اراده کرده است.» (تاویل الآیات الظاهرة، ص 642)

چشم روشنی در هنگام مرگ: روزی حارث همدانی به حضور علی علیه السلام آمد. امام علیه السلام از علت آمدن او جویا شد. او گفت: عشق و علاقه به شما مرا به اینجا کشانیده است. حضرت در تایید سخن او فرمود: «به خدا همین طور است. هیچ انگیزه ای جز محبت ما تو را به اینجا نیاورده است.» آن گاه علی علیه السلام به عنوان تشکر از اظهار علاقه این دوست صمیمی خویش، به او فرمود: «بدان که هیچ بنده ای از دوستان ما نمی میرد مگر اینکه در هنگام مردن، مرا آن طوری که دوست دارد می بیند و همچنین از دشمنان و مخالفین ما هم کسی نمی میرد تا اینکه در هنگام مرگ، در حالی که دلش نمی خواهد، مرا می بیند و شرمنده می شود.» (اعلام الدین دیلمی، ص 448)

ای که گفتی فمن یمت یرنی         جان فدای کلام دل جویت

کاش روزی هزار مرتبه من          مردمی تا بدیدمی رویت

دادرسی در سخت ترین لحظات: علی علیه السلام در حدیث دیگر به حارث فرمود: «لینفعک حبنا عند ثلاث: عند نزول ملک الموت و عند مسالتک فی قبرک و عند موقفک بین یدی الله – [ ای حارث!] دوستی و محبت ما اهل بیت در سه جای مهم و سرنوشت ساز برای تو سود خواهد داد: هنگام نازل شدن فرشته مرگ و موقعی که در قبر مورد سؤال و بازخواست قرار می گیری و زمانی که در روز قیامت در مقابل پروردگار ایستاده باشی.» (اعلام الدین دیلمی، ص 461)

 قبولی کارهای نیک: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، اما اگر کسی محبت ما اهل بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت بپرازد.» (بصائر الدرجات، ص 364)

و در کلام دیگری فرمود: «ای قنبر! به خدا قسم کسی که در دل یقین به ولایت ما خانواده داشته باشد برای او از عبادت هزار سال بهتر است، اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند خداوند عبادت او را نخواهد پذیرفت تا اینکه ولایت ما اهل بیت را قبول داشته باشد.»

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش            پیوسته در حمایت لطف اله باش…

آن را که دوستی علی نیست کافر است            گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش

امروز زنده ام به ولای تو یا علی                  فردا به روح پاک امامان گواه باش

هر کسی نمی تواند دوستدار اهل بیت باشد

وجود موانعی می تواند انسان را از دوستی اهل بیت علیهم السلام، محروم کند و استعداد درک حلاوت و لذت این عشق مقدس و هدیه آسمانی را کور کند:  تولد از حرام: امام علی علیه السلام در ضمن سخنانی به نوف بکالی فرمود: « کَذَبَ مَن زَعَمَ اَنَّه وُلِدَ مِن حَلالٍ و هُو یبْغضنی و یبْغَضُ الأَئمَّةَ مِن وُلد– ای نوف! دروغ می گوید کسی که خودش را حلال زاده می پندارد اما من و پیشوایان بعد از من را که از نسل من هستند، دشمن خود می داند.» (امالی صدوق، ص 209)

 چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: « مَن وَجَدَ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ فَليُكثِرِ الدُّعاءَ لاُمِّهِ ، فَإِنَّها لَم تَخُن أباهُ-هر کس در دل خویش لذت دوستی ما اهل بیت علیهم السلام را احساس کند، به مادرش زیاد دعا کند، چرا که به پدرش خیانت نکرده است.» (بحار الانوار، ج 27، ص 147)

صفات زشت و غیر اخلاقی: روزی مردی به علی علیه السلام عرض کرد: خداوند مرا فدای شما گرداند، من به شما خانواده خیلی علاقه دارم و آن حضرت را بسیار ستود، حضرت به او فرمود: «دروغ می گویی، مارا چند دسته دوست ندارند; انسان های بی غیرت و ناموس فروش، مردانی که حالات زنانه از خود بروز می دهند، متولدین از حرام و کسانی که مادرشان در ایام عادت به آن ها باردار شده است.» راوی حدیث می گوید: مدتی گذشت تا اینکه جنگ صفین پیش آمد، همان مرد به همراه لشکریان معاویه در جنگ صفین به هلاکت رسید از طرفی مومنی که اصرار بر گناه ندارد با محبت از گناه خویش پاک می شود؛ در ذیل روایت اصبغ نباته، این حقیقت را واضح تر می نماید. او

می گوید: در مسجد کوفه و در محضر امیرمؤمنان علی علیه السلام بودم که غلام سیاهی را به اتهام سرقت به محضر آن حضرت آوردند. بعد از سه بار اقرار وی به دزدی و اثبات آن در نزد علی علیه السلام، امام دستور داد تا دست راست او را قطع کنند. آن غلام با دست چپ، دست بریده خویش را در حالی که خون از آن می ریخت، برداشته و از محضر امام بیرون رفت. در این موقع یکی از خوارج و دشمنان حضرت به نام «ابن کوا» خواست از فرصت استفاده کند و آن غلام را که از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود به بدگویی بر علیه امام علی علیه السلام تحریک نماید، لذا به او گفت: «ای غلام دست تو را چه کسی قطع کرد؟! او در جواب ابن کوا چنین گفت:

«قطع یمینی امام التقی، و ابن عم المصطفی شقیق النبی المجتبی، لیث الثری، غیث الوری، حتف العدی و مفتاح الندی و مصباح الدجی. قطع یمینی امام بدری احدی مکی مدنی ابطحی هاشمی قرشی– دست راستم را کسی برید که پیشوای متقیان و پسر عمو، برادر پیامبر صلی الله علیه و آله، شیر روی زمین، باران بیابان ها، کوبنده دشمنان و چراغ فروزان در تاریکی هاست. دست راستم را پیشوایی قطع کرد که قهرمان نبردهای بدر و احد بود. او سرور مکه و مدینه و ابطح است و از دودمان هاشم و قریش است. » بعد از این مدح و ثنای زیبا، بلیغ و طولانی، راه خودش را گرفت و رفت. ابن کوا با شگفتی تمام خود را به محضر علی علیه السلام رسانده و گفت: یا اباالحسنین! تو دست آن غلام سیاه را قطع کردی و او در کوچه و بازار با زیباترین عبارات و بهترین کلمات تو را مدح و ثنا می گوید. امام دستور داد غلام را حاضر کنند. سپس از او پرسید: «ای غلام! من دست تو را بریدم و تو مرا مدح و ثنا می گویی؟!» او پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! تو دست مرا به حکم خداوند و رسول او بریدی و به حق بریده ای و به واجب خدا و رسول عمل کرده ای! چگونه تو را نستایم؟ امیرمؤمنان علیه السلام دست بریده او را گرفته و با عبای خود پوشانید و دو رکعت نماز خوانده و دعا کرد و بعد آن را بر جای خود قرار داد. آنگاه عبا را برداشت، دست غلام را به اذن الهی سالم یافتند. آنگاه به عبدالله بن کوا روی کرده و فرمود: «یاابن الکوا، ان لنا محبین لو قطعنا الواحد منهم اربا اربا ما ازدادوا الا حبا و لنا مبغضین لو العقناهم العسل ما ازدادوا الا بغضا– ای ابن کوا! ما دوستانی داریم که اگر ایشان را قطعه قطعه کنیم جز بر دوستی و محبت آنان نسبت به ما نیفزاید و دشمنانی

داریم که اگر عسل خالص در گلوی آن ها بریزیم جز بر دشمنی  ایشان  نسبت به ما نخواهد افزود.» (التحصین ابن طاووس، ص 613)

شهادت قاسم بن الحسن (ع)

داریم که اگر عسل خالص در گلوی آن ها بریزیم جز بر دشمنی  ایشان  نسبت به ما نخواهد افزود.» (التحصین ابن طاووس، ص 613)

نوجوان ساله ،کسی که وقتی میخواد بره میدان جنگ ، زره به تنش نمی شد عاقبت کفن تنش کردن،حالا قاسم داره میره سمت میدان،همچین که وارد شد شروع کرد رجز خواندن، اِن تَنکُرونی فانا ابن الحسن،نمیشناسید؟بشناسید .من پسر حسنم .کدام حسن ؟،”سبطُ النَّبیِّ المصطفی المُؤتمن…من نوه ی علی ام،من نوه ی فاطمه ام،من پسر حسن  بن علی ام، خیلی هارو به درک واصل کرد… یه وقت دیدن صدای اهل حرم بلند شد، قاسم رو دوره کردن،همین که افتاد صدا زد: عموجان، عمو استخوان هام شکست،انقدر زیر دست و پا موند زیر سم های اسب ها… امام حسین با عجله اومد بالا سر قاسم، بچه رو بغل گرفت، قاسم وقتی که می خواست بره میدان سوار بر اسب شد پاهاش به رکاب نمیرسید، اما موقع برگشتن پاهاش رو زمین کشیده می شد، شیخ جعفر شوشتری میگه:  دوتا علت داشت، یا آنقدر داغ سنگین بود امام حسین با قد خمیده برگشت سمت خیمه، یا آنقدر بدن زیر سم اسب ها…

تا نیزه ای غریب عنان مرا گرفت               پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت

می رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!        سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت

گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است        بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت

من سینه ام دُکان محبّت فروشی است          آهن فروش از چه دُکان مرا گرفت

دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت       سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت

السلام علیکم یا اهل بیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه ششم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را      مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را

پروانه به هم ریخته گهوارۀ خود را         تا باز کند از پر قنداق، پرش را

مروان بن حكم در جنگ جمل اسير شد. امام حسن و امام حسين (ع)، نزد اميرالمؤمنين شفاعتش كردند و على (ع) از بند اسارت آزادش نمود. به پدر گفتند: يا اميرالمؤمنين، مروان با تو بيعت مى كند. على (ع) در پاسخ دو فرزندش فرمود: « أَ وَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ، إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِكَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ. أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أَحْمَرَ..- مگر بعد از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازى نيست. دست او دست يهودى را است. اگر دست بيعت به من دهد، غدر كند و در نهان بيعت خويش بشكند. بدانيد كه او در آينده به امارت خواهد رسيد، ولى مدت امارتش به همان كوتاهى است كه سگى با زبان بينى خود را بليسد. او پدر چهار فرمانرواست. زودا، كه امت اسلامى از او و فرزندانش روزى خونين را بينند(روزگار مردم را سیاه خواهند کرد).» ( خطبه 73 نهج البلاغه)

موضوع تدبر:

در این فرمایش مولای متقیان چه نکات درس آموزی مشاهده می  شود؟ مقصود آن حضرت از این پیشگویی چه بوده است؟

پاسخ اجمالی:

مردم شناسی و آینده نگری از ضرورت های حفظ ایمان و باقی ماندن در جبهه حق است، امام پیشاپیش ازآزمایش بزرگ الهی و از نقش کسانی خبر می دهد که انحرافات بسیار عظیمی را در جهان اسلام سبب می شوند؛ همانگونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواب نگران  کننده ای دید و برایش سخت و گران بود؛ خواب دید کسانی مانند میمون  از منبر او بالا می  روند و پایین می آیند و مردم را به عقب (یعنی دوران جاهلیت) برمی  گردانند. حضرت از این مسئله بسیار غمگین شد آنچنان که بعد از آن، کمتر می خندید. در پی آن خوابِ عجیب، آیه ای نازل شد و نکات عجیب تر و مهم تری را بیان کرد: «وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّویَا الَّتِی أَرَیْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا كَبِیرًا-به یاد آور زمانی را که به تو گفتیم پروردگارت احاطه   کامل به مردم دارد و ما آن رویایی را که به تو نشان دادیم همچنین شجره ای که در قرآن لعن شده، جز به منظور آزمایش مردم قرار ندادیم. و ما آن  ها را تخویف (و انذار) می کنیم اما هر چه می کنیم جز بیشتر شدن طغیانشان نتیجه نمی دهد؛ آن هم چه طغیان بزرگی! »(اسراء/ 60)

 پیامبر از جبرئیل پرسید: آیا ایشان در زمان من هستند (و چنین می کنند)؟ گفت: نه ولی آسیای اسلام از ابتدای هجرتت به گردش می آید و تا ده سال می چرخد؛ سپس سال سی و پنجم از هجرت تو، به گردش در می آید و تا پنج سال می گردد. آن  گاه به ناچار آسیای ضلالت بر محور خود قائم خواهد شد و پس از آن پادشاهی فراعنه است.

خوی بد بر طبيعتي كه نشست                      نرود تا به وقت مرگ از دست

عاقبت گرگ زاده گرگ شود                        گرچه با آدمی بزرگ شود

يكی بچه گرگ می پروريد                          چو پرورده شد خواجه را بردريد

پاسخ تفصیلی:

توضیح بیشتر این است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: « … خدای عز و جل پیامبرش را آگاه فرمود که بنی امیه قدرت و حکومت این امت را به دست می گیرند … تا وقتی که خدای بزرگ به نابودی حکومتشان حکم کند؛ و بنی امیه در این مدت عداوت و کینه   ما اهل بیت را شعار خود می نمایند؛ خداوند از آن چه در مدت حکومت بنی امیه بر اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله) و دوستان و شیعیان ایشان می  رسد به رسولش خبر داده، درباره بنی امیه وحی نازل فرمود: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ*جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ-آیا به كسانى كه [شكر] نعمت خدا را به كفر تبدیل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت درآوردند ننگریستى؟[در آن سراى هلاكت كه‏] جهنم است [و] در آن وارد مى‏ شوند، و چه بد قرارگاهى است.» (ابراهیم/ 28-29)

 شجره ملعونه در قرآن

« وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً)وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ– و خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند گروهی را که اسبها را برای جنگ با حضرتت زین و لگام کردند و برای جنگ با تو مهیا گشتند»

چون که آدم را نکرد از جان سجود       سر کشید از امر و فرمان ودود

مر ورا حق کرد لعنت زین سبب         تا که گشت او سرنگون از قهر رب

نسبت افراد به آل زیاد و آل مروان و … از نظر قرآن یک نسبت ظاهری نیست بلکه معنوی و روحی است که گذشتگان و آیندگان را تا روز قیامت شامل می شود؛ خداوند به حضرت نوح وعده می دهد که اهل و خانواده او را از عذاب نجات خواهد داد و وقتی عذاب فرا می رسد فرزند او غرق می گردد. حضرت نوح به خداوند عرض می کند: «انّ ابنی من أهلی– فرزند از اهل من است» و خداوند فرمود: « قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ   إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ   فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ   إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ -خدا خطاب کرد که ای نوح، فرزند تو هرگز با تو اهلیت ندارد، زیرا او را عمل بسیار ناشایسته است، پس تو از من تقاضای امری که هیچ از حال آن آگه نیستی مکن، من تو را پند می دهم که از مردم جاهل مباش. »(هود/۴۶)

در آیه دیگر از زبان حضرت ابراهیم(ع) به عنوان یک اصل کلی می فرماید: « فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي – هر کس مرا پیروی کند از من است»( ابراهیم/ 36)

و باز به عنوان یک اصل کلی، حق تعالی می فرماید: « وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ -هر کس اهل کتاب را دوست بدارد و ولایت آنان را بپذیرد، به درستی که از آنان است.» (مائده/۵۱)

بنی امیه همه کسانی هستند که پیرو راه معاویه و یزید هستند و بر آن راضی بوده و بر تداوم آن راه اصرار دارند و هر کس محب اهل بیت و خدا و ایمان و عمل صالح بوده از بنی امیه نیست و از بنی هاشم است هرچند فرزند بلافصل معاویه یا یزید باشد.(به همین ترتیب شیفتگان طاغوت و طرفداران آنها در هر عصر و زمانه ای) بنابر نقل شیخ طوسی زیارت عاشورا را خداوند به جبرئیل(ع) و او به رسول خدا(ص) و آن حضرت به امامان تعلیم داده و آنان به شیعیان خود یاد داده اند و خداوند وقتی قومی را به تمامی لعن می کند، با لعن خود خبر می دهد که از این قوم مؤمنی بر نخواهد خاست. بنابراین لعن یک قوم از جانب خدا و اولیای الهی دلالت دارد که آن قوم همگی ـ گذشتگان و آیندگان آنان ـ گمراه و ظالم اند و این لعن بدین جهت به همه آنان تعلق گرفته است. در عین حال اگر از آن قوم مؤمنی هم برخیزد با ایمان آوردن، نسبتش با آنان قطع می شود و دیگر از آن قوم حساب نمی شود تا بخواهد لعنت آن قوم شامل او هم بگردد.

هر كه او بنهاد ناخوش بدعتی            سوی او نفرين رود هر ساعتی

آل زیاد کیست؟ سر سلسله   آل زیاد «زیاد بن ابیه» بود.   زیاد در خلافت خلفا و علی ع امارت و سلطنت داشت. ( مخالف خلفا و موافق علی ع بود ) وی گرچه با حضرت علی (علیه السّلام) بیعت نمود و از طرف ایشان به استانداری فارس در ایران منصوب شد؛ ولی پس از شهادت آن حضرت، به معاویه پیوست و برای امام حسن (علیه السّلام) مشکلاتی را ایجاد کرد. زیاد بن ابیه، از سرداران و حکمرانان اموی بود؛ که در سرکوب شورش ها در مناطق اسلامی، به قساوت و بی رحمی شهرت داشته است.

در نسب زیاد بن ابیه نیز اختلاف است و مشخص نیست پدر او کیست. از این رو، وی را ابن ابیه (یعنی پسرِ پدرش) خوانده اند. گفته شده ابوسفیان، زیاد را حاصل زنای خود با زنی به نام  سمیه،می دانست و بدین رو، معاویه، زیاد را برادر خویش می خواند.ومى کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. اما اقبال و استقبال از سوى عموم آشنایان با تاریخ خانوادگى زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه مى نامیدند.

زیاد و پسرش جنایات فراوانی را در مقابله با اهل بیت رسول الله (علیه السّلام) و شیعیان بخصوص امام حسن ع و امام حسین ع مرتکب شدند. آل زیاد فرزندان “زیاد بن ابیه” یا “زیاد بن سمیه ” یا ” زیادبن ابی سفیان “هستند .

ابن مرجانه کیست؟ ابن مرجانه همان عبیداللّه بن زیاد است که در زمان حادثه عاشورا والى کوفه بود و شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وى انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» مى گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزى زناکار و مجوسى به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسراى اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.

عبیداللّه از سرداران مشهور اموى بود که در سال ۵۴ هجرى از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال ۵۶ از آنجا عزل و به حکمرانى بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.( سفینة البحار، ج ۱، ص ۵۸۰) ابن زیاد پس از مرگ یزید، ادعاى خلافت کرد و اهل بصره و کوفه را به بیعت فراخواند ولى کوفیان او و یارانش را از شهر بیرون کردند و در صدد انتقام گرفتن از خون شهداى کربلا برآمدند. وى که به شام گریخته بود، براى خاموش ساختن انقلاب توابین به جنگ آن ها شتافت. او سرانجام در یکى از درگیرى ها با سپاه مختار، در سال ۶۷ به هلاکت رسید.

عبیداللّه بن زیاد فرد شناخته شده اى بود که ظلم و ستم بى حد او نسبت به شیعیان على بن ابى طالب او را مشهور ساخته بود ولى در این زیارت و در خطابه هاى اهل بیت و اسراى کربلا، ابن زیاد به مردم بیشتر معرفى شده و با معرفى مادر وى، اوج خباثت، ناپاکى و رذالت او به شنوندگان منتقل شده است. مرجانه مادر عبیداللّه بن زیاد از زنان بدکار مشهور و معروف بود و معرفى ابن زیاد در این زیارت و در خطابه هاى دیگر به ابن مرجانه یادآورى خباثت اصل و طینت و ریشه اوست.

در بین  فرزندان زیاد شخصیت مثبتی نبوده و تمامی آنان به کارهای پدرشان و برادرشان عبیدالله بن زیاد راضی بوده اند. و تکرار دوباره آن با واو عطف تفسیرى معمول است. (معارف و معاریف، ج ۴، ص ۱۵۳۰)

آل مروان کیست؟ سر سلسله آل مروان ، مروان بن حکم است .او در سال یکم هجری در مکه به دنیا آمد و در سوم رمضان سال ۶۵ هجری در شام در ۶۳ یا ۶۴ سالگی مرد. همسر مروان – مادر خالد بن ولید – در بستر خواب، وی را خفه کرد و روانه دوزخ ساخت، زیرا وی وعده داده بود که پس از مروان، خالد خلیفه باشد لیکن مروان آن را نادیده گرفت و دیگری را بر آن سمت منصوب کرد. حضرت علی علیه السلام در مورد مروان فرمود: … او عاشق امارت و قدرت است و دارای چهار فرزند خواهد بود که روزگار مردم را سیاه خواهند کرد.(نهج البلاغه، خطبه ۷۳)

پیش بینی امیر المؤمنین علی علیه السلام به حقیقت پیوست و هر چهار فرزند مروان افرادی پست و خونخوار و عیاش بودند و دودمان دیگر وی هم که بر مسند خلافت نشستند روزگار مردم را سیاه کردند.( دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۳، ص ۶۴۰)

در حدیث دیگری از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است که ایشان خطاب به مروان فرمودند:… خداوند بزرگ افراد دودمان شما را تا روز قیامت از زبان پیامبرش لعنت کرده است.( الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۴)

پدر مروان فردی بود که به جاسوسی از احوال پیامبر صلی الله علیه و آله می پرداخت و پشت سر حضرت حرکت می کرد و ایشان را مسخره می نمود لذا پیامبر او را نفرین کرد و بدین جهت تا آخر عمر به اختلال فکری و سفاهت مبتلا بود. مادر مروان هم زنی به نام زرقاء بود که از زنان معروف بد کاره و دارای پرچم و علامت بود.( زنان دارای پرچم در جاهلیت زنانی بودند که در کوچه و بازار می ایستادند و مردان را به زنا دعوت و ترغیب می کردند و خانه آنان دارای علامتی خاص برای این امر بود. (الکامل، ج ۴، ص ۱۹۳؛ تتمه المنتهی، ص ۷۸)

مروان و پدرش به زبان رسول خدا مورد لعنت قرار گرفتند و به حکم و دستور رسول خدا از مدینه تبعید شدند و حق ورود به مدینه را نداشتند. با آن که عثمان برای رفع تبعید، چند بار نزد پیامبر اکرم از آنان شفاعت کرد، ولی مورد قبول حضرتش واقع نشد. در زمان خلافت ابوبکر نیز عثمان به شفاعت آنان پرداخت ولی ابوبکر گفت: من تبعیدی و رانده  شده رسول خدا را به مدینه راه نمی دهم.

در زمان خلافت عمر باز هم عثمان برای بازگشت آنان به مدینه اقدام کرد ولی عمر هم گفت: من تبعیدی و رانده شده رسول خدا را به مدینه راه نمی دهم. تا اینکه عثمان خود به خلافت رسید و وسیله بازگشت مروان و پدرش حکم بن ابی العاص را به مدینه مهیا کرد. مروان از خاصان و دبیران عثمان شد و به دامادی عثمان نائل آمد. وقتی عثمان به قتل رسید، همراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید و در جنگ جمل، مغلوب و دستگیر شد. امیرالمؤمنین با شفاعت امام حسن علیه السلام او را عفو فرمود ولی بیعت او را نپذیرفت و فرمود: او را رها کنید. او در جنگ صفین در کنار معاویه جنگید. معاویه در سال ۴۲ هجری او را حاکم مدینه قرار داد. مروان در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت داشت و در سال ۶۴ پس از کناره گیری معاویه بن یزید از خلافت، ادعای خلافت کرد. مردم هم با او بیعت نمودند. چهار فرزند مروان که به فرمانروایی رسیدند عبارتند از: عبدالملک مروان که حاکم مطلق العنان امت اسلامی بود، عبدالعزیز که حاکم مصر شد، بشر بن مروان که حاکم عراق شد و محمد بن مروان که حاکم الجزیره شد که همگی خونخوار و ظالم بودند. او و فرزندانش از عاملین اصلی شهادت امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام محمد باقر علیهم السلام بودند.( مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۹)

تهاجم شجره ملعونه در عصر جدید:

امریکا و اسرائیل و همه طاغوت ها در عصر جدید ترجیح می دهند با روش تهاجم فرهنگی در كشورهای اسلامی عمل کنند که معمولا به دو شیوه ‏پیش می روند:

 ۱-ترویج افكار و اندیشه ‏های غیراسلامی و حتی ضداسلامی، تبلیغ افكار التقاطی، تقدس زدایی و توهین به مقدسات، سست نمودن پایه‏ های اعتقادی جوانان نسبت به برخی از اصول و آرمان‏ها.

 2 ـ تجددگرایی، علم ‏زدگی و عقل‏گرایی افراطی، تلاش در راه تطهیر غرب و غرب‏گرایی، بی‏ اعتبار نشان دادن علوم و معارف اسلامی به بهانه‏   عدم تطابق با دانش‏های نوین بشری، طرح جدایی دین از سیاست، ترویج بی‏ حجابی و بدحجابی و پوشش‏های مستهجن و خلاف شؤون اسلامی، رواج مدهای غربی و بی‏بند و باری، تهیه و پخش فیلم‏های شدیدا ضد اخلاقی  ، نوارهای كاست مبتذل از خوانندگان فاسد و توزیع عكس‏های مبتذل در سطح گسترده، تولید و پخش مشروبات الكلی و مواد مخدر در سطح جامعه، چاپ و نشر كتب و مجلات ضداخلاقی، جنایی، عشقی و رمان‏های مبتذل، تشكیل مجالس لهو و لعب و…، که مشتی از خروارها توطئه‏   دشمن است.

ابزار تهاجم فرهنگی تنها محدود به موارد فوق نیست، بلكه تمام محصولات فرهنگی  مكتوب، شفاهی، عمومی و تصویری نیز از ابزارهای دیگر این تهاجم هستند. در مقابل، ترویج فرهنگ عاشورایی و الگو گرفتن از قيام امام حسين (ع) و معرفی دانش و معرفت و تعهد و شخصیت پروریده های مکتب او، افرادی مانند امام خمینی (ره)، رهبر حکیم و فرزانه انقلاب و یاران آنها از قبیل شهید قاسم سلیمانی، بهترین راهکار برای مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن است

اگر جز به حق می رود جاده ات                   بر آتش فشانند سجاده ات

گلوی علی اصغر

امام (ع) قنداقه علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود: «ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید بر این طفل ترحم نمایید…»

اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود؛ زیرا به جای آن که فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنی اسد (که گفته شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام (ع) به خون رنگین شد… سر کوچک و گردن ظریف طفل شیرخواره   از بدن جدا شده بود

آتش عشق تو در من شعله ور بود ای پدر          پیش تیر عشق تو، قلبم سپر بود ای پدر

شد گلویم روی دستت ذبح، می دانی چرا؟           پیش تیر عشق تو، قلبم سپر بود ای پدر

امام (ع) دستان خود را از خون علی اصغر پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله– تحمل این مصیبت بر من آسان است چرا که خدای آن را می بیند»… در همین حال، «حصین بن تمیم» تیر دیگری افکند که بر لبان مبارک امام (ع) نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام روی به آسمان کرد و اینگونه نیایش نمود: «خدایا! سوی تو شکایت می کنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خویشانم می کنند»…

آنگاه از سپاه دشمن دور شد؛ با شمشیرش قبر کوچکی کند؛ بدن علی اصغر را به خون او آغشته نمود؛ بر او نماز گزارد و جنازه کوچک را دفن کرد… به روایت منابع تاریخی، شهادت علی اصغر (ع) از سخت ترین و جانگدازترین مصیبت ها در نزد ائمه بوده است. «عقبة بن بشیر اسدی» می گوید امام باقر (ع) به من فرمود: «ما از شما بنی اسد خونی طلب داریم!» و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند. همچنین آورده اند که پس از قیام «مختار بن ابی عبیده ثقفی» هنگامی که خبر انتقام از قاتلان کربلا را به امام سجاد (ع) رساندند آن حضرت سوال کرد: «بر سر حرمله چه آمد؟» این نمونه ها، نشان دهنده آن است که این داغ چگونه بر دل اهل بیت (ع) مانده است…و این داغ بر دل ما نیز هست و بر دل انسانیت نیز؛ تا زمانی که مهدی آل محمد (عج) قیام کند و انتقام از ظالمان بستاند…

اصغر که به چهره ز عطش رنگ نداشت         یارای سخن با من دلتنگ نداشت

یا رب! تو گواه باش، شش ماهه من              شد کشته ظلم و با کسی جنگ نداشت

الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

السلام علیکم یا اهل بیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه هفتم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

از زیر بال وپر سرت بیرون گرفتی           باران تیر آمد وضو در خون گرفتی

نـور مـحـمـد بـین صحرا مـنجلی شد          درجای به جای کربلا پر از علی شد

امام حسین (علیه السلام) در خطبه روز عاشورا فرمود: « … فَاَکُونُ اَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ الْاَرْضُ عَنْهُ فَاَخْرُجَ خَرَجَةٌ یُوَافِقُ ذَلِکَ خَرَجَةَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قِیَامَ قَائِمَنَا – پس به خدا سوگند! اگر ما را بکُشند، یقیناً در پیشگاه پیامبرمان وارد می  شویم و تا زمانی که خواست خدا باشد، در آن عالم می  مانیم. سپس من اوّلین کسی خواهم بود که زمین برایش شکافته می  شود و همزمان با قیام قائم ما و رجعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و زندگی مجدّد رسول الله (صلی الله علیه و آله) رجعت خواهم کرد پس امیر مؤمنان (علیه السلام) شمشیر پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به دست من داده، مرا به مشرق و مغرب زمین مأموریت می  دهد. به هیچ دشمنی نمی  رسم، جز آن که خونش را می  ریزم و به هیچ بتی نمی  رسم، جز آن که آن را می  سوزانم.» ( بحار الانوار، ج45، ص9)

موضوع تدبر:

آیا ما که در کربلا نبوده ایم و عمرى خطاب به مولايمان«يا ليتنا كنا معكم…» گفته و بر غربت و تنهايى و مظلوميت  او گريسته ایم، از کجا بدانیم از صمیم  قلب آرزومندِ بودن در رکاب امام زمانمان، منتقم حقیقی، قائم آل محمد(عج) برای  خونخواهی مولای شهیدمان، هستیم؟

پاسخ اجمالی:

خون گرم و سرخ، همان گونه که در بدن جریان دارد، اصل و حقیقت آن هم در روح و روان انسان در جریان است که می توان گفت همان هویت و شخصیت هر فرد محسوب می گردد، همانگونه که خون در بدن از تغذیه و خوراک تامین می شود، شخصیت و هویت انسان هم از تغذیه معنوی تامین می گردد، جا دارد که از خود بپرسیم چه خونی در رگها و روح و روان ما در جریان است؟ خونخواهی امام حسین(علیه السلام) به معنای حقیقی خود، طلب کردن شخصیت و هویت امام شهیدان و زنده شدن به حیات آن سرور بلکه داشتن خونی در بدن مانند خون پاک و مطهر آن عزیز است. بدیهی است که کسی امام حسین (علیه السلام) نمی شود ولی پیوند خوردن با ارواح پاک شهیدان، و پیمودن راه آنها همان دمیدن روح حسینی در کالبد مرده ای است که پیوسته می خواند:

« بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی بِکَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و آلِهِ– پدر و مادرم به فدایت که تحمل مصیبت بر من به واسطه ظلمی که بر شما رفت سخت دشوار است پس از خدایی که مقام تو را بلند و گرامی داشت و مرا هم به واسطه دوستی تو عزت بخشید از او درخواست می ‏کنم که روزی من گرداند تا در رکاب امام منصور از اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله) باشم  »

این جملات نشان می  دهد که یکی از آرزوهای بلند معصومان (علیهم السلام) و شیعیان آنها این است که در جریان قیام امام زمان (عج) و خونخواهی آن حضرت از دشمنان اهل  بیت(علیهم السلام) حضور یافته، در این امر عظیم، سهم و شرکتی فعال و مطلوب داشته باشند.

هر چه دارم از تو دارم       غیر تو ناید به کارم

پاسخ تفصیلی:

توضیح بیشتر این که: وقتی انسان نسبت به محبوب احساس تقرب و منزلت کرد، خواسته های او را خواسته های خود می داند. مسئله خونخواهی شهدای کربلا و دیگر مظلومان در فرهنگ اسلام و احادیث عصر ظهور پیوسته باید مطرح شود تا روح شهادت طلبی و انتظار در جان ها دمیده شود و دنیا و آخرت اهل ایمان اصلاح گردد و ستمگران سفّاک بدانند که مجازات خواهند شد.  به این جهت،   از القاب حضرت حجت (عج) « سَيْفُ اَللَّهِ الذی لاَ يَنْبُو – شمشیر خداست که کند نمی شود» و «منتقم آل محمد (صلی الله علیه و آله)» است.

بیش از همه، خود امام حسین (علیه السلام) به شیعیان گوشزد و تلقین نموده است و در خطبه روز عاشورا فرموده است: «اَللَّهُمَّ… سَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلَامَ ثَقِیف یُسْقِیهِمْ کَاْساً مُصْبِرَةً فَلَا یَدَعُ  فِیْهِمْ قَتَلَةً بِقَتَلَةٍ وَ ضَرْبَةً یَنْتَقِمْ لِی وَ لِاَوْلِیَائِی وَ لِاَهْلِ بَیْتِی وَ اَشْیَاعِی مِنْهُمْ فَاِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ کَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا – خدایا! جوان ثقیف (مختار) را بر آنها مسلّط کن تا جام زهر ذلّت و حقارت را بر کامشان فرو ریزد، و کسی را در میانشان سالم نگذارد تا آنجا که در برابر هر قتلی که انجام داده  اند، به قتلی و در برابر هر ضربه  ای که زده  اند، به ضربه  ای گرفتار شوند و انتقام خون من و دوستان و اهل  بیتم را از این ها بگیرد؛ چرا که اینها به ما نیرنگ زدند و ما را تکذیب کرده، بی  یاور گذاردند»(بحار الانوار، ج45، ص9)

آبرومندی در دو دنیا

«اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ – خدایا! به وسیلة حسین (علیه السلام) مرا نزد خودت در دنیا و آخرت آبرومند گردان!»

تعبیر« وَجِیهاً » در قرآن برای دو پیامبر آمده است یکی برای حضرت عیسی(علیه السلام) : «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ». (آل عمران / ۴۵ ) و یکی دیگر  برای حضرت موسی(علیه السلام) : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا».( احزاب / ۶۹ )

سید جزایری نقل کرده که مردی از مستمندان شیعه به حضور امام صادق علیه السلام آمده و از فقر و تنگدستی خود شکایت کرد. حضرت فرمود: «انْتَ مِنْ شیعَتِنا و تَدَّعی الْفَقْرَ؟! شیعَتُنا کلُّهُمْ اغْنِیاءُ – تو از شیعیان مایی و با این حال ادعای فقر و تنگدستی می کنی؟ شیعیان ما همه اغنیاء هستند. سپس فرمود: یا فُلانُ انَّ لَک تِجارَةً قَدْ اغْنَتْک -ای فلانی برای تو تجارتی است که تو را بی نیاز گردانیده است. عرض کرد. آن تجارت چیست؟ حضرت فرمود: اگر ثروتمندی به تو بگوید: من دنیا را پر از نقره به تو می دهم که از ولایت اهل بیت علیهم السلام بیرون آیی و داخل ولایت غیر آنان شوی آیا چنین کاری خواهی کرد؟ عرض کرد. نه یابن رسول الله اگر چه دنیا را پر از طلا کنند و به من بدهند. امام فرمود: اذَنْ لَسْتَ فقیرا و انَّما الْفقَیرُ مَنْ لَیس لَه ما لَک-بنابراین تو فقیر نیستی. فقیر کسی است که آنچه تو داری نداشته باشد. آنگاه مالی را به او دادند». (انوار نعمانیه ، ص349)

امام جواد علیه السلام می فرماید:«من استغنی بالله افتقر الناس الیه و من اتقی الله أحبه الناس– فردی که تنها تکیه گاهش پروردگار باشد، به غنای واقعی می رسد و دیگران به او نیاز پیدا می کنند، و هر آن کس که تقوی و رستگاری را پیشهء خود، سازد، مردم او را از ته دل دوست می دارند»( بحارالانوار، ج 75، ص 79)

 مردی از مؤمنین به خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد، حضرت فرمود: چگونه می یابی قلبت را نسبت به مؤمنین؟ عرض کرد: من آنها را مثل خودم می دانم، آنچه آنها را ناراحت می کند مرا نیز ناراحت می نماید و آنچه آنها را خوشحال می کند، مرا نیز خوشحال می نماید. پیامبر اکرم علیه السلام فرمود: تو ولی خدا هستی؛ احدی از مخلوقات خداوند سودی مانند تو ندارد، مگر کسی که مانند تو باشد. موقعیت تو برتر است از کسانی که سرمایه هایی مانند مال، فرزند و عیال دارند، بشارت باد بر تو که تو از ثروتمندان مردم هستی. (بحار الانوار، ج 17، ص 383)

باید باور داشته باشیم و معتقد باشیم که وجود نازنین ائمه علیهم السلام بزرگترین دارایی هستند و خدا را شاکر باشیم. اهل بیت علیهم السلام خاستگاه فقر و غنا را نه در مال و ثروت، بلکه در قلب انسان می دانند؛ چنانکه رسول خدا(ص) فرمودند:«الغِنى فِی القَلبِ، و الفَقرُ فی القَلبِ-غنا، در قلب است، و فقر [نیز] در قلب می باشد»(میزان الحکمه/ ج 8/ ص 521 )

اهل بیت علیهم السلام به ما آموخته اند که در دعاهای خود از خدا این چنین بخواهیم: «اللَّهُمَ اجْعَلْ غِنَايَ فِی نَفْسِی– خداوندا! غنا و بی نیازی مرا در جانم قرار بده. »(دعای عرفه حضرت سیدالشهدا(ع) )

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار                  کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست

واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش       زانکه منزلگه سلطان دل مسکین منست

به تعبیری، «دعای عرفه، کربلای نظری و کربلا، دعای عرفه عملی» حضرت سیدالشهدا  (ع) است. امام حسین (ع)، هر چه در دعای عرفه فرمودند، در کربلا عمل کردند و در کربلا هر چه کردند، در دعای عرفه حرفش را زده بودند.«لا مَعرِفَةَ إلاّ بِعَمَل» (تحف العقول/ ص ۲۹۴ )

در آبرومندی دوستداران و عزاداران حسینی در قیامت همین بس که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دخترش فاطمه (علیها السلام) فرمود: «یَا فَاطِمَةُ کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ به نعیم الْجَنَّةِ – ای فاطمه (جان)! تمام چشم  ها در روز قیامت گریان  اند، مگر چشمی که در مصائب حسین (علیه السلام) گریسته، که او خندان است و به نعمت  های بهشتی مژده داده می  شود»( بحار الانوار، ج44، ص292 )

 مرحوم علامه امینی (ره) از «حموینی»،  از «ابو هریره» نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وقتی خداوند آدم ابو البشر (علیه السلام) را خلق کرد و از روح خود در او دمید، حضرت به طرف راست عرش متوجّه شد،  ناگهان دید پنج شبح نور آنجا است که سجده و رکوع می کنند. به خدا عرض کرد: آیا قبل از من کسی را از خاک آفریده  ای؟  خداوند فرمود: نه ای آدم! عرض کرد: پس این پنج شبح کیان  اند که در هیئت و صورت من هستند؟  فرمود: آن ها از فرزندان تو می  باشند که اگر نبودند، تو را خلق نمی  کردم. نام آن پنج نفر از نام  های من مشتق گردیده است. اگر آنان نبودند، بهشت و جهنّم، عرش و کرسی، آسمان و زمین، فرشتگان و إنس و جن را نمی  آفریدم. من محمودم و این محمد و من عالی  ام و این علی و من فاطرم و این فاطمه و من احسانم و این حسن و من محسنم و این حسین. به عزّتم سوگند! هر کس ذرّه  ای از بغض و کینة آنان را در دل داشته باشد، او را بی  دریغ وارد جهنّم خواهم ساخت: «فَاِذَا کَانَ لَکَ اِلَیَّ حَاجَةً فَبِهَؤُلَاءِ تَوَسَّلْ … – پس اگر حاجتی از من داری،  به آن ها متوسل شو! …) »( الغدیر، ج2، ص300)  

روزى پيغمبر (ص ) از راهى می گذشت ديد طفلى با حسين نشسته اظهار محبت و ملاطفت به او می كند پيغمبر (ص ) آن طفل را گرفته اظهار مهربانى به او نمودند از آن حضرت علت را سئوال كردند فرمودند: «انى احبه لانه يحب ولدى الحسين لانى راءيت انه يرفع التراب من تحت اقدامه و يضعه على وجهه و اخبرنى جبرئيل انه يكون من انصار فى واقعة كربلا – من او را دوست می دارم به جهت آنكه او پسرم حسين را دوست می دارد زيرا كه ديدم خاك از زير قدم هاى حسين بر می داشت و بر چشمان خود می ماليد و جبرئيل به من خبر داد كه اين طفل در واقعه كربلا از ياران حسين خواهد بود.» (وسايل المحبين، شيخ جعفر، ص 97)

شهادت  علی  اكبر(ع )

داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم            داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی

این همه نیزه میان بدنت گم شده است         با که گویم محنت را جگرم سوخت علی

فاستأذن أباه عليه السلام .. اذن که گرفت اصلاً معطلش نکرد ، بلافاصله فرمود برو .. راه افتاد به سمتِ میدان، علی اکبر چی میگه؟! « يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ » بابا، تشنگی هام رو نبین « سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ » ، ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ… با ناامیدی بهش نگاه  کرد .. دیگه نتونست ادامه بده سرش رو پایین انداخت وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى … راوی میگه نگاه کردم از دو چشم سیدالشهدا اشک جاری شد .. محاسنشُ به دست گرفت ثمّ قال: “اللّهُمّ كُنْ أنتَ الشهيد عَليهم، فَقد بَرَز إليهم غُلامٌ أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسولك “.. خدایا دارم شبیه ترین مردم به پیغمبر رو به سمت میدان می فرستم .. وقتی برای جدم دلم تنگ می شد  به او نگاه می کردم .. هنوز علی اکبر به میدان نرسیده بود که سیدالشهداء رو کرد به عمر سعد فرمود خدا رَحِمت رو قطع کنه . لا لشي ء كان مني سابقا  … من قبل از این گناهی نکردم ،.. غير فخري بضياء الفرقدين .. جز اینکه مادرم فاطمه زهرا و پدرم درهم کوبنده کفر در بدر و حنینه .. فاطمه الزهراء أمي وأبى .. قاصم الكفر ببدر وحنين .. از بابام می خواهید انتقام بگیرید؟ .. اگر قاسم بن الحسن یادِ امام حسن رو زنده کرد علی اکبر یادِ امیرالمؤمنین ، یادِ پیغمبرُ زنده کرد .. أنَا عَليّ بن الحسين بن علي .. نحن وبيت الله أولَى بِالنّبي .. من علی بن حسین بن علی ام ماییم که اولی به پیغمبریم .. والله لا يحكم فينا ابن الدعي .. حرام زاده حق حکومت نداره .. فلم يزل يقاتل .. آنقدر جنگید تا دست جمعی دورش کردند .. ولی بازهم می جنگید … فلم يزل يقاتل تا صدای ضجه اهل کوفه بلند شد حتى ضج أهل الكوفة ….. تا چند صد نفر شروع به سنگ باران کردند … سپر رو بالا آورد سرِ مبارک رو پشت سپر مخفی کرد ، دیدش محدود شد . از جلو که سنگ می زدن ، یه کسی از پهلو .. حسین جان بمیرم برات .. یه لحظه دیدند  اسب با سوار رفت تو دلِ دشمن .. دورش کردند .. تا کار به جایی رسید که صداش بلند شد .. عليك السلام هذا جدی رسول الله يقرئك السلام … آقا خودشُ رسوند بالاسرِ علی اکبر سلام الله علیه . چند نفر رو دور کرد اومدن عقب نشستن دلشون می خواست ببینن چه جور آب میشه حضرت .. ایستاد بالاسرِ علی اکبر، داره جلو چشم بابا دست و پا میزنه جان میده …. نشست ثم وضع خده على خده …

ای تجلّی صفات همه برترها                          چقدر سخت بود رفتن پیغمبر ها

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای            چون که مهر پدران نیست کم از مادر ها

السلام علیک یا اهل بیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه هشتم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

از کار عشق این گره بسته وا نشد        باب الحوائج همه حاجت روا نشد

بستند راههای حرم را به روی او         می خواست تا حرم ببرد آب را نشد

از لسان مبارک امام  هادی (علیه السّلام) درباره جایگاه ائمه معصومین (علیهم السلام) اینگونه می خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَیک مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیتِهِ الْأَخْیارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِی… مَنْ أتاكُمْ نَجى ، وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَك… مَن والاكُم فَقَد والَي اللهَ، وَمَن عاداكُم فَقَد عادَي اللهَ،… بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ و بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وِ بِكُمْ يُمْسِكُ السُّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي الاَرْضِ… مَنْ أرادَ اللّهَ بَدَءَ بِكُمْ…-اگر شفیعانی اقرب از محمد(ص) و اهل بیت(ع) او بود آنها را انتخاب می کردم . هر کس نزد شما آمد، نجات خواهد یافت و کسی که از شما فاصله گرفت هلاک می شود… هر کس شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر کس با شما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است… به شما خداوند آغاز می کند و به شما پایان می دهد و به وسیله شما باران می فرستد و به وسیله شما آسمان را نگه می دارد… هر که خدا را خواهد باید از طریق شما آغاز کند و به خدا تقرّب جوید…» ( زیارت جامعه)

موضوع تدبر:

حكمت اعطاى نقش شفاعت به پیامبر (ص) و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) چه بوده است ؟ یعنی بدون واسطه و شفاعت چه اشکالی پیش می آید؟

پاسخ اجمالی:

عاصم بن حميد، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه: با آن حضرت در باب آنچه سنّيان از ديدن خدا روايت مى‏كنند، مذاكره نموديم. حضرت فرمود كه: « اَلشَّمْسُ‏ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ اَلْكُرْسِيِّ وَ اَلْكُرْسِيُّ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ اَلْعَرْشِ‏ وَ اَلْعَرْشُ – نور آفتاب يك جزو است از هفتاد جزو از نور كرسى، كه روشنى كرسى هفتاد برابر آفتاب است، و نور كرسى، يك جزو از هفتاد جزو نور عرش است، و نور عرش يك جزو از هفتاد جزو نور حجاب است، و نور حجاب، جزوى است از هفتاد جزو از نور ستر» (و حجاب و ستر، هر دو به معنى پرده است و مراد به آنها، معنى ظاهری آنها نيست، بلكه مقصود دو مقام، از مقامات تجليات نور عظمت پروردگار است). بعد از آن حضرت فرمود: «پس اگر از اين گروه در باب ديدن خداوند ، راست می گویند ، چشم‏هاى خويش را از نور آفتاب پر كنند، در حالى كه ابرى میان آنها و خورشید حایل نشده باشد»(الکافی جلد ۱ ش ۲۶۲)

 در اینکه حكمت اعطاى اين نقش به بزرگان و اولياى دين چیست؟ باید گفته شود، در جايگاه معنوى آنان مانند واسطه  هایی هستند که نور خورشید را تنزل می دهند ؛ چنانچه نور خورشید بدون تنزل و بدون واسطه به زمین می رسید جنبده ای بر روی آن باقی نمی ماند بلکه زمین و آنچه در آن است همه می سوختند؛ توضیح اینکه همه موجودات عالم هستى، آيات و نشانه‏هاى حضرت حقّ‏اند. هر موجودى به اندازه وسعت وجودى‏اش، نشانگر اسما و صفات خداوند سبحان است. عالى‏ترين و تابناك‏ترين جلوه و ظهور حضرت حق، در آينه وجود انسان كامل (پيشوايان معصوم) محقق مى‏گردد. انسان كامل آينه تمام نماى اسما و صفات حضرت حق و جلوه و مظهر جلال و جمال پروردگار است. توسّل به انسان كامل، در حقيقت توجه به جلال و جمال خدا و توسّل به چشمه فيض او است.
حکمت دیگر (در کنار حکمت های فراوان دیگر) اینکه خداوند خواسته اولياى خود را که از جنس خود ما هستند به عنوان انسان هایی کامل، كانون توجه و اقبال مردم قرار دهد. توجه به آنان و برقرارى ارتباط عاطفى و معنوى با آنان، و تأكيد بر حقانيت و اسوه بودن آنان موجب مى‏شود مردم با مراجعه و الگوگيرى از آنها به طريق هدايت و سعادت، دست يابند.

يارب بكريمی كريمانم بخش                        برآب دو ديده يتيمانم بخش

صد بار بلطف و كرمت بخشيدی                   اين بار بسلطان خراسانم بخش

پاسخ تفصیلی:

خداوند امورى را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب و نزديكى به درگاه خويش قرار داده و ما را به توسّل به آن امور، فرمان داده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ-اى مؤمنان! پرواى الهى داشته باشيد و به سوى او وسيله تحصيل كنيد»(مائده/ 35)

روایات نیز در این زمینه بسیار است؛ سلمان فارسی می گوید: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: خداوند می فرماید  ای بندگان من آیا چنین است که کسی حاجات بزرگی از شما می خواهد و شما حوائج او را بر نمی آورید مگر اینکه کسی را نزد شما شفیع قرار دهد که محبوبترین مردم به نزد شماست، آنگاه حاجت او را به احترام آن شفیع بر می آورید حال آگاه باشید و بدانید که گرامی ترین خلق و افضل آنان نزد من محمّد (صلی الله علیه و آله وسلّم)  است و برادر وی علی و امامان پس از وی همانان که وسیله های مردم به سوی من هستند، اینک بدانید که هر کس حاجتی دارد و نفعی را طالب است یا آنکه دچار حادثه ای بس صعب و زیانبار گشته و رفعِ آنرا خواهان است، باید مرا به محمّد (صلی الله علیه و آله وسلّم) و آل طاهرینش بخواند تا به نیکو ترین وجه آن را بر آورم.»(بحارالانوار، ج۹۱، ص۲۲)

همچنين در روايت نبوى – مستند نزد شيعه و اهل سنت – آمده است: «كُلُّ دُعاءٍ مَحجوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّى يُصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ آلِ مُحَمَّدٍ -هر دعايى محجوب است تا اينكه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود»( كنزالعمال، ح 2153؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 220) 

 بنابراين صلوات و درود بر پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت و توجه به آنان، يكى از مهم‏ترين وسايل تقرب به خدا و بهره‏گيرى از فيوضات الهى است. امام موسی کاظم (علیه السّلام) می فرماید: هر گاه حاجتی به در گاه خداوند داشتی، چنین بگو: « اَللَّهُمَّ إِنِّيُ أَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ و عَلیٍ…» ؛ یعنی، خدایا! به حق محمد و علی تو را می خوانم، به درستی که نزد تو شأن و منزلت والایی دارند. پس به حق این منزلت و رتبه از تو می خواهم بر محمد و آل محمد درود فرستی و حاجت مرا بر آورده سازی.(وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۱۴۲)

انس بن مالک می گوید: روزی که فاطمه بنت اسد فوت کرد، پیامبر دستور داد قبری را حفر کنند. آن گاه خود حضرت وارد قبر شد و در آن خوابید و چنین دعا کرد: « اللهم اغفر لامّي فاطمه بنت اسد، و وسّع عليها مدخلها، بحق نبيّك و الانبياء الذين من قبلی خدایا! مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و جایگاه او را وسعت بخش، به حق پیامبرت و پیامبران قبل از من»(کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۴۸، ح ۳۴۴۲۵)

 امام حسین (علیه السّلام) در دعای معروف عرفه؛ چنین با خداوند مناجات می کند: « اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ الَّتِي شَرَّفْتَهَا وَ عَظَّمْتَهَا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ…- بار خدایا! ما در این شامگاه که به آن شرف و عظمت بخشیده ای، به وسیله محمد (صلی الله علیه و اله) پیامبرت و رسول و برگزیده ات، رو به درگاه تو می آوریم». (سیدبن طاووس، علی بن موسی، اقبال، ج۲، ص۸۵)

يا رب بمحمد و علی و زهرا                       يا رب بحسين و حسن وآل عبا

كز لطف برآر حاجتم در دوسرا                    بی منت خلق يا علی اعلی

با این مقدمه روشن است که چرا ما در زیارت عاشورا می خوانیم: « یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ‏وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَیْکَ بِمُوَالاَتِکَ ‏وَ بِالْبَرَاءَةِ (مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ– یا اباعبداللّه من تقرب می جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و به حضرت تو به واسطه محبت و دوستی تو و بیزاری می جویم به سوی خدا و به سوی رسولش و بیزاری از کسانی که اساس و پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند.»

همان‏گونه كه در تبيين شفاعت گذشت، شفاعت از سوى خداوند آغاز مى‏شود. شفاعت، فيض مغفرت الهى است كه مانند تمام فيوضات از جانب خدا اعطا مى‏شود و شفيعان اسباب و واسطه و مجارى اين فيض هستند. فياض و اعطا كننده اين رحمت، خداوند است. به همين جهت در آيات و روايات، شرط اصلى و اساسى شفاعت، اين است كه مورد رضايت و پسند خداوند باشد. شفيعان كسانى هستند كه خداوند آنان را براى اين امر پسنديده و به آنان اجازه شفاعت داده است؛ « يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا– در آن روز شفاعت سودى ندارد؛ مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد»(طه / 109)

طلب شفاعت از غیر معصوم

درباره طلب شفاعت از غیر معصوم از فرزندان و نوادگان آنها هم روایات فراوانی وارد شده از جمله درباره توسل و عرض نیاز به مقام حضرت ابوالفضل امام جعفر صادق(ص) در هر گرفتاری توسل به صاحب لوای سید الشهدا(ع) حضرت عباس(ع) را با این ذکر توصیه کرده اند: «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) اکشف کربی بحق اخیک الحسین» که باید به عدد اسم شریف آن جناب یعنی 133 بار خوانده شود.

سوگند به عاشورا عباس نمی میرد               غیرت شد از او احیا عباس نمی میرد

تا دور جهان باقیست ما تشنه و او ساقیست     دارد لقب سقا عباس نمی میرد

 همچنین در کتاب «مسجد جمکران میعادگاه دیدار» مطلبی به نقل از آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) نقل شده است که فرموده اند: یکی از علمای نجف اشرف که مدتی به قم آمده بود، برای من چنین نقل کرد که: من مشکلی داشتم به مسجد جمکران رفتم و درد دل خود را به محضر حضرت بقیه الله حجّه ابن الحسن العسکری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) عرضه داشتم و از وی خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود. برای این منظور، مکرر به مسجد جمکران رفتم ولی نتیجه ای ندیدم. روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولا جان! آیا جایز است که در محضر شما و منزل شما باشم و به دیگری متوسّل شوم؟ شما امام زمان من می باشید آیا زشت نیست با وجود امام حتّی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم (علیه السلام) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟! از شدت تأثّر بین خواب و بیداری قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانی قطب عالم امکان حضرت حجه ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه) مواجه شدم. بدون تأمل به حضرتش سلام عرض کردم، حضرت(عج) با محبّت و بزرگواری جوابم را دادند و فرمودند: «نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمی شوم که به علمدار کربلا متوسّل شوی، بلکه شما را راهنمایی هم می کنم که به حضرتش چه بگویی. چون خواستی از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) حاجت بخواهی، این چنین بگو: «یا ابالغوث ادرکنی– ای آقا پناهم بده»(مسجد جمکران میعادگاه دیدار)

روز نهم محرم روز ذکر شهادت قمربنی هاشم(علیه السلام)است، آن والا مقام که امیرالمؤمنین(علیه السلام) «ذُخرالحسین» اش نامید برای کربلای اباعبدالله(علیه السلام)؛ همان کسی که حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) در مورد ایشان فرمود: چون خواستی از حضرتش حاجت بخواهی، این چنین بگو: یا ابالغوث ادرکنی… به یاد هنگامی که دست راستش قطع شد:

و الله ان قطعتم یمینی

انی احامی ابداً عن دینی

و عن امام صادق الیقین

نجل النبی الطاهر الامین

«من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) پاک و امین است حمایت می کنم.»

وقتی به ضربتی دیگر دست چپ قطع شد وعباس(علیه السلام) می خواند:

یا نفس لا تخشی من الکفّار

و ابشری برحمة الجبار

مع النبی السید المختار

قد قطعوا ببغیهم یساری

فَأَصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ

«ای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ و همنشینی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بشارت باد اینان به ستم دست چپم را بریدند پروردگارا ایشان را به آتش سوزان دوزخ در افکن.»

به یاد وقتی که عمودی آهنین بر سر مبارکش فرود آمد و روح با عظمتش را به پرواز در آورد.» امام به بالین برادر حاضر شد و پس از شهادت او، شکسته و اندوهگین فرمود “الان انکسر ظهری و قلت حیلتی“…

آب شرمنده ایثار علمدار تو شد                               كه چرا تشنه از او اين همه بی باك گذشت

بود لب تشنه لبهای تو صد رود فرات                       رود بی تاب كنار تو عطشناك گذشت

بر تو بستند اگر آب سواران عرب                          دشت دريا شد و آب از سر افلاك گذشت

با حديثی كه ملائك ز ازل آوردند                            سخن از قصه عشق تو زلولاك گذشت

السلام علیکم یا اهل بیت النبوّة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه نهم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

چشم گریان به عزای تو به هر کس ندهند             اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست

امام صادق(علیه السلام) در گفتگویی با یکی از اصحابشان به نام اسحاق بن عمار، مصیبت واقعی را غیر از آن چیزی که ما در ظاهر مصیبت می دانیم معرفی کرده  از همه ما خواسته است تا زاویه نگاهمان را به مشکلات عوض کنیم: « يَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَّ مُصِيبَةً أُعْطِيتَ عَلَيْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَيْهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِيبَةُ الَّتِي يُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ يَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا– ای اسحاق! مبادا آن مصیبتی را که هم صبرش به تو داده شده و هم ثوابش بر تو واجب گشته، مصیبت بشمارى. همانا مصیبت واقعی آن است که صاحبش به جهت بى‏صبرى در وقت نزول آن، از اجر و پاداش ناکام و بى‏بهره ماند.» ( کافی، ج۳، ص۲۲۵)

موضوع تدبر:

با عنایت به فرمایش صادق آل محمّد(ص) آیا اشک و اندوه در مصیبت باعث محرومیت از اجر و ثواب می گردد؟ چگونه می توان هنگام مصیبت به رضای خدا عمل کرد و به پاداش صابران رسید؟

پاسخ اجمالی:

در قرآن درباره صابران می خوانیم: « وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و بشارت ده به استقامت‏کنندگان! * آنها که هرگاه مصیبتى به ایشان مى‏رسد، مى‏گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمى‏گردیم. *اینها  همان ها   هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده است؛ و آنها هدایت‏یافتگان هستند»( البقره/ 157ـ155)

 باید دانست که این امر منافاتی با صبر و اطاعت خداوند هنگام نزول  اسباب  حزن و مصائب ندارد و غیر از جزع و فزع و بی تابی است که از رذائل اخلاقی شمرده می شود: کلینی از منصور صیقل نقل می کند که از اندوه شدیدی که بر اثر مرگ فرزندم به من دست داد و می  ترسیدم در اثر آن، عقلم را از دست بدهم، به امام صادق(ع) شکایت بردم که در جواب فرمود: «إِذَا أَصَابَکَ مِن هَذَا شَیءٌ فَأَفِض مِن دُمُوعِکَ فَإِنَّهُ یَسکُنُ عَنکَ-هرگاه چنین حالتی به تو دست داد، اشک بریز؛ زیرا این کار تو را آرام می کند» ( الكافی : ج ۳ ص ۲۵۰ ح ۳)

همچنان که پیامبر اکرم(ص) در مرگ نزدیکان خود گریه می کرد. خصوصاً اینکه در فوت فرزندش، ابراهیم، گریست، چنان که نقل شده است: «لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بَکَی النَّبِیُّ(ص)حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَی لِحْیَتِهِ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَنْهَی عَنِ الْبُکَاءِ وَ أَنْتَ تَبْکِی فَقَالَ لَیْسَ هَذَا بُکَاءً إِنَّمَا هَذَا رَحْمَةٌ وَ مَنْ لَایَرْحَمْ لَایُرْحَمْ-زمانی که ابراهیم (پسر دو سالۀ حضرت که از ماریۀ قبطیه  بود) از دنیا رفت، پیامبر(ص)گریه کردند . طوری که اشکهای مبارکشان بر روی  محاسنشان  جاری شد. کسی به حضرت گفت: ای رسول خدا شما به ما می گویید در مشکلات زندگی گریه نکنیم، خودت گریه می کنی؟! حضرت فرمودند: این، آن گریه نیست . این، ترحّم است و آن کسی که رحم نکند، رحم نمی شود.» (بحار، ج 22، 151)

پاسخ تفصیلی:

در شرح این فراز از زیارت عاشورا « اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ -خدایا مرا در این مقام که هستم از آنان قرار ده که درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنهاست»

به عنوان مقدمه گفته می شود که پیامبر (ص) در هنگام از دست رفتن عزیزی  فرمودند: «تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لا تقُولُ ما يُسْخِطُ الرَّبَّ -اشک جاری می شود و دل می سوزد و چیزی که برخلاف رضای خدا باشد نمی گوید.» (تحف العقول ، ج 2، ص 37)

 اما اگر مصیبت معنوی و مربوط به ارزشهای دینی باشد، دیگر مسأله از بعد عاطفی آن فراتر می رود؛ چنان که در قرآن مجید آمده است: « وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ – و هرگاه آیاتى را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده، بشنوند، چشم هاى آنها را مى‏بینى که (از شوق،) اشک مى‏ریزد، به خاطر حقیقتى که دریافته‏اند؛ آنها مى‏گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم. پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمرة یاران محمّد) بنویس!» (المائده/83)

هـواخـواه تــوام جانا و می دانــم که میدانی      که هم نادیده میبینی و هم ننوشته می خوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق       نبینـد چشـم نابینا خصـوص اســرار پنهـانی

در روایات بر قرائت قرآن همراه با گریه سفارش شده است، چنان که رسول خدا(ص) می فرماید: «فَإِذَا قَرَأْتُمُوهُ بَکُّوا [فَابْکُوا] فَإِنْ لَمْ تَبْکُوا فَتَبَاکَوْا– قرآن را بخوانید و گریه کنید و اگر گریه ندارید، تباکی کنید» (بحار، ج 89، 190)

در آیات قرآن می  خوانیم: «وَیَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا– آنها (بى‏اختیار) به زمین مى‏افتند و گریه مى‏کنند و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوع آنان مى‏افزاید »(إسراء/ 109) ،«أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا– آنها پیامبرانى از فرزندان آدم بودند که خداوند آنها را مشمول نعمت خود قرار داده بود و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از کسانى که هدایت کردیم و برگزیدیم. آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى‏شد، به خاک مى‏افتادند، در حالى که سجده مى‏کردند و گریان بودند.» (مریم/58)

این اشک رهایت از دل خاک کند            بالت بدهد راهی افلاک کند

تو اشک غم حسین را پاک نکن              بگذار که این اشک تو را پاک کند

 همانطور که می بینید این جایگاه و مقام برگزیدگان الهی است که دعا در آن مستجاب است؛ امام علی(ع) می فرماید: «بُکاءُ العُیونِ وخَشْیَةُ القُلُوبِ مِن رَحْمَةِ اللّهِ تَعَالَی ذِکرُهُ، فَإِذَا وَجَدتُموهَا فَاغتَنِمُوا الدُّعَاءَ– گریه  چشم ها و ترس  دل ها  نشانه رحمت خدای متعال است. هرگاه این دو را در خود یافتید، دعا کردن را غنیمت شمرید (مكارم الأخلاق : 2 / 96 / 10)

از این رو این موقعیت را در زیارت عاشورا  مغتنم  می شماریم و دست به دعا برمی داریم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ»

این جایگاه چنان که امیر المومنین (ع) فرمود، مهبط نزول باران رحمت الهی است: «البُکاءُ مِن خَشیَةِ اللّه مِفتَاحُ الرَّحمةِ- گریستن از ترس خدا، کلید رحمت است»(غرر الحكم : 2051 )همچنانکه  از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَا الْقِیَامَةِ إِلاَّ ثَلاَثَ أَعْیُنٍ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَةً فِی سَبِیلِ اللَّه-هر چشمی روز قیامت گریان است، مگر سه چشم: چشمی که از ترس خدا گریسته، چشمی که از محرّمات خدا پوشیده شده است و چشمی که در راه خدا شب را به بیداری به سر برده است»(من لا يحضره الفقيه،جلد۱،صفحه۳۱۸(

 امام سجّاد(ع) به پیشگاه معبود و محبوب می  فرماید: «وَ مَا لِی لاَ أَبکِی وَلاَ أَدرِی إِلَی مَایَکوُنُ مَصِیرِی… أَبکِی لِخُرُوجِ نَفسِی، أَبکِی لِظُلمَةِ قَبرِی، أَبکِی لِضِیقِ لَحَدِی، أَبکِی لِسُؤَالِ مُنکَرِ وَنَکِیرِ إِیَّایَّ، أَبکِی لِخُرُوجِی مِن قَبرِی عُریَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقلِی عَلَی ظَهرِی-چرا نگریم در صورتی که نمی  دانم فرجام من چگونه است؟!… می  گریم بر آن حالتی که روح و روانم از بدنم خارج می شود. می  گریم برای تاریکی قبرم. می  گریم برای تنگی لَحَدم. می  گریم برای پرسش دو مَلَک الهی؛ نکیر و منکر. می  گریم برای آن هنگامی که عریان، ذلیل و با باری از گناه از قبر خارج می شوم» (مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی)

و از آنجا که ولایت جان و حقیقت همه عبادات است، از میان گریه های ارزشی که دارای مراتب و درجاتی است، بهترین آنها اشکی است که بر اباعبدالله(ع) ریخته می شود؛ زیرا در بر گیرندة تمام خصوصیّات گریه های دیگر است.

بریز اشک که ماه عزاست یابن شبیب         برای ما همه جا کربلاست یابن شبیب

امام صادق(ع) فرمودند: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ – نَفَس کسی که برای مظلومیّت ما اندوهگین شود، تسبیح و اندوه او به خاطر ما عبادت است»)الوافی ،جلد۵ ،  صفحه۷۰۴)

در دعای ندبه می  خوانیم: «فَعَلَی الأَطَایِبِ مِنْ أَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِمَا وَ آلِهِمَا فَلیَبکِ البَاکُونَ، وَاِیَّاهُم فَلیَندُبِ النَّادِبُونَ، وَلِمِثلِهِم فَلتَذرِفِ الدُّمُوعِ، وَلیَصرُخِ الصَّارِخُونَ، وَیَضِجَّ الضَّاجُّونَ، وَیَعِجَّ العَاجُّون…-  پس شیعیان آل محمّد (ص) باید بر پاکان اهل بیت پیامبر و علی ـ که درود الهی بر آنان و دودمانشان باد ـ اشک از دیدگان ببارند و ناله و زاری و ضجه و شیون از دل برکشند» (مفاتیح الجنان، دعای ندبه)

شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است: روزی در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم و امام حسین علیه السّلام را یاد کرده و از او نام بردیم. حضرت صادق علیه السّلام بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند که امام حسین علیه السّلام می فرمود من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی شود مگر آن که محزون و گریان می شود. امام حسین ( علیه السلام) با جمله: «انا قتیل العبرة» مى خواهد بگوید: من کشته شدم تا با گریستن در مظلومیت و مصائب من، صفت رحمت شکوفا گردد و رحمت الهى شامل حال امت گردد. زلال اشک بر مظلوم، گرد و غبار گناهان و آلودگى ها و سنگ دلى ها را از صحن و سراى دل مى شوید. امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید: « أَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی فَضَّلْنا عَلی خَلْقِهِ بِالرَّحْمَهِ، وَ خَصَّنا أَهْلَ الْبَیْتِ بِالرَّحْمَهِ … وَ ما بِکی أَحَدٌ رَحْمَهً لَنا وَ لِما لَقینا إِلّا رَحِمَهُ اللَّهُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ الدَّمْعَهُ مِنْ عَیْنِهِ، فَإِذا سَالَتْ دُمُوعُهُ فِی خَدِّهِ، فَلَوْ أَنَّ قَطْرَهً مِنْ دُمُوعِهِ سَقَطَتْ فِی جَهَنَّمَ، لَأَطْفَئَتْ حَرَّها حَتّی لا یُوجَدَ لَها حَر– ستایش مخصوص خداوندی است که ما را با رحمت خود بر مخلوقات برتری داد و رحمت خود را مخصوص ما اهل بیت گردانید … هر کس از روى رحمت بر ما و براى آن چه به ما رسیده، بگرید، پیش از روان شدن اشکش، مورد رحمت الهى قرار مى گیرد و اگر قطره اى از اشکش در جهنم بیفتد، چنان آتش آن را خاموش مى کند که گرمایى براى آن باقى نمى ماند» (کامل الزیارات، باب 32،ص 101)

تا دریاى رحمت الهى کسى را در بر نگیرد، گوهر گران بهاى اشک روزى اش نمى شود و افشاندن درّ یتیم اشک، بر خاندان پیامبر – صلى الله علیه و آله – که بهترین خلق خدایند، چنان سیل رحمت حق را جارى مى سازد که از آتش جهنم که ظهور قهر و غضب خداوند است، نشان و اثرى باقى نمى ماند.

شام غریبان حسین

به یاد آن ساعتی که عمه سادات زینب آمد قتلگاه صدازد: برادر می خواهم صورتت را ببوسم اما سر در بدن نداری ، یک وقت دختر علی خم شد لبها را گذاشت بر رگهای بریده با سوز دل حسین را صدا زد ، همین طور که با بدن برادر حرف می زد ، سکینه نازدانه آمد جلوی عمه ، دید عمه اش یک بدن بی سر را بغل گرفته دارد گفتگو می کند تا این منظره  را دید صدا زد : «عَمِّتی هذا نَعشُ مَن ؟» این بدن کیه داری با او حرف می زنی ؟ فرمود :«نَعشُ اَبیکِ الحسین » سکینه جان این بدن بابایت حسین ، خودش را انداخت روی بدن بابا ، نگفت بابا مرا تازیانه می زنند ، نگفت تشنه ام ، صدا زد : بابا پاشو دارند عمه ام را می زنند ، آی گریه کننده های امام حسین ، شما دیدید اگر کسی عزیزی از دست بدهد اگر زن باشد زنها می آیند او رابا عزت ازکنار بدن عزیزش دور می کنند دلداری می دهند ، اما دختر ابی عبدالله را با تازیانه از کنار بدن بابا جدا کردند.

امشب که شب شام غریبان حسین است         با فاطمه هم ناله یتیمان حسین است

از خیمه رود سوی شما شعله آتش              سوزان دل طفلان پریشان حسین است

یا رب به سر سید سجاد چه آمد                  در خیمه سرا آن گل بوستان حسین است

گلها شده پرپر زدم نیزه و خنجر                 بر روی زمین پیکر عریان حسین است

در آن صحرا چه کند زینب کبری                بی یار و معین خواهر گریان حسین است

ای کرببلا اهل حرم را تو خبر کن               زهرا ز جنان آمده میهمان حسین است

السلام علیکم یا اهل بیت النبوة

//////////////////////////////////////////////////////////

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله

شرح زیارت عاشورا

جلسه دهم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت      رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت

دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت            نیزه   نامرد روی حنجر او پا گذاشت

گفت می خواهم بگیرم دست تو؛ او در عوض        چکمه بر پا، پا به روی سینه  آقا گذاشت

در حديث «معراج» خداوند متعال فرمود : « يا أحمَدُ ، لَو صَلَّى العَبدُ صَلاةَ أهلِ السَّماءِ وَالأَرضِ ، وصامَ صِيامَ أهلِ السَّماءِ وَالأَرضِ ، وطَوى مِنَ الطَّعامِ مِثلَ المَلائِكَةِ ، ولَبِسَ لِباسَ العاري ، ثُمَّ أرى في قَلِبهِ مِن حُبِّ الدُّنيا ذَرَّةً أو سُمعَتِها أو رِئاسَتِها أو حُلِيِّها أو زينَتِها لا يُجاوِرُني في داري ، ولَأَنزَعَنَّ مِن قَلبِهِ مَحَبَّتي ، وعَلَيكَ سَلامي ومَحَبَّتي – اى احمد ! اگر بنده اى به مقدار نماز آسمانيان و زمينيان ، نماز بخواند و به مقدار روزه آسمانيان و زمينيان ، روزه بگيرد و همچو فرشتگان ، از خوردنْ باز ايستد و چون برهنگانْ لباس بپوشد ، آن گاه ذرّه اى دوستى دنيا يا شهرت يا رياست و يا زيب و زيور آن را در قلبش ببينم ، در خانه ام همسايه من نخواهد بود و محبّتم را از قلبش برخواهم كَند . سلام و محبّت من بر تو باد!.» ( إرشاد القلوب : 206 ، بحار الأنوار : 77 / 30 / 6)

موضوع تدبر: چرا محبت دنیا تا این اندازه با محبت خدا ناسازگار است؟ چه باید کرد تا قلبمان از محبّت به دنیا خالی شود؟

پاسخ اجمالی: از امام على بن الحسین(علیهما السلام) پرسیدند: افضل اعمال نزد خدا چیست؟ فرمود: «ما مِنْ عَمَل بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ أَفْضَلُ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیا-هیچ عملى بعد از معرفت خداوند و رسولش افضل از دشمنى با دنیا نیست»(بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۹)  آنگاه افزود: زیرا براى حبّ دنیا شعب بسیارى است، و معاصى نیز شعب بسیارى دارد، اولین چیزى که با آن معصیت خدا شد، تکبر ابلیس بود، در آن زمان که ابا کرد، «تکبّر» ورزید و از کافران شد. سپس «حرص» بود که سرچشمه معصیت (و ترک اولاى) آدم و حوا گشت، در آن زمان که خداوند متعال به آنها فرمود: «از هر جاى بهشت مى خواهید بخورید، ولى نزدیک این درخت (ممنوع) نشوید که از ستمکاران خواهید بود» ولى آنها به سراغ چیزى رفتند که به آن نیاز نداشتند! و همین براى فرزندان آنها تا روز قیامت باقى ماند; چرا که غالب چیزهائى را که انسان مى طلبد به آن نیازى ندارد (نیازها غالباً منشأ گناه نیستند، آنچه منشأ گناه است، هوس ها و امور زاید  بر نیاز است)، سپس «حسد» بود که سرچشمه گناه فرزند آدم شد، نسبت به برادرش حسد ورزید و او را به قتل رساند. و از شعب آن، حبّ زنان، حبّ دنیا، حبّ ریاست، حبّ راحتى، حبّ سخن، حبّ برترى، و حبّ ثروت است، اینها هفت خصلتند که همگى در حبّ دنیا جمع اند، و لذا، پیامبران و عالمان بعد از آگاهى بر این حقیقت، گفته اند: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة». ( اصول کافى، جلد 2، باب «حبّ الدنیا و الحرص علیها»، حدیث 8)

چون در اين زندان بسی نتوان نشست             خويشتن را باز بر از هر چه هست

دستها اول ز خود كوتاه كن                         بعد از آن مردانه عزم راه كن

عشوه ابليس از تلبيس تست                         در تو يك يك آرزو ابليس تست

تا كنی يك آرزو و خود تمام                         در تو صد ابليس زايد و السلام

پاسخ تفصیلی:

در شرح این فراز از زیارت عاشورا « اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ-خداوندا زندگی و حیات ما را زندگی و حیات محمد و خاندانش قرار بده و مرگ ما را مرگ آنان قرار بده»

 طبیعتا می باید شناخت خود را در مرحله اول نسبت به حیات و ممات مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ( ص) تقویت کنیم؛ اجمالا می دانیم که راه یافتگان به عالم «عنداللّه» و پیروان آنها از زندگى حقیقى در محضر خداوند برخوردارند، که در حقیقت، مظهر و جلوه اسم «حى» اوست، (بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْزَقُونَ– بلکه زنده اند (به حیات ابدی و) در نزد پروردگارشان  متنعّم اند- آل عمران/ 169) اما حقیقت حیات (محمد وآل محمد صلوات علیهم)  چیزی فراتر از این هایی است که می دانیم.

ابوخالد کابلى مى گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره این آیه پرسیدم که مى فرماید: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا– پس ایمان آورید به خدا و فرستاده اش و نورى که همراه او فرو آمد. -تغابن/ 8» امام پاسخ فرمود: «یا خالد، النُّورُ، وَ اللّهِ، الائمةُ مِن آلِ محمَّد(صلى الله علیه وآله) الى یوم القیامة، وَ هُم، وَ اللّهِ نورُ اللّه الَّذى انزلَ و هُم، واللّه، نورُ اللّهِ فى السَماواتِ وَ الاَرض. وَ اللّه، یا ابا خالِد، لَنورالاِمام فى قُلوبِ المؤمنینَ اَنورَ مِن الشَمس المُضیئةِ بالنَّهار، وَ هُم، وَ اللّه، ینوّرونَ قُلوب المؤمنین وَ یحجُب اللّه ـ عَزّ و جلّ ـ نورهُم عَمّن یشاءُ فَتظلم قُلوبهم…- اى ابوخالد، نور ـ به خدا قسم ـ امامان از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا روز قیامت اند و به خدا قسم، آنها نور خدایند که نازل شده است. و به خدا سوگند، آنها نور خدا در آسمان ها و زمین هستند و به خدا قسم، اى ابوخالد، نور امام در قلوب مؤمنان، روشن تر از روشنایى خورشید در روز است، و به خدا سوگند، آنها دل هاى مؤمنان را روشن کرده اند و خداى ـ عزّ و جلّ ـ نورشان را از هر که بخواهد مى پوشاند، پس دل هایشان تاریک مى شود.» (الکافی ،جلد۱،صفحه۱۹۴)

 امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب فرمودند: «إِنْ‏ أَحْبَبْتَ‏ أَنْ‏ تُجَاوِرَ الْجَلِیلَ‏ فِی دَارِهِ وَ تَسْكُنَ الْفِرْدَوْسَ فِی جِوَارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَیْكَ الدُّنْیَا-اگر دوست داری در جوار الهی باشی، باید دنیا در نظر تو خیلی پست شود.» (تحف العقول، ص304) یعنی در دنیا از راه و روش آنان پیروی کنیم تا در آخرت با آنها باشیم و این جز با عشق و سرسپردگی و جانبازی وفداکاری در راه آنان بدست نمی آید.

 از این رو پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ يَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ اَلَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي … فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ بَعْدِهِ … -هر که می خواهد به حیات من زنده و به مرگ من بمیرد و با من داخل بهشتی شود که خدا به من وعده فرموده، پس باید ولایت و محبت علی و فرزندان او را داشته باشد …» (بصائر الدرجات في فضائل آل محمد علیهم السلام  ,  جلد۱  ,  صفحه۵۱)

اگر خواهی كه گردی مرغ پرواز                  جهان جيفه پيش كركس انداز

هر كه را مشغول دنيا كرده اند                     جان او محجوب مولا كرده اند

در سوره نحل می خوانیم که خداى تعالى فرمود: «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَاللّهِ بَاق-آنچه نزد شماست نابودشدنى، و آنچه نزد خداست ماندنى است.»(نحل/ 96) در آیات دیگر نیز مى خوانیم: «وَ ما عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ أَبْقَى– آنچه نزد خداست نیکوتر و پایدارتر است» (قصص/ 60 ، شورى/36) و«وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی الحَیوانُ»(عنکبوت/64) از امیرالمؤمنین سلام الله علیه نقل شده که درباره دنیا فرمودند:«مَا لَهَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَدْرٌ وَلَا وَزْنٌ‏، وَلَا خَلق فِیمَا بَلَغَنَا خَلْقاً أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنْهَا وَلَا نَظَرَ إِلَیْهَا مُذْ خَلَقَهَ– دنیا نزد خدا قدر و وزنی ندارد، و تا آن جا که ما خبر داریم، خدا هیچ خلقی را پست تر از دنیا خلق نکرده است، و از آن روزی که آن را خلق کرده، نظر رحمت به آن نکرده است.» (بحار الأنوار ج 73 ص 108 و 110 ح 109 )  سپس می فرماید: «وَلَقَدْ عرضَتْ عَلَى نَبِیِّنَا بِمَفَاتِیحِهَا وَخَزَائِنِهَا لَا یَنْقُصُهُ ذَلِكَ مِنْ حَظِّهِ مِنَ الْآخِرَةِ فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَهَا– خداوند متعال کلیدها و چیزهایی که وسیله رسیدن به دنیاست را خدمت پیغمبر اکرم فرستاد و گفت این ها در اختیار شما بدون این که از مقام اخروی تان کسر شود، هر چه می خواهید از این  ها بردارید!  حضرت قبول نکردند و گفتند: چیزی که خدا آن را کوچک می شمارد من آن را بزرگ نمی شمارم و دوست ندارم.» (بحار الأنوار ج 73 ص 108 و 110 ح 109 )

در نهج البلاغه از امیرمؤمنان   سلام الله علیه آمده است که «فَلْتَكُنِ الدُّنْیَا فِی‏ أَعْیُنِكُمْ‏ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَقُرَاضَةِ الْجَلَمِ– برای دنیا ارزشی به اندازه کاه و پرز پشم هم قائل نباشید! گله داران در فصلی از سال پشم و موی حیوانات خود را می چینند.» ( نهج البلاغه،خطبه32)

وقتی پشم ها را می چینند، پرزهایی در هوا پخش می شود. خود پشم ها را جمع می کنند و به کار می گیرند، ولی هیچ کس به خرده پشم ها و خرده کرک هایی که در هوا پراکنده شده اعتنایی ندارد، و آن ها را دور می ریزند. حضرت می فرماید برای دنیا به اندازه پرز پشمی که هنگام چیدن از حیوانی ریخته می شود نیز ارزش قائل نباشید! و نیز فرمودند: «اَخرِجوا مِن الدُّنیا قُلوبَکم قَبل اَن تُخرَج مِنها اَبدانُکُم– دل هایتان را از دنیا خارج کنید، پیش از آنکه بدن هایتان بیرون برده شود.» ( نهج البلاغه، خ 203)  و رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مُوتوا قَبلَ اَن تَموتوا- بمیرید پیش از آنکه بمیرید.» ( بحار، ج 4، ص 317)  همچنین فرمودند: «بِموتِ النَفس یکونُ حَیاةُ القلبِ– با مرگ نفس، حیات قلب تحقق مى پذیرد.» ( بحار، ج 70، ص 391)

ترك دنيا در طريقت اصل دان            طاعت و سير وسلوكش فرع خوان

تا درد نيابی تو، به درمان نرسی         تا جان ندهی به وصل جانان نرسی

از آثار حیات طیّبه، شادى و آرامش درونى است که قرآن کریم در توصیف اولیاى خدا و اهل حیات طیّبه فرمود:«اَلا اِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ الَّذینَ آمَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ آگاه باشید که اولیاى خدا از هر بیم و اندوهى سلامت و آسوده اند; کسانى که ایمان آورده و پرهیزگار بوده اند.» (یونس/62ـ63) و نیز مى فرماید:«مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ-کسى که به خدا و روز قیامت ایمان آورد و کارهاى شایسته انجام دهد، هیچ هراس و اندوهى ندارد.» (مائده/ 69)  و این به خاطر مجاهدت هایی است که در دنیا تحمل کرده اند.

 در شرح حال اهل آخرت در حدیث «معراج» فرمودند: «یموتُ النّاس مَرَّةً وَ یموتُ اَحَدهُم فى کُل یوم سَبعین مرَّة مِن مُجاهدة انفُسَهُم وَ مخالفة هواهُم و الشَیطان الذّى یجرى فى عُروقهم … فَو عِزّتى وَ جَلالى لاُحیینَّهُم حَیاةً طَیبة – مردمان یک بار مى میرند، ولى اهل آخرت هر کدام روزى هفتاد بار شهد شهادت را در راه جهاد با نفس و هوس ها و شیطانى که در رگ هاى آدمى در حرکت است، مى چشند… به عزت و جلالم سوگند! آنها را به حیات طیّبه زنده مى کنم.» ( بحار،  ج 27، ص 24)

بی دلیل نیست که سید الشهداء (ع)  «رحمة الله الواسعه» نامیده شده  است؛ در زيارت «اربعين» كه از بهترين زيارت های آن حضرت است می خوانيم: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیك لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَك مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَة–  خون قلبش را در راه تو داد تا مردم از جهالت نجات پيدا كنند و از ضلالت و گمراهی عملی هدايت بشوند» این یعنی رحمة الله الواسعه ؛ اگر عاشورا نبود مؤمنین در مقابل فتنه ها پناهگاه نداشتند. امام حسين (ع) حاضر شد  زن و بچه اش اسیر شوند تا ما اسیر شیطان و هوای نفس نباشیم.»

درشب غمگین عاشورا

شیخ مفید در ارشاد روایت کرده:عبیدالله ملعون-لعنت خدا هزار هزار بار بر او باد که دل زینب رو آتش زد-نامه ای به بدتر از خودش داد-شمر بن ذی الجوشن-نامه رو از کوفه بیاره کربلا،

مکتوب، می رسید فراوان ولی دریغ            خطش تمام کوفی و مُهرش فریب بود

نامه خطاب به عمرسعده: اما بعد،من تو رو نفرستادم که از جنگ کناره گیری کنی،تو رو نفرستادم که باحسین به مسامحه رفتار کنی یا بخوای وساطت کنی،همون جا شرط کرد، این نامه به حسب ظاهر چند روز قبل عاشورا رسیده، تصریح کرد ببین اگر حسین بن علی و اصحابش به اون چیزی که من حکم  می کنم تن دادند که هیچ؛ اونا رو دستگیر  می کنی تسلیم من می کنی ”فَاِن اَبَوا فاذهب الیهم”اگر نپذیرفتند بهشون هجوم بیار”حتی تَقتُلَهُم”اول اینارو می کشید،”و تُمَثِّلَ بهم” بدنهاشون رو مثله  می کنی ، بدناشون رو قطعه قطعه  می کنی ”فانهم لذلک مستحقون”آخه مستحقشن،حق حسینه که بدنش پاره پاره بشه یه چیز دیگه هم از قبل خودش تعهد کرده بود فان قتلتَ حسینا فَاَوطِئِ الخیلَ صدرَه و ظهرَه وقتی حسین کشته شد اسب ها رو روونه  می کنید دلم می خواد هم سینشو هم پشتشو له کنند همه چی مشخص بود بعد هم خودش گفت:این کاری که من نیت کردم بعد از کشته شدنش زیانی به اون نمی رسونه ولی من عهد کردم که اگر حسین بن علی رو کشتم اسب ها رو روانه کنم روی پیکرش.

در این لحظه وداع عمه وارباب دیدن داشت         لهوف روضه هاشان هم شنیدن داشت

تیغ قاتل نیز تصمیم بریدن داشت…                  قد زینب کبری خمیدن داشت

شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود              جان ها به کف، تنها سپر ،سرها علم بود

آن شب خدا بود و خدا بود و خدا بود                برلب دعا بود و دعا بود و دعا بود

لاحول ولاقوّة الا بالله العلی العظیم

  السلام علیکم یا اهل بیت النبوة

//////////////////////////////////////////////////////////

ادامه دارد…

پیمایش به بالا